نگاهی به تاریخچه نوروز و نوروزیه های ادبی / سید حبیب نبوی - بخش اول

1394/1/15 ۰۹:۳۰

نگاهی به تاریخچه نوروز و نوروزیه های ادبی / سید حبیب نبوی - بخش اول

در آستانه نوروز یک‌هزار و سیصد و نود و چهار هجری شمسی هستیم که با‎ ‎نهایت اشتیاق به درو کردن مزرعه سالی از عمر گرانمایه خود می‌شتابیم‎!

 

 

در آستانه نوروز یک‌هزار و سیصد و نود و چهار هجری شمسی هستیم که با نهایت اشتیاق به درو کردن مزرعه سالی از عمر گرانمایه خود می‌شتابیم!

پیش از اینکه به موضوع نوروز در ادبیات پارسی بپردازم، به تداعی مطلع سخن که‏ مزرعه عمر را در هر سال مقداری درو می‌کنیم، می‌خواهم این بیت معروف حافظ را به عبرت و تامل به تنبه بنشینیم که گفت:

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو

یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو

ماه نو که به استهلالش می‌نگرند و به دقتش می‌جویند و به اشتیاقش به تماشا بر می خیزند، در این بیت به داس تشبیه شده است که هر بار که بر می‌آید و استهلال می‌شود، سی روز از مزرعه بی بدیل عمر را درو می‌کند.

همچنین ستاره شبگرد که با آمد و شدش در شبان هنگام، تاج کاوس وکمر خسروان را به تاراج می‌برد!

تکیه بر اختر شبگرد مکن کاین عیار

تاج کاوس ربود و کمر کی خسرو

و این بیت نغز و تنبه انگیز ابوالعتاهیه که به جد مغز دارد و جان را به عبرت بر می‌انگیزد که:

یمر بی‌الهلال لهدم عمری

و افرح کلما طلع الهلال

ماه نو برای منهدم کردن عمر من بر می‌آید، در حالی که هر بار من به طلوع کردن آن خرسند می‌گردم‏.

مطلع سخن تا حدی عبرت انگیز یا قدری تراژیک شد، اما امیدوارم در ادامه سمت و سوی مهرگان یا خرمی و انبساط به خود بگیرد.

مطابق برخی اسناد، نوروز دو جشن بر عهده داشت که عام و خاص از آن سهم و نصیبی داشتند. یکی پنج روز و دیگری یک ماه. نوروز پنج روز جنبه ملی و عمومی داشت و بقیه ایام ماه، پادشاهان مردم را بار می‌داده و به حضور می‌پذیرفتند و مراسم فیمابین شاه و مردم برگزار می‌شده که این جشن، خاص به حساب می‌آمد.

مدارک قدیم و عتیق در مورد جشن نوروز اندک و ناچیز است. تنها از عصر ساسانیان می‌توان به برخی اسناد کم رنگ استناد کرد.

پادشاهان هخامنشی در این ایام، در ایوان کاخ به شکوه و شوکت جلوس نموده و از اطراف و اکناف و استان‌ها، نمایندگان مردم را که هدایایی از ایشان برای پادشاه تقدیم می‌کردند، پذیرا می‌شدند.

رسم چنین بود که مردم عادی برای پادشاهان عیدانه می‌آوردند که گویا مفهوم سپاس داشته است و پادشاه امنیت و رزق و روزی و مصالح مردم را با تدابیر شاهانه خود، تأمین می‌کردند.

داریوش کبیر از معبد بال مردوک که از خدایان بابل بود، دیدن می‌کرد.

همه پادشاهان از هخامنشیان، ساسانیان، پارتیان، سامانیان و… هر کدام به‏ شیوه‌ای نوروز را به جشن و شادمانی و آشتی و انبساط تدارک می‌دیدند.

گویا در این ایام به عموم مردمان امکان سهام و نصاب می‌بخشیدند تا از نشاط و شادمانی بهره‌مند باشند، که در غزلیات حافظ در غزلی که با مطلع:

زکوی یار می‌آید نسیم آرزومندی

از این باد ار مدد خواهی چراغ دل بر افروزی‏

از میر نوروزی سخن در میان آمده است که گویا در مدت محدودی ،حداکثر پنج روز، به شیوه مضحک و نمایشی، حاکمان هر محلی، حکم را در حوزه حکومتش به یک عامی وا می‌گذارد!

این نمایش یا مراسم به «حکومت سپنجی» معروف بود که نه اختیارش واقعی بود و نه حکومتش و نه حکمش! اما می‌بایست جدیت یک حاکم واقعی را نمایان می‌نمود و حق خندیدن نداشت! خندیدن یا حتی تبسم کوچکش موجب عزل و اخراجش می‌شد! ارباب تمسخر و ریشخند در حکومتش حق آن داشتند که جز امیر، همه کس را در این مدت به سخره بگیرند!گویا جز امیر، امارت بالاتری به صورت خاموش اما سخت جدی، بر وی اشراف و تسلط داشت که همین سمت موقت نیز دستور و فرمان اوست.

به حکم تداعی، حکایتی از مثنوی به یادم آمد که برای مراسم مضحک شاه، خر جمع می آوردند؛ اما خرگیران در تامین و تدارک مراسم مضحکه، بس جدی و بی ملاحظه بودند. در این حکایت خواهید دید که یک امر بی اساس و مسخره، چگونه صحنه بیم و وحشت را برای عده‌ای، و نقش استوار و پر صلابت را بر عده ای دیگر به ظهور آورد. عین حکایت را به اجمال می‌آورم:

آن یکی در خانه‌ای ناگه گریخت

زرد رو و لب کبود و رنگ ریخت

صاحب خانه بگفتش خیر هست

که همی لرزد تورا چون پیر دست

واقعه چون است چون بگریختی

رنگ و رخساره چنین چون ریختی؟

گفت بهر سخره شاه حرون

خر همی گیرند مردم از برون

گفت می‌گیرند کو خر جان عم

چون نه ‌ای خر رو تو را زین چیست غم!

گفت بس جدند و گرم اندر گرفت

گر خرم گیرند هم نبود شگفت‏

بهر خرگیری بر آوردند دست

جد جد تمییز هم بر خاسته است

چون که بی تمییزیان مان سرورند

صاحب خر را به جای خر برند!

این ابیات مثنوی نمونه بارز پارادوکس جدیت و هزل است. یعنی اصل موضوع مضحکه و هزل و مراسم تمسخر و لغو است، اما مأموران خرگیری در کارشان چندان جدیت‏ دارند که شدت جدیت و ماموریت، قدرت تمیز و تشخیص را از ایشان گرفته، چندان که صاحب خر را از خر باز نمی‌شناسند!

این ابیات، به حکم تداعی، در جدیت میر سپنجی در یک مراسم مضحک و تشریفاتی نوروزی به تقریر آمد که این میر سپنجی یا پادشاه نوروزی، در یک امر لغو و بی‌اساس غیر واقعی، از جدیتی برخوردار بود که در این مدت کوتاه خنده‌ای بر لب نمی‌آورد و جز ژست پادشاهی، هیچ رخوت و رعونتی به کار نمی‌گرفت!

حافظ به این میر نوروزی می‌گوید که وقتت کوتاه است؛ در این فرصت مانند گل از غنچه بیرون آی و دم را مغتنم شمار

سخن در پرده می‌گویم چو گل از غنچه بیرون آی

که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی!

البته تشریفات مفصل و مضحک میر نوروزی نیز در ایجاد جدیت بی تاثیر نبود. تنها جدیت دستوری و مقتضی مراسم نبود، بلکه ورود به عرصه سلطنت و تشکیل حکومت سپنجی خود جدیت می‌طلبید. برای وزارت و مشاورت وسایر مقامات خود به خود جدیت شکل می‌پذیرفت؛ مثلاً چندین وزیر تعیین می‌گردید از جمله:

۱ـ کهن وزیر( وزیر مشاور) که از پیرمردان بذله گو و نکته پرداز انتخاب می‌شد.

۲ـ وزیر دست راست، که مجری اوامر عادی و معمولی بود.

۳ـ وزیر دست چپ، که مجری اوامر غیر عادی و مضحک بود! (ویژه!)

۴ـ میرزا که منشی و کاتب میر بود و مرد کوپال و

همین موارد، خود یک جدیتی را در بر عوام و افراد معمولی به وجود می‌آورد که فراموش کنند عاریتی و مضحک بودن سمتش را!

بر اینها اضافه کنید خنجرزنان سرخ پوش را و رامشگران و نوازندگان را که اینها رامشگران دربار شاهی به حساب می‌آمدند و امیر را با خنیاگری‌هایشان نوازش می‌کردند. و موارد بسیار دیگر که حد اقل بر جدیت امر در عین نمایشی بودن، دامن می‌زد.

بعد از ورود اسلام در ایران، احادیث و روایات چندی در تایید و توجیه این رسم عتیق ایرانی از زبان قدیسین مسلمان به تقریر رفت. کتاب بحارالانوار مرحوم مجلسی را دائرة‌المعارف حدیث و روایات می‌شناسند. مجلسی در مقدمه این مجموعه بسیار بزرگ، بر صحت احادیث و روایات شهادت نمی‌دهد، بلکه تنها خود را مجموع آورنده و ضبط کننده آن می داند . در مجلد ۵۹ این اثر مبسوط، بالغ بر ۴۵ صفحه از زبان امام ششم شیعه،‏ حضرت جعفربن محمد که ایشان را ایدئولوگ شیعه می‌شناسند، در مورد نوروز سخن گفته است.امام صادق(ع) به معلی ابن خنیس فرمودند:‌ای معلی، نوروز روزی است که خداوند هستی از بندگانش پیمان گرفت که تنها او را بپرستند و شریکی بر وی قائل نشوند و به فرستادگان او و ائمه بعد از پیامر خاتم ایمان آورند. نوروز اولین روزی است که خورشید در آن طلوع کرد و جهان را افروخت. در این روز بادهایی بر انگیخت و زمین در چنین روزی شکل پذیرفت.

روز پیروزی علی(ع) در نهروان است بر خوارج که شاید مهمترین پیروزی به حساب می‌آید. از لحاظ این که این فریق، در باور و کسوت مسلمانان و از آن مهمتر در صفین در زمره شیعیان و خویشاوندان علی (ع) بودند که بدترین نوع آسیب را بر اندام دین و تشیع متوجه ساختند. در نوروز، علی بر خوارج و فتنه ایشان فائق آمده است.در نوروز، دست خلقت، گل‌ها و جوانه‏ ها و طراوت و شادابی طبیعت را آفرید. همچنین کشتی نوح در چنین روزی بر کوه جودی نشست. در همین روز جبرئیل بر پیامبر نازل شد و

در گذشته‌های دور، ایران دو فصل و دو عید داشت که یکی عید گرما و دیگری عید سرما بود که در عید گرما گله را از آغل‌ها به دشت سرسبز نقل می‌کردند و در سرما، گله را از دشت به آغل‌ها باز می‌گرداندند و ذخایر علوفه و آذوقه را جشن می‌گرفتند.

در این دو فصل که به دو فصل هفت ماه و پنج ماه تقسیم می‌شد، گرمای هفت و سرمای پنج ماهه، بیشتر، اغنام و گله، تعیین کننده آن بود. گوسفندان و احشام با دشت گرویدن، جشنی و از دشت باز گشتن، جشن دیگری را موجب می‌گردیدند. اگر بعد از قرون و اعصار و هزاره‌ها، هنوز هم اغنام نقشمحوری و مسلط دارند وحتی بزرگترین عناصر قدرت تصریحاً و تلویحاً از ایشان تأثیر می پذیرند و فرهنگ می‌آموزند، مسبوق به چنین دیرینه‌ای است!

و اگر در دربار هخامنشیان و ساسانیان وسامانیان و دیگر ارباب سیطره و قدرت، میر نوروزی از عامی‌ترین عناصر تعیین می‌گردید، باز به همین کنایه مربوط است که شاهان، خواه ناخواه، مریدان و پیروان و شاید مقلدان توده‌ها هستند. این بیت را که ذیلاً می‌خوانید، در مقاله‌ای تحت عنوان «زمینه شهریاری» سال‌ها‏ پیش در روزنامه اطلاعات و بعد‌ها دیدم در چند جای دیگر هم چاپ شده است. البته در روزنامه اطلاعات عنوانش را به سلیقه خود با عنوان مدیحه سرایی در ادبیات تغییر داده، اما در روزنامه‌ها و مجلات دیگر با همان عنوان زمینه شهریاری چاپ کردند. این بیت را نمی‌دانم الان یادم نیست از کدام شاعر بزرگ نقل کردم که:

شاه سایه است و خلق چون پایه

پای کج کج افتدش سایه

این بیت، شاه را تابع و توده را متبوع قلمداد می‌کند؛ اما کنبش سایه بیشتر به چشم می‌آید تا سکون بی اعتنا و صامت پایه! اما این پایه است که سایه اش در حرکت و جنبش و اعتبار است! شاهان قدیم به سادگی، این حقیقت را دریافته و به سیاست و تدبیر، این محوریت را تحت ملاحظه خود داشتند! این میر نوروزی، گرچه مضحک و مسخره به نظر می‌آمد، اما حقیقتاً یک سیاست بود که این امیر‏ نمادین مضحک، واقعاً نقشش اصیل و مؤثر و تعیین کننده است! اگر در امیر سپنجی و مضحک، جدیتی آنچنان استوار می‌دیدید، شاید هم به همین دلیل بوده است که حق خندیدن و رخوت نداشت! گویا در واقع اوست که پادشاه است و اوست که پادشاهی را بعد از پنج روز به نماینده‌اش می‌سپارد تا یک سال در مقام‏ سلطنت جلوس کند؛ اما با نهایت فرهنگ و رسم و ادب!یاد این بیت مؤدبانه، و در عین حال رندانه حافظ افتادم که گناه را به خالق هستی و به حکمت ازلی نسبت می‌دهد، اما از ره ادب و احترام، پذیرای آن می‌گردد.

گناه گرچه نبود اختیار ما حافظ‏

تو بر طریق ادب باش و گو گناه من است

می‌توان با توجه به قرائن و امارات چندی، نوروز را در ایران باستان در همان حلول برج حمل که مصادف با اول فروردین است، مستند و منقح دانست که در تدوین بخش کهن اوستا، موافق برخی قرائن، جشن نوروز در اول فروردین بوده است‏. در این نمط، دامنه سخن دراز است و باب احتمال گشوده، اما به همین بسنده می کنیم در حوصله یک مقاله تا مجال بهره از برخی نمونه‌های شعر و غزل و ذوق و ادب نیز میسور باشد، ادبیات ما مشحون است از نوروزیه ها و فروردینیه ها که این جشن را جشن فروردین هم می‌نامند و در اشعار شاعران بزرگ و نوروزیه‌های حوزه شعر و ادب بسیار با این عنوان سخن سرشته‌اند.

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: