دین در مسیر كشف حقیقت / آیت الله علی اكبر رشاد

1393/12/2 ۰۹:۵۷

دین در مسیر كشف حقیقت / آیت الله علی اكبر رشاد

در همایش «جهان انسانی، حكمت اسلامی» كه به مدت دو روز در دانشگاه تهران برگزار شد، آیت‌الله علی اكبر رشاد، عضو شورای انقلاب فرهنگی و رییس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، موضوع «دین و حقیقت» را مورد بحث و بررسی قرار دادند. وی در بخشی از سخنان خود با طرح این سوال كه آیا دین كمكی به كشف حقیقت می‌كند یا خیر، گفت: «یك مغالطه‌ای در حوزه دغدغه تولید علم دینی مطرح می‌شود، مبنی بر اینكه علم دینی و غیر دینی ندارد، علم، علم است. این مغالطه یا ناشی از جهل و بی‌دقتی است یا حاكی از جهد و فریبكاری! چرا كه مقام علم، مقام معرفت است و تحصیل معرفت نیز مبتنی بر مبادی و غایتی است هر مولفه‌ای اگر در این مسیر اشتباه باشد به معرفت كاذب دست می‌یابیم، بنابراین توضیح این مغالطه در چارچوب یك نظریه در فلسفه علم تفضیل پیدا می‌كند». متن ذیل تقریری از سخنرانی ایشان است.

 

در همایش «جهان انسانی، حكمت اسلامی» كه به مدت دو روز در دانشگاه تهران برگزار شد، آیت‌الله علی اكبر رشاد، عضو شورای انقلاب فرهنگی و رییس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، موضوع «دین و حقیقت» را مورد بحث و بررسی قرار دادند. وی در بخشی از سخنان خود با طرح این سوال كه آیا دین كمكی به كشف حقیقت می‌كند یا خیر، گفت: «یك مغالطه‌ای در حوزه دغدغه تولید علم دینی مطرح می‌شود، مبنی بر اینكه علم دینی و غیر دینی ندارد، علم، علم است. این مغالطه یا ناشی از جهل و بی‌دقتی است یا حاكی از جهد و فریبكاری! چرا كه مقام علم، مقام معرفت است و تحصیل معرفت نیز مبتنی بر مبادی و غایتی است هر مولفه‌ای اگر در این مسیر اشتباه باشد به معرفت كاذب دست می‌یابیم، بنابراین توضیح این مغالطه در چارچوب یك نظریه در فلسفه علم تفضیل پیدا می‌كند». متن ذیل تقریری از سخنرانی ایشان است.

***

   دین و كشف حقیقت

درباب دین و حقیقت باید بگویم كه تصور كردم شاید مراد این است كه آیا دین در حقیقت بودن حقیقت تاثیر دارد یا دین چه كمكی در كشف حقیقت می‌كند. باز این تفسیر از این عنوان را تقریب كردم به مغالطه‌ای كه در حوزه دغدغه تولید علم دینی مطرح می‌شود كه: علم كه دینی و غیردینی ندارد. مگر فیزیك دینی و غیر دینی داریم؟ فیزیك، فیزیك است. مگر فرمول‌ها و معادلاتی كه در علوم مختلف مطرح می‌شود، دینی می‌شود؟

طرح این پرسش‌ها ناشی از جهل و بی‌دقتی یا جهل و فریبكاری طراحان آن است. مقام علم، مقام معرفت است. بنابر این است كه معرفت به دست بیاید. تحصیل معرفت مبتنی بر مبادی و منطق و حتی متاثر از غایت است. بسته به اینكه مبانی و مبادی و منطق و روش كشف حقیقت چه باشد، معرفت ما قهرا متفاوت می‌شود. این تفاوت به این معناست كه هرگاه هر یك از مولفه‌هایی از این دست، صحیح، دقیق و درست باشند، به معرفت صحیح و درست دست خواهیم یافت و در غیر این صورت به معرفت كاذب كه صحیح نیست نایل خواهیم شد. توضیح این نكته در چارچوب یك مبنا و نظریه‌ای در فلسفه علم تفسیر می‌شود. اصولا علم از مولفه‌های گوناگونی تشكیل می‌شود و دارای مبادی و مبانی است. هر علمی موضوع، منطق و روشی دارد و دارای غایت و كاركرد است؛ دارای قضایا و مسائل است؛ این پنج عنصر را مولفه‌های علم می‌نامیم. لكن آنگاه كه این مولفه‌ها ـ كه همه علم‌ها واجد این پنج مولفه هستند ـ در یك دستگاه معرفتی صورتبندی شوند، سامان، تناسب و نسق و نظم پیدا كنند، آن زمان است كه علم متولد شده است. یعنی هرگاه مجموعه‌ای از این مولفه‌ها كه با هم سازگار باشند، مجموعه‌ای از یك دستگاه معرفتی را پدید آورند، نام آن را علم می‌گذاریم.

 

   علم در فرآیند حضور

مگر علم عبارت نیست از انباشتی از قضایا، فرمول‌ها و مسائل یا تعقیب یك غایت یا هدف؟ مگر عبارت نیست از احیانا كاربرد یك روش علمی؟ بلكه علم آنگاه علم است كه یك دستگاه معرفتی پدید آید و دستگاه معرفتی آنگاه پدید می‌آید كه ما بر اساس یك سلسله مبانی همخوان حول محور یك موضوع مناسب با آن مبانی و با كاربرد منطق و روش علمی سازگار با آن مبانی و موضوع برای تحصیل غایت سازگار با آن مبانی، موضوع و بیان منطق مجموعه‌ای از مسائل را تولید و حل كنیم كه آن مسائل نیز باید با موضوع سازگار شده باشند. هرگاه این پنج مولفه آنگاه كه یك ساختار را پدید آوردند، آن را علم می‌نامیم وگرنه این‌گونه نیست كه هر موضوعی با هر بستر و هر گونه مسائل و به هر روشی كه خواستیم به كار گرفته باشیم، مبتنی بر هر مبنایی و احیانا در پی تحقق هر غایتی باشیم، بعد بگوییم علم پدید می‌آید؛ نه، این طور نیست. اگر چنین چیزی سبب پیدایش و تكوّن علم شده باشد و اگر بناست كه علم در فرآیند حضور و تناسق این پنج مولفه پدید بیاید، بسته به اینكه این مولفه‌ها دارای چه ماهیت وجود‌شناختی و معرفت شناختی باشند، علم آن‌گونه خواهد شد. دو دسته عنصر در نوع علوم حضور دارند: اول، مولفه‌های ركنی تكون بخش علم كه معمولا علوم دارای آنها هستند. دسته دیگری هم هستند كه باید از آنها به مشخصه‌های علم در مقابل مولفه‌های علم تعبیر كنیم. مانند اینكه مشخصه وجود‌شناسی یك علم از چه قسمی است؟ آیا آن علم و قضایای آن، از علوم حقیقیه هستند یا اعتباری؟ رابطه بین موضوع و محمول یك علم ضروری است یا نه؟ تاریخ، یك دانش است. اما بین قضایای تاریخ رابطه ضروری برقرار نیست. فلسفه هم یك دانش است اما میان قضایای فلسفه رابطه ضروری وجود دارد و با برهان باید آن را ثابت كرد. اینها را در دو دسته علم قرار می‌دهند؛ فلسفه را جزو علوم حقیقی و تاریخ را جزو علوم اعتباری.

 

   علم، معرفت است

 

اینكه علمی در دسته علوم حقیقی قرا‌ر می‌گیرد یا در دسته علوم اعتباری، این هم یك نوع نگاه به هویت علم است اما این نگاه و این مساله متاخر از آن مولفه‌هاست. یعنی بسته به اینكه نوع مولفه‌هایی كه علم از آنها پدید آمده، چگونه باشند، نشان می‌دهدكه این علم حقیقی است یا اعتباری. بنابراین اعتباری و حقیقی بودن علم بستگی به این دارد كه مولفه‌های آن از چه سنخی باشند. اینكه هندسه معرفتی یك علم چگونه باشد، عناصر درونی تشكیل‌دهنده یك علم با هم چه رابطه‌ای داشته باشند؛ اینكه علمی از علوم یقینی است یا ظنی. دسته‌ای از عناصر و مولفه‌ها وجود دارندكه باید آنها را از دسته دوم و درجه دوم قلمداد كنیم و عموما تحت تاثیر آن مبادی. یكی از این قسم عناصر و مساله‌ها موضوع دینی و غیر دینی بودن علم است. اینكه سكولار است یا حتی الحادی است. در پاسخ به مغالطه كسانی كه می‌گویند: اینكه شیئی از عناصری تركیب یافته، آن را دینی و غیر دینی نمی‌كند باید گفت: شما با مقام معرفت سر و كار دارید. علم، معرفت است و اینكه بر اساس چه پارادایمی، در قالب چه چارچوب معرفت‌شناختی و روش شناختی و بر اساس چه مبانی و فرآیندی معرفت را به دست آورده باشیم، معلوم می‌شود این معرفت از چه جنسی است. اینكه شما در مبادی بر چه باورهایی آن علم را تولید می‌كنید، ماهیت آن قضایا متفاوت می‌شود: آیا هستی را بی‌روح و بی‌جان می‌انگارید؟ آیا هستی وجه قدسی دارد؟ بر عالم نظام احسن حاكم است؟ جهان فعلی بهترین جهان‌های ممكن است؟ اینكه این عالم بر عدل استوار است یا نه و مجموعه اصولی كه می‌توان بر اساس آن این جهان را تعریف كرد كدام هستند، نگاه شما به

عالم‌هستی، وجود و موجودات و اینكه چگونه باشد به مثابه معنا خواه ناخواه، آگاهانه و نا‌آگاهانه (و غالبا آگاهانه) بر معرفتی كه شما پدید می‌آورید، موثر خواهد بود. اینكه شما این عالم را مخلوق خالقی بدانید تا اینكه این عالم فاقد خالق انگاشته شود، اینكه در این عالم اراده قدسی را حاكم بینگاریم یا مكانی‌كه تحت تاثیر و اراده روح قدسی حاكم ندانیم اینها متفاوت خواهد بود.

 

   عقل به تنهایی كافی نیست

اینكه به تعبیر قرآن عالم را گویی زنده بینگارید و تسبیح گوی، تنزیه گوی و پرستنده و همه هست‌ها و وجود‌ها را وجود پرستنده بینگارید؛ رابطه‌ای بین هستمندان، این عالم و پدیدآورنده‌اش قایل باشید و این رابطه را فعال بدانید منفعل بدانید یا بداعی بدانید و رها قلمداد كنید تا اینكه پیوسته و لاینقطع این عالم را قائم بدانید بر آن مبدا، این‌همه به مثابه مبانی در نگاه شما به جهان و هستی، تاثیر می‌گذارد دو طرف قضیه دو جور نتیجه خواهد داد و بر اساس انواع نظریه‌ها حتی تفاوت پیدا می‌كند. اینكه شما در روش بر حس متكی باشید و تصور كنید كه طریق تحصیل معرفت و كشف حقایق منحصر است در كاربرد حس و شیوه تجربی تا اینكه بگویید اصولا تجربه فی‌نفسه معرفت زا نیست. تجربه اگر عبارتست از اینكه شما جزئی‌ها را و احیانا جزءها را از یك كل دانه به دانه مشاهده كنید فقط و از مشاهده بی‌شمار جزءِ معرفتی به دست نخواهید آورد. به صورت یك دستگاه، تولید علم و قاعده، قانون، این به دست نخواهد آمد.

وقتی شما افراد و مصادیق متنوع و متكثر را ملاحظه می‌كنید و پس از تجربه و كاربرد حس، عقل وارد صحنه می‌شود و به داوری می‌نشیند، معرفت تولید می‌شود. مثال معروفی هست كه پرندگان همگی تخم‌گذارند و بچه‌زا نیستند. شما هزار پرنده را هم مشاهده كرده باشید، تجربه شما را به این نتیجه می‌رساند كه پرندگان همگی تخم‌گذارند بلكه در این استقرا احیانا اگر تام باشد یقین‌آور می‌شود و گرنه ظن‌آور، به یكباره نوبت عقل می‌شود و عقل وارد میدان می‌شود و حكم می‌كند، می‌گوید من هزار پرنده را دیدم كه همگی تخم‌گذار بودند، «پس» پرندگان همگی تخم‌گذارند، این «پس پرندگان همگی تخم گذارند» حكم عقل است. این عقل است كه می‌گوید پس؛ پس را كه تجربه نمی‌تواند بگوید.

لهذا كسی كه بگوید تجربه تنها و تمام منبع معرفت من است و دریچه من است به واقع و طریق من است به كشف حقیقت؛ معلوم است كه با این نگاه به منبع معرفت، از عالم یك برداشت خواهد داشت تا آنكه بگوید تجربه به تنهایی حتی منبع نیست، حداكثر یك روش است، مودّ معرفت است؛ زمینه ساز است، كه وقتی اینها را مشاهده كردید بعد عقل را به‌كار بسته، بتوانید نتیجه‌گیری كنید تا یك قضیه تولید شود تا آنجایی كه كسی بگوید اصولا و بر فرض كه تجربه هم معرفت زا باشد، تجربه كفایت نمی‌كند برای تولید این دستگاه علمی یا تجربه كفایت نمی‌كند برای اینكه به همه حقایق و انواع متعلقاتی كه باید به حقیقت آنها دست پیدا كنیم. ما عقل را هم باید به‌كار بگیریم، باز كافی نیست. باید وحی را به‌كار بگیریم باز احیانا برای ما انسان‌های عادی كفایت نمی‌كند. باید تصفیه و تزكیه نفس و نفس‌مان را مستعد كنیم و احیانا بتوانیم به شهود و اشراقی دست پیدا كنیم.

 

   موحد و ملحد قابل قیاس نیستند

اینكه كسی معرفت را متكی و منحصر به طریق حس بداند و آنكه به طریق حس بسنده نكند و آن‌كه معرفت را از مجاری مختلف توقع بدارد و آن‌كه بگوید حتی اگر به چهار یا پنج مجرای معرفتی هم باور داشته باشیم هیچ یك از آنها كفایت نمی‌كند و بلكه بگوید همه اینها به‌كار بسته شوند اما جدای از هم و باور نداشته باشد كه همه اینها را باید در هم كنیم و معرفت، معرفت صحیح و صائب و جامع و كامل برآیند و فرآیند به كار بست همه این مجاری با هم است، اینها نتیجه متفاوتی خواهد داشت. بشر آنگاه می‌تواند مدعی شود كه معرفت صائب، صحیح، كامل و جامع به همه حقایق به دست آورده است كه همه این مجاری را به‌طور تام و با همین شرایط به كار بسته باشد تا به چنین معرفت جامع و صائبی دست یابد. بنابراین، این نگاه معرفت‌شناختی و روش‌شناختی با آن دیگری، معلوم است كه نتایجش متفاوت خواهد شد؛ اینكه ما موضوع را چه بدانیم در نگاه هستی‌شناختی و فلسفی مان. در هستی‌شناسی چه نظری داشته باشیم. با چه غایتی به هستی نگاه و آن را مطالعه می‌كنیم، مجموعه آن مولفه‌های پنجگانه دقیقا می‌توانند هویت دینی، قدسی و سكولار و الحادی داشته باشند. اگر چنین باشد روش‌شناسی‌ای را كه از لحاظ دینی و معتبر است، تا روش‌شناسی كه به لحاظ دینی معتبر نیست طبعا در تولید معرفت شما تاثیر خواهد گذاشت و این مغالطه كه عرض بكنیم علم، علم است، حقیقت، حقیقت است و اگر كشفی اتفاق افتاده، اتفاق افتاده و دینی و غیر‌دینی ندارد، با این پرسش هم روبه‌رو است كه اگر چنین است حتی چرا دانشمندان سكولار و احیانا ملحد به نظریه‌های گوناگون دست پیدا می‌كنند؟ چه رسد به اینكه بگوییم دانشمند موحد و ملحد با هم قیاس شوند.

 

   یافته‌های آدمی تحت تاثیر منطق و روش اوست

البته دانشمند موحدی كه مبانی خودش را در خصوص این مولفه‌ها، مبانی تابع دین دانسته و آن را در خصوص این مولفه‌ها به كار می‌بندند. بنابراین، این تصور كه حتی گفته شود علم، دینی و سكولار ندارد، این یك مغالطه سطحی است. به هر حال یافته‌های آدمی تحت‌تاثیر مبانی، منطق و روش اوست. ممكن است این پرسش و شبهه در ذیل این تعبیر، به ذهن ما خطور كند كه معرفت سیال است، پس نسبی است و احیانا چه‌بسا ما به معرفت صحیح، جامع، ثابت و واقعمند نتوانیم دست پیدا كنیم. واقعیت این است كه اگر از آن مولفه‌ها، مولفه‌های صائب، درست، دقیق و كارآمد استفاده كنید، معرفت حاصل از آنها هم صائب، صحیح و واقعمند و درست درخواهد آمد. قطعا معرفت آدمی متاثر از عوامل و علل فراوانی است؛ عناصر فراوانی كه می‌توانند نقش ایجابی در تولید معرفت و درستی معرفت حاصل شده به عنوان زمینه‌ساز داشته باشند. لزوما معرفت تحت تاثیر مبانی و مبادی و منطق و غایت و دیگر عوامل تاثیرگذار تولید می‌شود و بسته به اینكه عوامل تاثیرگذار ایجابی یا سلبی چگونه نقش‌آفرین باشند و نهایتا چگونه باشند، معرفت حاصل می‌شود و در نتیجه، معرفت صائب برآیند فرآیند صائب و مبانی صائب است؛ معرفت غلط فرآورده و برآیند فرآیند غلط و مبادی و مولفه‌های غلط است و معرفت هم صحیح و غلط و حق و باطل دارد و حق و باطل بودن در گروی دیگر مولفه‌های موثر و دخیل است.

روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: