داستانهای هندی در ادب فارسی درگفت وگو با دکتر فتح‌الله مجتبایی - بخش سوم و پایانی

1394/2/9 ۱۲:۳۳

داستانهای هندی در ادب فارسی درگفت وگو با دکتر فتح‌الله مجتبایی - بخش سوم و پایانی

یکی اشتمال «انوار سهیلی» بر شمار بسیار بیشتری از داستانهای گوناگون و دیگر، سازگارتر بودن زبان و عبارت‌پردازیهای آن با ذوق و فهم فارسی‌زبانان ترکیه و هند و اروپا، که زبان فارسی را از این گونه کتابها آموخته بودند. با این وصف، کلیله و دمنه بهرامشاهی و انشای نصرالله منشی در ایران و نزد پارسی‌زبانان صاحب ذوق و صاحب نظر از همان آغاز از کاملترین و پر ارج‌ترین آثار کهنسال این زبان به شمار می‌رفته و سرمشق کار و راهنمای بسیاری از بهترین نثرنویسان سده‌های ششم و هفتم بوده است.

 

مسعود فریامنش / اشاره: متن حاضر بخش پایانی گفتگو با استاد مجتبایی است که پیشتر در ماهنامه «اطلاعات حکمت و معرفت» به چاپ رسیده است.

****

با وجود مزیّتهای بسیار کلیله و دمنه بهرامشاهی بر انوار سهیلی، چرا انوار سهیلی در بیرون از ایران شهرت و رواج یافت؟

یکی اشتمال «انوار سهیلی» بر شمار بسیار بیشتری از داستانهای گوناگون و دیگر، سازگارتر بودن زبان و عبارت‌پردازیهای آن با ذوق و فهم فارسی‌زبانان ترکیه و هند و اروپا، که زبان فارسی را از این گونه کتابها آموخته بودند. با این وصف، کلیله و دمنه بهرامشاهی و انشای نصرالله منشی در ایران و نزد پارسی‌زبانان صاحب ذوق و صاحب نظر از همان آغاز از کاملترین و پر ارج‌ترین آثار کهنسال این زبان به شمار می‌رفته و سرمشق کار و راهنمای بسیاری از بهترین نثرنویسان سده‌های ششم و هفتم بوده است.

 

به جز کلیله و دمنه، کدام آثار به ادبیات و فرهنگ ایرانی ـ اسلامی‌ راه یافتند؟

از میان این آثار، «سندبادنامه» قابل ذکر است که در دوره‌های پیش از اسلام از هند به ایران آمد و سپس به زبان تازی نقل شد و از این راه به مغرب زمین رسید. این اثر، در کتاب «مجمل التواریخ و القصص» از آثار دوره اشکانی شمرده شده و مسعودی و ابن‌الندیم به هندی بودن آن تصریح کرده‌اند. از این کتاب، امروزه ترجمه پارسی و تازی آن در دست است و روایتی از آن به نام «داستان هفت وزیر» در پاره‌ای نسخه‌های «الْف لیل و لیله» (که خود از لحاظ ساخت و ترکیب اصلی و نیز از جهت اشتمال بر داستانهای فراوانی که اصل و منشأ هندی دارند، باید مقتبس از ادب هند محسوب شود) به چشم می‌خورد، و روایت کوتاهتری از آن در «طوطی‌نامة» ضیاءالدین نخشبی نیز گنجانیده شده است. به نظر می‌رسد که این کتاب از پهلوی به تازی و سپس سُریانی (به نام «سندبان») و عبری (به نام «سندبار») و یونانی (به نام «سونتیپاس») و لاتینی (به نام «دولاپاتس») ترجمه شده و در دوره‌های بعد به نام «داستان هفت فرزانه» یا «هفت فرزانة روم» به اغلب زبانهای اروپایی نقل گردیده است.

از روایت ابن الندیم که از این کتاب به دو عنوان «سندباد کبیر» و «سندباد صغیر» یاد کرده، چنین برمی‌آید که به زبان تازی دو روایت مختلف از آن موجود بوده است؛ اما در این باب اکنون بیش از این چیزی نمی‌توان گفت؛ چه، اصل هندی آن شناخته نیست و روایتهای شرقی و غربی آن جملگی با هم اختلاف فاحش دارند.

 

ظاهراً این کتاب هم ترجمه‌های منظوم متعددی به زبان پارسی داشته است، از جمله ترجمه‌های رودکی و ازرقی هروی.

با توجه به گزارش ابن‌الندیم، می‌دانیم که ابان لاحقی ـ شاعر سده دوم هجری قمری ـ این کتاب را به عربی ترجمه کرد و در روزگار سامانیان، نخست رودکی سمرقندی آن را به نظم فارسی درآورد و پس از وی، خواجه عمید قنارزی در زمان سلطنت نوح بن منصور سامانی، آن را به نثر فارسی ترجمه کرد. از ترجمه منظوم رودکی جز چند بیت باقی نمانده و ترجمه قنارزی که گویا بر روایت بزرگتر مبتنی بوده، از دست رفته است. در سده پنجم هجری ازرقی هروی نیز به نظم این داستان همت گماشت که از کار او هم چیزی موجود نیست؛ اما در اواخر سده ششم هجری، ظهیری سمرقندی ترجمه خواجه عمید را به سبک و انشای ادیبانه‌تر، با درج امثال و اشعار فارسی و عربی تحریر کرد که امروز در دست است و در استانبول به کوشش احمد آتش در ۱۹۴۸ انتشار یافته است.

 

در خلال توضیحاتتان، به طوطی‌نامه نخشبی نیز اشاره کردید. شاکله اصلی این داستان بی‌شباهت با سندبادنامه نیست.

مجموعه معروف «شوکه سپتتی» (Saka– saptati) یا «هفتاد داستان طوطی»، روایتهای مختلف آن به طوطی‌نامه و چهل طوطی و جواهرالاسمار نزد ما شناخته است، از سنسکریت به فارسی ترجمه شد و چهارچوب اصلی آن، در حقیقت روایتی است از یکی از «جاتکه»های بودایی که در سندبادنامه و «کارنامه رومیان» نیز دیده می‌شود. نه سازنده این مجموعه را می‌شناسیم و نه روزگارش را. وی چهارچوب اصلی را تغییر داده و داستانها و افسانه‌های گردآورده خود را، که اساس اغلب آنها به فریبکاری زنان و نیرنگساری آنان ناظر است، در قالب آن ریخته است. اکنون از این داستان، دو روایت به زبان سنسکریت در دست است و روایت مفصل‌تر آن که به دست برهمنی به نام چینتامنی بهته (Cintamani Bhatta) فراهم شده است، به صورت اصلی نزدیکتر می‌نماید.

میان این دو روایت اختلاف فراوانی به چشم می‌خورد و شماره و ترتیب داستانهای آنها نیز یکسان نیست؛ اما از مجموع داستانهای این مجموعه، ۵۲ داستان در هر دو روایت مشترک است، و به حدس و گمان وینترنیتس صورت اصلی و اولیه این کتاب همین ۵۲ داستان را شامل بوده است که اتفاقاً در دو ترجمه و تحریر قدیمی ‌فارسی این کتاب، یعنی در «جواهرالاسمار» و «طوطی‌نامه» نیز این رقم حفظ شده است. به هر روی، این مجموعه از سده ۱۲میلادی در هند معروف و مشهور بوده و ذکر آن به نام «هفتاد داستان طوطی» در یوگه شاسترا، از کتابهای مهم فرقه جاینی که به دست همه چندره (Hema Candra) نگاشته شده، آمده است و چنان که از اسمش نیز برمی‌آید، گویا از همان روزگار بر هفتاد داستان اشتمال داشته است. از مقایسه روایتهای مختلف این کتاب درمی‌یابیم که اصل مجموعه، به ظن غالب دارای هفتاد داستان بوده که در ۵۲ شب پی در پی، یعنی در خلال دو ماه در غیبت بازرگان، از زبان طوطی برای زن وی نقل می‌شده است.

 

این اثر را ضیاءالدین نخشبی به نام طوطی‌نامه به فارسی درآورده است. طوطی‌نامه نخشبی بر اساس کدام روایت فراهم آمده است؟

بر اساس روایت مفصل‌تر. در واقع روایت مفصل‌تر دو بار در آغاز سده هشتم هجری در هند به فارسی درآمد. نخستین بار به قلم عماد بن محمد ثغری، از منشیان عهد سلطان علاءالدین خلجی (۱۳۱۶ـ۱۲۹۶م) به نام جواهرالاسمار و بار دوم به دست ضیاءالدین نخشبی از دانشمندان مشهور هند و معاصر سلطان تغلق، به نام طوطی‌نامه. این طوطی‌نامه در حقیقت انتخابی است از جواهرالاسمار به انشایی ساده‌تر که بسیاری از داستانهای اصلی کتاب از آن حذف شده و داستانهای جدید از مآخذ و منابع دیگر، به ویژه از سندبادنامه و از مجموعه موسوم به بیست وپنج حکایت وتاله، بدان افزوده شده است.

 

طوطی‌نامه نخشبی نیز مقبول طبع پسینیان او قرار گرفت؛ چه، چند ترجمه و تلخیص از کار او موجود است.

بله، این اثر در سده ۱۵ میلادی به زبان ترکی درآمد و بسیاری از داستانهایش از طریق ترجمه فارسی در مجموعه اردشی بوردشی (Ardeshi Bordeshi) مغولی داخل گردید. طوطی‌نامه نخشبی در دوره‌های بعد به زبان مالزیایی نیز نقل گردید و ترجمه ترکی آن در سال ۱۸۵۸م به زبان آلمانی ترجمه شد. افزوده بر این، از ترجمه نخشبی چند گزیده به زبان فارسی در دست است که از همه مهمتر یکی کتاب معروف چهل طوطی است که بارها انتشار یافته و دیگری طوطی‌نامه‌ای است که در اواخر قرن ۱۸ در هند به قلم شخصی به نام محمد قادری، که بی‌گمان کسی جز محمد داراشکوه قادری، فرزند شاه جهان است، تلخیص و در ۳۵ حکایت تحریر شده است. این طوطی‌نامه محمد قادری در سال ۱۸۰۱م به زبان انگلیسی ترجمه و طبع شده و در ۱۸۲۲ به قلم ایکن (Iken) به زبان آلمانی درآمد، و گوته، شاعر بزرگ آلمانی از خواندن داستانهای آن به شوق آمد و کوزه گارتن (Kosegarten) را به ترجمه اصل کتاب از سنسیکرت برانگیخت.

 

یکی دیگر از آثاری که اصل هندی دارد و در زبان فارسی ترجمه‌های متعددی از آن شده است، بلوهر و بوداسف نام دارد که به دست مانویان و البته بر مبنای پاره‌ای روایات بودایی نگاشته شده است.

«بلوهر و بوداسف» داستانی است دینی و اخلاقی، مشتمل بر شرح زندگی بودا و چگونگی نیل او به حقیقت دین تحت ارشاد و تعلیمات بلوهر ـ حکیم زاهد ـ که از سراندیب به قصد هدایت او به شهر شولابط آمده بود. این داستان اساساً بر روایات مختلف بودایی و کتابهایی از قبیل «بودهه چریته» (اعمال بودا) نوشته دانشمند بودایی، اَشوَگهوشه (سده دوم میلادی)، «للیته ویستره» و «مَهاوَستو» مبتنی است و گویا در آسیای مرکزی به دست مانویان و بر اساس روایات و آثار بودایی پیشگفته ساخته شده است.

 

یعنی این کتاب را می‌توان از آثار دینی مانویان درشمار آورد؟

بله، بلوهر و بوداسف در شمار آثار مانویان خراسان و آسیای مرکزی است. مانویان به آثار بودایی توجه خاص داشتند و مانی نیز بودا را چون زرتشت و عیسی مسیح، از پیشروان خود می‌شمرد. قدیم‌ترین آثار باقی مانده از این داستان، قطعاتی است از کتابی به زبان ترکی اویغوری که مانویان آسیای مرکزی در باب زندگانی بودا نوشته بودند و تاریخ کتابت آن ۵۲۲ سال پس از مرگ مانی، یعنی اواخر سده ۲قر ۸م بوده است. البته چنین می‌نماید که پیش از این تاریخ کتابهایی به یکی از زبانهای ایرانی میانه درباره سوانح احوال بودا وجود داشته است؛ چرا که ابن‌الندیم در ذکر کتابهای هندوان در «خرافات و اسمار و احادیث» از سه کتاب به نامهای «البّد»، «بوداسف و بلوهر» و «بوداسف» مفرد نام می‌برد که در زمان او به زبان تازی ترجمه شده و موجود بوده‌اند. همو گفته است که کتاب بلوهر و بوداسف را ابان لاحقی به نظم تازی نقل کرده است. از این داستان به جز قطعات پراکنده‌ای به زبان اویغوری که در ناحیه تورفان به دست آمده است و پاره‌های ناقصی از نزدیک به ۳۰ بیت نظم پارسی دری کهن، بازمانده از سده ۳ تا ۴ق، که آن نیز در همان ناحیه یافت شده، امروزه چند نقل و روایت کوتاه و بلند مختلف موجود است که گویا جملگی مربوط به یک اصل واحد نیستند. با وجود اینکه پیکره اصلی داستان و چگونگی آغاز و انجام آن در همه نقلها و روایتها همانند است، جزئیات رویدادها، اجمال و تفصیل مطالب، ترتیب و شمار افسانه‌ها و حکایات مندرج در داستان اصلی، و شکل و املای اسمها در همه آنها یکسان نیست، و نیز اهداف و اغراض و دیدگاههای راویان و مترجمان، به موجب مذهب و مسلک آنان در بسیاری از موارد و مواضع متفاوت‌اند.

 

از بلوهر و بوداسف، ترجمه‌ای به زبان پهلوی نیز موجود بوده است.

بله، چرا که قطعاتی از آن به نام «یادگار بزرگمهر» به زبان پهلوی در دست است که ابن‌مسکویه آن را در جاویدان خرد (الحکمه الخالده) به عربی درآورده است.

 

از نکات شایان تأمل در باب بلوهر و بوداسف این است که این کتاب توجه فرهیختگان شیعه را سخت برانگیخت و روایتها و ترجمه‌هایی از آن به دست دادند. دلیل توجه شیعیان به این اثر چه بود و چه روایتهایی از این کتاب به دست دانشمندان شیعی صورت گرفت؟

پس از آنکه بلوهر و بوداسف در نخستین سده‌های اسلامی‌ به زبان تازی نقل شد، به‌ویژه اهل تشیع توجه خاص به آن یافتند؛ چنان که ابن‌بابویه (ملقب به شیخ صدوق) در «اکمال الدین و اتمام النعمه»، ترجمه یا تحریری از آن را از قول محدث شیعی، ابوعبدالله محمدبن زکریا (معروف به غلاّبی) و از طریق شاگردان او نقل کرده است. گفتنی است که روایت مفصل‌تری از آن در آثار و اندیشه‌های اسماعیلیه نیز وجود دارد. تلخیصی نیز از آن در ضمن «رسائل اخوان‌الصفا» دیده می‌شود. همچنین، در سده یازدهم قمری، مجلسی ترجمه ابن‌بابویه را در جلد هفتم «بحارالانوار» وارد ساخت و در کتاب «عین‌الحیوه» آن را به فارسی نقل کرد؛ اما دلیل توجه خاص اهل تشیع به این کتاب گویا این بوده است که اساس موضوع و مطالب آن بر «تعلیم» ابتناء دارد و نشان می‌دهد که سیر تکامل و ترقی روحی‌ بوداسف، مرهون ارشاد و هدایت پیشرو و مقتدای آگاه اوست.

 

به نظر می‌رسد که تفاوت روایت کتاب بلوهر و بوداسف از نیل بوداسف به کمال با روایتهای اصلی و واقعی بودایی نیز در همین نکته است؛ چه، بنا بر قدیم‌ترین روایات پالی در باب سوانح احوال و مراحل ترقی معنوی و روحانی بودا، وی با جهد و کوشش خود بدون کسب ارشاد و هدایت از کسی، به «بودهی» رسید.

بله، در روایات و منابع اصلی بودایی، بودا استاد و راهنمایی ندارد و خود در پی تجربه‌های روحی و تزکیه و تربیت نفس به «بیداری» (Bodhi) و اشراق نایل می‌شود. وارد کردن بلوهر در این داستان، گویا از آن روی بوده که اساس ساختار دینی مانویان نیز بر تعلیم و هدایت قرار داشته است.

 

چرا مانی و پیروانش به راه و روش بودا گرایش یافتند؟

بی‌گمان زندگی زاهدانه و بی‌پیرایه راهبان بودایی و اصل ترک و تجّرد در این آیین بیش از هر عامل دیگری در این امر موثر بوده است.

 

از دیگر ترجمه‌های مهم فارسی، کدام اثر قابل ذکر است؟

از این میان می‌توان به ترجمه نظام‌الدین شامی ‌برای سلطان احمد جلایر یاد کرد که به شیوه «کلیله و دمنه» نصرالله منشی و «سندبادنامة» ظهیری آمیخته به امثال و اشعار عربی و فارسی است. نظام‌الدین گوید که پیش از وی، شخصی به نام سراج‌الدین محمد غزنوی این کتاب را به فارسی در آورده بود، و چون در کار او تکلف و اطناب بوده، وی آن را از نو تحریر و تلخیص کرده است.

 

از بلوهر و بوداسف ترجمه‌های متعددی به زبانهای گرجی، یونانی و لاتینی و غیره صورت گرفته است.

کتاب بلوهر و بوداسف در سده دهم میلادی از تازی به دست راهبان مسیحی به نام «زندگانی بوداسف مبارک» به زبان گرجی ترجمه شد و از این زبان به نام «برلعام و یواسف» به زبان یونانی و از این زبان به نام «برلعام و یوسفات» به لاتینی و سپس به سایر زبانها اروپایی نقل و ترجمه شد. دیری نپایید که «یوسفات» که همان بوداسف، و در حقیقت بودای معروف است، پس از مانوی شدن و اسلامی ‌شدن، در شمار قدیسان مسیحی درآمد و در کلیسای کاتولیک شرقی یکی از روزهای سال (۲۶اوت در تقویم کلیسای یونان و ۲۷نوامبر در کلیسای کاتولیک روم) به نام او شد! همچنین کتاب بلوهر و بوداسف در سده سیزدهم میلادی از تازی به عبری ترجمه شد و به نام کتاب «شاهزاده و راهب» در میان یهودیان شهرت یافت.

 

حضرت عالی در برخی آثارتان، ترجمه‌هایی را که از آثار دینی هندوان (همچون مهابهاراته، رامایانه، هری ونشه و برخی از پورانه‌ها) انجام گرفته است، معرفی کرده‌اید. لطفاً درباره ترجمه آثار داستانیی که در دوران حکومت تیموریان هند انجام گرفت نیز بفرمایید.

داستان «نل و دمن» که از اجزای «مهابهاراته» است و به دست فیضی شاعر در زمان اکبرشاه به نظم درآمد، یکی از زیباترین منظومه‌هایی است که در سرزمین هند به فارسی سروده شده و متضمن ارزش ادبی خاص است. این داستان، بار دیگر، در زمان اورنگ‌زیب به قلم جیسوک لال، متخلص به «زیرک» با عنوان «هنسه جواهر» به فارسی منظوم شد، و بار سوم به دست فوزی فیضی دهلوی به فارسی درآمد. با این همه، هیچ یک از این ترجمه‌ها از حیث کیفیات شعری و توصیف صحنه‌ها و بیان حالات درونی به پای نل و دمن فیضی نمی‌رسد.

همچنین مجموعه معروف «سی و دو افسانه تخت شاهی» از زمره مجموعه‌های حکایات و داستانهای دیگری بود که در عهد تیموریان به فارسی درآمد و نخست بار عبدالقادر بدائونی ـ مؤلف کتاب منتخب‌التواریخ ـ آن را زیر عنوان «خردافزا» به فارسی درآورد. این اثر بار دوم در دوره جهانگیر به نام «سنگهاسن بتیسی» و بار سوم به دست کشن داس به نام «کشن بلاس»، و بار چهارم در عهد شاه‌جهان به دست ابن‌هرکرن ترجمه شد. گذشته از اینها، روایتهای دیگری از این مجموعه به نامهای «قصه بیکرام جیت و گل‌افشان» به زبان پارسی در دست است.

مجموعه دیگر کتاب معروف «هیتوپدشه» است که روایت نسبتاً جدید و مهمی‌است از پنجه تنتره و گویا در سده نهم میلادی به دست مردی به نام ناراینه ترتیب و تنظیم یافته، و در روزگار همایون‌شاه به دست تاج الدین مفتی به نام «مفرح‌القلوب» به فارسی درآمد. «پنچاکیانه» که روایت دیگری است از پنجه تنتره و در سال ۱۱۹۹م به قلم پورنه بهدره تحریر یافته است، نیز به فرمان اکبرشاه به دست مصطفی خالقداد عباسی به فارسی ترجمه شد. از آنجا که ترجمه‌های فارسی دیگر این کتاب، همچون کلیله و دمنه ابوالمعالی، انوار سهیلی و عیار دانش، جملگی با چند واسطه از صورت اولیه تصنیف اصلی به دور افتاده بودند، اکبرشاه می‌خواست که ترجمه‌های مستقیم و لفظ به لفظ از آن به دست آورد، و از این روی، فرمان داد تا عباسی آن را از نو به فارسی رایج و نزدیک به اصل ترجمه کند. اگر چه پنچاکیانه در سده ۱۲ تنظیم یافته است، نماینده یکی از مهمترین روایتهای پنجه تنتره محسوب می‌شود، و بسیاری از داستانهای مربوط به این مجموعه که در ترجمه برزویه و ابن‌مقفع نیامده است، در آن دیده می‌شود.

 

آیا کتاب دریای اسمار (ترجمه کتهاسریت ساگره، ترجمه خالقداد عباسی) را نیز می‌توانیم جزو آثار داستانی مهم این عهد به شمار آوریم؟

بله، این کتاب از لحاظ اشتمال بر تعداد کثیری از افسانه‌های گوناگون هندی، دارای اهمیت است و یکی از مفصل‌ترین مجموعه‌های حکایات هندی است، و گزیده چند مجموعه دیگر، از جمله پنجه‌تنتره معروف در آن اندراج یافته است. گویا اصل این کتاب در سده سوم میلادی به یکی از زبانهای محلی شمالی هند نگاشته شده بود و داستان بزرگ (بریهت کتها) نام داشته است. با وجود اینکه اصل این مجموعه اکنون در دست نیست، سه نقل و روایت مختلف که در دوره‌های بعد به زبان سنسکریت از روی آن تألیف شده موجود است. «کتهاسریت‌ساگره» نقل و روایتی است که در سده یازدهم میلادی به دست یکی از دانشمندان کشمیری به نام سومه‌دوه (Soma-deva) نگاشته شده است که نخست در روزگار سلطنت زین‌العابدین کشمیری به نام بحرالاسمار به زبان فارسی ترجمه شد. از گفته عبدالقادر بدائونی در منتخب‌التواریخ چنین برمی‌آید که این ترجمه ناتمام بوده، و اکبرشاه، بدائونی را به اصلاح و اتمامش مأمور کرده بود؛ ولی از نسخه اصلاح شده بدائونی نیز اکنون چیزی در دست نیست.

افزون بر آثاری که ذکرشان رفت، در این عهد داستانها و افسانه‌های هندی دیگری چون داستان کامروپ، پدومات، مادهومالت، هییرو رانجا، وسسی پنون به فارسی نگارش یافت و نمایشنامه دینی فلسفی طلوع ماه معرفت که در سده ۱۱میلادی به قلم کریشنه میشره (Krisna Misra) تصنیف شده بود، در زمان شاه جهان و به فرمان داراشکوه به دست بنوالیداس (متخلص به «ولی») به فارسی درآمد.

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: