1404/3/4 ۱۰:۰۴
چیزی که آدورنو را به متفکری جالب توجه بدل میکند، حساسیت او نسبت به رنج است. رنجی که آدورنو از آن سخن میگوید یک رنج رمانتیک و صرفاً احساسی نیست، بلکه قصد وی پرسش از چگونگی پیدایش و ظهور رنج اجتماعی در سطوح مختلف است.
محمدحسن ابوالحسنی: فیلسوفان آلمانی معمولاً به دشوارنویسی و اندیشههای پیچیده شهرت دارند؛ حتی بسیاری از فیلسوفان دانشگاهی و حرفهای نیز تنها در صورت نیاز، به تألیفات آنها مراجعه میکنند. یکی از این فیلسوفان دشوارنویس، تئودور آدورنو است که در میانه قرن بیستم، به خاطر پیشینه خانوادگی، برای در امان ماندن از شر فاشیسم به آمریکا مهاجرت کرد. آدورنو به ایجاد چارچوبی برای اندیشیدن به فاشیسم دست یازید و کتب مهمی از خود بهجای گذاشت: دیالکتیک روشنگری، دیالکتیک منفی، اخلاق صغیر و …. تألیفات آدورنو طیف وسیعی از موضوعات را دربرمیگیرد: از پژوهش درباره شخصیت اقتدارطلب، مبانی جامعهشناسی و فلسفه آلمانی تا پژوهش درباره فلسفه موسیقی. ژرفای دیدگاه آدورنو، وسعت کاری او و نوشتار پیچیدهاش بسیاری را به شرح، نقد و اظهار موضع درباره وی واداشته است. با توجه به اهمیت فلسفی آدورنو، روز دوشنبه ۲۹ اردیبهشت، سیاوش جمادی، آیدین کیخایی، و حسام سلامت در هشتصد و چهل و ششمین شب از شبهای بخارا با اجرای علی دهباشی و به میزبانی انتشارات ققنوس به سخنرانی درباره ابعاد گوناگون فلسفه آدورنو پرداختند. این نشست با استقبال علاقهمندان روبرو شد.
در ابتدای نشست علی دهباشی سردبیر بخارا به اختصار درباره شبهای بخارا و آدورنو و سخنرانها توضیح داد.
بتوارگی کالاها در عصر مدرن
سیاوش جمادی نخستین سخنران این نشست بود که در آغاز سخن، آدورنو را از جمله برجستهترین چهرههای تئوری انتقادی و مکتب فرانکفورت دانست و خاطرنشان کرد: "اگرچه این مکتب، ذیل محور چپگرایی تعریف میشود، ارتباطی با چپ سوسیالیسم و انقلابی ندارد، چرا که در آن، فرهنگ و روانشناسی حائز اهمیت فراوانی است".
جمادی در ادامه، به ذکر نکاتی در خصوص ارتباط آدورنو با مارکس و هایدگر و نقد وی نسبت به بتوارگی کالا در عصر مدرن پرداخت. به باور وی: "میان صنعتگری در زمان قدیم و صنعتگری مدرن تفاوت بنیادین وجود دارد. در صنعت قدیم، که عمدتاً دستی بود و با دخالت مستقیم و حداکثری انسان انجام میگرفت، ارتباط مهمی میان انسان، کالا و کارکرد آن وجود داشت؛ بدین معنا که کالاها براساس کارکرد خود اهمیت مییافتند و کسی که آن کالا را میساخت بر این کارکرد آگاهی داشت. در این حالت، کارکرد کالا، مبنای ارزشگذاری آن قرار میگیرد. اما در صنعت مدرن ارتباط انسان با کالا مخدوش و حتی محو میشود چراکه ارزش مبادلهای کالا، و نه کارکرد آن، مبنایی برای ارزشگذاری قرار میگیرد". جمادی در ادامه، با ذکر مثال، به تبیین توضیحات خود پرداخت: "به عنوان مثال، در قدیم، یک میز براساس کارکرد آن برای قرار دادن اشیا یا انجام کارهای روزمره روی آن ارزش مییافت، اما امروزه به یک میز براساس منطق مبادله و قیمت پولی آن نگریسته میشود. مارکس معتقد است منطق مبادله، کارکرد و ارزش واقعی هر چیز را پوشانده و پنهان میکند. بر اساس منطق مبادله، ارزش میز در حد چیزهایی است که ممکن است با آنها مبادله شود".
این مترجم آثار فلسفی، در توضیح سرشت بتوارگی کالاها در عصر مدرن، به رمان اوژنی گرانده اشاره کرد و خاطرنشان ساخت: "در جایی از این رمان، آقای گرانده، با باز کردن صندوق حاوی طلاهایش، تلألو زرین این فلز را بر صورت خود نظاره میکند. این منظره، تابیدن رنگ درخشان طلا بر صورت گرانده، بیانگر جذبه الوهی ثروت در عصر مدرن است".
زندگی آسیبدیده
سیاوش جمادی در ادامه، «اخلاق صغیر» (Minima Moralia) را از جمله مهمترین آثار آدورنو دانست و در توضیح چرایی نامگذاری این اثر گفت: "برخی افراد معتقدند که آدورنو این کتاب را در مقابل و برای رقابت با اخلاق ارسطو نوشته است، اما نکته اینجاست که ارسطو دو عنوان کتاب درباره اخلاق داشته، «اخلاق نیکوماخوسی» و «اخلاق اودموسی»، اما کتابی با عنوان «اخلاق کبیر» از وی برجا نمانده است. بااینحال، «اخلاق صغیر» برخی پندارههای اساسی اخلاق کلاسیک را به چالش میکشد. عنوان فرعی این کتاب «تأملاتی در زندگی آسیبدیده(تباه شده)» میباشد.
وی در بخش دیگری از سخنان خود، به تبیین شرایط زمانی نگارش اثر آدورنو پرداخت و خاطرنشان ساخت: «آدورنو این کتاب را در انتهای جنگ جهانی دوم، و در بحبوحه ویرانی اروپا نگاشت، زمانی که بهراستی، زندگی بسیاری از مردم در سراسر جهان دچار تباهی شده بود. ارسطو در «اخلاق» بیان کرده که وجود هرچیزی از برای چیزی دیگر است، یعنی هرچیز غایت خاص خود را دارد اما تمام چیزها به آگاتون (خیر برین) منتهی میشوند. خیر برین جز خودش غایت دیگری ندارد و غایت چیزهای دیگر قرار میگیرد. این دیدگاه ارسطویی، توسط اخلاق صغیر آدورنو به سخره گرفته میشود».
جمادی در بخش دیگری از سخنان خود، از پرسش نیچه و سایر منتقدان عصر مدرن در خصوص غایی بودن خیر برین گفت و افزود: "به باور این عده، از کجا معلوم که در پس پشت وقایع زندگی، یک شر بزرگ نخفته باشد؟ از کجا معلوم که غایت جهان، خیر باشد؟ ". به باور جمادی، اخلاق صغیر، بیانگر تشویش اجتماعی در زمان جنگ و ویرانی بوده و در ادبیات جهان، کتبی مشابه آن را میتوان یافت که همین تشویش را بیان میکنند. وی در ادامه، به تبیین نمونههای مهم در ابتدای عصر مدرن و دوران رنسانس گفت و خاطرنشان ساخت: "از «هملت شکسپیر» تا «دکتر فاستوس» اثر کریستوفر مارلو یا جستارهای مونتنی، آثاری که انسان مدرن را حاضر در یک سوگ-جشن نشان میدهند؛ همگی نمایانگر تضادها و انشقاق روزافزون آگاهی انسان مدرن هستند. نمونهای از همین نوع ادبیات را در دیوان اشعار حافظ پیدا میکنیم؛ اشعاری که ناخودآگاه جمعی انسان ایرانی را ثبت و ضبط کرده است".
وی در ادامه، به فرارسیدن عصر روشنگری پس از رنسانس و پریشانحالیهای آن پرداخت که با عقل، نقطه اتکای جدیدی برای انسان پدید آورد، و در ادامه افزود: "به نظر میآمد که با حاکمیت عقل، دوران جدیدی از صلح و شادکامی برای انسان فرارسیده باشد اما واقعیت غیر از این امیدها بود. در قرن نوزدهم و بیستم، اندیشمندانی پدید آمدند که مرجعیت عقل خودبنیاد روشنگری را زیر سوال برده و در توانایی آن برای پدید آوردن خوشبختی برای بشر تردید کردند. متفکرانی مثل نیچه و اعضای مکتب فرانکفورت بیان کردند که عقل روشنگری، که زمانی وعده رهایی و سعادت میداد، اکنون به وسیلهای برای استثمار و به بردگی کشاندن برخی انسانها بدل شده است. بنابراین آدورنو در امتداد این مسیر، نشان میدهد که علیرغم تبلیغات گستردهای که در تریبونهای مختلف برای ترویج عقلانیت میشود، این واژه تعارضاتی را در اجتماع پدید آورده و به نابرابری و استثمار دامن زده است".
صنعت فرهنگ و تقسیم کار
دیگر سخنران این نشست، آیدین کیخایی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بود. وی در ابتدای سخنان خود، به موقعیت عجیب و دووجهی آدورنو در ایران اشاره کرد و خاطرنشان ساخت: "آدورنو از یک سو، مولف متون دشوار و پیچیدهایست که خواندن آنها به بینش، صبر و سواد زیادی احتیاج دارد، و از سوی دیگر زیاد خوانده شده و راجع به او بحث میشود، نیز کتابهایش به چاپهای بالایی میرسند؛ به نظر میرسد آدورنو علیرغم پیچیدگی اندیشهاش به یک سلبریتی بدل شده است". به باور کیخایی، این شرایط در حالی رقم خورده که خود آدورنو با ارائه مفهوم «صنعت فرهنگ»، هرگونه فرهنگ تودهای، معروف و تبلیغشده را طرد میکرد. از منظر کیخایی: "آدورنو بین هنر والای رادیکال و هنر تودهای و صنعت فرهنگی تمایز برقرار میکند و معتقد است در هنر والا، تعارضهای اجتماعی به بهترین شکل خود را نشان میدهند. بدترین راه برای برطرف کردن دوگانگی هنر والا و هنر تودهای، هل دادن این دو به سمت یکدیگر و تلاش برای حل کردن آنها در یکدیگر است".
کیخایی در ادامه سخنان خود خاطرشنان ساخت: "آدورنو تقسیم کار را یکی از جلوههای عصر مدرن میداند و در مقابل آن قد علم میکند؛ او راه مقابله با تقسیم کار را از طریق خود آن میداند: مبارزه با تقسیم کار از طریق تقسیم کار، مبارزه با تخصصگرایی از طریق تخصصگرایی، مبارزه با تعارضهای اجتماعی از طریق هنری که با جدیت و پیگیری دنبال میشود".
وی در بخش دیگری از سخنان خود، به تضاد میان فرهنگ و اقتصاد و ساختگی و جعلی بودن آن اشاره کرد و افزود: "میان این دو ربط و همبستگی عمیقی وجود دارد و هر شعر، فیلم، نقاشی یا رمان در نظام اقتصادی، دارای جایگاه مبادلهای و ارزش مخصوص به خود میباشد حتی اگر به رایگان عرضه شود. مارکس از جهانشمولیت فرم کالایی صحبت میکرد و آدورنو از جهانشمولیت اصل مبادله. بنابراین اصل مبادله بر تمامی شئون زندگی انسان (دولتی یا خصوصی، جمعی یا فردی) حاکم است از جمله هنر و برنامههای فرهنگی". کیخایی بر این اساس مدعی شد: "حتی رخداد حاضر، شب تئودور آدورنو، نیز دارای ارزش مبادلهای و اقتصادی ویژه خود میباشد، اگرچه این ادعا علیه برگزاری چنین برنامههایی نیست و تنها به روشن شدن دلالتهای اقتصادی آن کمک میکند".
تقابل نظریه و عمل
کیخایی در ادامه سخنان خود، به اهمیت نظریه و کار نظری نزد آدورنو اشاره کرد و افزود: "در زمانهای که آدورنو میزیست و مینوشت، عملگرایی و پراگماتیسم گزینهای وسوسهکننده و رایج بود و بسیاری از سیاستمداران، مبارزان سیاسی و روشنفکران، ملاحظات اخلاقی و فکری ژرف را فدای کنشهای سیاسی میکردند. آنها با گرایش به عمل و کنش سیاسی، از آن بت ساخته، به نظریه پشت پا زده و کار نظری را تحقیر میکردند. آدورنو در نقد این عملگرایی افراطی، میان نظریه و عمل هماهنگی میبیند و میان آنها رابطهای مشخص ترسیم میکند. آدورنو معتقد است عمل سیاسی افراطی، به نادیده گرفتن انتقادهای نظری و سیاستزدگی نظریه میانجامد. با عملگرایی افراطی در سیاست، نظریه دیگر رهنمودی مثبت برای عمل نمیسازد بلکه تنها به خلق شعار منجر میشود. آدورنو کار نظری را سنگری علیه عملگرایی افراطی میبیند. با این حال وی در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ چهرهای شناختهشده و یک روشنفکر مطرح در حوزه عمومی بود که در چندین برنامه رادیویی به ارائه سخنرانی و بحث درباره مسائل اجتماعی پرداخت".
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در ادامه به یکی از اتهاماتی که آدورنو را یک فیلسوف ضدعمل و عافیتطلب معرفی میکند، نیز رویکرد او در قبال دانشگاه و اعتراضات دانشجویی در آلمان غربی دهه ۱۹۶۰ اشاره کرد و گفت: "در چندین مورد، آدورنو علیه دانشجویان معترض، موضع گرفت و علیرغم درخواست آنان برای تعطیلی کلاس، به روند معمولی تدریس ادامه داد و حتی برای پراکندن دانشجویانی که قصد تسخیر ساختمان موسسه تحقیقات اجتماعی را داشتند، پلیس خبر کرد. این اتفاقات باعث جدایی روزافزون دانشجویان معترض از آدورنو شد و حتی آنان را به جایی رساند که نظریه آدورنو را یک نظریه مرده بدانند". کیخایی، هربرت مارکوزه را که از دیگر اعضای مکتب فرانکفورت بود در نقطه مقابل آدورنو قرار داد و گفت: "مارکوزه همدلی بیشتری با اعتراضات دانشجویی نشان میداد و در نامهنگاری با آدورنو، او را به پیوستن به دانشجویان تشویق کرد و رویکرد او را صحیح ندانست". به باور کیخایی، دانشگاه باید جایی باشد که از فشارهای سیستماتیک دولت و بازار آزاد باشد و بحث و گفتوگوی عمومی و مدنی را تشویق کند. او اشاره کرد که آدورنو این تصور از دانشگاه را در نظر داشت و الگویی پیچیده و نامتعارف از رابطه نظریه و عمل ارائه داد. آدورنو نظریه را شکلی از مقاومت دانسته و از عملگرایی شتابزده و عوامفریبانه پرهیز میکرد.
حقیقت و کذب یک جنبش اجتماعی
به بیان کیخایی: "آدورنو معتقد بود هیچ جنبش اجتماعی نمیتواند به تمامی اخلاقی یا غیراخلاقی باشد، نمیتواند کاملاً حقیقی یا کاملاً کاذب باشد، چراکه حقیقت و کذب دو مفهوم مستقل و منفک نیستند، بلکه در همراهی و آمیختگی با هم قرار دارند. در یک جنبش اجتماعی، دقایق و سویههایی از کذب و دقایقی از حقیقت پدیدار میشود، نیز دقایقی از کنش اخلاقی و دقایقی از کنش غیراخلاقی پدیدار میشود". وی در پایان سخنان خود خاطرنشان ساخت: "این همنشینی دائمی دو سویه مخالف، همان تعریف آدورنو از دیالکتیک است، بنابراین آدورنو به ما کمک میکند دیدگاه ژرفتری نسبت به جنبشهای اجتماعی داشته باشیم".
حساسیت به رنج
در انتهای این نشست، حسام سلامت جامعهشناس به تبیین علل اهمیت آدورنو برای ما ایرانیان پرداخت. به باور وی: " «دیالکتیک روشنگری» کتابی که تئودور آدورنو با ماکس هورکهایمر نوشت، چه در ایران و چه در سطح جهانی از اهمیت بالایی برخوردار است. سلامت به حساسیت فیلسوف اشاره کرد و گفت: "آموزنده است که ببینیم هر فیلسوف چه حساسیتی دارد و با چه چیزهایی اذیت میشود؛ حساسیت فیلسوف میتواند بر تمامی پروژه فکری او روشنی بیندازد. چیزی که آدورنو را به متفکری جالب توجه بدل میکند، حساسیت او نسبت به رنج است. رنجی که آدورنو از آن سخن میگوید یک رنج رمانتیک و صرفاً احساسی نیست، بلکه قصد وی پرسش از چگونگی پیدایش و ظهور رنج اجتماعی در سطوح مختلف است".
این سخنران در ادامه به تبیین هدف جامعهشناسی از منظر آدورنو پرداخت و افزود: " «تکرار نشدن آشویتس» نقطه اتکای نگاه آدورنو است. آدورنو میپرسد که آشویتس چگونه ممکن شد و باید چه کار کنیم که دیگر تکرار نشود؟ آدورنو سعی میکند با تفکر، علیه فاشیسم اقامه دعوی کند و آشویتس را در چارچوبی نظری بیندیشد. «دیالکتیک روشنگری» ادای سهم آدورنو و هورکهایمر به مبارزه علیه فاشیسم بود. درواقع، این دو تن با نظریهپردازی درباره فاشیسم، علیه آن جنگیدند".
سلامت در ادامه خاطرنشان ساخت: " مولفان «دیالکتیک روشنگری» به شکل غیرمنتظرهای به ترسیم بنیادهای متافیزیکی فاشیسم دست زدند که یکی از دشوارترین گامها در مطالعه این رویداد سیاسی است. هراندازه که پژوهشهای سیاسی و اقتصادی درباره جامعه آلمان و فاشیسم فراوان و دسترسپذیر است، اکتشاف ریشههای متافیزیکی فاشیسم دشوار است و این اکتشافی است که «دیالکتیک روشنگری» بدان دست یازیده. در این راستا، آدورنو معتقد است تفکری اینهمانی، مسیر ظهور فاشیسم را هموار کرد".
سلامت گریزی به کارل پوپر نیز زد و گفت: "به شکل عجیبی، تلاش آدورنو برای برملا کردن ریشههای فاشیسم نزد رقیب فکریاش، کارل پوپر نیز یافت میشود. هر دو نفر به دنبال ریشههای فاشیسم میگردند اما از مسیری متفاوت؛ درحالی که آدورنو منطق اینهمانی، عقل روشنگری و مدرن را در این زمینه مقصر میداند، پوپر در کتاب «جامعه باز و دشمنان آن» انگشت اتهام را به سمت افلاطون، هگل و مارکس میچرخاند. پژوهش آدورنو و هورکهایمر، چندبعدی، پیچیده و متافیزیکیتر است و نشان میدهد که مبارزه با وضع موجود تنها از طریق کنش سیاسی و مدنی نیست بلکه نیاز به شناخت متافیزیکی وضع موجود دارد".
نسبت آدورنو با اخلاق
حسام سلامت در پایان سخنان خود خاطرنشان ساخت: "آدورنو رهیافت مهم و ثمربخشی نسبت به اخلاق روزمره دارد. جملهای از آدورنو در این زمینه بسیار معروف شده است: «یک زندگی غلط را نمیتوان درست زیست.» اما این جمله چه معنایی دارد؟ معنای این جمله در کتاب دیگر آدورنو یعنی «مسائل فلسفه اخلاق» یافت میشود. در جایی که زمینه و بستر و اقتصاد و ساختار اجتماعی مشوش و تباه شده است، زندگی فردی نیز وجه غیراخلاقی مییابد. در این وضعیت، هر تلاشی برای اخلاقی زیستن محکوم به شکست است. رویکرد آدورنو به این موضوع اصلاً نیهیلیستی نیست، بلکه تلاش دارد زندگی اخلاقی را از مجرای ساختن یک جامعه سالم محقق کند. آدورنو با رویکرد سلبی و منفی خود، زندگی خوب را با مقاومت علیه قالبهای بد زیستن میسر میداند".
منبع: ایبنا
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید