معجزه هند در قرن ششم پيش از ميلاد / داريوش شايگان

1392/2/18 ۱۴:۰۹

معجزه هند در قرن ششم پيش از ميلاد / داريوش شايگان

آنچه بودا مي گويد، بر چهار حقيقت شريف استوار است: نخست اينكه اين دنيا درد است و مي گويد «همه چيز درد است و همه چيز ناپايدار است». در اين سخن بعد اگزيستانسيال شديدي است كه همه آن را قبول مي كنند. حقيقت دوم اين است كه منشا اين درد خواستن و خواهش و نفس است. اين را هم بيشتر افراد مي پذيرند. حقيقت سوم اين است كه اين آتش و تمايل (تريشنا) و عطش بايد خاموش شود و حقيقت چهارم اين است: راهي كه منجر به اطفاي اين خواهش و تشنگي مي شود، هشت فر است كه همان پندار نيك و گفتار نيك و... است.

 

كارل ياسپرس به يك محور تاريخي كه قرن ششم پيش از ميلاد است، اعتقاد دارد. او معتقد است كه در اين دوره چند كانون بزرگ تمدني همزمان وجود دارد. نخست يونان پيش سقراطيان در ايوني است كه فلاسفه ديگري به وجود مي آيند بعدي هند و سومي چين است. البته ايران هم هست، ضمن آنكه مي دانيم درباره تولد زرتشت روايت ها متفاوت است برخي به قرن ششم پيش از ميلاد و برخي نيز به قرن هاي هشتم تا هزاره پيش از ميلاد قائل هستند.

در آن زمان در ايران امپراتوري هخامنشي ها هست. درباره يونان غربيان از تعبير معجزه ياد مي كنند. البته حقا درست است، زيرا يونان موقعيت استثنايي دارد و غربيان مديون فرهنگ يوناني هستند. زماني كه مي خواستند «منطقه يورو» را درست كنند، مشاور ژيسكاردستن رييس جمهور فرانسه گفت، يونان از نظر اقتصادي ضعيف است و نمي تواند وارد اين منطقه شود.

ژيسكاردستن پريشان شد و گفت: «يعني كشوري كه افلاطون را به ما داده وارد منطقه يورو نكنيم؟!» بنابراين شاهديم كه يونان براي شان تا چه اندازه مهم است.

الحق هم فرهنگ مهمي است، زيرا در قرن ششم پيش از ميلاد شاهديم كه يونانيان تنها ملتي هستند كه از خودمحوري گذشته اند و به ديگران پرداخته اند، تا جايي كه اطلاعات ما درباره مصريان يا اكثر اطلاعات مان درباره ايران باستان از ماخذ يوناني آمده است. اما من مي خواهم بگويم كه يك معجزه هندي در قرن ششم پيش از ميلاد هم وجود دارد كه به آن توجه نمي شود. در اين دوران هند يك آزمايشگاه بزرگ است كه انواع و اقسام افكار متناقض در آن پرورش مي يابد. در اين قرن اگرچه اوپانيشادها از قرن هشتم پيش از ميلاد شروع شده بود، شكل گرفتند.

اين كتاب ها كار حكمايي هستند كه به جنگل ها مي رفتند و خلوت مي گزيدند و تفكر و مكاشفه مي كردند و عصاره اين تجربه را به صورت عبارات متناقض بيان مي كردند. نوشته هايشان پر از تناقض است. دليل آن اين بود كه بعد از آنكه وداها به وجود آمد و رساله هاي برهمان ها نوشته شد، تفكر هندي متحجر شده بود و تنها به آيين نيايش و ستايش تبديل شده بود. از اين رو نخستين واكنشي كه به اين امر مي بينيم، در قرون هفتم و ششم پيش از ميلاد مسيح، اوپانيشادها هستند كه نوعي دين باطني است.

در اوپانيشادها آيين نيايش دروني مي شود و تجربه مكاشفه در كساني كه در جنگل ها رياضت مي كشيدند و يوگا مي كردند، ديده مي شود. البته يوگاها در آن زمان در هند بود و بعدا مدون مي شود.

از اين گذشته در قرن ششم مكتب هاي ماده پرست (چارواكاها) و مكتب هاي دنياپرست (لوكاياكا) را داريم. از آن مهم تر از ميان كاست (طبقه) اشراف يا شاهان دو نفر عليه دين رسمي مملكت قيام مي كنند. نخست شاكياموي معروف به بودا و ديگري ماهاويرا بنيانگذار دين جين است. يعني دو شاهزاده همزمان عليه ديني كه متحجر شده قيام مي كنند. البته بودا يك قدم فراتر مي رود. نه فقط سنديت آسماني وداها را منكر مي شود و به آن اشاره يي نمي كند، بلكه اين اقدام بدان ماند كه كسي در قرون وسطي در مسيحيت جرات كند و بگويد كه انجيل را قبول نمي كند.

مساله ديگر آيين ادوايتاست كه اساس تفكرات فلسفي اوپانيشادها و ودا است كه مي گويد آتمن مساوي با برهمن است، يعني ذات من عين ذات برهمن است. به سانسكريت گفته مي شود «تو هماني». عجيب است كه اين شاهزاده در قرن ششم پيش از ميلاد تمام ثروت و دارايي را كنار مي گذارد و در بيابان ها رياضت مي كشد و بعد در بنارس، در پارك غزل ها اين آيين دارماچاكراه را راه مي اندازد، هيچ عكس العملي از سوي دين رسمي مملكت نمي بيند، يعني نه ملحد مي شود و نه تكفير مي شود.

آنچه بودا مي گويد، بر چهار حقيقت شريف استوار است: نخست اينكه اين دنيا درد است و مي گويد «همه چيز درد است و همه چيز ناپايدار است».

در اين سخن بعد اگزيستانسيال شديدي است كه همه آن را قبول مي كنند. حقيقت دوم اين است كه منشا اين درد خواستن و خواهش و نفس است. اين را هم بيشتر افراد مي پذيرند. حقيقت سوم اين است كه اين آتش و تمايل (تريشنا) و عطش بايد خاموش شود و حقيقت چهارم اين است: راهي كه منجر به اطفاي اين خواهش و تشنگي مي شود، هشت فر است كه همان پندار نيك و گفتار نيك و... است.

فراموش نكنيم كه دين بودا در هند ريشه ندواند، دليلش آن بود كه ساختمان رهباني داشت و نه ساختمان اجتماعي. مثل دين هندو نبود كه سيستم كاست داشته باشد. به همين دليل در هند ريشه ندواند و در قرن نوزدهم نوعي قيام عليه آن شد كه يكي از آنها بزرگ ترين متفكر هند، شانكاراچايا است كه عليه بوداييان قيام كرد.

اين قيام به معناي شمشير كشيدن نبود. بلكه منظور بحث و مناظره بود. همين امر سبب شد كه دين بودايي صادراتي شود. به همين خاطر تمام آسيا را در بر گرفت. غرض من از اين صحبت آن است كه اگر امروز از معجزه يونان صحبت مي شود، بايد از معجزه هند نيز در قرن ششم قبل از ميلاد سخن گفت.

من معتقدم كه هند در آسياي بزرگ همان نقشي را ايفا كرده است كه يونان در غرب. اگر شما به هر كجاي آسيا اعم از چين، تبت، سريلانكا، ويتنام و... برويد، آثار بوديسم را مي بينيد. دين بودا قبل از آنكه اين سفر را كند، دو تيره شد، يكي تيره كهن (تراوادا) و تيره ماهايانا (چرخ بزرگ). در نتيجه دين بودا در تمام آسيا اشاعه پيدا مي كند و هر جاي آسيا برويد، با هند ارتباط مي يابيد.

من در سفر به كامبوج و ويتنام ديدم كه كامبوج كاملاهندوست و ويتنام هم بودايي و هم چيني است. بنابراين دو تمدني كه در آسياي دور اثر گذاشتند، اول هند و بعد چين است. عجيب اينجاست كه كساني كه دين بودا را به چين بردند، شاهزاده هاي ايراني بودند. ايراني ها از طريق راه ابريشم دين بودا را به چين مي برند.

ضمن آنكه نبايد فراموش كرد يك بوديسم ايراني هم داريم. نخستين ترجمه هاي متون بودايي به چيني توسط اين صغدي ها و پارت ها انجام مي شود. از اينجاست كه اهميت هند در آسيا را درمي يابيم.

     * سخنرانی در شب ايران و هند

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: