دبیران در ایران باستان / محمدمهدی ملایری

1404/8/18 ۱۰:۵۹

دبیران در ایران باستان / محمدمهدی ملایری

۱۴ آبان «روز فرهنگ عمومی و فرهنگ خصوصی » است؛ موضوعی که برای همگان در جهان بسیار مهم است؛ اما برای ایرانیان که به هر دلیل فرهنگ مهمترین رکن هویت ملی و دینی شان به شمار می آید، جایگاه برجسته تری دارد. یکی از مهمترین ناقلان فرهنگ نیز در طول زمان دبیران بوده اند

۱۴  آبان «روز فرهنگ عمومی و فرهنگ خصوصی » است؛ موضوعی که  برای همگان در جهان بسیار مهم است؛ اما برای ایرانیان که  به هر دلیل فرهنگ مهمترین رکن هویت ملی و دینی شان به شمار می آید، جایگاه برجسته تری دارد.   یکی از مهمترین ناقلان فرهنگ نیز در طول زمان دبیران بوده اند. دانش و بصیرتی که برای اداره امور دیوان‌ها و نوشتن نامه‌‏ها و اسناد مختلف در موضوع‌‏های گوناگون ضروری بود، رفته رفته کار دبیری را به آن پایه از اهمیت و اعتبار رسانید که در دوران ساسانی، نه تنها دبیران از طبقات ممتاز و بزرگان کشور به حساب آمدند، بلکه یکی از ارکان مهم دولت و عامل مؤثری در اداره امور مملکت به شمار می‌‏رفتند. در‏‌‏‌‏‌‏نوشته مورخان هم غالباً دبیران در ردیف وزیران و هر دو همچون دو گروه از بزرگان ‌‏‌‏‌‏‌‏نام‌‏‌‏‌‏برده شده‌‏اند که در کارهای مهم مملکتی دخالت داشتند و حتی در بعضی موارد‏‌‏‌‏‌‏ نام‌‏‌‏‌‏‌ «دبیربَد» یعنی «سرپرست کل این دستگاه دیوانی»‌‏را در ردیف بزرگترین مقام‌های ‌‏‌‏‌‏دولت ساسانی می‌‏یابیم و به همین سبب برای پذیرفتن افراد در سلک دبیران ‌‏‌‏‌‏‌‏و ‌‏‌‏‌‏کارگزاران دیوان، رسم و آیینی خاص و آزمایشی نسبتاً دشوار نهاده بودند و جز ‌‏‌‏‌‏‌‏از ‌‏‌‏‌‏‌‏طبقه بزرگان، آن‌هم با اجازه مخصوص شاه، کسی را در کار دبیری نمی‌‏پذیرفتند.

این سختگیری بدان سبب بود که دیوان شاهی که همه دستگاه‌های مالی و اداری‌‏مملکت را ـ از کشوری و لشکری ـ در بر می‌‏گرفت، به منزله ستون فقرات دولت و مرکز اسرار مملکت بود و با نظامی که در آن دوران بر اجتماع حکمفرما بود، ورود در آن دستگاه، به کسانی اختصاص داشت که هم از دودمان‌های سرشناس و مورد اعتماد باشند و هم با آموزش‌‏های علمی و تمرین‌های عملی، مهارت فنی و دانش و ادب لازم را به دست آورده و در زمره اهل رأی و تدبیر درآمده و شایسته همنشینی با بزرگان و دولتمردان گردیده باشند.

راه و رسم گزینش دبیران

در کتاب «الوزراء والکُتّاب» (نوشته محمد بن عبدوس جهشیاری، درگذشتة ۳۲۱ق) که در شرح حال وزیران و دبیران قرنهای نخستین اسلامی است و در مقدمه آن، شمه‌‏ای از راه و رسم ایرانیان در این زمینه ذکر شده، آمده است: «در روزگار ایرانیان رسم چنین بود که چون کسانی را برای دبیری دیوان نامزد می‌‏کردند، نخست می‌‏بایست سران دیوان خرَد و دانش آنها را بیازمایند و کسانی را که شایسته یافتند، نامشان را به پادشاه گزارش کنند و کارهایی هم به آنان واگذارند تا آنگاه که به دستور شاه آنها را نزد کارگزاران دولت بفرستند تا در کارهای ‌‏مختلف به کار وادارند و به تناسب کاری که انجام می‌‏دهند و شایستگیی ‌‏که از خود نشان می‌‏دهند، از مرتبه‌‏ای به مرتبه بالاتر ارتقا دهند تا هر یک از آنها به مرتبه‌‏ای برسند که شایسته آنند. هیچ یک از اینان را روا نبود که در خدمت کس دیگری درآید، مگر با دستور و اجازه شاه.»

در همین زمینه در آن کتاب آمده است: «پادشاهان دبیران را مقدم می‌‏شمردند و فضیلت صنعت ایشان را می‌‏شناختند و آنان را از نعمت و رفاه بهره‌‏مند می‌‏ساختند؛ زیرا آنها رأی و خرد را با صنعت و هنر یکجا‏‌‏‌‏ داشتند. و می‌‏گفتند که نظام امور و کمال مملکت و رونق سلطنت به ایشان است و آنان هستند که زبان گویای شاهان و گنجینه‌‏دار اموال ایشان و امین پادشاهان بر رعیت و کشورشان هستند.»

آنچه جهشیاری درباره آموزش دبیران و مراحلی که می‌‏بایست بپیمایند تا در دیوان مرکزی به خدمت گمارده شوند، ذکر کرده، فردوسی ازجمله کارهای اردشیر ـ بنیادگذار ساسانیان ـ  شمرده است و چنان‌‏که نوشته‌‏اند، در زمان او بود که دبیران طبقه‌‏ای خاص گردیدند و از طبقات ممتاز به شمار رفتند. برخی تاریخ‌‏نویسان و از آن جمله فردوسی در شاهنامه حکایتی درباره انوشروان و کفشگری که می‌‏خواست با تقدیم مال فراوان از او اجازه بگیرد که فرزند خود را به‌‏‌‏‌‏‌‏‌‏‌‏ فرهنگیان بسپارد تا در زمره دبیران درآید، نقل کرده‌‏اند که از آن می‌‏توان به اهمیت این طبقه و مبالغتی که در گزینش افراد آن می‌‏شده است، پی برد. کفشگر در این روایت، نمادین پایین‌‏ترین افراد طبقات عامه محسوب می‌‏شده. به این مناسبت لازم است به این نکته هم اشاره شود که برخی از کسانی که این حکایت را خوانده‌‏اند، از آن چنین استنباط کرده‌‏اند که در آن روزگار به مکتب رفتن و درس خواندن برای‌‏عامه مردم ممنوع بود و نیاز به اجازه شاه داشت. این استنباط درست نیست. در آن روزگار هم به مکتب رفتن و درس‌‏‌‏خواندن، اگرچه برای آموختن دین و به وسیله موبدان بود، برای مردم عادی امری معمول بود و نیازی به اجازه شاه نداشت و شواهد آن هم در تاریخ کم نیست. آنچه احتیاج به ‌‏‌‏اجازه داشت، چنان که در روایت جهشیاری هم با صراحت بیشتری بیان شده، ورود در خدمت دیوان و رسیدن به مقام دبیری بود که طبق آیین آن زمان اختصاص به ‌‏‌‏‌‏فرزندان کسانی داشت که در همین طبقه دبیران بودند؛ و این نکته که مراد کفشگر، دبیری ‌‏فرزندش بوده نه صرفاً به مکتب رفتن و درس خواندن او، از ابیات فردوسی در بیان گفته بزرگمهر به انوشیروان و پاسخ او نیز نمایان است. نوشته ابن بلخی هم بر این امر صراحت دارد. او ازجمله کارهای انوشروان، این را نوشته که: «بفرمود تا جز مردم اصیل صاحب معرفت را هیچ عمل نفرمودندی و منع کرد هیچ بی‌‏اصل یا بازاری ‌‏یا حاشیه‌‏زاده دبیری آموزد.»

دبیران چه می‌‏آموختند؟

درباره اینکه داوطلبان دبیری چه چیزهایی می‌‏بایست بیاموزند تا شایسته این مقام گردند، و جایی ‌‏که آموزش آنان در آنجا صورت می‌‏گرفت به چه نام خوانده می‌‏شد و نظام آن به چگونه بوده، هرچند اطلاعات تفصیلی در دست نیست؛ ولی از آگاهی‌های ‌‏پراکنده‌‏ای که در مآخذ تاریخی یافت می‌‏شود، می‌‏توان کلیاتی به‌‏‌‏‌‏دست آورد؛ مثلاً فردوسی از بلاغت و خط یاد می‌‏کند که دو ماده اصلی در آموزش آنان به شمار می‌‏رفت، و در مطالبی که ابن‌قتیبه و دیگر مؤلفان اسلامی از مآخذ ساسانی مانند «تاجنامه»ها و نوشته‌‏های دیگر نقل کرده‌‏اند، مواد دیگری هم بر آنچه در شاهنامه آمده، افزوده می‌‏گردد که برای راهیابی به زمینه آموزش و فرهنگ عمومی دبیران آن دوران مفید و راهگشاست. و از بررسی آنها شاید بتوان به اطلاعات بیشتری درباره سازمان دیوانی و فرهنگ دیوانیان آن زمان دست یافت و این چیزی است که در اینجا سعی می‌‏شود مورد بررسی قرار گیرد.

خط: درباره خط که دستمایه اصلی دبیران دیوان بوده، باید به این نکته توجه شود که در دوره‌‏های اسلامی روشی که دبیران و نویسندگان در خط فارسی به کار گرفتند و نیز بر اثر تفنن و هنرنمایی‌های خوشنویسان، گونه‌‏های مختلفی از خط فارسی و عربی پدید آمد که بعضی از آنها در زیبایی در ردیف هنر نقاشی قرار گرفتند و برخی ‌‏از آنها از راه تفنن یا رعایت تناسب، به‌‏‌‏ گونه‌‏ای از نوشته‌‏های غیرعادی همچون منشورها یا کتیبه‌‏ها و مانند آنها اختصاص یافتند. پیش از اسلام نیز همین تفنن به گونه‌‏ای دیگر در خط ‌‏‌‏‌‏پارسی به عمل آمده بود و برای نوشتن بعضی اسناد یا نوشته‌‏ها و کتیبه‌‏ها و طرازها، خط خاصی را به کار می‌‏بردند، با این تفاوت که بعضی از آن خطها چنان‌‏که از وصف آنها در مآخذ تاریخی برمی‌‏آید، گذشته از شکل و صورت، در تعداد حروف و حرکات هم با یکدیگر تفاوت داشتند.

این توضیح برای بیان این مطلب است که از تعداد خطها در آن دوران نباید چنین فهمید که همه آنها خطهایی بودند بیگانه با یکدیگر و منشعب از اصولی به‌کلی جدا از هم، بلکه باید آنها یا دست‌‏کم بیشتر آنها را صورت‌های مختلفی از اصل واحدی‌‏ پنداشت که با گذشت زمان و بر اثر تفنن دبیران و خط‌‏نویسان، دگرگونی‌هایی در اشکال آنان روی داده یا برحسب نیاز و به حکم ضرورت، حروف و حرکاتی بر آنها افزوده یا احتمالاً از آنها کاسته شده است.

آموختن این خطها و کسب مهارت در خواندن همه آنها، یکی از مواد اصلی و اساسی بود که دبیران می‌‏بایست فرا گیرند و این امر در ردیف «بلاغت» که رکن دیگری از ارکان نویسندگی بود، قرار داشت و علت این هم که در شاهنامه فردوسی از میان همه چیزهایی که دبیران دیوان می‌‏بایست بیاموزند، بلاغت و خط به نام ذکر شده است، همین باید باشد.

رسایی و شیوایی

درباره فن بلاغت پارسی که آموختن و احاطه بر آن، یکی از ارکان اصلی حرفه دبیری ‌‏بود و گذشته از دبیران، جزء موادی هم به شمار می‌‏رفت که به بزرگ زادگان می‌‏آموختند، از روی نامها و عناوین‌ نوشته‌‏هایی که در این فن از دوران ساسانی به دوران اسلامی رسیده بوده و همچنین از آثار پراکنده‌‏ای که از آن نوشته‌‏ها در کتاب‌های ‌‏ادبی عربی باقی مانده، می‌‏توان تا حدی به کلیات قواعد و اصولی که بیش از همه بدان پایبند بودند، پی برد و اجمالاً چهره‌‏ای از آن را مشخص نمود.

در رساله‌‏ای که از آثار ساسانی بر جای مانده و به نام «خسرو و ریدَک وی» به چاپ رسیده و قسمتی از آن هم در کتاب «غُرر ملوک الفُرسِ»  ثَعالبی ‌‏نقل شده و متضمن گفتگویی است میان خسرو (انوشیروان یا پرویز) و جوان دانایی که ملازمش بوده، آن جوان تعلیماتی را که فراگرفته بود، بدین‌‏گونه شرح می‌‏دهد: «در سن مقرر او را به مدرسه گذاشته‌‏اند. نخست قسمت‌‏های مهم اوستا و زَند را مانند یک هیربَد از بر کرده، سپس در تعلیمات متوسطه ادبیات و تاریخ و فن بیان و اسب‌‏سواری و تیراندازی و نیزه‌‏بازی و به کاربردن تبرزین را آموخته، موسیقی و سرود و ستاره‌‏شناسی را فرا گرفته، در شطرنج و سایر بازی‌ها به کمال رسیده است...»

در همین زمینه‌‏ها یعنی بلاغت در نوشتن و گفتن ضمن متونی که به چاپ رسیده (متنهای پهلوی، چاپ بمبئی، جاماسب جی) نوشته‌‏های دیگری هم با عنوان‌هایی ‌‏همچون «آیین نامه‌‏نویسی» و «سورآفرین» به چشم می‌‏خورد که هرچند کوتاه و مختصرند، ولی نشان‌‏دهنده اهتمام و عنایتی است که به این جبنه از سخن داشتند و برای آگاهی از سبک انشا و نظم سخن و رسم و آیینی که بدان پایبند بودند و همچنین ستایش‌هایی که معمولاً در آغاز گفته‌‏ها و نوشته‌‏ها به کار می‌‏بردند، بسیار مفید است.

«سورآفرین» یعنی «ستایش جشن و ضیافت» و آن عبارت از سخنانی است که در ضیافت‌ها، یکی از مهمانان و شاید هم شخص معینی بر سر خوان، در حق‌‏گزاری از یزدان و سپاسگزاری از صاحبخانه که چنان سفره‌‏ای گسترده، ایراد می‌‏شد. ملک‌‏الشعرای بهار چند فقره از این نوشته‌‏ها را به فارسی برگردانده و در کتاب «سبک‌‏شناسی» آورده است و درباره شان چنین داوری کرده که آن گفته‌‏ها و نوشته‌‏ها نثر ساده و معمولی نیست، بلکه نثری است ساخته و پرداخته و محدود در رسم و آیینی مشخص و نظم و ترتیبی لازم‌‏الرعایه، حتی در نام بردن از کسانی که می‌‏بایست در این‌‏گونه موارد از آنها نام برده شود: «ستایش‌ها و دعاها دارای نظم و ترتیب است. از جمله‌‏های کوتاه و کوچک با آهنگ متوازی، جمله‌‏های بزرگتر ساخته شده و جمله‌‏های کوچک هر چند جمله دارای انتظام لفظی و معنوی است.»

از نوشته جاحظ همچنین برمی‌‏آید که در آن دوران برای تعلیم فن بلاغت و آیین سخنوری، کتاب‌هایی داشتند که از روی آنها این دانش را می‌‏آموختند و این نوشته‌‏ها تا زمان او هم وجود داشت. وی در جایی که بلاغت اعراب و ایرانیان را با هم سنجیده و بلاغت اعراب را از آن رو که ارتجالی و بالبداهه بوده است، از بلاغت ایرانیان که درنتیجة درس و بحث و تعلیم و تعلم به دست می‌‏آمده، برتر شمرده، گوید: «در میان ایرانیان هم سخنوران هستند، لیکن هر کلام و معنایی از ایشان، زادة اندیشه بسیار و مطالعه کتاب‌ها و انتقال معلومات از نسلی به نسل دیگر و جمع شدن ثمره همه آن اندیشه‌‏ها در نسل اخیر است.»

کتاب کاروَند

از نوشته جاحظ در همین کتاب برمی‌‏آید که تا زمان او دست‌‏کم یک کتاب پارسی در فن بلاغت و دستور زبان وجود داشت که جاحظ نامش را «کاروند» نوشته و از آن به مناسبت نقل گفته‌‏ای، از شعوبیان نام برده و از زبان ایشان گفته: «هر که بخواهد در صنعت بلاغت و معرفت غریب، به کمال برسد و در لغت متبحر گردد، کتاب کاروند را بخواند.» مراد از «معرفت غریب»، الفاظ و عبارات و تعبیرهایی بوده که دارای معانی و مفاهیمی دور از اذهان مردم عادی باشد و معمولاً ادیبان و نویسندگان بلیغ که بر لغت احاطه کامل و در آن قدرت تصرف دارند، همراه با تشبیهات و ضرب‌‏المثل‌هایی در نوشته‌‏های خود به کار می‌‏برند؛ یعنی عبارات و تعابیری که برای درک مفاهیم دقیق آنها احتیاج به تفسیر و شرح و بیان دارند و چون از شروط بلاغت این بوده که سخن را در سطحی بالاتر از معمول قرار دهد، از این رو دبیران و نویسندگان و ادیبان این‌‏گونه الفاظ و تعابیر را که مجموعاً با عنوان «غریب» خوانده می‌‏شد، به درس می‌‏خواندند و ملکة خود می‌‏ساختند.

اصطلاح «غریب» را معمولاً برای این‌‏گونه کلمات و تعابیر در قرآن مجید و احادیث و لغت به کار می‌‏برند و شماره کتاب‌هایی که در موضوع «غریب‌‏القرآن»، «غریب‌‏الحدیث» یا «غریب‌‏اللغۀ» تألیف شده و در ضمن تألیفات متقدمان از علمای علوم قرآن و حدیث و لغت نام آنها برده شده، کم نیستند. ابن‌‏ندیم زیر عنوان «الکتب المؤلفۀ فی غریب ‌‏القرآن» تعدادی از این کتاب‌ها را از علمایی همچون ابوعبیده، مؤرج سدوسی، ابن‌‏‌‏‌‏‌‏قتیبه، ابوزید بلخی و دیگران آورده و در شرح حال علمایی همچون ابن‌کامل که او را یکی از عالمان مشهورِ علوم قرآن شمرده، دو کتاب ذکر کرده است: «غریب‌‏القرآن» و «التقریب فی کشف الغریب» و از مؤلفات ابوبکر نقاش که یکی از قاریان معروف مدینه بود، «کتاب الاشارۀ فی‌‏ غریب القرآن» را نام برده و از محمد بن قادم و ابن‌‏عاصم که هر دو  شاگرد و پیرو فرّاء  ـ عالم معروف نحو ـ بودند و همچنین از ابوعمر شیبانی (استاد احمد بن حنبل) از هر کدام کتابی به نام«کتاب غریب‌‏الحدیث» ذکر کرده و از چند تن از عارفان به لغت هم مانند ابومهدیه و ابومسحل کتابی در «غریب» نام برده و درباره جهم بن خلف گفته که: او عالم به غریب و شعر بود.

از کتاب کاروند جز همین وصفی که در کتاب جاحظ از آن دیده می‌‏شود، اثر دیگری ‌‏در دست نیست؛ ولی از تکه‌‏هایی که از نوشته‌‏های ساسانی ‌‏به طور پراکنده در مآخذ ادبی عربی ترجمه یا اقتباس و نقل شده‌‏اند، می‌‏توان کلیاتی در این زمینه به‌‏‌‏دست آورد. چون غالب مطالبی که در کتاب‌های ادبی عربی از نوع کتاب‌های جاحظ یا «عیون‌‏الاخبار» ابن‌‏قتیبه یا کتاب«الکامل» مبرد و نظایر اینها نقل شده، گلچینی ‌‏بوده‌‏اند از مطالب مختلف و حکایات یا نکته‌‏هایی که بدیع یا جالب به نظر می‌‏رسیده‌‏، به مصداق همین تعریفی که برای ادب کرده و گفته‌‏اند: «الادب هو الأخذ مِن کل شئ یطرف: ادب آن است که از هر موضوعی چیزی بدانی»، غالباً به‌‏ صورت عباراتی کوتاه و مختصر و پراکنده نقل شده و مطالبی هم که از آثار پارسی‌‏ یا ترجمه آنها در زمینه بلاغت و دبیری در مآخذ ادبی نقل شده، خارج از این قاعده کلی نیست؛ بنابراین نباید انتظار داشت که در آنها مطالب مشروحی در این زمینه یافت، بلکه باید به همین اندازه قانع بود که با بررسی همان قطعات و با تلفیق آنها اطلاعاتی ولو اجمالی درباره آیین نگارش دیوانی و برخی از قواعد و قوانینی که رعایت آنها را ضروری می‌‏شمردند، به دست آورد.

یکی از متون ساسانی

از تکه‌‏هایی که ابن‌‏قتیبه از یکی از تاجنامه‌‏های ساسانی در کتاب «عیون‌‏الاخبار» نقل کرده، چنین برمی‌‏آید که آن تاجنامه در ضمن مطالب دیگری که در بر داشت، شامل دستورهایی هم در آیین بلاغت و سخنوری بود و از حسن اتفاق یکی از قطعه‌‏هایی که ابن‌‏قتیبه از این کتاب نقل کرده، در همین زمینه است. در این قطعه، از گفته‌‏های خسروپرویز به ‌‏‌‏‌‏‌‏دبیرش نقل شده و همه این‌‏گونه نوشته‌‏ها نتیجه تجارب خردمندان و ذوق و قریحه دبیران و وزیران با علم و تدبیر بود. از این نوشته‌‏ها می‌‏توان به چند گونه مطلب در زمینه آنچه از دبیران دیوان از لحاظ صفات اخلاقی و فضائل معنوی و معلومات بلاغی‌‏و بیانی و اطلاعات دیوانی انتظار می‌‏رفت، برخورد و شاید تکرار این مطلب لازم نباشد که همة این مطالب به‌‏‌‏‌‏ صورت عباراتی کوتاه با الفاظ کم و معانی متراکم بدان‌‏گونه که در «کلمات قصار» معمول است، بیان شده و چون مربوط به قواعد بلاغی و بیانی است، غالباً بیان مقصود آنها نیاز به ‌‏‌‏‌‏تفسیر و توضیح دارد.

آنچه از صفات اخلاقی و فضائل معنوی که انتظار می‌‏رفت، دبیران خود را بدان ها بیارایند و از این قطعه برمی‌‏آید، صفاتی است همچون رازداری، راستگویی، خیرخواهی و اخلاص، نیک‌‏نفسی، عفت، امانت در ادای وظیفه و مانند این‌‏گونه صفات که همیشه و در همه جوامع مطلوب و پسندیده بوده‌‏اند. و آنچه درباره دستور کار و آیین نویسندگی در این قطعه آمده، با همان روش انشا و با همان ترتیب چنین است:

ـ چون می‌‏اندیشی، با تأنّی بیندیش.

ـ و چون می‌‏نویسی، در ادای مقصود مبالغت کن.

ـ از سخنان زائد که افزون بر کفایت است، یاری مگیر.

ـ در محقق ساختن سخن خود، کوتاهی مکن که غفلت از آن، سخن را زیان می‌‏رساند.

ـ سخن را با سخن دیگر مپوشان (مشتبه مساز).

ـ و معنایی را از معنای دیگر دور مگردان.

ـ نوشته‌‏ات را از سه چیز فراتر گیر: از فروتنی‌‏ای که آن را سبک و خوارمایه سازد، از‏‌‏‌‏‌‏پراکندگی که آن را گنگ و نامفهوم گرداند، از معانی فروافتاده‌‏ای که سخنت را فروافکند.

ـ معانی بسیار را در الفاظ کم بگنجان.

ـ سخنت را فراگیر همة اندیشه‌‏هایت گردان تا چنان نشود که آنچه در ذهن داری‌، سترگ و آنچه بیان می‌‏کنی، ناچیز باشد.

ـ سخن بر چهار گونه است: امر، استفهام، خبر و طلب. چون امر می‌‏کنی، در سخن  استوار باش. چون از چیزی می‌‏پرسی، سخنت را روشن و آشکار بیان کن. چون چیزی طلب می‌‏کنی، با نرمی و ملاطفت بطلب. چون از چیزی خبر می‌‏دهی، آن را محقق بساز.

در همین زمینه جهشیاری هم روایتی نقل کرده به این مضمون: پادشاهان ایران دبیران دیوان رسائل را سخنگویان خود می‌‏خواندند و به آنها می‌‏گفتند: «میل به کوتاه کردن سخن، شما را واندارد که از مطالب خود بکاهید و در نظم و ترتیب آنها، کوتاهی ‌‏کنید و از جهد و مبالغه در بیان مقصود غفلت ورزید و در اقامه حجّت در جایی که لازم است، سستی روا دارید.»

مسکویه هم در «جاودان خرد» قطعه‌‏ای را در آیین نویسندگی‌‏‌‏‌‏‌‏‌‏ از زبان جمشید خطاب به دبیر دیوان رسائلش چنین نقل کرده است: «نوشتة تو‏‌‏‌‏‌‏ زبان من و خبردهنده از نهان امر من است. راه را به سوی هوش و ادراک کوتاه کن، و به‌‏‌‏‌‏‌‏ حدود امور احاطه داشته باش، و ترتیب مطالب را به نسبت اهمیت و شایستگی آنها قرار بده.»

موضوع نظم و ترتیب در میان مطالب و نیامیختن آنها به یکدیگر، در کتاب‌های‌ ادبی‌‏‌‏‌‏‌‏ عربی بازتابی گسترده‌‏تر داشته است؛ چون گذشته از این روایات، سخن‌‏شناسان عربی این نظم و ترتیب را که برای ایشان تا حدی بدیع می‌‏نمود، بارزترین صفت مشخصه آثار ترجمه شده از فارسی یافته‌‏اند، تا جایی که آن را جوهر اصلی بلاغت فارسی شمرده‌‏اند و این عبارت را که «از فارسی‌‏زبان پرسیدند: بلاغت در چیست؟ گفت: در شناختن فصل از وصل» (به‌‏‌‏ معنی اینکه نویسنده بداند در کجا مطلبی را از مطلب سابق جدا کند و در کجا آن را بدان بپیوندد) هم جاحظ در «البیان والتبیین» و هم ابوهلال عسکری در «الصناعتین» و هم بیهقی در «المحاسن و المساوی» به عنوان اصل مهمی در بلاغت زبان فارسی نقل کرده‌‏اند. و ابوهلال عسکری این عبارت را هم از گفته‌‏های بزرگمهر در همین زمینه آورده است که گفت:«چون مردی را ستودی و دیگری را نکوهیدی، آن دو سخن را از یکدیگر جدا ساز، تا ستایش از نکوهش بازشناخته شود. همچنان که در نوشته‌‏هایت هنگامی گفتاری را آغاز می‌‏کنی که گفتار پیشین را به پایان برده باشی.»

معیارهایی برای بلاغت

حال اگر بخواهیم با بررسی این مطالب که از نوشته‌‏های پارسی بدین صورت به ‌‏‌‏‌‏‌‏نوشته‌‏های عربی راه یافته، معیارها یا بعضی از معیارهایی را که در آن دوران برای ‌‏بلاغت ‌‏‌‏‌‏‌‏در گفتار و نوشتار می‌‏شناختند، و سخن خوب را با آنها می‌‏سنجیدند و آموختن و عمل بدان‌ها را هم وظیفه اصلی دبیران دیوان می‌‏دانستند، به دست آوریم، این معیارها به ‌‏‌‏‌‏‌‏دست می‌‏آیند:

ـ نخستین گام در راه نویسندگی خوب، خوب اندیشیدن است و مراد از آن، اندیشیدن با تأنّی و با شکیبایی است، نه با شتاب و بی‌‏صبری تا برای نویسنده حد و مرز آنچه می‌‏بایست به ‌‏‌‏قلم آورد، مشخص گردد و همه مطالبی که می‌‏بایست در نوشته بگنجاند، اجمالاً در ذهن مرتب گرداند. سخن نویسنده یعنی مجموع کلمات و تعابیری که برای ‌‏بیان اندیشه خود به‌‏‌‏‌‏ کار می‌‏برد، باید اندیشه را تمام و کمال فرا گیرد. این نشانة بی‌‏مایگی نویسنده است که سخنانش از بیان تمام معانی که در ذهن دارد، کوتاه ماند و چیزی از آن ناگفته و نانوشته همچنان در ذهن او بماند.

ـ در به کار گرفتن کلمات و تعبیرها به همان اندازه اکتفا کند که برای بیان معنی مورد نیاز باشد. از آوردن کلمات زائد بر احتیاج و آنچه معمولاً برای آرایش سخن و چه‌بسا برای پوشاندن نارسایی و بی‌‏مغزی آن به کار می‌‏برند، سخت بپرهیزد.

ـ برای بیان هر معنی، مناسب‌‏ترین کلمه‌‏ای را برگزیند که آن معنی را مستقیماً به ‌‏‌‏‌‏ذهن خواننده بنشاند و بکوشد تا سخن خویش را درست قالب اندیشه‌‏ای سازد که در بر دارندة آن است؛ نه آن اندازه تنگ و نارسا که اندیشه را در تنگنا گذارد و نه آن اندازه فراخ و ناموزون که آن را در پیرایه‌‏های خود بپوشاند. و این همیشه و در هر زمان مایة اصلی و جوهر بلاغت شمرده می‌‏شد و معیاری بود که قدرت نویسنده و بلاغت او را با آن می‌‏سنجیدند.

ـ سخن از انسجامی طبیعی برخوردار باشد که مطلب را بی‌‏رنج و مشقتی به ذهن خواننده منتقل سازد؛ بدین معنی که جمله‌‏ها و عبارات، هم آن اندازه از یکدیگر جدا و مشخص باشند که با هم آمیخته و به هم مشتبه نگردند و هم آن اندازه به هم پیوسته باشند که مطالب هم‌‏سنخ از یکدیگر دور نیفتند و پیوند آنها از هم نگسلد و خواننده در فهم مقصود به ‌‏‌‏‌‏‌‏زحمت نیفتد.

ـ مطالب به ترتیب اهمیت آنها در نامه گنجانده شوند و نویسنده تا وقتی حق مطلبی به ‌‏‌‏‌‏تمامی ادا نشده و از بیان آن فراغت حاصل نگردیده، به مطلب دیگر نپردازد. و مطالب ناهم‌‏سنخ را در یک جا جمع نکند و اگر چنین شد، آنها را از یکدیگر به خوبی ‌‏جدا سازد.

ـ دبیر می‌‏بایست بیاموزد که در نوشته خود از به کار بردن کلمات و تعبیرهای معمولی و عامیانه دوری گزیند؛ الفاظی برگزیده و عبارتی سنجیده و درخور مردم بافرهنگ و تربیت‌یافته به کار برَد و در هر حال حشمت و فخامت کلام را رعایت کند.

ـ می‌‏بایست فراگیرد که نوشتة او صادر از دیوان شاهی است و به همین سبب در انتخاب کلمات، باید آن اندازه دقت به کار برَد که نوشته اش شایسته آن دیوان و درخور مقام و مرتبه مخاطب آن باشد نه بیش و نه کم. نوشته‌‏های دیوانی به صورتی ساخته و پرداخته می‌‏شدند که از خلال الفاظ و عبارات و سبک انشای آنها، می‌‏شد مقام هر یک از نویسندگان و گیرندگان را دانست.

آنچه گذشت، اطلاعاتی بود که می‌‏توان درباره فن بلاغت و آیین نویسندگی از آثار بازمانده و از آن دوران به دست آورد. درباره مواد دیگری هم که دبیران دیوان می‌‏بایست فرا‏‌‏‌‏‌‏گیرند، نیز اطلاعاتی از همین‌‏گونه آثار به دست می‌‏آید که آنها هم برای درک بهتر و جامع تر از فرهنگ دبیران آن زمان مفید و مغتنم است. در پایان همان قطعه‌‏ای که از عیون‌‏‌‏الاخبار در آیین نویسندگی نقل شد، از جمله وظایف دبیران، یکی هم «آگاهی از کیفیت دخل و خرج دیوان و دقت و مراقبت در نگهداری ‌‏حساب و امانت در آن»، ذکر شده بود که از آن می‌‏توان چنین فهمید که ریاضی و حساب و امور مالی و چیزهایی که با دیوان خراج و دیوان‌های مالی سروکار داشته، هرچند از ضروریات اموری بوده که دبیران خراج یا آمار دبیران می‌‏بایست از آنها آگاهی کامل داشته باشند، ولی در هر حال جزء موادی بوده که همه داوطلبان دبیری می‌‏بایست آن را می‌‏آموختند.

فرهنگ دبیران

در قطعه‌‏ دیگری که آن را هم ابن‌قتیبه از گفته‌‏های ایرانیان در مورد فرهنگ دبیران نقل کرده، درباره آب و آبیاری و پل و سدسازی و این قبیل چیزها سخن رفته و ابن‌قتیبه گفته ایرانیان دبیرانی را که از این امور آگاهی نداشتند، در کار دبیری ناقص و نارسا می‌‏شمردند. این آگاهی عبارت بود از: آشنایی با اصول و قواعد و همچنین محاسباتی که برای روان ساختن آبها در نهرها و آبراه‌ها و کندن قنات‌ها و کاریزها و مانند این کارها که برای بردن آب از رودخانه‌‏ها به کشتزارهای دوردست یا احداث قنات و کاریز برای شهرها و روستاها ضرورت داشته و همچنین آشنایی با طرز بنای سدهای استوار بر مجاری رودها و بستن بندها بر پرتگاه‌ها و شناختن گردش ایام از لحاظ زیادت و نقصان آبها و گردش ماه و دگرگونی‌های آن و بعضی اطلاعات نجومی که بر طبق معتقدات آن زمان نوعی ارتباط با امر آب داشتند. و همچنین دانستن اوزان و مقادیر و ترازوها و آشنایی با اصول مساحت و اندازه‌‏گیری اشکال هندسی، اعم از سطوح یا اجسام و آشنایی با ساختمان پلها و دولاب‌ها و شناخت ابزارهایی که صنعتگران در این حرفه‌‏ها به‌‏کار می‌‏بردند و آشنایی با ریزه‌‏کاری‌های علم حساب و مسائل دقیق آن.

البته مهارت در این امور را از کارشناسان ماهر و ورزیده چشم می‌‏داشتند، نه از دبیران دیوان؛ زیرا همه این امور که در این قطعه ذکر شده، از امور بسیار فنی دقیق به‌شمار می‌‏رفت که تنها از عهده محاسبان و اندازه‌‏گیران و مهندسان و معماران و مقنیان و افزارکارانی برمی‌‏آمد که پیوسته در این امور اشتغال داشتند و گذشته از معلومات نظری تجارب عملی هم می‌‏اندوختند.

 منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: