1394/2/9 ۰۹:۵۹
سخنرانی حمید رضا جلایی پور در همایش «هشت دهه علوم اجتماعی در دانشگاه تهران» من در این فرصت كوتاه كوشش میكنم به عنوان یكی از علاقهمندان به آموزش و تحقیقات علوم اجتماعی ارزیابی خود را از فرآیند آموزش و تحقیقات علوم اجتماعی (یا گفتار علوم اجتماعی) در ایران در ١٣ فراز زیر ارایه دهم. هشت فراز این ارزیابی به تغییرات مثبت گفتار علوم اجتماعی اشاره دارد و پنج فراز آن به وجه آسیبشناسانه این فرآیند توجه میكند.
سخنرانی حمید رضا جلایی پور در همایش «هشت دهه علوم اجتماعی در دانشگاه تهران»
من در این فرصت كوتاه كوشش میكنم به عنوان یكی از علاقهمندان به آموزش و تحقیقات علوم اجتماعی ارزیابی خود را از فرآیند آموزش و تحقیقات علوم اجتماعی (یا گفتار علوم اجتماعی) در ایران در ١٣ فراز زیر ارایه دهم. هشت فراز این ارزیابی به تغییرات مثبت گفتار علوم اجتماعی اشاره دارد و پنج فراز آن به وجه آسیبشناسانه این فرآیند توجه میكند.
تغییرات مثبت
١- شكاف بین خاستگاههای دوگانه رشد گفتار علوم اجتماعی نسبت به دهههای گذشته دارد كمتر میشود.
علوم اجتماعی در ایران دو خاستگاه جداگانه داشته است. یكی خاستگاه رسمی، دانشگاهی و حكومتی است. این سازمان رسمی بیشتر در پی آموزش و تربیت دانشجویانی بوده است كه بتوانند نیروی مورد نیاز دستگاههای بروكراتیك و اداری و رو به رشد حكومت و دولت را در ایران معاصر و مدرن تامین كنند. با دید خوشبینانه میتوان گفت قصد این بروكراسی ایجاد امنیت، رفاه و نوعی نوسازی، ترقی و پیشرفت برای جامعه بوده است. به بیان دیگر در این خاستگاه حامیان نظام دانشگاهی بیشتر بهدنبال بالا بردن مهارتهای عملی و ابزاری دانشجویان بودند نه بالا بردن بینش و دانش دانشجویان براساس «نظام معرفتی مدرن و ارزشهای متناظر با آن» كه ریشه در آرای متفكران خردگرای عصر روشنگری دارد.
خاستگاه دوم علوم اجتماعی خاستگاه مدنی، انتقادی روشنفكران نوگرا بود كه بهدنبال نقد و تغییر وضع موجود غیر قابل دفاع جامعه بودند كه فریدون آدمیت از برجستهترین محققانی بود كه این خاستگاه را به ایرانیان معرفی كرد. بستر كاری این روشنفكران دانشگاه و حمایت حكومتی نبود بلكه بیشتر كارشان معطوف به روشنگری در میان افكار عمومی جامعه و با حمایت نهادهای مدنی از آنها بوده است. دیدگاه این روشنفكران بیش از آنكه رواج آموزشهای عملی، مهارتی و ابزاری باشد، رواج آموزشهایی بود كه متاثر از انسانگرایی، نظام معرفتی جدید و متاثر از فكر عصر روشنگری بود. اینها هم مثل دسته اول بهدنبال روشنگری، تغییر و تحول فرهنگی، اجتماعی و سیاسی برای كل جامعه ایران بودند نه فقط دولت.
در دهههای گذشته بین این دو خاستگاه دره عمیقی وجود داشت زیرا دسته اول بهدنبال تحكیم حكومت و دسته دوم به دنبال نقد ریشهای و حتی انقلاب بودند. تغییراتی كه در فرازهای بعدی به آن اشاره میشود در دهههای اخیر شرایطی را فراهم كرده كه این دو خاستگاه تولیدی گفتار علوم اجتماعی را به هم نزدیك كرده است. علامت آن این است كه هماكنون ما در ایران هم با دانشگاهیان درگیر با مسائل عمومی جامعه سروكار داریم و هم روشنفكرانی را داریم كه كارهای آنها روی فضای فكری و آموزشی دانشگاه تاثیرگذار است. همینجا جا دارد از پایهگذاران رشتههای علوم اجتماعی مثل غلامحسین صدیقی، احسان نراقی و مشوقین این رشته مثل آریانپور در دسته اول و از روشنفكرانی كه مروج اندیشه اجتماعی و انتقادی (از روشنفكران قبل از مشروطه تا مرحوم شریعتی) بودند، به دیده احترام یاد كنیم. این دو جریان، گفتار علوم اجتماعی در ایران را در مسیر «تمهید» این رشته به راه انداختند و امیدواریم روزی كشور ما مثل هند و سایر كشورهای صنعتی به مسیر و مرحله «تراكم» گفتار علوم اجتماعی برسد. (این كه ثمره كار گفتار علوم اجتماعی در ایران خیلی از افراد را راضی نمیكند بیش از آنكه دلیل معرفتی داشته باشد، دلیل سیاسی دارد. زیرا در ایران مخالفان بنیادگرای علوم انسانی تكیه به امكانات جامعه مدنی ندارند بلكه بیشتر ذیل یك نگاه امنیتی تكیه بر امكانات دولت پنهان دارند. همه باید به یاد داشته باشیم گفتار علوم اجتماعی در این فضا به حیات خود ادامه میدهد.)
٢- هماكنون در فضای عمومی ایران اندیشهورزی جامعهشناسانه، جمعیتشناسانه و مردمشناسانه به راه افتاده است. تداوم این «جامعهشناسیدن» در آینده میتواند به «داشتن اندیشه جامعهشناسانه» از سوی ایرانیان كمك كند. ما هنوز در مرحله «تمهید» گفتار علوم اجتماعی در ایران هستیم و به مرحله «تراكم» گفتار علوم اجتماعی نرسیدهایم. لذا این انتقاد مخالفان بنیادگرای علوم اجتماعی در ایران كه میگویند پس از دهها سال آموزش جامعهشناسی، هنوز در ایران «اندیشه جامعهشناسانه» ایرانی نداریم، پس علوم اجتماعی به درد نمیخورد نقد بیربطی است. درست مثل این است كه بگوییم چون علوم پزشكی در ایران علم ایرانی نیست آن را رد كنیم و از آن استفاده نكنیم. الان مهم این است كه در ایران «جامعهشناسیدن» یا تحقیقات جامعهشناسانه به راه افتاده است و این خود مقدمهای است كه در آینده ایران ما بتوانداندیشههای جامعهشناسانه توسط ایرانیان هم داشته باشد.
٣- من به یاد دارم سه، چهار دهه پیش بخش قابل توجهی از نیروهای اجتماعی برای رویارویی با مشكلات و آسیبهای اجتماعی به نسخههای ناسیونالیستی یا سوسیالیستی یا اسلام سیاسی مراجعه میكردند. الان اغلب نیروهای اجتماعی و حكومتی برای رویارویی با آسیبهای اجتماعی به علوم اجتماعی و تحقیقات متناظر با آن مراجعه میكنند. این تغییر چنان قوی است كه حتی موج حكومتی ضد علوم انسانی در دولت نهم و دهم نتوانست در فرآیند این تغییر اثر قابل توجهی بگذارد، اگرچه همچنان كه خواهم گفت اخلال ایجاد كرده است.
٤- بخش قابل توجهی از گفتار علوم اجتماعی گفتاری انتقادی است. ولی جالب اینكه هماكنون گفتار منتقدانه اجتماعی هم از «نقد» فراتر رفته و به «بازسازی جامعه» نیز فكر میكند. بهترین علامتی كه این تغییر گفتار را نشان میدهد این است كه چهار دهه پیش از دل گفتار انتقادی «انقلاب» بیرون آمد و حاملان گفتار انقلابی توجه زیادی به پس از انقلاب و پیامدهای آن برای بازسازی جامعه نداشتند، اما هماكنون از درون گفتار انتقادی علوم اجتماعی به جای انقلاب گفتار «اصلاحات» غلبه بیشتری دارد. در گفتار اصلاحات نقد هست ولی فراتر از نقد به بازسازی كم هزینه جامعه نیز فكر میشود.
٥- ما شاهد این هستیم كه علوم اجتماعی و بخشی از اساتید از محدوده آموزش و تحقیق در دانشگاهها بیرون آمدهاند و در حوزه عمومی به مسائل عمدهای چون آسیبهای اجتماعی، توسعه ناموزون و بدقواره، ضعف نهادهای مدنی، تقسیم كار اجتماعی نابهنجار، فرهنگ سیاسی غیر مدنی (و امور دیگر) میپردازند و با مخاطبان غیر دانشگاهی روبهرو میشوند. این تغییر به معنای ظهور جامعهشناسی مردمانگیز و پاپیولیستی نیست بلكه به معنای ظهور جامعهشناسی مردممدار (Public sociology) در ایران است. پیش از انقلاب جامعهشناسی مردممدار ما گفتار انقلابی داشت ولی هماكنون گفتاری اصلاحی دارد.
٦- تغییر مثبت دیگر این است كه تحقیقات اجتماعی دارد به تدریج از بیماری «تعصبگرایی روششناختی» عبور میكند. در گذشته تحقیقات دانشگاهی زیر سیطره روشهای كمی (علیه روشهای كیفی) بود. از دو دهه پیش به تدریج روند معكوس شد و سیطره روشهای كیفی بر روشهای كمی آغاز شد. در سالهای اخیر به نظر میرسد علوم اجتماعی دارد از این تعصبگرایی روششناختی خارج میشود و به نوعی تعادل میرسیم. بدین معنا كه همه پذیرفتهاند این «مساله تحقیق» است كه «روش مناسب» آن را (چه كیفی، چه كمی یا تركیبی) مشخص میكند وگرنه روش برای پز دادن نیست.
٧- علوم اجتماعی و جامعهشناسی در ایران بیشتر از گذشته در نهاد «علم» جامعهشناسی جهانی درگیر شده است. الان جامعهشناسان ایران با اكثر چشماندازهای مطرح در جامعهشناسی جهانی آشنا هستند و ارتباطات بین رشتهای بیشتر شده است. همچون جامعهشناسی جهانی در ایران مطالعات خوشهای درباره توسعه پایدار، جامعه مدنی، جنبشهای اجتماعی و آسیبهای اجتماعی و فرهنگ سیاسی جدی تلقی میشود و تعصبات رشتهای كم شده است.
٨- ما هماكنون در تحقیقات و ارزیابیهای اجتماعی «تواضع معرفتی» بیشتری میبینیم و این هم با جزمگرایی تعدادی ازاساتید پیشین و هم با «نسبیتگرایی معرفتی» كه ویژگی كارهای پستمدرنها است، تفاوت دارد ویك پیشرفت در گفتار علوم اجتماعی به حساب میآید.
آسیبها
١- نخستین آسیب كم توجهی به عدم تعادل در اندیشهورزی و جامعهشناسیدن نسبت به دو مدرنیته است. همه میدانیم و به تعبیر طرفداران مطالعات فرهنگی دال مركزی گفتار علوم اجتماعی «مدرنیته» است. اما باید توجه داشت از زمان نهضت روشنگری ما شاهد دو نوع اندیشهورزی در ربط با مدرنیته هستیم. یكی مدرنیتهای كه از نهضت فكری و انسانگرای «روشنگری» نشأت گرفته كه نمایندگان آن ولتر، نویسندگان دایرهالمعارف و امثال كانت هستند. در این مدرنیته بر ارزشهای جهانشمول مثل آزادی، برابری، برادری – خواهری و حقوق بشر تاكید میشود و از آزادیهای فردی و اجتماعی دفاع میشود.
مدرنیته دوم ریشه در متفكران «ضدروشنگری» دارد و این اندیشهها را میتوان در آرای متفكرانی چون هردر، برك و اشپنگلر سراغ گرفت. این متفكران مدافع ارزشهای جهانی و بشری نیستند و از نسبیت ارزشها دفاع میكنند، نسبت به خردگرایی و دموكراسی بدبیناند و از نوعی ناسیونالیسم، نسبیگرایی و توفق یك بعدی جمع بر فرد دفاع میكنند. جریان فاشیستی، راست افراطی و محافظهكار در غرب از آرای این مدرنیته «ضد روشنگری» تغذیه كرده و میكند. مهم این است در فضای فكری دانشگاهها از نظر ترجمه و آموزش متون اندیشهای میان این دو نوع مدرنیته یك تعادلی باشد نه اینكه «مدرنیته ضدروشنگری» سنگینتر شود. به عنوان مثال هماكنون در ایران اكثر كتابهای مكتب فرانكفورت ترجمه و تبلیغ میشود در حالی كه دو متفكر برجسته این مكتب (هوركهایمر و آدورنو) نازیسم و فاشیسم را به «روشنگری» نسبت میدهند نه جنبش ضدروشنگری. لذا این نگرانی به جا است كه نكند داریم از تعادل میان آشنایی با روشنگری و ضد روشنگری خارج میشویم. الان به نظر میرسد كتابهای ضد روشنگری مثل دیالكتیك روشنگری، آثار فوكو، دریدا و كارل اشمیت دارد وزن بیشتری نسبت به كتابهای متفكران درجه اول روشنگری پیدا میكنند.
٢- آسیب دیگر ی كه علوم اجتماعی را رنج میدهد تهاجم نرم، بیصدا و اداری بنیادگراهای ضد علوم انسانی به نقاط كانونی نظام دانشگاهی است. یكی از تهاجمها خلع ید كردن عملی گروههای علمی و اساتیدشان از پذیرش اعضای جدید هیات علمی از میان فارغالتحصیلان برجسته است. در دوران احمدینژاد شاهد بودیم عضو جدید به گروههای علمی پست میشد. كافی است به اندیشه پشت سر سه هزار بورسیه غیرقانونی توجه كنیم. توجیه این بود كه اگرچه این بورسیهها واجد شرایط علمی نیستند اما نیروهای متعهدی هستند كه میتوانند پس از فارغالتحصیلی نیروهای وفادار به نگاه ضد توسعه و ضد علوم انسانی را در دانشگاهها تقویت كنند و زمینهای فراهم شود تا نظام از لوث وجود علوم انسانی غربی به تدریج پاك شود!
٣- قلب تپنده دانشگاه استاد خوب است. ولی همچنان دانشگاههای ما نمیتوانند شخصیتهای برجسته در علوم اجتماعی را به دانشگاه برای تدریس جذب كنند یا برای تدریس به دانشگاهها دعوت كنند. به عنوان مثال هماكنون شخصیت برجستهای در اندیشه سیاسی و جامعهشناسی سیاسی مثل حسین بشیریه همچنان باید دور از دانشگاه تهران باشد. همچنان دو استاد برجسته ایرانی ماكس وبر شناس در دانشگاههای امریكا را نمیتوانیم برای تدریس به ایران دعوت كنیم. چندین سال است علی پایا استاد روششناسی از سفر به ایران محروم شده است (و دیگران). جالب اینكه این محرومیتها در زمانی تشدید شده بود كه دولت وقت ادعای مدیریت جهانی نیز داشت!
٤- آسیب بعدی ظهور تعارض جدیدی است كه هنوز ابعاد و پیامدهای منفی آن برای علوم اجتماعی و جامعه ایران روشن نیست. این تعارض این است: از یك طرف آموزش علوم اجتماعی به طرف یك افزایش سریع كمی پیش میرود و این افزایش بهشدت با انگیزههای مالی و تجاری عجین شده و از طرف دیگر بخشهای قدرتمندی از مخالفان افراطگرای علوم اجتماعی با اتكا به امكانات رانتی به مقابله نرم و پنهان با علوم اجتماعی متعارف میپردازند و فرآیندهای جذب نیروهای شایسته را به بوروكراسی عمومی با اخلال روبهرو كردهاند. نتیجه این تعارض این است كه جامعه با افزایش كسانی روبهرو است كه صاحبان مدرك بالا و بیكار را تشكیل میدهند. پیامدهای زیانبار این تعارض بعدها روشنتر میشود.
٥- دانشگاه كنترلناپذیرشده و لذا نگاه امنیتی به دانشگاه چندسالی به طور جدی در دستور كار قرار گرفته است. گفتیم از ابتدا یكی از خاستگاههای دانشگاه و رشد علوم اجتماعی آموزش و تربیت نیروی انسانی برای بوروكراسی حكومت با حمایت همهجانبه حكومت بود. خواست حكومت افزایش مهارت عملی و ابزاری نه انتقادی دانشجو بود. اما با توجه به رشد آموزش و نگرش انتقادی در علوم اجتماعی و با توجه به نزدیكی دو خاستگاه رسمی و مدنی علوم اجتماعی به هم و با توجه به رشد فضای مجازی، كنترل وجه انتقادی علوم اجتماعی برای دولت غیرقابل اجرا شده است. لذا مدتی است كه جناحی از قدرت از دانشگاه ترسیده و نگرش امنیتی بر دانشگاهها حاكم شده است. این نگرش امنیتی یكی از موانع رشد و تاثیر مثبت علوم اجتماعی در بستر توسعه پایدار جامعه ایران است. زیرا مهمترین عنصری كه میتواند آسیبهای فضای آموزش و تحقیقات و گفتار علوم اجتماعی را درمان كند وجود یك «عرصه عمومی نقد و بررسی امن» و فعال بودن صاحب نظران و علاقهمندان در این عرصه است نه اعمال نگاه امنیتی از بالا بر دانشگاهها.
جمعبندی
چرا گفتار علوم اجتماعی در ایران به سوی تعادل در حركت است؟ اینكه گفتار علوم اجتماعی دیگر در انحصار نگاه ابزاری و رسمی نیست و نگاه انتقادی رشد فزاینده دارد؛ اینكه شكاف میان خاستگاه رسمی و حكومتی و انتقادی و مدنی علوم اجتماعی دارد كم میشود؛ اینكه علوم اجتماعی از سیطره «تعصبگرایی روششناسی» دارد آزاد میشود؛ اینكه حذف و كنترل فضای علمی در محیط واقعی علوم اجتماعی (با رشد فضای فكری و مجازی) دارد تاثیر خود را از دست میدهد؛ اینكه گفتار علوم اجتماعی فقط در سطح انتقاد نمانده و به سطح بازسازی نیز توجه میكند و نگرش اصلاحی بر نگرش انقلابی در عرصه عمومی و ایران امروز غلبه پیدا كرده است، همگی علایمی است كه این نوید را میدهد كه گفتار علوم اجتماعی در ایران به سمت تعادل و توازن پویا دارد حركت میكند. امیدواریم همراه با این حركت تعادلی در گفتار علوم اجتماعی، دولت ایران پس از ترمیم ویرانیهای دوره دولت نهم و دهم نیز به طرف یك دولت توسعهگرا حركت كند؛ آموزش و پرورش و رسانههای ایران شهروندان ایران را به سوی شهروندانی آگاه، اخلاقی و ماهر نیز سوق دهند. تا بدینسان جامعه ایران بتواند با تقویت جامعه مدنی توانی پیدا كند و بتواند معضلات عظیمی كه در پیش روی جامعه ما است (مثل خطر فرسایش فزاینده اقلیم ایران، آسیبهای اجتماعی، بحران اخلاقی جامعه، ضعف مردمسالاری و...) را تواناتر پشت سر بگذارد. انشاءالله.
روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید