پاسداری زبان فارسی / شادروان دکتر غلامحسین یوسفی

1394/1/26 ۰۸:۴۵

پاسداری زبان فارسی / شادروان دکتر غلامحسین یوسفی

برخی موضوعها هست که از کثرت روشنی و بدیهی بودن، به گفتن نیازمند نیست؛ از آن جمله است اهمیت زبان فارسی برای ما ایرانیان. اما وقتی احساس شود این مهم، مقام خود را چنان که باید احراز نکرده است، ناگزیر تکرار موضوعی مسلّم، ضرورت پیدا می‌کند، به امید آنکه سودی داشته باشد.

 

برخی موضوعها هست که از کثرت روشنی و بدیهی بودن، به گفتن نیازمند نیست؛ از آن جمله است اهمیت زبان فارسی برای ما ایرانیان. اما وقتی احساس شود این مهم، مقام خود را چنان که باید احراز نکرده است، ناگزیر تکرار موضوعی مسلّم، ضرورت پیدا می‌کند، به امید آنکه سودی داشته باشد.

وقتی می‌خواهیم فرهنگ خود را بشناسیم و حفظ کنیم و مسحور و مقهور فرهنگهای قادر زمان نشویم، وقتی موجودیت فکری و منش ایرانی برای ما اهمیت دارد، گمان نمی‌کنم این مقصود جز به مدد زبان فارسی میسّر باشد. اگر می‌بینیم سست‌و بی‌ریشه شدن پیوندها و سنتهای دیرین در میان ملتها، به ناتوانی و سرگشتگی انجامیده است و ما از پوکی و بی‌ریشگی آنها عبرت گرفته‌ایم، باید بدانیم زبان فارسی یکی از استوارترین رشته‌های پیوند قومی ما در طی قرنها بوده است و هنوز تواند بود. میان ایرانیان از آذربایجانی و خراسانی و کُرد و لُر و مازندرانی و گیلک و خوزستانی و زابلی و ترکمن و بلوچ و قشقایی و ارمنی و دیگران، یک وسیله بیش از هر چیز همفکری و همدلی و همگامی پدید تواند آورد و آن بی‌گمان زبان فارسی است.

علاوه بر دین مبین اسلام، یکی از کهن‌ترین و استوارترین وسائل پیوستگی ما با بسیاری از ملل شرق، بخصوص با مردم افغانستان و تاجیکستان و نیز با فارسی‌زبانان هند و پاکستانی و بنگلادش و عراق و نواحی سواحل خلیج‌فارس و ترکمنستان و ازبکستان و داغستان و ترکیه، زبان فارسی است؛ همچنان که همین زبان و آثار ادبی و فکری‌اش موجب اشتهار و سربلندی ما در جهان غرب شده است.

همه آرزو داریم با حفظ میراث اندیشه و فرهنگ خویش، معارف و دانشها و فنون و صنعت قرن بیستم را به ایران بیاوریم و خود را به پیشرفته‌ترین ملل دنیا برسانیم. آیا استقلال بینش ما در برابر هجوم فکر و تمدن و صنعت غرب یعنی ایرانی و مسلمان ماندن، انتخاب کردن، تقلید نکردن و تسلیم نشدن بدون تکیه بر پایه فرهنگ دیرین و زبان فارسی ممکن است؟ آیا همه فرزندان این مملکت را می‌توان و باید به خارج از کشور فرستاد تا علوم جدید را به زبانی دیگر بیاموزند و نیمه‌زبان برگردند و به همین زبان شکسته بسته سخن بگویند و بنویسند و زبان علم و معرفت ما زبانی نیمه‌بیگانه باشد؟ یا شایسته‌تر و شاید دشوارتر آن است که زبان فارسی را به درجه‌ای از وسعت و توانایی و توانگری برسانیم که بتواند همه معارف بشری را در بر بگیرد و در دسترس همه فارسی‌زبانان قرار دهد؟ کدام یک از این دو راه به سود شخصیت‌فکری و فرهنگی ما، و به سود امروز و فردایمان است؟

گمان می‌کنم که همه آنان که مانند بنده از دل و جان به این سرزمین، به این ملت و به این فرهنگ دلبسته‌اند و سرنوشتشان را به دیروز و امروز و فردایش پیوسته می‌دانند، راه دوم را می‌پسندند. استعمار از هرگونه که بوده و در هر جای جهان برای ناتوان کردن ملتها همیشه کوشیده است فرهنگ و بنیانهای ملی آنان از جمله زبان و فکر و معرفت‌شان را عقیم و نابود سازد و حتی زبان خود را جانشین آن کند. ایران در همه فراز و نشیب‌های تاریخ، به چنگ‌آویز آیین و فرهنگ و زبان خویش پایدار و استوار مانده است. بی‌گمان به همین سبب امروز نیز باید در برخورد با مسائل دنیای جدید به تحکیم این بنیان دیرپای و محکم شخصیت ملی و فکری خود هرچه بیشتر بپردازد.

اگر خواستار آنیم که بار دیگر شاعران و نویسندگان و اندیشه‌ورانی بزرگ نظیر فردوسی طوسی و خیام نیشابوری و مولوی بلخی و سعدی و حافظ شیرازی و ابوالفضل بیهقی و نظامی گنجوی و ابوریحان بیرونی در این سرزمین پدید آیند که آثار فکر و قلم آنان به تنها روح و دل فارسی‌زبانان، بلکه فکر دیگر ملل جهان را نیز تسخیر کند، زبانی پرورده و غنی نخستین شرط آن است. داشتن مطبوعات فصیح و خوب، ایجاد برنامه‌های دلپذیر رادیویی و تلویزیونی، روشن و دلنشین سخن گفتن، روان و بلیغ نوشتن همه در پرتو زبان فارسی برای ما ممکن تواند بود و بس٫

اما همه اینها فرع «درست اندیشیدن» است و زبان مهمترین ابراز اندیشه است. قومی که زبانش آشفته و ویران باشد، فکرش نابسامان می‌شود و درست کار نمی‌کند. به علاوه مگر نه اینکه کردار و عمل زاییده اندیشه است؟ آیا از پریشان اندیشیدن، جز پریشان گفتن و کردار ناخردمندانه چه به ظهور می‌رسد؟ از کوزه همان برون تراود که در اوست.

عرض کردم اینها جزء اصول مسلّم است و طرح آنها در اینجا برای برخی از خوانندگان، از قبیل حکمت به لقمان آموختن است؛ اما تصدیع بنده پُر بی‌سبب نیست.

آیا زبان فارسی در میان ما در راهی که گفته شد، سیر می‌کند؟ آیا همه کسانی که در مسئولند، وظیفه خطیر خود را انجام می‌دهند و به این زبان پرمایه و مستعد، توان زندگی و پویندگی و آفرینندگی می‌بخشند؟ آیا این اهمیت رسالت اجتماعی و فرهنگی و ملی خویش در این باب آگاهیم یا نه؟ و چنان که باید در این زمینه می‌اندیشیم و می‌کوشیم؟ گمان نمی‌کنم بتوان به همه این پرسشها پاسخی کاملاً مثبت داد.

بدیهی است فرهنگ توانگر و پرمایه به زبانی غنی و توانا نیازمند است. لازمه پیشرفت فرهنگ و تمدن ما نیز آن است که زبان فارسی مانند گذشته در قدرت بیان و وسعت تعبیر به درجه زبانی بارور و پرورده برسد به حدی که در همه شاخه‌های دانش بشری به ادای ظریف‌ترین مفاهیم قادر باشد. زبان‌فارسی با طبیعت خاص خود استعداد و آمادگی چنین رشد و گسترشی را دارد و این ما هستیم که باید فکر و دانش و معرفت خود را پیش ببریم تا زبان فارسی پیش برود.

راهکار مهم

در این مرحله بی‌گمان به هزاران واژه و اصطلاح در زمینه‌های گوناگون نیازمندیم. رفع این کمبود کاری است بسیار دشوار و در عین حال باریک و مهم. یکی از راههای دسترسی یافتن به واژه‌های مناسب، جستجوی دقیق در کتابها و آثار ادبی و علمی و فکری گذشته است و نیز فراهم آوردن مواد لهجه‌ها و فرهنگ عامه و عموم مصطلحات رایج در میان مردم در کارها و پیشه‌های مختلف و تنظیم لغتنامه‌ها و بهره‌گیری از لغات و ترکیبات و اصطلاحات موجود زبان فارسی و به کار بردن آنها برای مفاهیم مورد نظر؛ اما این پژوهش و گزینش و برخورداری از فرهنگ گذشته و حال، برای رسیدن به هدف بالا کفایت نمی‌کند. ناگزیر باید در صورت ضرورت به پیشنهاد واژه‌ها و اصطلاحات نیز پرداخت، منتها با توجه به طبیعت و سرشت زبان و بر طبق اصول علمی، نه ترکیب ریشه‌ها و پیشوندها و پسوندهای مرده از یادرفته و نامأنوس؛ و به خصوص باید در نظر داشت که این واژه‌ها و اصطلاحات پیشنهادی، نامفهوم و غریب نباشد که فقط به صورت علامتی درآید.

بدیهی است در درجه‌اول باید برای مفاهیم و مصطلحات جدیدی که هر روز در علوم و فنون گوناگون با آنها روبرو هستیم و معادلی فارسی ندارد، چاره‌گری کرد؛ زیرا نیاز نخستین و مهمتر این است. محتاج به گفتن نیست که تبدیل کلمات رایج و روان و رسا هرچند در اصل دخیل باشد ضرورتی ندارد؛ حتی این کار ممکن است پیوند ما را با زبان دیرنده فارسی و آثار ادب و فرهنگ و تاریخ و گذشته‌مان بگسلد که بی‌گمان زیان‌خیز است.

آن دسته از واژه‌هایی که برای رفع نیازهای نخستین و بر طبق اصول مذکور به توسط فارسی‌دانان خبیر عرضه شده هم قبول عام یافته و هم پیشنهاد آنها خدمتی بوده است به زبان فارسی، نظیر کلمات: دانشگاه، دانشکده، دانشسرا، ماهواره، آسیب‌شناسی، آیین‌نامه، سازمان جهانگردی، بازپرس، بازپرسی، بازتاب، بازجو، بازجویی، بازرس، بازرسی، باستانشناسی، باشگاه، بافت‌شناسی، بایگانی، پاسگاه، پالایشگاه، پذیرش، پرورشگاه، پرونده، پوشه، پیش‌آگهی، پیش‌پرداخت … اما «کنگاشستان»، به جای مجلس شورا، هرگز جا نیفتاد. اسپریس، بس‌شماری، بس‌شمر، بس‌شمرده، بخش‌پذیری، بخش‌پذیر، بخشی، بخشیاب، برخه، برخه‌شمار، برخه‌نام، برهیختن، پذیره‌نویسی، پروانچه، پیوندنامه هم‌پس از چندی از رواج افتاد.

وقتی زبان فارسی موجب پیوستگی افراد ملت در طول تاریخ و در حال حاضر و نیز رشته ارتباط ما با میلیونها فارسی‌زبان و فارسی‌دان جهان است، بی‌گمان هر تصرفی در زبان و خط اگر به نوعی باشد که این ارتباط و علاقه را دچار سستی و گسیختگی کند دور از مصلحت است و باید از آن پرهیز کرد.

تردید نیست کسانی می‌توانند در این خدمت بزرگ فرهنگی و ملی چاره‌گری کنند و ثمره کارشان سودمند افتد که علاوه بر معرفت به زبان‌شناسی و زبان و فرهنگ کهن ایران، به ویژه بر چهارده قرن تاریخ زبان فارسی دری و آثار گونه‌گون آن تسلط داشته و از ذوق و قریحه ادبی در شعر و نثر برخوردار باشند، آثار زبان فارسی را درست دریابند، درست بگویند و درست بنویسند و عالمانه بیندیشند.

نکته دیگر آنکه چون معیار حقیقی رد و قبول کلمات، ذوق و درک مردم و اهل نظر و بصیرت است، به علاوه تصرف در زبان یک قوم حق مسلّم آن ملت است و نمی‌تواند جنبه فردی و شخصی داشته باشد، بنابراین راه بحث و نقد و رد و پذیرش را باید برای مردم باز گذاشت تا آنچه پیشنهاد می‌شود، به واقع از طرف عموم به ویژه صاحب‌نظران پذیرفته گردد و بماند، وگرنه هر چه مردم نپذیرند، دوام و ثباتی ندارد.

چه کمیاب!

توجهی سرسری به آنچه هر روز به صورت مقاله و کتاب نشر می‌شود، یا گفتارها و برنامه‌های گوناگون رادیویی و تلویزیونی و انواع مکاتبات و تقریرات و نوشته‌ها و سخنان ما نشان می‌دهد که فارسی دانستن و درست نوشتن و درست سخن گفتن چه کمیاب شده است! زبان فارسی که از کمال استعداد و سادگی و رسایی و توانایی برخوردار است، به دست فارسی‌نیاموختگان به ناتوانی و ویرانی دچار شده، نه تنها هجوم واژه‌های زبانهای گوناگون به آن روز افزون است، بلکه در صرف و نحو و طرز تعبیرش نیز خلل راه جسته است؛ مثلاً حالا به شیوه زبان انگلیسی می‌گوییم: «سیبها روی میز هستند» و «کتابها سنگین هستند» و به جای «می‌پندارم، گمان می‌کنم، خیال می‌کنم، تصور می‌کنم یا احتمال می‌دهم»، می‌گوییم و می‌نویسیم: «فکر می‌کنم فلانی به این مجلس نیاید». انواع این نابسامانیها را همه آگاهان بهتر از بنده می‌دانند، به علاوه چون در مقاله‌ای دیگر باز نموده‌ام،۱ تکرارش ضرورتی ندارد.

چند سال پیش،‌در ایامی که بحث از برنامه‌های آموزشی مطرح بود، مقامی رسمی در مجمعی رسمی به املای نادرست کلمات در نامه گروهی از درس‌خواندگان اشاره کرد. این یکی از صدها عیب است که در فارسی‌دانی ما مشاهده می‌شود. در روزگار قدیم فارسی‌زبانان لااقل زبان فارسی را درست می‌آموختند و می‌دانستند، حالا حتی در میان دارندگان عالی‌ترین درجات تحصیلی، کسانی که به فارسی، درست سخن بگویند و درست بنویسند، فراوان نیستند! سابقاً بسیاری از مدارس ابتدائی تا عالی مملکت از وجود معلمان و استادانی با فرهنگ و فارسی‌دان و اهل قلم برخوردار بود، اکنون در سازمانهای آموزشی ما از دبستان گرفته تا دانشگاه عده فارسی‌دانان کاستی گرفته است. حتی در میان انبوه مدرسان زبان و ادبیات فارسی، صاحبان ذوق و قریحه‌ادبی کم‌اند و از این رو درس انشا و نویسندگی در اکثر مدارس و دانشکده‌های ادبیات چنان که باید مورد اعتنا نیست.

در چند دهه اخیر، چندی از سر اضطرار و شتاب و به سبب نیاز روزافزون، دست هر کسی را گرفتیم و تدریس مهمترین بنیانهای فرهنگ خود یعنی زبان و ادبیات فارسی را به او سپردیم. مقام والای تعلیم، وسیله ارتزاق شد. معلّم و مدرّس کم‌مایه و نامتکی به خویش، آسان‌گیری و جلب مرید و رضای شاگردان را آسوده‌تر از صرف وقت و دقت و دلسوزی دید. دستگاههای آموزشی نیز به این معامله پوشیده که دو طرف را به‌ظاهر خرسند نگاه می‌داشت، نوعی رضایت دادند. گویی از معلم و استاد جز این انتظاری نمی‌رفت! در این میان اگر کسی در کار خود از سر اعتقاد و ایمان بکوشد و به‌جدّ ایستد و در درس و آزمون، دقت به‌خرج بدهد، ممکن است سختگیر به‌شمار آید و در بین آسان‌گیران انگشت‌نما گردد و با دشواریها روبرو شود. نتیجه آنکه سطح درس پایین آمده، اکثر شاگردان در امتحانات با نمره‌های درخشان قبول می‌شوند و به‌آسانی به گواهینامه و کاغذ سواد دسترسی پیدا می‌کنند، منتها در عین کم‌سوادی؛ اما کم‌مایگی درس‌خواندگان ما در زبان فارسی از هر چیز دیگر محسوس‌تر است و مشهودتر؛ زیرا هر لحظه با آن سروکار دارند.

اگر گفته می‌شود درس‌خواندگان فارسی نمی‌دانند، بدبختانه درست است؛ اما خانه را از بنیان باید استوار کرد. گویی با همه سخنان نگارین درباره زبان فارسی، در عمل، اهمیت این بنیان حیاتی فرهنگ و فکر ایرانی را چنان که باید درنیافته‌ایم. وگرنه چرا زبان فارسی در دست ما در زمینه ادب و علم و ترجمه و نمایش و نامه‌نگاری و گفتگو و جز آن چنین کم‌توان شده است؟ اگر شادروان محمد قزوینی با آن طبع حسّاسی که داشت امروز زنده بود و آثار قلمی ما را می‌دید، نه تنها دچار حیرت و رنج می‌شد، بلکه شاید سکته می‌کرد!

برای آنکه گمان نرود من فقط کاستی‌ها را در زمینه زبان فارسی می‌بینم، بی‌مناسبت نیست چند جمله‌ای از مقاله‌ای را که مدتی پیش نوشته‌ام، نقل کنم: «بنده همه آثار این روزگار را از نظر زبان فارسی درخور انتقاد نمی‌دانم، حتی معتقدم که قرن اخیر در ادبیات فارسی، در شعر و نثر، دوره پیشرفته و باروری است همراه با دگرگونیها و تازه‌جوییها که تکامل خواهد یافت و ثمرات تجربه‌ها و طبع‌آزماییها اندک اندک به‌ظهور خواهد رسید. اما این نکته را هم باید بیفزایم که در میان آثار ذوقی صاحبان قریحه و استعداد نیز نمونه‌هایی دیده می‌شود که شاعر و نویسنده چیزی درخور گفتن دارد و اندیشه و روح اثر وی با ارزش است، ولی زبان و بیان ضعیف به کار او صدمه زده و آن را از جلوه و رونق انداخته است.»۲

چه باید کرد؟

پس چه باید کرد؟ بی‌گمان هر فرد زنده و وطن‌دوستی، هر کس که عشق به فرهنگ ایران و زبان فارسی و سرنوشت این مملکت در جانش ریشه دوانده، فارغ و بی‌اعتنا نمی‌تواند نشست؛ زیرا مسأله به ‌عنوان یک ضرورت مملکتی و ملّی مطرح است. اندیشیدن و چاره‌گری در این باب از مهمترین کارهاست که باید به دست مردمی دردآشنا و بصیر و پخته و تجربه کرده صورت پذیرد و هر چه زودتر آغاز گردد، اما نه با شتاب‌زدگی. برای آنکه کار سامان گیرد، تنظیم برنامه‌ای دقیق و درازمدت با هدفی روشن و به کوشش عموم مردم مملکت، از واجبات است. در این راه همکاری و همقدمی همه آموزگاران، دبیران، استادان، روزنامه‌نویسان، نویسندگان، شاعران، سخنوران، پدران و مادران و خانواده‌ها ضرورت دارد.

اما شاید چند دستگاه مهمترین تأثیر را توانند داشت: یکی همه سازمانهای آموزشی کشور از ابتدائی تا عالی که اگر به آموزش درست و تقویت زبان فارسی بیشتر اهتمام کنند، اثری عظیم توانند داشت. آنگاه کتاب درسی و جزوه و مقاله‌ای که فارسی‌اش استوار نباشد، به دست شاگردان نخواهند داد و کسی را که فارسی به‌قدر کفایت نداند، در هیچ رشته به تدریس و تألیف نخواهند گماشت.

تأثیر مطبوعات که در قرن اخیر نیز فارسی روان و ساده را در دامان خود پرورده‌اند فراوان تواند بود اگر فقط نوشته‌هایی را منتشر سازند که فارسی آن روبراه باشد.

رادیو و تلویزیون که پدیده‌ای نسبتاً جدید است و تا دورترین روستاها و کرانه‌های مملکت نفوذ دارد، اگر به آنچه پخش و نشر می‌شود، از نظر زبان فارسی بیشتر توجه کند، وسیعترین حوزه درس را در اختیار خواهد داشت و چه بهتر که این آموزش را به‌خوبی و شایستگی برگزار کند.

پدران و مادران اگر از اهمیت موضوع آگاه باشند، هم نقص خود را در زبان فارسی برطرف خواهند کرد، هم نخواهند گذاشت فرزندانشان در زبان مادری بی‌مایه و ناتوان بار بیایند.

اما وظیفه و تأثیر فرهنگستان در این میان بسیار مهم است و ارزش آن را دارد که موضوع بحثی جداگانه و مفصّل قرار گیرد.

با این مقدمات، نابجا نیست اگر برنامه‌ای وسیع برای پاسداری و گسترش زبان فارسی، حتی در بیرون از مرزهای کشور، اندیشیده شود و هر کس خدمتی تواند کرد، از همکاری دریغ نورزد که کوشش در این راه وظیفه هر ایرانی وطن‌دوستی است. پیام فردوسی را به گوش جان بشنویم که به‌حق می‌گفت: «عجم زنده کردم بدین پارسی». وی ملت و فرهنگ ما را با این زبان زنده کرد و پایندگی بخشید، امید آنکه ما نیز فرزندان شایسته آن بزرگمرد باشیم. زبان فارسی بال و پرِ اندیشه و روح ماست، دریغ است آشفته‌حال و ناتوان شود.

*یادداشتها (انتشارات سخن)

پی‌نوشت:

۱ـ رک: «زبان فردوسی و زبان ما»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی، سال دهم، شماره ۴ (زمستان ۱۳۵۳) ص۵۴۵ ۵۶۴٫

۲ـ مقاله پیشین، ص۵۶۲٫

روزنامه اطلاعات

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: