ناشناخته‌هایی از صادق انقلاب / حبیب‌الله معظمی

1393/12/6 ۰۹:۱۶

ناشناخته‌هایی از صادق انقلاب / حبیب‌الله معظمی

مرحوم دکتر محمدصادق طباطبایی را پنج‌شنبه ۱۵ آبان امسال در منزلشان در تهران دیدار کردم و سه روز بعد برای ادامه معالجه، عازم آلمان شد؛ سفری بدون بازگشت. هدف از آن دیدار، مشورت و نظرخواهی از ایشان برای تحقیق و تهیه کتابی دربارۀ پدر کم‌نظیرشان حضرت آیت‌الله‌العظمی سید محمد باقر سلطانی طباطبایی بروجردی بود. آن دیدار در تحریر نوشتار حاضر تأثیر به‌سزا گذاشت. متاسفانه تهیه آن کتاب در غیاب ایشان روند کندی یافت. نوشته حاضر بر ویژگیهایی از دکتر طباطبایی تمرکز دارد که کمتر برای عموم شناخته و یا بیان شده است.

 

 

مرحوم دکتر محمدصادق طباطبایی را پنج‌شنبه ۱۵ آبان امسال در منزلشان در تهران دیدار کردم و سه روز بعد برای ادامه معالجه، عازم آلمان شد؛ سفری بدون بازگشت. هدف از آن دیدار، مشورت و نظرخواهی از ایشان برای تحقیق و تهیه کتابی دربارۀ پدر کم‌نظیرشان حضرت آیت‌الله‌العظمی سید محمد باقر سلطانی طباطبایی بروجردی بود. آن دیدار در تحریر نوشتار حاضر تأثیر به‌سزا گذاشت. متاسفانه تهیه آن کتاب در غیاب ایشان روند کندی یافت. نوشته حاضر بر ویژگیهایی از دکتر طباطبایی تمرکز دارد که کمتر برای عموم شناخته و یا بیان شده است.

 

زندگینامه

تبار دکتر محمد صادق طباطبایی به سه خاندان بزرگ و مشهور و فعال در عرصه ترویج علوم و آموزه‌های دینی و سیاست و اجتماع قرون اخیر بازمی‌گردد. به اختصار نام بردن از چند تن از پیشینیان او برای این سخن کافی است: آیت‌الله‌العظمی محمد باقر سلطانی طباطبایی بروجردی پدر ایشان از اعاظم کم‌نظیر روحانیت، یار و همراه امام خمینی(ره) دست‌کم از دهه ۲۰ شمسی، نمونه برتر اخلاق عملی و فروتنی و گریزان از ریا و ریاست. امام موسی صدر دایی ایشان؛ حیات‌بخش سیاسی و اجتماعی به شیعیان لبنان، پایه‌گذار مقاومت اسلامی در منطقه و نمونه عالی یک رهبر روحانی. آیت‌الله‌العظمی سید صدرالدین صدر (از اعقاب آیت‌الله‌العظمی سید ابوالحسن صدر اصفهانی) پدربزرگ مادری ایشان، از مراجع ثلاث و زمینه‌ساز استقرار و مرجعیت عام آیت‌الله‌العظمی بروجردی. آیت‌الله‌العظمی حاج آقا حسین طباطبایی قمی (جد مادری ایشان)؛ فقیه مجاهد، مبارز ضد رضاخان و از مراجع بنام اوایل قرن کنونی.

دکترطباطبایی در سال ۱۳۲۲ در قم به دنیا آمد. قبل از مدرسه به مکتب‌خانه می‌رفت و در آنجا بابت هر سورة‌ قرآن که حفظ می‌کرد، جایزه‌ای از پدربزرگش ـ مرحوم آیت‌الله صدر ـ می‌گرفت. وی برخی از کلاسهای دوران دبستان را جهشی گذراند. نخستین دوره تحصیلات متوسطه را در «دبیرستان دین و دانش» که زیر نظر شهید دکتربهشتی اداره می‌شد، سپری کرد که در رویکردهای سیاسی و اجتماعی آینده او بی‌تأثیر نبود؛ چرا که به عنوان نمونه مدتی در دبیرستان، عهده‌دار انتشار روزنامه دیواری بود و به دلیل علاقه به رشته طبیعی (علوم تجربی) که در عزیمت او به آلمان و ادامه تحصیل دانشگاهی‌اش مؤثر افتاد، ادامه دوره متوسطه را در «دبیرستان حکمت» قم گذراند.

در خرداد ۱۳۴۰ دیپلم گرفت و همان سال به قصد تحصیل دانشگاهی عازم آلمان شد که در این میان سه هفته‌ای را نزد امام موسی صدر در لبنان گذراند و اصرار ایشان را برای تحصیل در آن کشور نپذیرفت. علت انتخاب آلمان به گفته خود وی، اقامت عموی پزشکش (دکتر مسعود) در این کشور و رایگان بودن آموزش عالی بود. او مجموعاً تا سال انقلاب اسلامی ۱۷ سال در آلمان به سر برد. در این مدت اقامتهای کوتاه‌مدت و سفرهایی به عراق (نجف: نزد امام خمینی و خواهر خود)، لبنان (نزد دایی‌اش امام صدر) و برخی دیگر کشورهای اروپایی برای پیگیری مبارزات دانشجویی ضد رژیم داشت. در این سالها به اوج علمی در رشته بیوشیمی رسید و در مبارزات سیاسی و اجتماعی نیز در رده نخست مسئولیت دانشجویان ایرانی در اروپا قرار گرفت.

وی به تحصیل شیمی آلی در دانشگاه آخن و سپس بیوشیمی در دانشگاه بوخوم پرداخت و موفق به اخذ درجه دکتری در شاخه آنزیمولوژی و ژنتیک شد و در ۳۲ سالگی به استادی دانشگاه بوخوم رسید. در سال ۱۳۵۰ به عضویت «جامعه پژوهشگران آلمان» (DFG) درآمد و نتایج پژوهشهایش را در مجله علمی FEBC (ارگان فدراسیون اروپایی بیوشیمیست‌ها) منتشر کرد.

دکتر صادق طباطبائی همزمان با پیشرفت علمی، به کارهای اجتماعی و سیاسی نیز می‌پرداخت. از مبارزه پیشرو در سازمان کنفدراسیون دانشجویان و محصلان ایرانی گرفته تا جدا شدن از این سازمان و بنیان‌گذاری و عضویت در «اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا، آمریکا و کانادا» و چند دوره دبیری روابط بین‌الملل آن سازمان و نیز عضویت در سردبیری فصلنامه عقیدتی ـ سیاسی «اسلام مکتب مبارز» (ارگان انتشاراتی اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا، آمریکا و کانادا) و در نهایت مبارزه علیه استبداد داخلی و استیلای خارجی همگام با مبارزات سیاسیون مذهبی.

وی در سال ۱۳۴۴ با دخترخاله‌اش بانو فاطمه صدر عاملی (فارغ‌التحصیل روان‌شناسی و نیز جامعه‌شناسی تعلیم و تربیت) ازدواج کرد که ثمره‌اش یک دختر و پسر به نامهای غزاله (متولد ۱۳۵۲، متخصص مغز و اعصاب) و عدنان (متولد ۱۳۵۷، دانش‌آموختة حقوق و اقتصاد سیاسی) است.

دکتر طباطبایی کتابهایی نوشته یا ترجمه کرده است که از میان آنها می‌توان به «طلوع ماهواره و افول فرهنگ» و «تکنوپولی» و «زندگی در عیش مردن در خوشی» و «زوال دوران کودکی» (همگی چاپ انتشارات اطلاعات) اشاره کرد. وی مجموعه خاطرات سیاسی ـ اجتماعی خود را در پنج جلد تدوین کرده که تا کنون سه جلدش را نشر عروج منتشر ساخته ‌است.

 

ناشناخته‌های صادق:

۱ـ قدرت و کامروایی: گستره و دوگانة «قدرت و کامروایی»، امروزه موضوعی است که برای جامعه ما خصوصاً در دهه اخیر، یکی از ملاحظات جدی و دغدغه‌آفرین شده است. دستیابی به قدرت و مقام برای چه و به چه طریقی؟ آیا قدرت فرصتی برای خدمت و اعتلای جمع و جامعه است، یا امکانی برای کامروایی‌ها و برخورداری‌های شخصی و خانوادگی و گروهی؟ این دغدغه آنقدر جدی و بستر اصلی فساد است که اخیراً در جامعه ما بحث ورود پول کثیف به عرصه سیاست مطرح شده است. دکترطباطبایی از زمرة یاران نخستین امام و انقلاب بود و به دلیل ظرفیت‌ها و توانمندی‌های شخصی و ارتباطات خویشاوندی با بیت امام، می‌توانست در قدرت بماند و از برخورداری‌های این ماندن متنعم باشد؛ اما از آنجا که روح متعالی و خودساخته‌ای داشت و متأثر از پدری ریاست‌گریز بود، به‌راحتی قدرت و عرصه سیاست را کنار گذاشت؛ اما همچنان در خدمت انقلاب ماند.

با اینکه هیچ مسئولیت اجرایی نداشت، خدمات صادقانه و تأثیرگذارش برای پایداری ملت در جنگ تحمیلی، فراموش‌نشدنی است و ذکر آن از عهدۀ نگارنده خارج. کسانی همچون دکترطباطبایی به تأسی از امام و پدر بلندمرتبه خود، از به قدرت رسیدن هیچ توقعی نداشت. کار، تحصیل (سپس تدریس) و مبارزه در دوران اقامت در آلمان، فردی استوار از او ساخته بود؛ به طوری که بعد از انقلاب، شخصیتش آمادگی برخورداری‌های مادی از راه انقلاب و سیاست را به او نمی‌داد.

 

۲ـ روح جستجوگر

سراسر زندگی او برعکس ظاهر آرام و متینش، بی‌قراری و تحرک و جستجوگری بود برای دانستن و دانا ساختن. عزیمت از قم به آلمان برای کسب علم، سفرهای متعدد به عراق و لبنان و سطح اروپا، تا خدمات و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و مبارزاتی و دانشجویی تا حکومت‌داری و خدمت به انقلاب و ورود جدی به عرصه فرهنگ و هنر، موسیقی و شعر و مطالعات رسانه‌ای. با اینکه چیزی حدود ۳۰ سال کمتر در انظار عمومی دیده نشد و شاید به نظر آرام گرفته بود، اما همچون یک انقلابی پرتحرک، ارتباطات گسترده و دیدارهای فردی و مطالعات فرهنگی‌اش همچنان ادامه یافت و کتابخانه شخصی‌اش در تهران، گواهی بر این مراودات با صاحبان اندیشه و فرهنگ و سیاست است و حاصل آن هشت کتاب تأثیرگذار.

او سرشار از ذوق بود که از این روح جستجوگر و پویا برمی‌خاست.خود می‌گفت از علایق دوران دبیرستانش، خط و نقاشی و موسیقی بود. آمیزه‌ای از میل هنری او و سپس کوششهای مبارزاتی سیاسی‌اش در اروپا، روح پویایی به او بخشیده بود. ابتکارش در عکس گرفتن از امام در کمتر از۵۰ سال پیش در نجف، برای جریان آغازین انقلاب بسیار تأثیرگذار بود و از این ذوق برمی‌خیزد.

دکتر طباطبایی خودش بود. صادق، با خودش صادق بود. برای خوشامد یا رضایتی به شکلی و عقیده‌ای دیگر درنیامد. هرچه بود، خودش بود. هیچ ویژگی دیگری غیر از آنی که بود، برای اینکه خود را از اینکه هست احتمالاً بالا یا پیش ببرد، به خود نگرفت. به گفته آیت‌الله ‌هاشمی رفسنجانی «زهدفروش» نبود. به این خاطر است که استاد شجریان دکتر صادق را «حامی شعر و گل و موسیقی» خوانده است.

 

۳ـ زیبای پررنج

پشت آن چهرة زیبا و اعیان‌نمای صادق طباطبایی، رنج وکوشش برای گذران زندگی و به معنای دقیق‌تر خودساختگی نهفته بود. سیمای جذاب و زیبا و شیک‌پوشی داشت که او را از ظاهر انقلابیون آن زمان متفاوت می‌کرد و همین کافی بود که تصور غلطِ فردِ مرفه از او شکل بگیرد. او با اینکه به آراستگی از همان عنفوان جوانی و در شرایطی که در هنگام تحصیلات در آلمان دچار فقر مالی بود، توجه داشت، زندگی‌ای سراسر پرمشقت اقتصادی داشت. کمتر کسی را در میان دانشجویان ایرانی شاغل به تحصیل در خارج ـ حتی اکنون ـ می‌توان یافت که برای گذران زندگی، به کار سنگین و طاقت‌فرسای کارگری معدن رو آورده باشد. حداکثر کار پرمشقتی که یک دانشجوی ایرانی انجام داده، ظرفشویی و ماشین‌شویی و در همین رده بوده است؛ اما دکترطباطبایی در همان سالهای نخست حضور در آلمان، برای ادامه تحصیل ناگزیر به کارگری در معدن شد و از بد روزگار دچار حادثه‌ای خونین و پارگی شکم و لطمه به کبد و کلیه و بستری شدن دوماهه شد.

او که روحانی‌زاده بود و در محیط فرهنگی و زندگی بدون کار یدی پرورش یافته بود، آمادگی کار جسمانی آن هم از نوع سختش را نداشت؛ اما برای اینکه استقلال خود را حفظ کند و بتواند علم‌ بیندوزد، به کار پرزحمت کارگری معدن روی آورد. این در حالی بود که مرحوم پدرش از زعمای برجسته حوزه علمیه بود و امکانات مالی بسیاری در اختیار داشت و به طلاب علوم دینی شهریه و کمک ملی می‌پرداخت؛ اما نه هنگام عزیمت فرزندش به آلمان در سال ۱۳۴۰ و نه در سالهای تحصیل، هیچ کمکی به او نکرد؛ چون برای آن مبنای شرعی نمی‌یافت.

حتی زمانی برای گذران زندگی، همسر دکتر طباطبایی که برای ادامه تحصیل در شهر دیگر، دور از او زندگی می‌کرد، به کار ظرفشویی رو آورد و برای او هم که باردار بود، حادثه‌ای رخ می‌دهد که نزدیک بود به فرزند اولشان (غزاله خانم) صدمه وارد شود!

دکتر طباطبایی در آلمان زندگی ای پایین‌تر از معمول داشت؛ چنان که وقتی دکتر مصطفی چمران با خانواده پنج‌نفری خود به آخن نزد ایشان می‌رود، آپارتمان دواتاقة آنها پذیرای شش نفر دیگر هم می‌شود. در این موقع به دلیل تنگدستی، قالیچه زیر پای خود را می‌فروشد تا بتواند چند روز از میهمانان پذیرایی کند. وقتی آن هم تمام می‌شود، همسرش (خانم صدر عاملی) انگشترش را می‌فروشد. دکتر طباطبایی می‌گفت آن ایام به دلیل ارزانتر بودن عدس نسبت به برنج، غذایمان به جای اینکه پلوی عدس باشد (که پلوی آن غالب است)، عدس‌پلو بود (چون مقدار عدسش غالب بود) یا به دلیل عدم امکان مالی برای خرید گوشت، آبگوشت را «آبگوشت بی‌گوشت» می‌گفتیم!

او در چنین وضعی می‌بایست زمانی را صرف تأمین معاش ‌می‌کرد و توأمان به مبارزات سیاسی اهتمام ‌داشت و از کسب علم و تحصیل وسپس تدریس هم غفلت و دریغ نمی‌ورزید. به این ترتیب کم نبود ایامی که او هر روز نزدیک به ۲۰ ساعت در تلاش و فعالیت بود.

 

۴ـ مبارز صادق

دکترطباطبایی از همان سالهای نخست دهه ۴۰ یعنی سالهای جوانی که در آلمان حضور یافت، در متن مبارزات ضد رژیم شاه در خارج از کشور قرار گرفت و در کنفدراسیون دانشجویی که اتحادیه مبارزاتی دانشجویان با گرایشهای دینی و غیردینی بود، فعال شد. با وقوع نهضت ۱۵خرداد و تبعید امام، وی به‌تدریج با کمک دوستان، به انشعاب در مبارزات دانشجویی به منظور صبغة دینی بخشیدن به آن برآمد و در اواخر این دهه که ارتباط خویشاوندی با بیت امام پیدا کرد و امکان ارتباط با ایشان را یافت، این صبغه تشدید شد و محفل دانشجویان مسلمان در اروپا که دکترطباطبایی از پیشروانش بود، کانون نشر افکار و برنامه‌های امام راحل شد.

عمده شخصیت‌های بزرگ بعد از انقلاب که دکترطباطبایی در این ایام با آنها ارتباط مبارزاتی داشت، دکتر مصطفی چمران و دکتر حسن حبیبی و البته امام موسی صدر بود. او در ایام حضور امام در نوفل لوشاتو و عزیمت تاریخی امام به ایران، یکی از نزدیکان ایشان بود. او را نمی‌توان وابسته به هیچ گروه سیاسی دانست و با اینکه سخنگوی دولت موقت بود، تعلق تشکیلاتی به نهضت آزادی نداشت. او با داشتن منش و مشی خود، همچون حاج احمد خمینی و مرحوم آیت‌الله سلطانی(که بسیاری از روحانیان در سطوح گوناگون علمی از راست و اصولگرا گرفته تا چپ و اصلاح‌طلب شاگرد ایشان بودند) پذیرای همه با هر گرایشی بود. او فراخ‌اندیش بود و به خدمتگزاران غیر عرصه سیاسی هم علاقه‌مند بود.

 

۵ ـ ارتباطات و رسانه‌شناس

وجه ارتباطات و رسانه‌شناسی دکترطباطبایی از وجوه ممتاز زندگی و اندیشه علمی اوست که مغفول مانده و زیر سایه وجه سیاسی و بیوشیمیستی او نادیده مانده است. سه کتاب ارزندة «تکنوپولی» و «زندگی در عیش، مردن در خوشی» و «زوال دوران کودکی» (از نیل پستمن متفکر و منتقد مشهور آمریکایی حوزة جامعه‌شناسی و ارتباطات) که دکترطباطبایی ترجمه کرد و ۲۰ سال پیش منتشر شد و کتاب تألیفی «طلوع ماهواره، افول فرهنگ، چه باید کرد؟» همگی درک عمیق او از علوم ارتباطات و دانش و فناوریهای بسیار تأثیرگذار نوین بر زندگی انسان را نشان می‌دهد. طرح تفکر دکتر طباطبایی در این کتابها (همچون اندیشه پستمن که به رسانه به مثابه دریچه واقعیت و جامعه تکنولوژی‌زده نقد وارد می‌کند)، در ایران بی‌سابقه است. او با اینکه دانش‌آموخته ارتباطات نبود، فهم ژرفی از مسائل رسانه، این دستاورد با تأثیر روزافزون دنیای مدرن در عصر حاضر داشت. مسائلی که او در این کتابها مطرح کرد، هنوز بکر و ناب است و مورد استفاده استادان و مراکز دانشگاهی ارتباطات و رسانه داخل کشور.

 

۶ـ بیوشیمیست برجسته

تسلط او بر شیمی آلی با اینکه تا فوق لیسانس در رشته شیمی تحصیل کرده بود، باعث شد پروفسور فلایدرر ـ از دانشمندان برجسته بیوشیمی اروپا و کسی که امثال مانفرد ایگن (برنده نوبل شیمی) از شاگردان و همکارانش بود، او را در دوره دکتری بپذیرد. او دکتری خود را در بیوشیمی و ژنتیک در دانشگاه بوخوم اخذ کرد. داستان پژوهش منجر به اخذ دکتری وی جالب است.

او برای اینکه بررسی تطبیقی در مورد یکی از مهمترین آنزیم‌ها و پروتئین‌های فعال در گوارش به نام شیموتریپسین (این آنزیم در لوزالمعده تولید شده، از طریق اثنی‌عشر وارد مدار گوارشی می‌شود و مولکول پروتئین‌های وارده را تجزیه می‌کند) را انجام دهد و از آنجا که این فرآیند گوارشی در همه موجودات زنده صورت می‌گیرد و در مورد انسان و تعدادی از پستانداران تا حدی آزمایش شده، اما درمورد حشرات اصلاً ناشناخته مانده بود، آزمایش در مورد شیموتریپسین را برای پیله زنبورعسل مطرح می‌کند که ایده کاملاً جدیدی در بیوشیمی بود.

به این خاطر با کمک و حمایت امام موسی صدر،۲۰ کیلوگرم پیلة منجمد زنبورعسل با شرایط خاص و ترتیباتی از لبنان برای او ارسال می‌شود. نتیجه این آزمایش و مطالعات که با

رادیواکتیو صورت گرفت، منجر به ابداعی در دانش بیوشیمی ژنتیک به نام دکتر صادق طباطبایی و نیز قدردانی پروفسور فلایدرر و انتشار آن در مجله ارگان فدراسیون بیوشیمیست‌های اروپا در شماره ۱ر ۴۸ سال ۱۹۷۴ و همچنین عضویت دکتر در «جامعه پژوهشگران علوم تجربی آلمان» شد. گفته می‌شود اگر دکترطباطبایی به طور جدی‌ وارد مبارزات سیاسی نمی‌شد، مسیر علمی که در پیش او بود، او را یکی از سرآمدن بیوشیمی جهان می‌ساخت.

 

تأثیر پدر

بجاست در اینجا یادی بشود از آیت‌الله‌العظمی سلطانی طباطبایی و برخی تأثیرات ایشان بر فرزند برومندش. به اذعان علما و فضلا، آن مرحوم در جایگاهی بود که اگر طبق معمول و عرف کوچکترین میلی نشان می‌داد، از مراجع مسلّم تقلید می‌شد؛ میلی که نه تنها هیچ گاه ابراز نکرد، بلکه در همه عمر سخت از آن گریزان بود. عجالتاً در وصف ایشان همین بس که به نقل از مرحوم حاج احمدآقا در اردیبهشت یا خرداد سال ۱۳۵۸ که امام هنوز در قم اقامت داشتند، شبی تلفنی به آیت‌الله سلطانی می‌گویند: «شما ولایت‌تان را به من تفویض کنید.» آیت‌الله سلطانی جواب می‌دهند: «ما هرچه داریم، از شما داریم. شما بر ما ولایت دارید، من بر کسی ولایت ندارم.» امام می‌گویند: «من نه تعارف می‌کنم و نه شوخی.

من احساس شرعی می‌کنم و تکلیف برایم شاق است، باید اجازه داشته باشم که تصمیم بگیرم؛ بنابراین شما این اجازه را به من بدهید و ولایت خود را به من تفویض کنید.» آیت‌الله سلطانی می‌گویند: «این بزرگواری و شکسته‌نفسی شماست؛ اما چون عنوان شرع را رویش گذاشته‌اید، من هر چه دارم در اختیار شماست و از جانب من مختار هستید.»

چنین فردی با چنین درجه از معنویت و دینداری که امام عظیم‌الشأن چنان مرتبتی برایشان قائل بود،یک فرد آزادمنش بود. آزادمنشی توأم با معنویت، نه صرفاً به معنای لیبرالی و سیاسی‌اش. تربیت خانوادگی و خصوصاً مشی پدر در آزادمنشی و ریاست‌گریزی و اعتقاد عمیق دینی، تأثیر اصلی را بر فرزند داشت.

آیت‌الله سلطانی با اینکه مجسمه تقوا و دینداری بود، جبر و تحمیلی را بر فرزندان روا نمی‌داشت و اختیار و انتخاب را به آنها واگذارده بود و همین، موجب آزادمنشی و اختیارداری دکترطباطبایی شده بود که چنین منشی را، دوری از سلوک آمرانه توصیف می‌کرد.

دکترطباطبایی با وجود چنین منش آزاد و فراخ‌اندیش، عمیقاً دیندار و معتقد بود؛ به طوری که در هنگام اقامت در آلمان، خصوصاً سالهای نخست ورود، به پدر نامه‌ها می‌نوشت و مسائل شرعی را به اقتضای زندگی در یک کشور غربی (مثل مسأله ذبیحة اهل کتاب و مواجهه با زنان) سؤال می‌کرد.

پایان کلام اینکه چند روزی است که صادق انقلاب از میان ما رفته؛ اما صدق او باقی است و نوشته حاضر روایتی از این صدق بود که لازمه وصف تلاش اجتماعی و سیاسی ماست.

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: