استاد مهدی رفیع و توزیع «مغوز اربعه» در چهارراه حوادث

1404/8/5 ۱۴:۴۶

استاد مهدی رفیع و توزیع «مغوز اربعه» در چهارراه حوادث

تا چند سال پیش که مقالات نخست از صافی بخش ویرایش و چاپ مرکز می‌گذشت، عموماً با برخورداری از دقت و وسواس استاد رفیع پیراسته و راهی چاپخانه می‌شد. نه‌فقط یاران بخش ویرایش و چاپ که همکاران دیگر بخش‌های علمی مرکز مستقیم و غیرمستقیم از محضرش بهره‌ها می‌بردند.

دبا: در واپسین روزهای تابستان امسال، نامه‌ای دریافت کردم که از صدر تا ذیل آن یادکردِ اعضای خانوادۀ دائرةالمعارف بزرگ اسلامی در دهه‌های شصت و هفتادِ این مرکز علمی در ساختمان‌های قدیم و جدیدش بود. نویسندۀ نامه که خود عضوی از این خانواده بود، کسانی را به‌خاطر می‌آورد که اکنون شماری از آنها یا در قید حیات نیستند یا گرد پیری بر روی و مویشان نشسته و آنان را از آمدوشدِ پیوسته به دائرةالمعارف و کار موظّف باز داشته است. از جملۀ این استادان، دکتر مهدی رفیع است که شوربختانه چندی است به‌سبب کهولت و بیماری‌های ناشی از آن، خانه‌نشین شده‌اند. تا چند سال پیش که مقالات نخست از صافی بخش ویرایش و چاپ مرکز می‌گذشت، عموماً با برخورداری از دقت و وسواس استاد رفیع پیراسته و راهی چاپخانه می‌شد. نه‌فقط یاران بخش ویرایش و چاپ که همکاران دیگر بخش‌های علمی مرکز مستقیم و غیرمستقیم از محضرش بهره‌ها می‌بردند. همه باید مواظب می‌بودند که لفظ یا عبارتی بر خلاف قواعد فارسی یا عربی بر زبانشان نگذرد؛ حتی اگر در سلام و احوالپرسی‌های همکاران خطایی لفظی یا دستوری می‌دید می‌کوشید به‌گونه‌ای صاحبِ کلام ناصواب را متوجه آن کند.

موضوع نامۀ واصله، که متن آن را در زیر خواهید خواند، مرا بر آن داشت تا به‌یاد واضعِ سنّتِ «مغوز اربعه»، حلقۀ جدید تحریریۀ مرکز را در محل کار سال‌های سالِ او گرد هم آورم و نامه را بر ایشان بخوانم. با حضور حلقۀ ویراستاران، و رئیس و تنی چند از خادمان راستین مرکز، در بخش ویرایش و چاپ – که به‌راستی قلب تپندۀ مرکز است - جمع صمیمانه‌ای تشکیل دادیم و یاد همۀ بزرگانِ غایب از نظر را گرامی داشتیم، و «مغوز اربعه» را به‌عنوان نماد میراث علمی و اخلاقی دکتر مهدی رفیع  اعلام کردیم تا همکاران جوان‌تر بخش ویرایش، شمّه‌ای از سرگذشت این بخش را بشنوند و به‌خاطر بسپارند که تکیه بر جای بزرگانی زده‌اند که بار مسؤلیت سال‌هایِ سالشان اینک بر دوش آنان گذاشته شده است.

برای استاد فرزانه‌مان، دکتر رفیع، سلامت و طول عمر با عزت، و برای دکتر مجدالدین کیوانی (نویسندۀ مکتوبِ یادشده) که بُعد مسافت خللی در پیوندش با دائرةالمعارف، و کوچک و بزرگ آن ایجاد نکرده، و بنیادِ مهر و الفت میان همکاران «محکم از اوست»، تندرستی و دل‌خوشی آرزو می‌کنم. سایۀ همۀ بزرگان بر سر اهالی این خانه مستدام باد.

میترا حسنی

اول آبان‌ماه ۱۴۰۴

دختر نازنینم، میترای عزیز

آن زمان که هنوز سه مشد اکبر در مرکز دائرةالمعارف کار می‌کردند (یکی در مقام باغبان، دیگری در نقش آشپز پاره‌وقت، و سومی -که حضور پررنگ‌تری داشت- به‌عنوان آبدارچی)، محل این مرکز واقع در خیابان گلستان سابق و شهید آقایی لاحق، از متفرّعات نیاوران، بود. دائرةالمعارفی‌ها در حقیقت میهمانان ناخواندۀ کاخ مجلل مهندس گلسرخی، مخدوم مشد اکبرهای سِگانه شده بودند. در شرق و غرب طبقۀ دوم این بنا، دو اتاق نسبتاً وسیع و جادار وجود داشت. ساکنان اتاق سمت راست، که عمدتاً «ویرایشگاه» دائرةالمعارف بزرگ اسلامی به‌حساب می‌آمد – تا آنجا که به‌یاد می‌آورم- روانشاد جعفر شعار، محمد خاکی، بهرام مهرعلیزاده، و مدتی هم دکتر ابوالقاسم تفضلی بودند، که این آخری مقالات ترکی استانبولی را برای مرکز ترجمه می‌کرد. او حکم بازنشستگی خود را شخصاً صادر کرد و در یکی از روزنامه‌های آن روزگار به‌رؤیت همگان رساند. آقای خاکی تا در آن اتاق کار می‌کرد، اضافه بر ویراستاری، مسؤل فروش دائرةالمعارفِ نسخه‌ای هشتصد تومان نیز بود. و اما، ساکن دیگر این اتاق که از همه پرجنب‌وجوش‌تر بود و اهل مباحثه و گاه مکابره، کسی نبود جز استاد مهدی رفیع، رفع الله عزته.

هر وقت که بر حسب اتفاق به اتاق این بزرگواران وارد می‌شدی، انواع آجیل‌ها و حلویات و خوردنی‌های دیگر را روی میزهای کارشان می‌دیدی. طولی نکشید که معلوم شد بانی اصلی این سفرۀ گسترده، جناب رفیع است که دیگران را هم به‌نحوی غیرمستقیم به‌پیروی از سنت سنیّۀ خود تشویق می-فرمود؛ اما کمتر اهل «پیروی» بودند!

زمانی که از کاخ گلسرخی به کاخ فعلی مرکز، بر فراز بلندی‌های اقلیم دارآباد منتقل شدیم، یکی از چند اتاق بزرگ این بنا به بخش ویرایش و چاپ دائرةالمعارف اختصاص یافت. وجه ممیّز و یگانۀ اتاق ویرایش این بود که به رباطی دودر شباهت داشت. اما نه اینکه یکی برای ورود و دیگری برای خروج باشد. این دو درِ بینوا در آن واحد هم ورودی بودند و هم خروجی. بنابراین، بخش ویرایش کار یک جادۀ دوطرفه را ایفا می‌کرد. گروهی از این در وارد، و از درِ دیگر خارج می‌شدند. گروهی برعکس، از خروجی وارد و از ورودی خارج! بخش ویرایش شده بود «چهارراه حوادث». آیندگان و روندگان به هم برمی‌خوردند و لحظه‌ای چند توقف می‌کردند و هم با یکدیگر، هم با جماعت ویراستار خوش‌وبشی می‌کردند و «دنبالۀ کار خویش» می‌رفتند.

در «ویرایشگاه» جدید، هر چند صباحی بر شمار همکاران اضافه می‌شد. زمانی رسید که تعداد آنها به پانزده تن بالغ می‌شد. برای مدتی، از آنچه روی میزهای اتاق ویرایش در ساختمان گلسرخی می‌دیدی، دیگر خبری نبود، تا اینکه جناب رفیع باز یک‌تنه وارد میدان شد. او به این فکر افتاده بود که باید رشتۀ صمیمی‌تری بین همکاران قدیم و جدید برقرار کند، و چه بهتر از تنقلات؟ اودست‌به‌کار شد و اغلب روزها با کیسه‌ای از انواع آجیل، شکلات، آب‌نبات و بیسکویت وارد می‌شد، در ظرفی می‌ریخت و تعارف همکاران می-فرمود. او خود سخت خاطرخواه «حاجی بادومی» بود. بعض اوقات که جناب رفیع در انجام ابن عمل خیر تأخیر می‌کرد، آقای علی فرزانه در نزدیکی‌های اتاق دربستۀ او قدمی می‌زد و بابت کم‌لطفی و ترکِ اولای رفیع غرّولند می‌کرد و وانمود می‌فرمود که رفیع در اتاقش نیست. باری، آوردن انواع آجیل به رسم و سنتی نهادینه‌شده تبدیل شد. این عبدِ ذلیلِ عاصی هدیۀ جناب رفیع را «مغوز اربعه» نامیدم: عنوانی که کم‌کم رسمیتی یافت و اغلب بر افواه یاران همکار جاری شد.

مغوز اربعه تا زمانی رواج و «برورویی» داشت که جناب رفیع توان کار و حضور در مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی را داشت. متأسفانه چندسالی است که اتاق ویرایش از وجود او و تقریباً تمامی کسانی که زمانی با او کار می‌کردند، خالی است. فرازونشیب‌های مرکز که بیشتر ناشی از نارسایی‌های مالی در کار کشور بود، در چند سال اخیر بخش ویرایش را به‌طرز رقّت‌باری کم‌کارتر و غمبارتر کرد. چهارراه حوادث داشت به بیغوله‌ای تبدیل می‌شد، به‌قسمی که مدیریت مرکز را به چاره‌اندیشی واداشت. تجارب تلخ سال‌های اخیر و درک نیاز مبرم به تحریریه‌ای کارآمد، ضرورت بازسازی بخش ویرایش را به اولویتی تبدیل کرد که نتیجه‌اش اقداماتی امیدوارکننده شده است. کار درست هم همین است.

از آنجا که بخش ویرایش و چاپ با نام استاد رفیع گره خورده است و هر زمان که در مرکز دائرةالمعارف سخنی از ویرایش و ویراستار می‌رود، همگان از رفیع سخن می‌گویند، به پاسداشت نام و خدمات او، بودجۀ ناچیزی را در اختیار تو، میترا حسنی، دختر خوب و مهربانم، می‌گذارم تا از محل آن همه‌ماهه، از مهر ۱۴۰۴ به‌بعد، مقداری «مغوز اربعه» (بادام، بسته، فندق، گردو یا تخمۀ کدو) تهیه و به یکی از همکاران بخش ویرایش تحویل دهی تا به‌یاد استاد رفیع نوش جان، و جای او را خالی کنند. در ضمن به‌یاد داشته باشند که در مقام ویراستار مسؤلیت اخلاقی و فرهنگی سنگینی را پذیرفته‌اند که غفلت از آن تبعات زیانباری خواهد داشت. بارها پیش می‌آمد که استاد رفیع برای رفع ابهامی یا شنیدن توضیحی، مقاله به دست از این اتاق به آن اتاق می‌رفت و تا مشکلش حل نمی‌شد از پای نمی‌نشست، زیرا خارخارِ همین مسؤلیت اخلاقی‌- فرهنگی او را آرام نمی‌گذاشت.

تندرستی و توفیق اهالی بخش ویرایش را از خداوند متعال خواستارم.

مجدالدین کیوانی

به‌تاریخ بیست‌وپنجم شهریور ۱۴۰۴

نیاگارا فالز، ایالت نیویورک

نشسته از راست: میترا حسنی، مینا احمدیان، کاظم موسوی بجنوردی، عنایت‌الله مجیدی، سیدعلی آل‌داود، ایران‌ناز کاشیان؛ ایستاده از راست: فرزانه حاتم‌پور کنی، احسان احمدی‌نیا، علی موسوی بجنوردی، علی همدانی، احمد مسجدجامعی، سیدحمید متقی، شیوا جعفری، فاطمه لاجوردی، مونا بابایی، ساغر برجی/ مهر ۱۴۰۴.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: