1393/12/13 ۰۹:۱۰
تاریخ مطبوعات جهان وایران آموختنیهای فراوان دارد. تورق صفحات مطبوعات پژوهشگران را به عرصههای گوناگون راهنمایی میکند و هم از این روست که کار دانشنامهنگاری در این حوزه نیز مانند سایر حوزههای علوم انسانی میتواند بستر مناسبی برای پژوهشهای پیرامونی باشد. مطبوعات ایران پر از نامهای اشخاص و جراید ماندگار است و رجال مطبوعاتی کشور فصل مشبعی از تاریخ این حوزه را به خود اختصاص دادهاند.
تاریخ مطبوعات جهان وایران آموختنیهای فراوان دارد. تورق صفحات مطبوعات پژوهشگران را به عرصههای گوناگون راهنمایی میکند و هم از این روست که کار دانشنامهنگاری در این حوزه نیز مانند سایر حوزههای علوم انسانی میتواند بستر مناسبی برای پژوهشهای پیرامونی باشد. مطبوعات ایران پر از نامهای اشخاص و جراید ماندگار است و رجال مطبوعاتی کشور فصل مشبعی از تاریخ این حوزه را به خود اختصاص دادهاند. مردان و زنانی که در این عرصه به بهای عمر و گاه خون خویش بر راه روشن آزادگی در جراید کشور پای فشردهاند. در این میان هستند نامهای مانایی از اشخاص و جراید ماندگار که آنچنان به هم گره خوردهاند که جداشدنی نیستند و از پس دههها هنوز هم در ملازمت با هم شناخته میشوند. این مختصر بر آن است تا به معرفی چند نمونه برجسته از این جراید و نامهای ماندگار بپردازد.
۱ـ صور اسرافیل
مجله هفتگی است که به سال۱۳۲۵ق مطابق با ۱۹۰۷م در تهران طبع و منتشر شده است و ناشر این مجله میرزا جهانگیرخان شیرازی و ناشر دومش میرزا قاسم خان تبریزی و نویسنده عمدهاش میرزا علیاکبر خان قزوینی مشهور به دهخدا یا «دخو» است (براون،۱۳۳۸: ۴۹۹)
شروع طبعنامه هفتگی «صور اسرافیل» به مدیریت میرزا جهانگیرخان شیرازی و میرزا قاسم خان تبریزی بود. صور اسرافیل از پر فروشترین جریدههای عصر مشروطیت بود و به طور هفتگی گاه در ۸ یا ۱۰ صفحه به قطع رحلی با چاپ سربی منتشر میشد. اولین شماره آن در ربیعالاخر۱۳۲۵ق، نه ماه پس از صدور فرمان مشروطیت و آخرین شماره آن در جمادی الاخر۱۳۲۶ سه روز قبل از بمباران مجلس منتشر شده است. پس از آن میرزا جهانگیرخان دستگیر و در ۳۴ سالگی (صور اسرافیل، دور دوم، شماره سه: ۴) به قتل رسید و دهخدا و میرزا قاسم خان جان به در بردند.(بامداد،۱۳۸۷: ۲۸۳)
در آن زمان دهخدا به اروپا رفت و در آنجا توانست سه شماره از صور اسرافیل را با کمک معاضدالسلطنه پیرنیا به همان سبک گذشته منتشر نماید ولی با وجود مشکلات بسیار به تعطیلی انجامید.(نک، صوراسرافیل، دوره کامل، ۱۳۶۱: مقدمه) نقش دهخدا در غنای مطالب صور اصرافیل و اقبال مردم به این جریده انکار نکردنی است و احمد کسروی معتقد است مطبوعات دوره مشروطه نتوانستند مورد اقبال عامه قرار گیرند و «روزنامه صوراسرافیل در این زمینه از آنها جدا میبود و به آرزوهای مردم تا اندازهای نزدیک میآمد و در پیشامدها پا به میان نهاده و گفتارها مینوشت.» (کسروی، ۱۳۹۰: ۲۷۷) گردانندگان صوراسرافیل به ویژه میرزا جهانگیرخان و دهخدا علاوه بر انتشار صوراسرافیل به فعالیتهای سیاسی نیز اشتغال داشتند و لااقل عضو یکی از انجمنهای انقلابی و تندروی پایتخت بودند.(صوراسرافیل، دوره کامل، مقدمه)
صوراسرافیل از روزنامههای مهمی است که در آغاز مشروطیت ایران تأسیس شده و با مسلک و روش انتقادی خود کمک بزرگی به بیداری ایرانیان نموده است.(رابینو،۱۳۸۰: ۱۸۹) میرزا جهانگیرخان از آزادیخواهان بنام ایران و مردی پرکار و زحمتکش و سرسخت بود. او در جنبش آزادیخواهی رنج فراوان برد و پس از پیدایش مشروطه، روزنامه صوراسرافیل را به راه انداخت…( آرینپور، ۱۳۸۷،ج۲: ۷۷)
از زمانی که صوراسرافیل منتشر شد و پس از آن، نام میرزا جهانگیرخان شیرازی و نیز میرزا قاسمخان تبریزی به «صوراسرافیل» شهرت یافتند و در منابع مختلف اغلب از آنها به همین نام یاد میشود که از آن جمله میتوان اشاره کرد به مقدمهای که سال ۱۳۶۱ش بر مجموعه شمارههای صوراسرافیل که تحت عنوان «مجموعه متون و اسناد تاریخی» (کتاب پنجم) که از سوی نشر تاریخ ایران انتشار یافته است، آنجا که مینویسد: «نک! یاد شهیدی از شهیدان، میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل. وین دفتر، آن نغمه دمیده به صور، بازماندة یادگاری به جان بافته و به خون سرشته، سند رادمردی آن عاشق سر باخته و…(همانجا)
رابینو در کتاب روزنامههای ایران مینویسد: در ۲۲ جمادیالاول۱۳۲۶ بود که صوراسرافیل(میرزا جهانگیرخان) را قزاقهای محمدعلی شاه دستگیر کرده و به باغشاه بردند و در۲۴ همان ماه در همان مکان او را با طناب خفه کردند.(رابینو، ۱۳۸۰: ۱۹۱) سیدحسن تقیزاده گفته است: در اوایل سال ۱۳۲۵قر۱۲۸۶ش میرزاقاسم خان تبریزی که بعدها به صور اسرافیل معروف شد، در دستگاه درباری مظفرالدین شاه جزو اداره امین حضرت بود. چون در حوزه مشروطهطلبان در آمده بود، به خیال تأسیس یک روزنامه با سرمایه خود برآمد.(اتحاد، ۱۳۸۲: ۲۷۲)
در «فرهنگ اعلام سخن» ذیل واژه صوراسرافیل چنین آمده است: «میرزا جهانگیرخان شیرازی آزادیخواه و روزنامهنویس ایرانی، مؤسس و مدیر روزنامه صوراسرافیل و… بود.» و ذیل صوراسرافیل نیز آمده است: «میرزا قاسمخان، آزادیخواه و روزنامهنویس ایرانی، با همکاری میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و علیاکبر دهخدا روزنامه صوراسرافیل را منتشر میکرد.» (انوری، ۱۳۸۷: ۱۱۷۸) در مجموعه پژوهشگران معاصر ایران آنجا که از سبک شعر پروین اعتصامی یاد میشود، چنین میخوانیم: «اینکه غالب مسمطهای دیوان پروین وزن و لحن مسمط مرثیهگونهای را دارد که دهخدا به یاد جهانگیرخان صوراسرافیل گفته است..»(اتحاد، ۱۳۸۲: ۳۳۱) دهخدا در بخشی از خاطرات خود، در مجموعه گفتارهای ادبی و اجتماعی، داستانی از آغاز همکاری خود با نشریه صوراسرافیل را نقل میکند که به اتفاق میرزاجهانگیرخان برای دیدن میرزاقاسم خان تبریزی میروند و عنوان این خاطره را طرح دوستی با صوراسرافیل یعنی میرزاقاسم خان گذاشته است.(نک. قاسمی، ۱۳۸۳: ۹۶)
این نمونهها گویای این واقعیت است که امروزه نام صوراسرافیل با نام این دو تن یعنی میرزا جهانگیر خان شیرازی و میرزا قاسم خان تبریزی به ویژه اولی آن چنان به هم آمیخته که جدا ناشدنی هستند و هرگاه اراده بر یکی شود، دیگری نیز ناخودآگاه به یاد میآید مگر آنکه توضیح داده شود.
۲ـ نسیم شمال
روزنامه چاپ رشت و تهران که در تاریخ ۱۳۲۵قر۱۹۰۷م به مدیریت سید اشرفالدین گیلانی قزوینی منتشر میشد. این روزنامه به گفته براون یکی از بهترین روزنامههای ادبی خصوصاً محتوای اشعار جدی و هجو آن است.(نک.براون، ج،۳، ۱۳۳۸: ۱۱۶) این روزنامه در دوم شعبان ۱۳۲۵ق در رشت تاسیس گردید(رابینو،۱۳۸۰: ۲۵۰) که معمولاً در چهار صفحه به قطع وزیری و با چاپ سربی در رشت مطبعه عروهالوثقی طبع گردیده است. نسیم شمال روزنامهای است ادبی و مندرجات آن اشعاری است اثر طبع مدیر روزنامه(اشرفالدین حسینی) انتقادی که به عنوان ادبیات چاپ شده است… پس از آمدن اشرفالدین به تهران، روزنامه نسیم شمال در سال ۱۳۳۳ق در این شهر پا به دایره انتشار گذاشت. سبک مندرجات روزنامه نسیم شمال در تهران نیز مانند رشت، انتقاد از اوضاع به زبان شعر است و بیشتر مطالب آن را اشعار فکاهی و غیرفکاهی در موضوعات مختلف تشکیل میدهد…
نسیم شمال تا اواخر سال چهاردهم و از سال پانزدهم که مصادف با مرگ مرحوم اشرفالدین بوده روزنامه به صاحب امتیازی و مدیر مسئولی حریرچیان و سردبیری حریرچیان ساعی انتشار یافته است. اشرفالدین در اواخر عمر گوشهگیری انتخاب نمود و در یکی از حجرات مدرسه تهران مسکن گرفت… و در فروردین ۱۳۱۳ در تهران بدرود زندگی گفت… از ابتدای دوره انتشار بعد از سید اشرف در تمام شمارههای این شعر زیر اسم روزنامه چاپ شده: به یاد اشرف دین سید ستودهخصالر مشام خویش معطرکن از نسیم شمال. (نک. صدر هاشمی، ج۴، ۱۳۳۸: ۲۹۹و۳۰۰)
با اینکه روزنامه نسیم شمال تا سالها پس از مرگ سید اشرف به انتشار خود ادامه داد، اما نام نسیم شمال با نام سید اشرفالدین حسینی گیلانی (یا قزوینی) آنچنان گره خورده است که گویی خود او نسیم شمال است و نسیم شمال هم جز او نیست. شواهد زیر این نظر را تأیید خواهد کرد:
رابینو درباره اشعار سید اشرفالدین مینویسد: «اشعار نسیم شمال همهاش شیوا و روان و دارای صنعت سهل و ممتنع است.» (رابینو۱۳۸۰: ۲۵۰) و همو مینویسد: «نسیم شمال در شماره ۳۰ مورخ ربیعالاول سال ۱۳۲۸ درباره اینکه دوستی گرگ و گوسفند (محمدعلی شاه و ملت) محال است، گفت: رفع نقاب شیخنا میشود و نمیشود ر شاخ نفیر کرنا، میشود و نمیشود و…» (همان: ۲۵۱) و یا مینویسد: «نسیم شمال به مناسبت مخالفت علنی شاه با مشروطیت با وجود وعدههای صریحی که برای افتتاح مجدد پارلمان داده … که منظور سید اشرف است.» (همانجا)
در مجموعه پژوهشگران معاصر میخوانیم:نامه هفتگی ملانصرالدین چاپ قفقاز به قدری دلنشین خوانندگان ایرانی و سرمشق شاعران متجدد ما بود که حتی غالب منظومههای اشرفالدین (نسیم شمال) ترجمهگونهای از اشعار صابر شاعر قفقازی است. (اتحاد، ج. ۳، ۱۳۸۳: ۳۴۲) در فرهنگ اعلام سخن نام نسیم شمال به اشرفالدین حسینی گیلانی ارجاع داده شده است.(انوری، ۱۳۸۷: ۲۱۸۱) و در همین فرهنگ ذیل نام اشرفالدین حسینی گیلانی آمده است: «روزنامهنگار و شاعر ایرانی متخلص به ساعی، معروف به نسیم شمال.» (همان :۱۹۲) مجموعهای از اشعار سید اشرف که در سال ۱۳۴۳ق در بمبئی منتشر شده و در سال ۱۳۵۶ش در تبریز تجدید چاپ شده، با نام نسیم شمال به زیور طبع آراسته شده است. (نسیم شمال، ۱۳۴۳ق)
فرامرز طالبی درخاطرهای با عنوان «سنگ قبر سیداشرفالدین» نقل میکند و مطلب را اینگونه آغاز مینماید: «نسیم شمال یکی از کسانی بود که هیچگاه یادش از ذهن مرحوم فخرایی دور نمیشد و…» (قاسمی، ۱۳۸۳: ۱۷۳) دهخدا در ذیل واژه نسیم شمال چنین آورده است: «اشرفالدین حسینی (سید…) فرزند سید احمد قزوینی. از شاعران و روزنامهنویسان صدر مشروطیت است.» در مجموعه اثرآفرینان که مشتمل بر زندگینامه نامآوران فرهنگی ایران است، در بخشی از مدخل سید اشرفالدین حسینی قزوینی گیلانی آمده است: «اشعارش ضمن فکاهی بودن، جنبه طنز و انتقادی داشت. در حقیقت سید اشرفالدین در نظم فارسی راهی گشود که تا قبل از او کمتر به آن توجه داشتند. گویا در اواخر عمر به جنون مبتلا شد و دستاویزی شد تا او را به تیمارستان انداختند. نسیم شمال در فقر و تنگدستی درگذشت.»(نصیری، ۱۳۸۴ ج ۱: ۲۵۵) بر این اساس میبینیم که نام سید اشرف و نسیم شمال در همه جای یکی شده است و تفکیک آنها سخت است مگر در موقع جمع شدن آنها کنار هم.
۳ ـ گل آقا
مجله فکاهی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی گلآقا به صاحب امتیازی و مدیر مسئولی کیومرث صابری فومنی در تاریخ ۷ر۲ر۱۳۶۶ مجوز خود را از هیأت نظارت بر مطبوعات دریافت کرد. بعدها ماهنامه گلآقا در ۲۴ر۴ر۱۳۷۰ و سالنامه گلآقا در ۲۶ر۱۲ر۱۳۷۰ مجوز دریافت کردند. (فهرست جامع مطبوعات کشور، ۱۳۹۱: ۴۲۷)
صابری فومنی متولد ۱۳۲۰ش در صومعهسرا مشهور به «گلآقا»، روزنامهنگار و طنزپرداز، از دانشگاه تهران در رشته علوم سیاسی دانشنامه کارشناسی گرفت و سپس موفق به اخذ کارشناسی ارشد در رشته ادبیات فارسی از دانشگاه ادبیات و علومانسانی دانشگاه تهران شد. صابری از سال ۱۳۴۵ با نشریه توفیق همکاری و با نامهای مستعاری چون «گردنشکسته فومنی، میرزاگل، عبالفانوس، ابوالپیاده، لوده، ریش سفید، گلآقا، مش رجب، غضنفر، شاغلام و ممصادق» مطلب نوشت. سالها عهدهدار ستون معروف و پرطرفدار «دو کلمه حرف حساب» در روزنامه اطلاعات بود.
صابری در سال ۱۳۶۹ نشریه گلآقا را تأسیس کرد و بیشتر توفیقیان را همچون ابوتراب جلی، حسین گلستانی، محمدعلی گویا، مرتضی فرجیان، ابوالقاسم حالت، محمد شاپور و چندتن دیگر را به همکاری فرا خواند و برای اغلب آنها بزرگداشت گرفت. به گفته خود او در طنزسرایی متأثر از ابوتراب جلی بوده است. (نک. دانشگستر، ۱۳۸۹، ج۱۰: ۷۶۴)
به نظر میرسد کیومرث صابری که از نسل گذشته طنزپردازی مطبوعات ایران بود پس از راهیابی به روزنامه اطلاعات در سال ۱۳۶۲ و در طول حدود هفت سال حضور مستمر ، علاوه بر نوشتن طنزهای گیرا و پرجاذبه، دو کار عمده کرد: یکی مردم را که در کوران سالهای پس از انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی از طنز فاصله گرفته بودند، با طنز آشتی داد و دیگر ذائقه مردم را برای شروع یک کار وسیع طنز در حد هفتهنامه و ماهنامه و سالنامه و طنز کودکان سنجید و آماده کرد و محصول تجربه هفتساله خود در «دو کلمه حرف حساب» را با انتشار گلآقا به اوج رساند.
اگر اوج طنز مکتوب در ادب فارسی را کلام و شعر عبید زاکانی و حافظ شیرازی میدانیم و اگر رستاخیز طنز را در مطبوعات مشروطه در قلم اشخاصی چون دهخدا و سید اشرف در صوراسرافیل و نسیم شمال میبینیم، بدون تردید باید رستاخیز طنز به ویژه طنز مطبوعاتی بعد از انقلاب اسلامی را کیومرث صابری بدانیم. صابری در طول دوره طنزپردازی خود با نامهای مستعار زیادی مینوشت؛ اما هیچ کدام گلآقا نشدند و مانند گلآقا نماندند. گلآقا ماندگار شد و در ملازمت با کیومرث صابری ماند؛ به نحوی که امروز نام گلآقا با کیومرث صابری یکی شده است.
دلایل این ماندگاری را باید در چند چیز جست: اول علاقه و تعمد خود کیومرث صابری به این نام، دیگر نام نشریهای که او منتشر کرد و در نهایت نوع طنز متعهدی که از قلم او ترواش میکرد و به «طنز گلآقایی» مشهور شد. و این اشتهار و معروفیت تا جایی است که که وقتی مدخل گلآقا را در دانشنامهها و فرهنگها جستجو میکنیم، به طور اختصاصی گلآقا به کیومرث صابری فومنی وکیومرث صابری فومنی به گلآقا ارجاع داده میشود! حسن انوری در فرهنگ سخن در مدخل صابری فومنی، کیومرث (۱۳۲۰ ـ ۱۳۸۳) مینویسد: «نویسنده، روزنامهنگار و طنزپرداز ایرانی، مجموعه طنزهای دو کلمه حرف حساب و ناشر نشریههای هفتگی و ماهنامه گلآقا بود و با نام مستعار گلآقا مطالب طنز خود را مینوشت.» (انوری، ۱۳۸۷: ۱۱۴۸) و مدخل گلآقا رادر همین فرهنگ نیز به کیومرث صابری ارجاع میدهد.
۴ـ توفیق
روزنامه فکاهی، اجتماعی و انتقادی، فارسیزبان به مدیریت و صاحب امتیازی حسین توفیق از سال ۱۳۰۱ تا ۱۳۵۰ش به مدت پنجاه سال در تهران منتشر میشد. توفیق در مدت انتشار خود دستخوش تحولات و تطورات بسیار بود. انتشار پنجاه ساله توفیق را میتوان به سه دوره تقسیم نمود که هر دوره ویژگیها و مختصات خودش را دارد.
دوره اول: (از ۱۳۰۱ ـ ۱۳۱۸ش) حسین توفیق (۱۲۵۸ـ ۱۳۱۸ش) بنیانگذار روزنامه توفیق و مدیر آن در دوره اول، علاوه بر روزنامهنگاری، هنرپیشه و پیشگام و بنیانگذار نمایش کمدی بود. (انوری، ۱۳۸۷: ۴۸۸) صدر هاشمی معتقد است با اینکه حسین توفیق اطلاعات و معلومات کافی کسب نکرده بود، معذالک ذوق طبیعی که به شعرگفتن در نهادش وجود داشت، وی را شاعری حساس و نکتهسنج قلمداد میکرد و از این جهت قسمتی از اشعارش مورد توجه قرار میگرفت. وی مدت چهار سال یعنی از اواخر سال ۱۲۹۶ تا اواسط ۱۳۰۰ش در روزنامه فکاهی گل زرد و همچنین در سایر روزنامههای فرهنگی آن زمان مطلب مینوشت. استقبال مخاطبان از اشعار و نوشتههای او سبب شد که شخصاً به فکر تأسیس روزنامه بیفتد. در همان زمان موفق شد امتیاز روزنامه کاریکاتوری توفیق را کسب کند و رفتهرفته روزنامه را از صورت فکاهی خارج و آن را وسیله ترویج ادبیات قرار دهد. حسین توفیق پس از هجده سال که با عشق و علاقه زیادی عمر خود را در خدمت به مطبوعات گذراند و بهخصوص در دو سه سال اخیر انتشار توفیق که آن را به طرز فکاهی نشر میداد تا برای توده مفیدتر باشد، در ۲۹ بهمن ۱۳۱۸ در تهران از دنیا رفت. (نک. صدر هاشمی، ۱۳۶۳: ۱۴۴ـ ۱۴۵)
دوره دوم: (۱۳۱۸ـ ۱۳۳۲ش) در پی خروج رضاشاه از ایران در شهریور ۱۳۲۰ و دگرگون شدن وضعیت سیاسی کشور، روزنامه توفیق وارد دورهای جدید شد. در این دوره ایران شاهد حوادث سیاسی مهم و مؤثری گردید که کوتاه شدن سایه استبداد رضاشاهی، رشد گروههای سیاسی، اشغال ایران توسط نیروهای روس و انگلیس، مسئله آذربایجان، نهضت ملی شدن نفت و سرانجام کودتای ۲۸ مرداد از آن جمله بود. این حوادث نوعی آزادی نسبی را بر ایران حاکم ساخت و توفیق را برانگیخت تا به عنوان یک نشریه فکاهی ـ سیاسی نسبت به حوادث جامعه بیاعتنا نباشد. هیئت تحریریه توفیق متأثر از فضای جدید جامعه به شیوهای افراطی و البته بدون وابستگی گروههای سیاسی روی آورد.
در دوره دوم (یعنی از سال ۱۳۱۸ش به بعد) محمدعلی توفیق که یگانه فرزند حسین توفیق و کارمند بانک ملی بود ادامه انتشار توفیق را عهدهدار شد. این هفتهنامه فکاهی در حدود چهارده سال با مدیریت محمدعلی توفیق انتشار یافت و مخصوصاً از شهریور ۱۳۲۰ که رضاشاه از ایران رفت و قلم (تا حدودی) آزاد شد توفیق با اینکه به هیچ حزب و جمعیتی بستگی نداشت، از تندروترین جراید به شمار میرفت. مطالبی را برضد دربار و دولتهای وقت چنان بیپرده منتشر میکرد که امروز مطالعه دقیق شمارههای آن دوره شاید در روشن ساختن برخی قسمتهای تاریک تاریخ عصر پهلوی مؤثر باشد. به علت همین تندرویهای زیاد، پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ محمدعلی توفیق سخت مغضوب واقع شد و جماعتی از اوباش به خانهاش ریختند و هرچه یافتند، زدند و شکستند و از بین بردند، حتی میخواستند خانه را هم آتش بزنند، متعاقب آن محمدعلی توفیق نیز بازداشت و به قلعه فلکالافلاک خرمآباد تبعید شد و مدتی بیش از یک سال در آن شکنجه دید و عذاب کشید، سپس به تهران منتقل شد و مدت کوتاهی هم در پایتخت زندان بود. سرانجام به شرطی آزاد شد که دیگر هیچگونه فعالیت سیاسی نداشته باشد. بدینجهت آن مرحوم تا واپسین دم حیات خانهنشین بود. (حالت، ۱۳۷۱: ۲۵۱)
توفیق بهرغم اینکه در این دوره روزنامهای انتقادی بود، در سالهای قبل چندین نوبت توقیف را تجربه کرده بود، سعی میکرد از درگیری با دربار پرهیز کند؛ ولی در بحبوحه وقایعی که به کودتای ۲۸ مرداد انجامید، در مقالهای با عنوان «فتنه روسیاه» با تندی از شاه انتقاد کرد. (توفیق، سال ۳۱، ش۳۵، مرداد۱۳۳۲، ص۸) با آنکه پس از کودتا فهرست جرایدی که اجازه فعالیت داشتند منتشر شد، ولی نام مجله توفیق در آن نبود. به این ترتیب انتشار توفیق تا پایان ۱۳۳۶ متوقف شد.
دوره دوم توفیق را باید دورهای اثرگذار در تاریخ انتشار آن دانست. از یک طرف با طنزها و کاریکاتورهای خود توانست نظر مردم را به خود جلب کند و به تیراژ بالایی دست یابد و از طرفی به هنجارهای فرهنگی و باورهای مردم احترام میگذاشت و با زبانی نرم و شیوهای منطقی کاستیها و مفاسد دولتها و فقر و بیچارگی مردم را بیان میکرد، در حالی که نسبت به مسائل بینالملل و سیاست خارجی دولت و اخبار جهان هم بیتفاوت بود.
از همکاران توفیق در این دوره، علاوه بر ابوالقاسم حالت و پرویز خطیبی و نیز برادران توفیق (حسن، حسین و عباس) که در دوره بعد اداره توفیق را برعهده گرفتند، میتوان نام برد از: عباس فرات، افراشته، نواب صفا، فریدون مشیری، باستانی پاریزی، کریم امامی و اردشیر محصص و چند تن دیگر. در مجموع به نظر میرسد توفیق از نظر تحریریه و جمع نویسندگان و طنزپردازان شاید غنیتر و حرفهایتر از سایر نشریات همدوره خود بود و این وضعیت در دوره بعدی تا پایان عمر پنجاه ساله توفیق هم ادامه داشت.
دوره سوم: (۱۳۳۶ـ ۱۳۵۰ش) توفیق از ۲۹ اسفند ۱۳۳۶ با مدیریت حسن توفیق و همکاری برادرانش حسین و عباس، نوههای عمه محمدعلی توفیق که آنها نیز نام خانوادگی خود را از دوزنده به توفیق تغییر دادند، آغاز شد و تا سال ۱۳۵۰ش ادامه یافت. شخصیتهای اصلی توفیق در این دوره، کاکاتوفیق، گشنیزخانم (عیال کاکا)، ممولی (میمون کاکا) و ملت بودند. مضمون سیاسی کاریکاتورهای روی جلد غالباً به قلم حسن توفیق و ناصر پاکشیر متوجه نقد دولتمردان و وکلا بود. توفیق در این دوره ضمن اینکه از مشی دوره قبل متفاوت و فاصله گرفت، اما تلاش میکرد مشی انتقای و نیز حمایت از ملل مظلوم جهان را در بخش خارجی حفظ نماید. در سال ۱۳۴۳ بعضی از همکاران توفیق به مجله تهران مصور پیوستند و ضمیمه طنزی به نام کشکیات برای آن مجله منتشر کردند. توفیق در تیرماه ۱۳۵۰ به دستور هویدا بسته شد و در مهر ۱۳۵۱ با استناد به تبصرة ۲ مادة ۵ قانون مطبوعات که تصریح میکرد «اگر روزنامهای تا یک سال منتشر نشود، امتیازش لغو میشود»، امتیازش برای همیشه لغو شد و چاپخانه آن نیز تعطیل گردید.
بدینترتیب میبینیم که نام خانواده توفیق و نشر فکاهی توفیق در دوره پنجاه ساله انتشار خود آنچنان به هم آمیختهاند که وقتی گفته میشود «توفیق»، به آسانی نمیتوان تشخیص داد که منظور کدام است و به راستی کدام بر هم مقدمند! دربیان چرایی ملازمت نام اشخاص و این جراید چند نکته حائز اهمیت است که در جمعبندی این گفتار لازم است بدان اشاره شود.
۱ـ نشریاتی که این افراد منتشر میکردهاند، در دوره خود اثرگذار بودهاند و اثر آنها تا پس حیاتشان و سالهای متمادی باقی مانده است.
۲ـ نقش این افراد که نامشان با نام جریدهشان ماندگار شده، اساسی و منحصر به فرد است، به نحوی که اگر نبود تلاش سخت و متعهدانه آنها انتشار نشریه ممکن نمیشد.
۳ـ نقش این افراد چنان اساسی و علت تامه برای انتشار بوده است که پس از خودشان یا نشریه به محاق تعطیلی رفته است و یا حتی اگر منتشر هم شده، نتوانسته جایگاه قبلی خود را حفظ نماید و یا اینکه نتوانسته خود را از زیر نام مدیر یا مدیران اولیه خارج کند. به خاطر داشته باشیم که گلآقا چند صباحی پس از کیومرث صابری منتشر شد و نسیم شمال حداقل هشت سال از سوی اشخاص دیگری به انتشار خود ادامه داد و صوراسرافیل در سوئیس سه شماره منتشر کرد؛ اما هیچ کدام آن نشریاتی که از قبل بودند نشدند و نتوانستند.
۴ـ در تاریخ مطبوعات ایران هستند نامهای دیگری که در کنار جرایدشان شناخته میشوند و میتوان اشخاص دیگری را بر اینها افزود؛ از جمله: آدمیت به مدیریت رکنزاده آدمیت، «بهار» شیخ احمد تهرانی معروف به شیخ احمد بهار و «آزاد» به مدیریت افراسیاب آزاد؛ اما هیچ گاه در اشتهار و تأثیرگذاری به پای نمونههای گفته شده نمیرسند.
منابع:
آرینپور، یحیی، از صبا تا نیما، زوار، تهران، ۱۳۸۷
ابوترابیان، حسین، مطبوعات ایران، اطلاعات، تهران، ۱۳۶۶
اتحاد، هوشنگ، پژوهشگران معاصر ایران، فرهنگ معاصر، تهران، ۱۳۸۷
انوری، حسن، فرهنگ اعلام سخن، سخن، تهران، ۱۳۸۷
بامداد، مهدی، شرح حال رجال معاصر ایران، زوار، تهران، ۱۳۸۷
براون، ادوارد، تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران، معرفت، تهران، ۱۳۳۷
بیات، کاوه، کوهستانینژاد، مسعود، اسناد مطبوعات، سازمان اسناد و کتابخانه ملی، تهران، ۱۳۷۲
جسیم، اسماعیل، تاریخ روزنامهنگاری در ایران، علمی، ۱۳۹۱
حالت، ابوالقاسم، ۵۷ سال با ابوالقاسم حالت، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، ۱۳۷۹، دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، چاپ دوم از دوره دوم، دانشگاه تهران، ۱۳۷۷
رابینو، ه.ل، روزنامههای ایران، اطلاعات، تهران، ۱۳۸۰
دانشنامه دانش گستر، به کوشش علی رامین و همکاران، نشر دانش گستر، تهران، ۱۳۸۹
صدر هاشمی، محمد، تاریخ جراید و مجلات ایران، کمال اصفهان، چاپ دوم، ۱۳۶۳
کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، امیرکبیر، تهران، ۱۳۹۰
قاسمی، سیدفرید، راهنمای مطبوعات ایران، مرکز مطالعات و برنامهریزی رسانهها، تهران، ۱۳۷۲
قاسمی، سیدفرید، خاطرات مطبوعاتی، آبی، تهران، ۱۳۸۳
نصیری، محمدرضا، اثرآفرینان، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران، تهران، ۱۳۸۴
فهرست جامع مطبوعات ایران، معاونت مطبوعاتی، ۱۳۹۱
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید