1394/2/7 ۱۰:۱۵
وضع علوم انسانی در ایران چندان مساعد نیست. به این نكته تقریبا عموم علاقهمندان و متعاطیان علوم انسانی اذعان دارند. علت چیست؟ چرا دانشكدههای علوم انسانی ما این اندازه راكد و كرخت شده اند؟ چرا موفقترین جوانان ما به رشتههای فنی، مهندسی و نهایتا علوم پایه میروند و كمتر سمت علوم انسانی میروند؟
هنوز احساس نیاز به علوم انسانی نكرده ایم
محسن آزموده: وضع علوم انسانی در ایران چندان مساعد نیست. به این نكته تقریبا عموم علاقهمندان و متعاطیان علوم انسانی اذعان دارند. علت چیست؟ چرا دانشكدههای علوم انسانی ما این اندازه راكد و كرخت شده اند؟ چرا موفقترین جوانان ما به رشتههای فنی، مهندسی و نهایتا علوم پایه میروند و كمتر سمت علوم انسانی میروند؟ اینها پرسشهایی است كه سالهاست ذهن اهل تحقیق را به خود مشغول داشته است. كریم مجتهدی، استاد كهنسال فلسفه كه بیش از نیم سده است، آثار فراوانی را در زمینه فلسفه و فرهنگ نگاشته علت را جدایی از ریشهها میداند. او در بحثی كه اخیرا در گروه علوم اجتماعی اسلامی دانشكده علوم اجتماعی دانشگاه تهران ارایه كرده به امكانات جدید علوم انسانی پرداخته و در ضمن بحث به این نكته اساسی اشاره میكند و معتقد است علت را باید در گسست از ریشهها جستوجو كرد. مجتهدی در این بحث میگوید كه ما الان نیازمند واقعی این علوم نیستیم و تظاهر میكنیم به جامعهشناسی و روانشناسی و قومشناسی و... میپردازیم در حالی كه در واقع احتیاجی به این علوم احساس نمیكنیم، زمانی این علوم در میان ما معتبر میشوند و ما این احتیاج را احساس خواهیم كرد و كارشان را معتبر تلقی خواهیم كرد كه بفهمیم از این رهگذر با ریشهمان ارتباط داریم و به ریشهمان اتصال داریم، یعنی بتوانیم ریشهمان را تقویت كنیم. در ادامه روایتی از سخنرانی این استاد فلسفه را میخوانیم .
***
دانش فضیلت است
كریم مجتهدی بحث خود را با اشاره به ضرورت تحقیق و جستوجوی مداوم نزد متعاطیان حقیقت آغاز كرد و گفت: آنهایی كه كارهای فرهنگی انجام میدهند، باید در مواقعی خودشان را مرور كنند. این مرور كردن خود باید در حضور دیگران باشد. یعنی نباید به دانستههای خودمان دلخوش كنیم، در واقع ما چیز زیادی نمیدانیم. ما باید به چیزهایی علاقهمند شویم كه میتوانیم یاد بگیریم. اگر دانستهها و محفوظات و آن چیزهایی كه بر ذهن ما حاكم شده، مانع از این بشود كه ما به امور جدید و مسائل تازه توجه كنیم، خودمان را از بین بردهایم و خودمان را تبدیل به سنگوارهای كردهایم كه ابتكار، تفكر، ابداع و حتی یادگیری واقعی را از دست داده است.
وی تاكید كرد: جوانان ما باید با امید بیشتری به تحصیل بپردازند، این بدان معنا نیست كه الزاما با استادان خود موافق باشند، بلكه باید عشق به یادگیری را در خود افزایش دهند. تا جایی كه به این باور برسند كه زندگی كردن برای یادگیری است. كانت در دانشگاه كونیگسبرگ ٤٠ ساله بود و وقتی برنامههای كلاسی را میدید و مثلا متوجه میشد كه استادی در زیستشناسی قرار است نكات جدیدی بگوید، با دانشجویان ثبتنام میكرد. دفتردار از او میپرسد كه چرا این كار را میكند؟ او میگفت میخواهد یاد بگیرد. یادگیری فضیلت است. در تاریخ فلسفه از نخستین كسانی كه بر این نكته تاكید كرده، سقراط است. علت اهمیت سقراط همین است كه دانش را فضیلت میداند، زیرا نشانگر آن است كه ذهن كسی كه یاد میگیرد، زنده است.
فرهنگ همچون درخت نخل است
این استاد فلسفه دانشگاه تهران در ادامه به بحث فرهنگ پرداخت و گفت: به نظر من فرهنگ همچون درخت نخل است. یك خوزستانی به من میگفت كه درخت نخل با تمام درختان و گیاهان دیگر متفاوت است، گویی اندكی جان دارد و بین حیوان و نبات است. زیرا اگر سر درخت نخل را قطع كنید، میمیرد. در حالی كه اگر سر هر درخت دیگری را قطع كنید، از ریشه رشد میكند. فرهنگ نیز چنین است، یعنی اگر رشد نكند میمیرد. اگر ما به فكر رشد فرهنگ و جستوجوی امكانات آتی فرهنگ خودمان نباشیم و در یك چشمانداز وسیعی فرهنگ خودمان را تقویت نكنیم، مثل آن است كه سر درخت نخل را قطع كردهایم و ریشه را ضایع كردهایم. كسی كه درخت نخل جامعه یعنی فرهنگ را باید رشد دهد، جامعه است. این جوانان هستند كه نه با عناد بلكه با تامل و دقت و صداقت و وجدان كاری در این راستا خدمت میكنند. دانشمندی كه وجدان كاری ندارد، گویی وجود ندارد. علم را با فریب خود و دیگران نمیتوان فریب داد.
تخصص نباید مانع جامعیت شود
مجتهدی سپس به ارتباط شاخههای مختلف علوم انسانی در حوزههای گوناگون اشاره كرد و گفت: تحصیلات من در همه دورهها در فرانسه بوده است. در دوره كارشناسی در فرانسه، تنها فلسفه نمیخواند و با رشتههای مختلف مثل روانشناسی، جامعهشناسی، تاریخ، تاریخ هنر، منطق و... آشنا میشود. یعنی با مجموعه رشتههایی كه به ظاهر به فلسفه ارتباط ندارند، آشنا میشود. من خودم شاگرد گورویچ، جامعهشناس شهیر بودم و ما را مجبور میكردند كه ماكس وبر و دوركهایم و كارل ماركس بخوانیم. یعنی در مقدمات دانشجو با وسعتی از اطلاعات مواجه میشود.
وی گفت: وقتی از تخصص سخن میگوییم، به معنای آن نیست كه گوشمان را نسبت به رشتههای دیگر ببندیم و تنها چند كتاب را بخوانیم. تخصص بهخصوص در شروع كار نباید مانع از جامعیت تحصیل شود. تحصیلی كه جامعیت ندارد، در تخصص هم دچار اشكال میشود. یكی از آن مشكلات ایران امروز همین جامعیت است. دانشگاههای سنتی جامع خوانده میشدند، امروز میگویند جامعالازهر، كه اشاره به جامعیت آن دارد. دانشگاه این ساختمان نیست، دانشگاه دانشجویان است اگر جستوجوگر باشند. دانشگاه مربیان دانشجویان هستند، اگر پژوهشگر باشند. دانشگاه آن نیروی جوینده و سازندهای است كه اگر نباشد، مثل آن است كه سر درخت نخل را قطع كردهاند.
نویسنده فلسفه و فرهنگ گفت: برای فهم امكانات آتی علوم انسانی اشارهای به شروع این علوم میكنم. علوم انسانی در معنای جدید از قرون هفدهم و هجدهم و به طور خاص نوزدهم شروع شد، یعنی رشتههایی جدید پدید آمد. لفظ علوم انسانی جدید است. البته ممكن است منتقدان بگویند بسیاری از رشتههایی كه امروز تحت عنوان علوم انسانی جدید از آنها یاد میكنیم، از قدیم بودهاند. مثلا تاریخ از قدیمیترین دانشهای بشری است و ما میتوانیم در توسیدید و هرودوت یونانی تاریخ را ببینیم. در سایر نقاط جهان نیز شاهكارهای بشری در تاریخ نوشته شدهاند، درجامعه خودمان تاریخ بیهقی و جامعالتواریخ و تاریخ جهانگشای جوینی نه فقط از نظر زبانی كه از منظر تحلیلهای عمیق تاریخی شاهكار هستند و با احاطهای فوقالعاده شرایط جامعه خودشان را فهمیدهاند. همین را در مورد روانشناسی نیز میتوان گفت. علمالنفس از زمان فیثاغورث وجود دارد.
علوم انسانی در عصر جدید ساخته شد
نویسنده فلسفه و تجدد در ادامه گفت: اما با این حال علوم انسانی در عصر جدید به معنایی جدید ساخته شد. جامعهشناسی آگوست كنت و دوركهیم به لحاظ موضوع با آنچه در قدیم گفته میشد، شاید فرقی نداشته باشد، اما به لحاظ روش متفاوت است. البته در زمینه جامعهشناسی نیز میتوان ریشهها را جست. یكی از جامعهشناسان به معنای جدید كلمه ابنخلدون است. شباهتی كه میان نوشتههای ابنخلدون و نوشتههای نویسندگان قرون هفدهم و هجدهم مثل مونتسكیو هست، باورنكردنی است. اینكه ابن خلدون زندگی اجتماعی را تابعی از وضعیت جغرافیایی میداند و به چارچوب جغرافیایی قبیله در صحرا توجه میكند، بسیار مشابه دیدگاههای مونتسكیو است. در حالی كه ابن خلدون چندین قرن قبل از مونتسكیو است. اما به طور كلی میتوان گفت آنچه در علوم انسانی عوض شده، موضوع علوم نیست، بلكه روش است.
علم مدرن ما را به قدرت میرساند
مجتهدی در ادامه به تحولی كه در قرون جدید در نگرش به علم پدید آمده اشاره كرد و گفت: اگر به قرن شانزدهم یعنی عصر تجدید حیات فرهنگی قرن بازگردیم، ماكیاولی را در ایتالیا میبینیم كه در وهله نخست یك مورخ برجسته است كه كتابی راجع به ژولیوس سزار نوشته است. ماكیاولی میگوید سیاست تابع قدرت است و كسی كه در جستوجوی قدرت است، مجاز است از هر وسیلهای بهره بگیرد. ماكیاولی این سخن را درباره سیاست گفته است، اما همین دیدگاه به علوم غربی راه یافته است. دقیقا از نظر تاریخی میتوان نشان داد كه فرانسیس بیكن كه تحولی در روششناسی علوم در ابتدای قرن هفدهم ایجاد میكند، ماكیاولی را خوانده است. یعنی بیكن میگوید علم افزودن قدرت است. او میگوید دانش ما را به قدرت میرساند.
نویسنده فلسفه و غرب گفت: بیكن وزیر اعظم انگلستان بود و در دورهای تمام انگلستان تحت سیطره اوست و از نخستین كسانی است كه تحول روش علمی را در غرب ایجاد كرده است. او میگوید با عقل به تنهایی نمیتوان به قدرت رسید، بلكه انسان باید در مقابل طبیعت سر تعظیم فرود آورد، تا طبیعت را بشناسد. به عبارت دیگر از نظر بیكن عقل انسان باید تابع تجربه علمی او باشد. آن چیزی كه انسان را به قدرت میرساند، عقل صوری و ذهنی انسان نیست، بلكه تجربهای است كه با یك روش خاص درباره پدیدارهای مادی جهان رخ میدهد. انسان با مطالعه طبیعت، قوانین آن را مییابد و با این قانون بر طبیعت مسلط میشود. این دیدگاه در تقابل با نگرش قدما قرار میگیرد. ارسطو در یونان باستان میگفت اصیلترین علوم غیر انتفاعیترین علوم است. از دید بیكن علم نمونه طبیعیات است و تنها كسی كه علوم تجربی را یاد میگیرد، عالم است.
نیوتن چهره اصیل علم جدید است
مجتهدی كه در كتاب نگاهی به فلسفههای جدید و معاصر غرب به اندیشمندان مدرن پرداخته در ادامه گفت: بعد از بیكن باید به دكارت فرانسوی اشاره كرد. دكارت جوانتر از بیكن است، اما كاملا میتوان از روی كتابهای دكارت نشان داد كه به خوبی بیكن را خوانده است. كتابهای اصلی بیكن و دكارت هر دو در اصل به زبان لاتین نوشته شدهاند. حتی كلمات بیكن را در آثار دكارت میتوان یافت. هدف دكارت و بیكن هر دو رسیدن به قدرت است، اما روششان متفاوت است. اگر بیكن میگوید كه عقل باید در مقابل طبیعت سر تعظیم فرود آورد تا آن را به چنگ آورد، دكارت میگوید عقل بهتر است كه روش خودش را اصلاح كند. اصلاح عقل در سنت دكارتی، تبدیل كردن عقل ذهنی به عقل ریاضی است و قیاس صوری به برهان ریاضی بدل میشود. در دكارت ریاضیات كه عقلانیترین علوم هستند، بر طبیعیات حاكم میشوند. یعنی شما طبیعت را تجربه میكنید، اما آن تجربه را به صورت بیان ریاضی در میآورید. یعنی علم مجموعهای از فرمولها و سخنگویی به زبان ریاضی میشود. البته دكارت به تجربه هم اهمیت میدهد و از استقصا سخن میگوید كه همان استقراست. یعنی به تطبیق موارد میاندیشد و میخواهد تجربه را تعمیم تام دهد. در دكارت تجربه فرانسیس بیكنی به كاربرد ریاضی دكارتی مجهز میشود. این علم جدید است. البته دكارت كار خودش را توجیه میكند (فلسفه دكارت) و میگوید ذات عالم مادی امتداد است. امتداد موضوع علم هندسه است. افزون بر امتداد حركت داریم كه موضوع علم مكانیك است. شناخت علمی این جهان، شناخت هندسی-مكانیكی جهان است. از همراهی هندسه و مكانیك فیزیك جدید به وجود میآید، یعنی تجربه فرانسیس بیكن تبدیل به یك دید فلسفی علمی محض میشود. در دكارت حتی جسم انسان را با این روش میشناسیم.
وی گفت: البته دكارت اشكالاتی دارد. مهمترین مشكل این است كه مكانیك دكارت ایستاست. بعد از دكارت مهمتر از همه نیوتن است. نیوتن تنها چهره اصیل و عمیق علوم جدید در آخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم است. بعد از او منظور از علم، علم نیوتنی است. در فیزیك نیوتنی هم افكار بیكن منعكس شده است و هم اندیشههای جان لاك تجربی مسلك و هم روش ریاضی دكارت اصلاح شده است. نیوتن دكارت را اصلاح كرده است. در نیوتن علم جدید صورت نهاییاش را مییابد.
مجتهدی سپس به عصر روشنگری پرداخت و گفت: قرن هجدهم عصر منورالفكری است و تصور میشود كه روح علمی روشن شده است و تنها باید این علم را در تمامی زمینهها گسترش داد. قرن هجدهم دوره دایره المعارف نویسی است، یعنی تعمیم علوم به همهچیز شامل فرهنگ، سیاست، مردمشناسی، جامعهشناسی و... اندیشه اساسی این است كه فرمول علمی همان روش نیوتنی است و مشخص است. جامعهشناسی كه به معنای جدید كلمه كه در قرن نوزدهم پدید میآید، به نیوتن و علوم طبیعی (فیزیك، شیمی و زیستشناسی) چشم دوخته است. نخستین عنوانی كه آگوست كنت برای جامعهشناسی انتخاب كرده، فیزیك اجتماعی است. یعنی همانطور كه طبیعت را میشناسیم، جامعه را نیز میتوان شناخت.
این استاد فلسفه در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در ادامه گفت: در همین قرن نوزدهم است كه علوم انسانی جدید پدید میآید. در آلمانی اصطلاح اصلی برای این علوم، Geisteswissenschaften است كه ترجمه تحتاللفظی آن «علوم روحی» میشود، منظور از روح این است كه اگر انسان نباشد، این علوم معنا ندارد. در فلسفه، ادبیات، روانشناسی، جامعهشناسی، اقتصاد، تعلیم و تربیت، علم حقوق و... حضور انسان بارز و آشكار است. البته به عقیده من اصولا علم به دلیل حضور انسان در جهان است. البته تا ابتدای قرن بیستم هنوز علم نیوتن مستحكم است و هنوز خللی در آن پدید نیامده است. در قرن هجدهم همه تسلیم فیزیك نیوتن شدند. منورالفكران اروپایی چون ولتر و دیدرو به علم نیوتن اعتقاد دارند. منورالفكران ایرانی عصر مشروطه نیز اگرچه عمق ایشان را ندارند، اما تقلید منورالفكران غربی را میكنند و كاریكاتور آنها هستند.
ویكو و هردر علوم انسانی را تنها كالبد شناسی نمیدانستند
نویسنده فلسفه در آلمان در ادامه به دیدگاههایی كه در برابر نگرش تحصلی آگوست كنت در قرن هجدهم به وجود آمده اشاره كرد و گفت: البته در همان قرن هجدهم افرادی در ایتالیا و به خصوص در آلمان میآیند كه برای انسان فكر دیگری را میكردند. ایشان معتقد بودند كه انسان موجودی نیست كه بتوان آن را ماول به قوانین فیزیك نیوتن كرد. قوانین فیزیكی در مورد جسم انسان صدق میكند، اما انسان غیر از شیء بودن، آرمان دارد و فكر میكند و میخواهد علم را جلو ببرد. ایشان میگفتند علم به آخر نرسیده است. اگر ما در ایران فكر میكنیم كه علم به پایان رسیده مشكل از ما است.
مجتهدی گفت: از میان این متفكران به دو شخص اشاره میكنم. نخست ویكو است كه آخر قرن هفدهم متولد شده است و در اوایل قرن هجدهم در ایتالیا پرورش یافته است. او شخصی خود ساخته است و بسیار پر مطالعه بوده است. او نه فقط در مقابل نیوتن موضع گرفته است، بلكه در این باره اندیشیده است كه تكلیف انسان چیست؟ به اعتقاد او انسان فقط كالبدشناسی و علم وظایفالاعضا نیست. هر حیوانی نیز این دو را دارد. البته قوانین فیزیكی بر جسم انسان صادق است، اما انسان آرمانها و گذشتهای دارد. ویكو در آثارش نشان میدهد كه تاریخ ایتالیاییها یعنی چندین هزار سال تاریخ رم و زبانی كه به وجود آمده و احساسات و عواطف و... ایتالیاییها را ساخته است. او نشان میدهد كه انسان نتیجه تاریخ است و نمیتوان تاریخ را كنار گذاشت.
از سوی دیگر در اواخر قرن نوزدهم متفكری در آلمان به نام هردر ظهور میكند. هردر شاگرد كانت است، اما مخالف اوست. زیرا كانت به لحاظ نظری كاملا نیوتنی است. میتوان كتاب اصلی كانت یعنی «نقادی عقل نظری» را كاملا با قوانین فیزیك نیوتن مطابقت داد. نام كتاب نیوتن «اصول ریاضی فلسفه طبیعت و نظام آن» است. هردر انحصار فلسفه در فیزیك نیوتن را قبول ندارد و میگوید چرا علم انسانی در فیزیك نیوتنی منحصر شود. او هم اندیشهاش را با توجه به گذشته آلمان و قرون وسطای آلمانی مستدل میكند. البته هردر اندكی نژادپرستانه است، اما در كل هم كانت را نقد میكند و هم در كتاب كوچك «یك فلسفه دیگر تاریخ» به این نكته میپردازد كه تاریخ را طور دیگری باید فهمید.
باید تكلیف خودمان را با تاریخمان روشن كنیم
نویسنده آشنایی ایرانیان با فلسفههای جدید غرب بعد از پرداختن به خاستگاه علوم انسانی به رابطه ما با علوم انسانی پرداخت و گفت: با بازگشت به بحث اصلی، امكانات جدید علوم انسانی به خصوص در ایران باید جستوجو شود. من نگفتم كه امكانات جدید علوم انسانی را تعیین میكنم. بلكه همانطور كه ویكو و هردر گفتهاند، معتقدم كه باید به تاریخ ایران توجه كرد. ما باید تكلیف خودمان را با تاریخ خودمان روشن كنیم، این همه رنج و امید در این تاریخ طولانی و این نویسندگان بزرگان و این تاریخنویسان بزرگ باید مورد توجه قرار گیرند. ما نمیتوانیم این تاریخ را باطل بشمریم. ما اگر واقعا در علوم انسانی كار میكنیم، باید شأن این علوم را حفظ كنیم. ایرانی جامعهشناسی را باید به سبك خودش بفهمد. علم تقلیدی علم نیست. البته باید بزرگان اندیشه و علم جدید را خواند. تا كسی دوركهایم را نخواند، جامعهشناسی را نمیفهمد. این به معنای انتقادناپذیری دوركهایم نیست. ما الان نیازمند واقعی این علوم نیستیم و تظاهر میكنیم به جامعهشناسی و روانشناسی و قومشناسی و... میپردازیم، احتیاجی به این علوم احساس نمیكنیم، زمانی این علوم در میان ما معتبر میشوند و ما این احتیاج را احساس خواهیم كرد و كارشان را معتبر تلقی خواهیم كرد كه بفهمیم از این رهگذر با ریشه مان ارتباط و به ریشه مان اتصال داریم، یعنی بتوانیم ریشهمان را تقویت كنیم. زمانی علوم انسانی اصیل در میان ما معنادار خواهند شد كه بفهمیم رشد دادن این علوم به معنای اصیل كلمه موجب تقویت ریشه ما میشود. در این زمان است كه این علوم میتوانند نیازهای فرهنگی ما را رفع كنند. علوم انسانی نمیتوانند مجزا از فرهنگ باشند. علوم انسانی نمیتوانند از گذشته و آینده خود باشند. ما باید دقت كنیم كه در این برهه از زمان فرصت را از دست ندهیم.
اشكال از خود ما است
در پایان جلسه پرسش و پاسخ صورت گرفت و مجتهدی در پاسخ به سوالی درباره اهمیت ابن خلدون گفت: متاسفانه درباره ابن خلدون در ایران كمتر كار شده است، اما در تونس و در مصر و كشورهای عربی و اسلامی درباره ابن خلدون بسیار تحلیل میشود.
وی گفت: اینكه گفته میشود ماركس و وبر و دوركهایم در ابن خلدون هست، باید روشن شود. ابن خلدون مورخ بسیار بارز و عمیقی است. عنوان كتاب العبره او اولا عبرت گرفتن و ثانیا عبور جامعه از حالتی به حالت دیگر است. او معتقد است كه در جامعه تحركی است. اما در هیچ اثر معتبر اسلامی نمیتوانید نكتهای پیدا بكنید كه به ما گفته شود درس نخوان و پژوهش نكن. برعكس همه جا ما را به دانایی و شناخت درست خواندهاند. در واقع مسلمانان در قرون وسطی و در غرب به آزاد اندیشی معروف بودند. ابن باجه در فرانسه قرن سیزدهم مطالعه میشد. آبلار ابن باجه را خوانده یا دست كم شفاهی مطالب او را خوانده است. همچنین اسم ابن طفیل در آثار قرن دوازدهم و سیزدهم غرب بارها تكرار شده است. ابن طفیل به علت كتاب حی بن یقظان بسیار معروف است. بنابراین اشكال از خود ما هست. ما باید خودمان مطالعه كنیم. روشهایی را كه در جامعهشناسی غربی مطرح است نباید فقط تقلید كرد. اگر با ابتكار از آنها استفاده كنیم و با توجه به شرایط محیطی و موضوعی ایران روی آنها كار كنیم، نتیجه میگیریم. علم تقلیدی، علم نیست.
روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید