ایران را چرا و چگونه باید دوست داشت؟

1404/8/27 ۱۰:۵۲

ایران را چرا و چگونه باید دوست داشت؟

روزبه‌زرین‌کوب گفت: رشته ایرانشناسی در صورتی می‌تواند فایده و اهمیت خویش را به جامعه و فرهنگ ما اثبات کند که در زیِ ایرانی خود را بنمایاند و به «ایران‌شناسی ایرانی» تبدیل شود. «ایران‌دوستی» سابقه بسیاری در اندیشه ایرانی دارد. محمدعلی فروغی در سال ۱۳۰۹ مقاله‌ای مشهور با عنوان «ایران را چرا باید دوست داشت؟» نوشت و پرسش امروز ما هم این است که «ایران را چگونه باید دوست داشت؟»

ایران‌شناسی به‌مثابه دانشی کل‌نگر و زمینه‌مند یا دانشی چندرشته‌ای؟

آناهید خزیر: «همایش ملی مبانی نظری و معرفت‌شناختی ایران‌شناسی» از سوی دانشکده ادبیات و علوم انسانی در تالار اقبال آشتیانی برگزار شد.

تعریف «ایران» به‌مثابه موضوع دانش (ایران جغرافیایی، اسطوره‌ای، تمدنی، فرهنگی)، ایران‌شناسی به‌مثابه دانشی کل‌نگر و زمینه‌مند یا دانشی چندرشته‌ای؟، چیستی و چرایی ایران‌شناسی ایرانی، تفاوت ایران‌شناسی ایرانی با ایران‌شناسی در ایران، نسبت ایران‌شناسی ایرانی با کیستی و زیست ایرانی، جهان ایرانی: وجود انتزاعی یا انضمامی، شاخصه‌های سوژه ایرانی، نسبت ایران‌شناسی با سایر علوم انسانی (تاریخ، ادبیات، انسان‌شناسی، فلسفه و غیره)، تکوین مفهوم حقوقی ایران، ایران‌شناسیِ غیرایرانی: مواجهه‌ها، پیش‌فرض‌ها، پیش‌داوری‌ها و راهبردهای بومی‌سازی دانش ایران‌شناسی از جمله محورهای همایش بود.

نشست دوم در چیستی ایران‌شناسی در ایران نام داشت و در این بخش جهانگیر معینی علمداری، روزبه زرین‌کوب، منصور صفت‌گل و سیدمحمد بهشتی سخنرانی کردند و گرداننده جلسه نیز بر عهده شهرام یوسفی‌فر بود.

ایران‌شناسی ایرانی

سیدمحمد بهشتی، ایرانشناس و پژوهشگر میراث فرهنگی درباره «ایران‌شناسی ایرانی» سخن گفت. وی افزود: اگر «تاریخ ایران»، «هنر ایران»، «معماری ایران»، «ادبیات ایران» و… را می‌شناسیم برای این است که ایران را بشناسیم، وگرنه دانستن اتفاقاتی که در گذشته رخ داده و روزگارش سپری شده، چه دردی از امروزمان دوا می‌کند. رخدادهای گذشته تنها زمانی می‌تواند به امروز ما مربوط شود که به نحوی به کیستی ما و کجایی سرزمینمان اشاره کند. رشته ایران‌شناسی در واقع یک رشته از دانش، همچون زبان‌های باستانی و یا حتی تاریخ و… نیست، بلکه دانشی «چندرشته‌ای» است؛ یعنی برای ایرانشناسی باید موضوعات مختلف از رشته‌های مرتبط را به یکدیگر جمع‌آوری و متصل کنیم. البته معنای «چند رشته‌ای» بودن این نیست که رشته ایران‌شناسی گستره‌ای وسیع از علوم را با عمقی کم دربرمی‌گیرد، بلکه به عکس به معنی اشراف عمیق به همه وجوه و مراتب و مقیاس‌هاست؛ همان‌چیزی که از دیرباز «حکمت» نامیده می‌شد.

بهشتی بیان کرد: در ایران‌شناسی نیز اولاً باید نگاه «بین رشته‌ای» داشته باشیم نه نگاه «چندرشته‌ای»؛ یعنی به کنار هم قرار دادن تعدادی متخصص از رشته‌های گوناگون اکتفا نکنیم بلکه پیوند میان تخصص‌ها را بر اساس موضوع کار پیوندی استوار و معنادار سازیم. دوم اینکه باید به ایرانشناسی یکبار دیگر در پرتو «نگاه ایرانی» نظر کنیم؛ یعنی همچون یک ایرانی، ایران را بشناسیم نه همچون یک اروپایی. ایرانشناسی یعنی مسلح شدن به این نگاه درباره جای‌جای ایران.

او افزود: حالا چنین ایران‌شناسی‌ای به چه درد می‌خورد؛ بهترست بگوییم هیچ دردی در ایران نیست که درمانش موکول به چنین نگاهی نباشد. اگر در این سرزمین می‌خواهیم راهی بسازیم، مسائل کشاورزی را حل و فصل کنیم، ریزگردها یا بحران آب را مهار کنیم، و برای مشکل توزیع جمعیت، امنیت داخلی، مناسبات بین‌المللی راهی بیابیم، باید به شیوه ایرانی، ایران را بشناسیم.

به سوی یک رویکرد پدیدارشناسانه در ایران‌شناسی

جهانگیر معینی علمداری درباره «به سوی یک رویکرد پدیدارشناسانه در ایران‌شناسی» سخن گفت. او با بیان اینکه فقدان متدلوژی در مطالعات ایران‌شناسی مشکل بزرگی است که باید جبران شود، افزود: متدولوژی (روش‌شناسی) حوزه‌ای بسیار مهم در امر ایران‌شناسی است. او توجه به لوژی در ایران‌شناسی را ضروری دانست و گفت: نمی‌توانیم درباره چیستی یا عدم وجود ایران‌شناسی نظر دهیم مگر اینکه وارد عرصه لوژی آن شویم. سه نوع موضع‌گیری درباره لوژی داریم که سه ضلع ایده، دانش و امرکلی را دربردارد.

وی پدیدارشناسی در ایران‌شناسی را مهم دانست و گفت: باید فلسفه در این رشته وارد شود و یکی از ابعاد قابل قبول در ایران‌شناسی، پرداختن به جنبه متاتئوریک یا متاایرانولوژی است. یعنی بررسی نظریه‌ای فراتر از خود ایران شناسی. مسئله اصلی این است که ایران‌شناسی باید به صورت متدولوژیک طراحی و مطالعه شود.

معینی علمداری با اشاره به فهم ایران به عنوان امر کلی بیان کرد: ایران‌شناسی از ابتدا به صورت مجموعه‌ای از تحقیقات پراکنده پا به صحنه گذارد و این وضعیت کم و بیش به همین صورت تا امروز حفظ شده است. در نتیجه به‌رغم پیشرفت در جزئیات، به عنوان یک کلیت به ندرت مورد توجه ایران‌شناسان بوده است. نکته اوج غفلت از «ایران» ناتوانی ایران‌شناسان غربی از پیش‌بینی وقوع انقلاب اسلامی بود.

او افزود: اتخاذ یک رهیافت پدیدارشناسانه، از ضرورت تحقیق در باره ایران به مثابه یک «ایده» دفاع شده است. این رهیافت با فراروی از نگرش‌های ذات‌گرایانه متاثر از هانری کُربن، به اهمیت مولفه «زیست جهان» ایرانی و نقش آن در التفات پژوهشگر به مباحث ایران شناختی تاکید می‌کند. به عبارتی، ضمن اینکه ایده «ایران» به عنوان یک ایده استعلایی موضوع دانش قرار می‌گیرد، تلاش می‌شود که انضمامی بودن آن کماکان حفظ شود.

جستجوی راهی نو در ایران‌شناسی

روزبه زرین‌کوب، عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه تهران درباره «جستجوی راهی نو در ایران‌شناسی» سخن گفت. او افزود: از سال ۱۳۷۶ که بنیاد ایرانشناسی تاسیس شد، رشته جدیدی نیز در نظام آموزش عالی ایران شکل گرفت. اکنون، رشته ایران‌شناسی نه تنها در چندین شعبه بنیاد ایران‌شناسی که در تعدادی از دانشگاه‌ها نیز تدریس می‌شود. با این همه، هنوز پرسشی جدی درباره این رشته بی‌پاسخ مانده است: آیا در وضعیت کنونی، رشته ایران‌شناسی نیازها و خواست‌های ایرانیان و فرهنگ ایرانی را برآورده می‌کند؟

او بیان کرد: بخشی از پاسخ به این پرسش نیازمند روشنی بخشیدن به موضوع هدف غایی رشته ایران‌شناسی در نظم آموزش عالی کشور ماست. تبیین هدف و آموزش این رشته، سبب خواهد شد که فایده و اهمیت آن نیز واضح شود. بر این باورم که استمرار آموزش رشته ایران‌شناسی در شکل کنونی آنکه آمیخته‌ای از برخی رشته‌های شناخته شده آموزش عالی ایران به شمار می‌رود، هدف مشخصی را دنبال نمی‌کند.

این استاد تاریخ بیان کرد: در واقع، این رشته در صورتی می‌تواند فایده و اهمیت خویش را به جامعه و فرهنگ ما اثبات کند که در زیِ ایرانی خود را بنمایاند و به «ایران‌شناسی ایرانی» تبدیل شود. این رشته می‌بایست هم خود را از تداخل با رشته‌های دانشگاهی دیگر برهاند، و هم هدف غایی خویش را به عنوان رشته‌ای علمی مشخص کند. از این رو، پیشنهاد این وجیزه آن است که ایران‌شتاسی ایرانی می‌باید راهی نو در پیش گیرد: آینده‌نگری و آینده‌پژوهی.

زرین‌کوب با اشاره به تجربه چندساله همکاری با دانشجویان ایران‌شناسی گفت که دانشجویان این حوزه «کوشا و فعال» هستند، اما مسئله اصلی در جایگاه خودِ رشته است؛ جایگاهی که به گفته او همچنان محل بحث و چالش در نظام آموزشی ما است.

او با تصریح بر اینکه از موافقان شکل کنونی رشته ایران‌شناسی نیستم، افزود: رشته موجود عملاً ادامه همان مسیری است که غربیان در مطالعه ایران دنبال می‌کردند؛ مسیری که مبتنی بر پرسش‌های مشخص و روشن بود، در حالی که ما اکنون چنین سؤال‌هایی نداریم.

زرین‌کوب وضعیت کنونی ایران‌شناسی در ایران را «کودک خرد» توصیف کرد و توضیح داد: کارهای عظیمی که غربیان انجام داده‌اند با آنچه ما تاکنون انجام داده‌ایم قابل مقایسه نیست. دانشجویان ما هنوز زیر سایه همان مطالعات قرار دارند و تکرار این مسیر، لزوماً دستاورد تازه‌ای نخواهد داشت.

او سپس به مسئله «ایران‌دوستی» و سابقه آن در اندیشه ایرانی اشاره کرد و با یادآوری مقاله مشهور محمدعلی فروغی در سال ۱۳۰۹ با عنوان «ایران را چرا باید دوست داشت؟» گفت: پرسش امروز این است که «ایران را چگونه باید دوست داشت؟»

پژوهش‌های ایرانی و ایران‌شناسی

منصور صفت‌گل، استاد گروه تاریخ دانشگاه تهران درباره «پژوهش‌های ایرانی و ایران‌شناسی» سخن گفت. او افزود: هر پژوهشی درباره ایران، پژوهشی و کوششی برای ایران‌شناسی بوده و هست. گستره تحقیقات ایرانی و تاریخ ریشه‌دار آن آشکار می‌کند که در هر دوره شمار چشمگیری از پژوهشگران به بررسی‌های ایرانی پرداخته‌اند. از دیدگاهی ویژه اما هر پژوهشی درباره ایران را آیا می‌توان فعالیتی در زمینه ایران‌شناسی به شمار آورد؟ از روزگاری که نمی‌توان آغازی برای آن در نظر گرفت ایرانیان دلبسته پژوهش درباره ایران تاریخ فرهنگ ویژگی‌های تمدنی اندیشه‌ها، جامعه و اقتصاد هنر علوم و معماری آن بوده‌اند. همه این پژوهش‌ها گونه‌ای ایران‌شناسی نیز به شمار است با این همه آنچه در این زمینه اهمیت دارد، پژوهش‌های «دیگران» درباره ایران است.

وی افزود: بنابراین گونه‌ای «دیگری» در موضوع ایران‌شناسی مطرح می‌شود. از این رو دو عرصه مهم در زمینه‌ای همانند یعنی ایران‌شناسی قابل بررسی است. ایران از روزگاران کهن موضوع بررسی‌های دیگران بوده است. مرحله نخست آن بیشتر دانش و درک یونانی - رومی از ایران است. سپس یک دوره گسست در این زمینه دست کم تا دوره یورش‌های مغولی پدیدار می‌شود اما ایران در دوره خلافت به گونه‌ای دیگر موضوع مطالعات نویسندگان این دوره قرار می‌گیرد. با آغاز سده دهم / شانزدهم میلادی این دانش و روش ایران‌شناسی یونانی - رومی با گرایش‌های رنسانسی بازسازی و سپس با مطالعاتی میدانی، زمینه جدید ایران‌شناسی با کوشش‌های اروپاییان و همسایگان و با تأثیرات ژرف از ایران عصر صفوی گسترش می‌یابد ایران عصر صفوی دوره آغاز ایران شناسی جدید و مبنای همه مطالعات بعدی درباره ایران به شمار است.

صفت‌گل ایران‌شناسی را در دو بخش قابل بررسی عنوان کرد و گفت: ایران‌شناسی به عنوان دیسیپلین دانشگاهی و پژوهش‌هایی که انجام شده است می‌تواند مورد توجه قرار گیرد. او با تاکید بر اینکه ایران‌شناسی می‌تواند مبنای دیسیپلین دانشگاهی قرار گیرد. و استقبال دانشجویان خارجی در ده هفتاد گفت: ایران‌شناسی با مخاطب قراردادن دانشجویان خارجی ایجاد شد و قصدشان این بود که زمینه‌ای برای دانشجویان غیر ایرانی فراهم کنند. و این نخستین سنگ بنای رشته ایران‌شناسی بود.

او معتقد است هر رشته‌ای که مربوط به شناخت ایران در هر زمینه ای باشد از فلسفه تا ادبیات و… ایران‌شناسی است. و مشکل از آنجا آغاز می‌شود که آیا این حوزه واجد یک دیسیپلین علمی هست یا خیر؟ وی ضمن بیان اینکه جامعه اکنون ما با محاسن و معایب کتاب‌ها در مورد ایران آشناست عنوان کرد: ایرانیان کار خود را می‌کرده‌اند و منتظر کار غربیان نبوده‌اند و مطالعه ایران توسط خود آنها ادامه داشته است. او همچنین از دغدغه‌مند بودن ایرانیان درباره ایران اشاره کرده است.

نشست سوم ایران‌شناسی بومی؛ راهبردها و تجربه زیسته نام داشت و در این بخش سیدامیر توکلی‌صبور، علی قیصری، زاگرس زند و میثم لباف‌خانیکی سخنرانی کردند و گرداننده جلسه نیز بر عهده امید غیاثی بود.

امیر توکلی‌صبور درباره «نقش تاریخی دماوند در شکل‌گیری فرهنگ ایرانیان» سخن گفت: من پژوهشی روی کوه دماوند درباره آخرین فورانش انجام داده‌ام. او با طرح این سوال که چرا در ادبیات ما دماوند اینقدر جایگاه بزرگی دارد؟ ضمن نشان دادن مدل سه‌بعدی دماوند اشاره به زوایای قابل رؤیت آن کرد و گفت مثلاً از سمت کاشان گفته شده که دماوند دیده شده است. از حدود شصت هزار سال پیش تا هفت هزار سال پیش، آخرین فوران‌های دماوند آغاز می‌شود.

او افزود نکته‌ای که وجود دارد، تلاقیِ آخرین دوره فعالیت آتشفشانی این کوه با اهمیت یافتن دماوند در ادبیات ایران است. مردم شاهد رخدادهایی از این کوه بوده‌اند که برایشان تبدیل به یک نماد شده است.

علی قیصری به اهمیت دو نکته در ایرانشناسی اشاره کرد و گفت: اولین نکته، دسترسی آسان و ارزان به منابعی است که در خارج از کشور وجود دارد. دانشگاه تهران در رشته‌ی ایران‌شناسی، در دانلود مقالات و دسترسی به نشریات پیشرفت زیادی نداشته است. نکته دیگر، صرف نظر از نشریات و ژورنال‌های علمی، خودِ کتاب‌ها هستند. این هم امکانی برای پژوهش است و کتابخانه‌های مرکزی می‌بایست نسخه‌ی دیجیتال داشته باشند، چون ابزار دست هر محققی است.

وی افزود: نکته دوم، اسناد و مطالب و مشخصاتی است که اینجا روی اسناد وجود دارد و من بر آن تأکید می‌کنم. نبض اسناد در ایران‌شناسی، خود ایران است. بسیاری از اسناد در اینجا موجودند، اما به‌طور شایسته آگاهی‌رسانی و عرضه نشده‌اند. امروز امکانات دیجیتال، افق‌های جدیدی برای خواندن اسناد و کار روی آن‌ها ایجاد کرده و کار را راحت‌تر کرده است. عرضه آسان و مطمئنِ اسناد برای بهبود ایران‌شناسی بسیار مهم است. این کار نیازمند پشتوانه‌ی نهادی است. باید به‌صورت حرفه‌ای و با توافق بین علما، نسبت به عرضه‌ی اسناد جهت کار پژوهشگران اقدام کرد تا بهانه‌ای برای عدم استفاده از اسناد نداشته باشند.

ایران‌شناسیِ بومی و نگاهِ از درون به فرهنگ و هویت ایرانی

زاگرس زند، پژوهشگر مستقل ایران‌شناسی و تاریخ درباره «ایران‌شناسیِ بومی و نگاهِ از درون به فرهنگ و هویت ایرانی» سخن گفت: او افزود: در کنار بخش مهم «نگاهِ دیگری»، بخشی از شناختِ هویت ایرانی، از «نگاهِ خودی» یا «نگاه از درون» به دست می‌آید. هرچه یک ملت از دیرینگی و تجربه بیشتری برخوردار باشد، حجم و کیفیت بازنمایی‌هایش از «خود» بیشتر و بهتر خواهد بود؛ که درمورد ایران، این بازنمایی گسترده بوده و ایران‌شناسیِ امروز و به‌ویژه «ایران‌شناسی بومی» به آن نیازمند است. تفاوت‌هایی در روشِ شناخت، انگیزه و تحلیل در این دو نگاهِ بیرونی و درونی وجود دارد و انگیزه‌های سیاسی و اقتصادی و نیز بومی‌گرایی یا غرب‌محوری بر دوریِ دو نگاه و طرفدارانِ آنها افزوده است.

او افزود: در دیدِ هودارانِ «نگاه دیگری»، بازنمایی‌های درونی آلوده به خودشیفتگی و بزرگ‌نمایی بوده و نیز خودآگاه و ناخودآگاهِ تاریخی، داده‌های ناخوشایند را ناسودمند دانسته و حذف کرده است. اما با تحلیل این داده‌ها و با نگاه به پیشینۀ فربهِ این دسته و درهم‌تنیدگی با دسته دیگر، نادیده‌انگاری آن ناممکن است و بخشی از تصویر بزرگ و پیچیده هویتیِ ما را ناقص و پیچیده‌تر خواهد کرد و ایران‌شناسیِ امروز بدون بهره‌گرفتن از گروهِ خودی ناقص خواهد بود. این گروه جدای از کاستی‌ها و موانع دارای ویژگی‌های مثبت زیادی است. البته تکیه بیش از حد بر هر گروه و کوچک‌شماریِ گروهِ رقیب، پژوهشگر را به بیراهه می‌کشاند و ایران‌شناسیِ نقّادانه باید از هر نگاه خودی نیز بهره برد.

باستان‌شناسی عرصه‌ای برای تجربه زیسته ایران‌شناسی

میثم لباف‌خانیکی، دانشیار گروه باستان‌شناسی دانشگاه تهران درباره «باستان‌شناسی عرصه‌ای برای تجربه زیسته ایران‌شناسی» سخن گفت. او افزود: در حالی که باستان‌شناسی می‌تواند در شناخت کنه و ذات ایران نقشی اساسی ایفا کند، جایگاه آن در عرصه ایران‌شناسی امروز کم‌رنگ و حاشیه‌ای تلقی می‌شود. باستان‌شناسان ایرانی به‌رغم زیستن در بستر واقعی «ایران» -در تماس مستقیم با سرزمین، تاریخ و مردم- کمتر در گفت‌وگوی کلان ایران‌شناسی نقش‌آفرین بوده‌اند.

وی افزود: از یک سو، برداشت عمومی و حتی حکومتی از باستان‌شناسی به عنوان فعالیتی محدود به «کشف عتیقه» یا پژوهش در «پیش از تاریخ بی تاریخ» به این گست دامن زده است و از سوی دیگر، برخی باستان‌شناسان با تأکید بر استقلال رشته‌ای، نگاه تکنیکی، عدم تلاش در برقراری ارتباط با عامه جامعه و بی توجهی به فلسفه و سودمندی اجتماعی- سیاسی دانش خود، به انزوای آن یاری رسانده‌اند. در این میان یادآوری این نکته ضروری است که بسیاری از برجسته‌ترین ایران‌شناسان چون (هرتسفلد، فرای، افشار، ستوده و دیگران) خود باستان‌شناس بوده‌اند با دغدغا باستان‌شناسی داشته‌اند.

لباف‌خانیکی بیان کرد: با طرح ایده «باستان‌شناسی ایرانی» و بازاندیشی در فلسفه و کارکرد این دانش در بافتار فرهنگی و اجتماعی ایران، راهی برای پیوند دوباره آن با ایران‌شناسی بومی نشان دهد؛ با این رویکرد، باستان‌شناسی نه تنها گذشته ایران، بلکه پیوستگی، تاریخی فرهنگی و انسانی آن را در تجربه زیسته یک ایران‌شناس آشکار می‌سازد.

نشست چهارم: چشم‌انداز ایران‌شناسی در ایران نام داشت و در این بخش شهرام یوسفی‌فر، گودرز رشتیانی، سامان قاسمی فیروزآبادی و احمدرضا قائم‌مقامی سخن گفتند و در پایان بهزاد کریمی بیانیه پایانی همایش را قرائت کرد.

مدیریت دانش ایران‌شناسی و افق‌های آن

شهرام یوسفی‌فر، استاد تاریخ دانشگاه تهران درباره «مدیریت دانش ایران‌شناسی و افق‌های آن» سخن گفت. وی افزود: نقدها و تردیدهایی که در دهه‌های ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ نسبت به روش‌شناسی و دستاوردهای شرق‌شناسی و ایران‌شناسی شکل گرفت، زمینه‌ساز شکل‌گیری مباحث بنیادین درباره ماهیت و ویژگی‌های روش‌شناسی دانش ایران‌شناسی از دیدگاه اندیشمندان ایرانی شد. این جریان فکری با نقد نگرش های غیرایرانی، در پی آن بود تا چارچوبی تازه و چندرشته‌ای برای فهم ایران به‌عنوان مفهومی جامع و پویا فراتر از مؤلفه‌هایی چون قلمرو، زبان، تاریخ و مذهب ارائه دهد. چارچوبی که بتواند مبنای شکل‌گیری سیاست‌گذاری علمی و ساماندهی مطالعات علوم انسانی و اجتماعی بر محور مفهوم ایران قرار گیرد. مستندات و برنامه‌های علمی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران و دیگر مراکز همکار، در پی واکاوی این نکته است که آیا این فعالیت‌ها توانسته‌اند بنیان‌های نظری و روشی لازم برای سیاست‌گذاری دانش ایران‌شناسی ایرانی در ایران ایجاد کند؟

او ضمن تشریح دستاوردهای علمی همایش، به سیر تحولات ایران‌شناسی و افق‌های پیش روی آن پرداخت و گفت: در همان دهه‌های سی و چهل یک چرخه‌ی بسیار مهم شکل گرفت و نهادهایی تخصصی شکل گرفت که با عنوان‌هایی چون انجمن بین المللی ایران‌شناسان و دبیرخانه‌های ثابت ایران‌شناسی و نظایر آن نام داشتند، و این رویدادی بود که توسط متخصصان و دانشمندان این حوزه صورت پذیرفت. این جریان بعدها قطع نشد، اما دچار رکود شد. در سال ۱۳۷۱، انجمن واره ایران شناسی توسط وزارت خارجه برپا گردید و بحث‌هایی جدی‌، به‌ویژه توسط علی موسوی گرمارودی، مطرح شد که این رویدادی بسیار مهم در تعیین تکلیف ایران‌شناسی در دوره بعد از انقلاب بود.

وی در ادامه از اقدامات دکتر حسن حبیبی به عنوان مرحله جدید ایران شناسی سخن گفت و اینکه وی با تاسیس بنیاد ایرانشناسی در پی کانونی کردن ایده ایران در نظام سیاسی بود اواسط دهه‌های هشتاد و نود، آموزش عالی وارد این رشته شد. و نکته قابل تأمل در این زمینه این است که «چه موافق و چه مخالف ایران‌شناسی باشیم، تکلیف ما در قبال آن چیست؟»

وی با بیان اینکه موضوع کلیدی، مدیریت دانش و همچنین جایگاه مناظرات بین اهل علم است.افزود: اختلافاتی که در این حوزه مطرح می‌شوند، بسیار بنیادی هستند و نباید نادیده گرفته شوند.این وضعیت، نوعی تکاپو است و می‌توان با توجه به نیازهای کنونی جامعه، به بازخوانی ایران‌شناسی پرداخت. وی با بیان اینکه باید به اندوخته‌های تاریخی به عنوان یک سرمایه نگاه کرد، این سرمایه، را محصول خردورزی دانست و گفت، در نهایت، ایده ایران به‌عنوان یک ایده و دانش، باید در سیاست‌گذاری‌های علمی مدنظر قرار گیرد.

ایرانی‌مآبی و جهانی گسترده‌تر: تبارشناسی مفهوم Persianate و افق‌های نو در مرزهای ایران‌شناسی

سپس گودرز رشتیانی، عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه تهران درباره « ایرانی‌مآبی و جهانی گسترده‌تر: تبارشناسی مفهوم Persianate و افق‌های نو در مرزهای ایران‌شناسی» سخن گفت. او افزود: در دهه‌های اخیر، اصطلاح Persianate به یکی از پرکاربردترین واژگان در ادبیات انگلیسیِ مربوط به تاریخ و فرهنگ ایران و سرزمین‌های پیرامون آن بدل شده است. این اصطلاح در نگاه نخست ساده می‌نماید: جهانی که به نوعی با زبان و فرهنگ فارسی پیوند دارد. اما با اندکی دقت روشن می‌شود که پشتِ این واژه، پروژه‌ای مفهومی و تاریخ‌نگارانه نهفته است که هم به مرزهای جغرافیایی «ایران» کار دارد، هم به حدود و ثغور «ایران‌شناسی» و «مطالعات ایران»، و هم به پرسش از اینکه «جهان ایرانی» را چگونه می‌توان دید و بازنوشت.

او بیان کرد: بازخوانی تبار مفهومی Persianate، بررسی مهم‌ترین کاربست‌های آن در پژوهش‌های دو دهة اخیر و در نهایت، دفاع از پیشنهاد «ایرانی‌مآبی» به‌عنوان معادل فارسی این اصطلاح است. «ایرانی‌مآبی» در این‌جا نه به‌معنای هویت قومی یا ملی، بلکه به‌معنای نوعی جهت‌گیری فرهنگی، زبانی و نمادین است که در گستره‌ای فرامنطقه‌ای، از بالکان تا بنگال، شکل گرفته و بازتولید شده است؛ جهانی که در آن، زبان و ادب فارسی یکی از مهم‌ترین رسانه‌های «خودفهمی» فردی و جمعی به‌شمار می‌آمد، بی‌آن‌که همواره در چهارچوب مرزهای سیاسی یا ملّیِ ایرانِ امروز قابل‌فهم باشد.

رشتیانی افزود: در سه گام، این بحث پیش می‌رود: نخست، به نقطه آغاز اصطلاح در آثار مارشال هاجسن و نسبت آن با مفهوم Islamicate پرداخته می‌شود؛ سپس، نقش برت گ. فراگنر در طرح مفهوم «پرسوفونی» و قلمرو زبان فارسی بررسی می‌گردد؛ و در نهایت، با مرور آثاری چون The Persianate World، Literacy in the Persianate World و Persianate Selves نشان داده می‌شود که چگونه Persianate از یک برچسب نسبتاً توصیفی به چارچوبی تحلیلی برای بازاندیشی در جهان ایرانی تبدیل شده است. در پایان، با طرح و دفاع از برگردان «ایرانی‌مآبی»، پیامدهای روش‌شناختی این پیشنهاد برای ایران‌شناسی و مطالعات ایران جمع‌بندی خواهد شد.

او بیان کرد: در گام نخست، سیر شکل‌گیری واژه در آثار مارشال هاجسن تبیین می‌شود؛ جایی که Persianate در کنار Islamicate برای نام‌گذاری حوزه‌ای از سنت‌های زبانی و فرهنگی به‌کار رفت که یا در زبان فارسی تجلّی یافته یا به‌شدت از الگوهای فرهنگیِ فارسی تأثیر پذیرفته‌اند، بی‌آن‌که لزوماً «ایرانی» به معنای قومی یا ملی باشند. سپس نقش برت گ. فراگنر در صورت‌بندی مفهوم «پرسوفونی» (Persophonie) و طرح «قلمرو زبان فارسی» به‌مثابه شبکه‌ای فرامنطقه‌ای از جوامع فارسی‌نویس و فارسی‌آموز بررسی می‌شود و نسبت این الگو با کاربردهای جدید Persianate روشن می‌شود.

احمدرضا قائم‌مقامی به مقایسه جایگاه ایران‌شناسی در غرب و ایران پرداخت و به چند نکته اشاره کرد.

موقعیت ما نسبت به غرب: در مورد ایران‌شناسی در غرب یا ایران، چه بخواهیم و چه نخواهیم، ما شاگرد آنها هستیم. اما این لزوماً بد نیست؛ آن‌ها درک‌هایی داشته‌اند که ما شاید در برخی مسائل بهتر فهمیده‌ایم.

تفاوت در عمق تحقیق: تفاوت اصلی در عمق تحقیق است که غربیان دارند و به همین دلیل ما پیرو آن‌ها هستیم و این امر در وهله اول اشکالی ندارد.

تشکیل مساعی بین رشته‌ای: ما باید تلاش‌هایی برای برقراری ارتباط و تعامل بین رشته‌ای به وجود آوریم.

تخصص‌گرایی: هر رشته دانشگاهی باید متخصصان خاص خود را پرورش دهد.

رد تفکیک شرق و غرب: تفکیک علم شرقی و غربی، یا ایران‌شناسی شرقی و غربی، وجود ندارد؛ آنچه هست، اجتهاد در روش‌هاست.

روش‌شناسی و موضوعات: متدولوژی واحدی نمی‌توان برای این رشته تعریف کرد. موضوعات ایران‌شناسی متعدد است.

نقش محقق: ما محققان اهل تابع (پیرو) هستیم و باید سعی کنیم مطالعه موضوعات را از جزئی‌ترین مسائل شروع کنیم، اما نباید از کلیات غافل شد. دایره‌های بزرگ و کلی وجود دارند.

گریز از تخصص: کسانی که از تخصص‌گرایی گریزانند، به سمت ایران‌شناسی روی می‌آورند.

اهمیت جزئیات: مسئله اصلی رشته‌ای ایران‌شناسی در دانشگاه، در وهله اول، تحقیقات بر روی موضوعات جزئی است.

شناخت ناقص: شناخت ایران از طریق ایران‌شناسی‌ای که اکنون داریم، امری ناقص است.

قائم‌مقامی ایران‌شناسی را این‌گونه می‌داند که باید به مطالعه‌ی ایران «رنگی خاص» (هویتی و دیدگاهی خاص) بدهد.

ایران‌شناسی، شناخت جهان ایرانی است

سامان قاسمی فیروزآبادی، استادیار گروه ایران‌شناسی دانشگاه میبد با بیان اینکه ایران‌شناسی، شناخت جهان ایرانی است، افزود: ریشه اختلافات نظرها در عدم وقوع گفتگوهای سازنده است. ایران‌شناسی در حقیقت شناخت جهان ایرانی است؛ ایران به عنوان یک «سوژه» (Subject) مطرح است و ایران‌شناسی ادامه شرق‌شناسی نیست. در واقع جهان ایرانی، جهانی بوده که در میان انیران (غیرایرانیان) قرار داشته و این جهان بین نگاه «خودی» و «غیرخودی» تقسیم می‌شده است.

وی با اشاره به اینکه بیشتر تحقیقات بر مبنای اسناد تاریخی است افزود: مبنای اندیشه‌ها تنها اسناد نیستند و باید به خود آن اندیشه‌ها توجه کرد؛ نباید آن اندیشه را نفی نمود. فهم ما از مفاهیمی مانند قومیت و ملیت بر مبنای همان اندیشه‌های تاریخی شکل گرفته است. رسالت ما در ایران‌شناسی، بازگشت به جهان ایرانی و درک واقعیت‌هایی است که بر مبنای آن جهان درک شده‌اند.

بیانیه پایانی همایش ملی مبانی نظری و معرفت‌شناختی ایران‌شناسی

بهزاد کریمی، دانشیار گروه ایران‌شناسی دانشگاه میبد یزد بر تداوم گفت‌وگوها و رسیدن به یک نقطه اجماع تأکید کرد و گفت: گفت‌وگوها نباید متوقف شوند و باید ادامه یابند تا به یک اجماع برسیم و بر اساس آن، به یک ایده مشخص دست یابیم. هویت ایران‌شناسی ایرانی، «ضد ایرانی» نیست و ما هرگز در مقام مخالفت و ضدیت با ایران صحبت نخواهیم کرد. این مباحث در واقع «فراخوانی برای ساماندهی رشته‌های علمی» است. هدف نهایی ایران‌شناسی ایرانی «تفکر فلسفی درباره‌ی ایران» است.

او سپس بیانیه پایانی همایش ملی مبانی نظری و معرفت‌شناختی ایران‌شناسی را قرائت کرد. در ادامه بیانیه را می‌خوانیم: این همایش با حضور استادان پژوهشگران و صاحب نظران حوزه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ایران به میزبانی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران برگزار شد. هدف این همایش بازاندیشی در مبانی فلسفی معرفت شناختی و روش‌شناسی رشته ایران‌شناسی و بررسی نسبت آن با سایر شاخه‌های علوم انسانی در ایران بود.

شرکت‌کنندگان در این همایش با تأمل در تاریخ شکل‌گیری و تحول ایران‌شناسی به مباحثی بنیادین درباره چیستی، موضوع روش و غایت این رشته پرداختند و بر چند نکته اساسی تأکید کردند که عبارتند از: در سنت شرق‌شناسی، ایران غالباً با نگاهی تقلیل‌گرایانه به اجزایی چون تاریخ، ادبیات، دین یا اقلیم فروکاسته می‌شد. از همین منظر، هر پژوهشگری که مطالعاتش را به حوزه تمدنی ایران اختصاص می‌داد، ایران‌شناس تلقی می‌شد. اگر ایران‌شناسی در داخل کشور صرفاً بر این اساس تعریف شود، ناگزیر تمامی حوزه‌های علوم انسانی را در برمی‌گیرد؛ امری که خود محل نقد و بازاندیشی جدی است.

ضرورت تأسیس ایران شناسی در ایران؛ ایران شناسی معاصر در ایران در واکنش به مسئله‌ای عمومی در نظام معرفتی کشور شکل گرفت این واقعیت که «ایران» در علوم انسانی دانشگاه‌های ایران موضوعیت نیافته است. ایران شناسی به معنای دقیق آن تلاشی است برای پاسخ عمیق‌تر و فلسفی‌تر به همین پرسش بنیادین: چگونه می‌توان ایران را به مثابه یک کلیت تاریخی و فرهنگی، موضوع شناخت علمی قرار داد؟ وضعیت کنونی ایران‌شناسی؛ رشته ایران شناسی در داخل کشور، به گونه‌ای است که به جای طرح «ایران به مثابه یک کل» بیشتر به مطالعات پراکنده و درباره اجزاء فرهنگ ایرانی محدود شده است.

ضرورت باز تعریف فلسفه ایران‌شناسی؛ از یک منظر آن مسئله بنیادینی که ضرورت گسترش مطالعات ایران‌شناسی را در ایران ایجاب می‌کرد، همچنان برقرار است. از این رو بازاندیشی در مبانی فلسفی ایران‌شناسی، نخستین گام در مسیر احیای آن است. در فلسفه ایران‌شناسی باید «وجود ایران» و قیود کلی آن اثبات و تبیین شود. ایران نه صرفاً یک جغرافیاست نه صرفاً یک ایده سیاسی یا زبانی، بلکه کلیتی تاریخی-تمدنی است که اجزاء متنوع فرهنگ، تاریخ و زبان در درون آن معنا می‌یابند.

نتیجه و چشم‌انداز همایش ملی مبانی نظری و معرفت‌شناختی ایران‌شناس

شرکت کنندگان در همایش تاکید می‌کنند که آینده مطالعات ایران‌شناسی در گرو گفت‌وگویی میان‌رشته‌ای و بازاندیشی مداوم در مبانی نظری آن است، تا بتواند راهی به سوی خودآگاهی تاریخی و فرهنگی اصیل در دوران معاصر بگشاید. شرکت کنندگان در این مجمع علمی بر این باورند که باید بر گفت‌وگوهای علمی در باب ایران‌شناسی به مثابه دانش مسائل ایران تاکید کرد و یک راه کار آن برگزاری جلسات تخصصی مستمر است. از جمله برگزاری کنگره‌های ایران‌شناسی در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران به عنوان یکی از میراث‌داران تکاپوهای ایران‌شناسی بایسته است.

منبع: ایبنا

   

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: