استوانه‌های پهنه فرهنگ‌نویسی / احمد راسخی لنگرودی

1403/2/5 ۱۱:۰۹

استوانه‌های پهنه فرهنگ‌نویسی / احمد راسخی لنگرودی

فرهنگ نویسان برایم آدمهای فوق‌العاده‌ای می‌آیند؛ نستوه و خستگی‌ناپذیر. به نظرم کارشان دست کمی از جهاد ندارد، جهاد فرهنگی. ‌این بلندهمتان ستارگانی را می‌مانند که از دور عظمت‌شان چندان که باید به چشم نمی‌آید، باید کمی نزدیک شد تا به عظمت آنان پی برد.

  فرهنگ نویسان برایم آدمهای فوق‌العاده‌ای می‌آیند؛ نستوه و خستگی‌ناپذیر. به نظرم کارشان دست کمی از جهاد ندارد، جهاد فرهنگی. ‌این بلندهمتان ستارگانی را می‌مانند که از دور عظمت‌شان چندان که باید به چشم نمی‌آید، باید کمی نزدیک شد تا به عظمت آنان پی برد. بی‌تردید در دنیای نشر عاشقان واقعی همین نویسندگان‌اند؛ چه، تمام زندگی‌شان را بی هیچ‌ چشمداشتی بر سر ثبت و ضبط واژه‌ها گذاشته‌اند. نه به قدرشناسی‌های این و آن نظر دوخته‌اند و نه چشم طمع به حق التألیف و حق ‌الزحمه کار‌شان. به قول آلبرتو مانگل اینان «انسان‌های حیرت‌آوری هستند که بیش از هر چیز با کلمات به وجد می‌آیند.»1 پیشنهاد سمتهای چشم‌پركن کمترین وسوسه‌ای در آنها ایجاد نمی‌کند. پیوسته در تکاپوی آنند تا واژه‌ گریزپایی را با چشمان تیزبین خود به چنگ آورند و خستگی در کارشان دیده نمی‌شود. در دریای واژه‌ها غرق‌اند، گویی دنیا را از دریچه واژه و فقط واژه می‌بینند. هر واژه برایشان یک دنیا حرف دارد. کلمه از منظر آنان همه چیز است و کاری را بر این کار مردافکن ترجیح نمی‌دهند. زندگی‌شان پیوند می‌خورد با کلمه و کلمه و باز هم کلمه. به راستی، در دنیای انسانی چه چیزی مهمتر از کلمه؟!  

   فقط کافی است کلمه‌ای در ذهن آنان غریبی کند ، آنقدر در جستجویش جان می‌فرسایند تا ریشه و شناسنامه آن را بیابند و اعضای خانواده‌اش را بیابند. زبان و اصطلاحات عامهبرایشان گنجینه‌ای ارزشمند است. به همین‌رو بخشی از اوقات خود را در کوچه و بازار با عامه مردم می‌گذرانند. به میان توده می‌روند تا لغات و ترکیباتی را صید کنندکه برای دیگران پیش پا افتاده است: خاله خرسه، خاله باجی، خاله خانباجی، خاله گردن دراز، خاله سوسکه، خاله تنی، خاله خوانده و ... در یافتنِ تقدم و تأخرِ معانی متعدد لغات و ترکیبات و مترادف و متضاد آنها و شواهد و امثله لحظه‌ای آرام ندارند. انصافاً یک فرهنگ بزرگ را سامان دادن کار سترگی است که کم از یک کاخ بلند و باشکوه ندارد. خشت خشت لغات را به دقت و با صبر و حوصله بر حسب حروف الفبا باید روی هم چید تا کاخی شکوهمند بنا کرد؛ چه کار سخت و دشواری! حدّت ذهن می‌خواهد و صفای قریحه، دقت نظر و موشکافی و تعمق در لغات و قواعد زبان. نباید آن را دست‌کم گرفت.

   فرهنگ‌نویسی کاری نیست که در زمانی محدود قلمی‌اش کرد و زود به چاپش رساند و چندی بعد در دست خواننده دید. چند دهه زمان می‌برد تا شاهکاری سرانجام گیرد. گاه حتی یک عمر را مصروف خود می‌دارد؛ عمری پرمشقت و طاقت‌فرسا و بی‌اعتنا به دنیا و مافیها. گزافه نیست اگر بگویم چیزی است شبیه معجزه! اراده‌ای پولادین می‌خواهد عقب این همه لغت گشتن و اعتمادبه نفسی مضاعف که در کمتر کسی دیده می‌شود.

   خیلی از نویسندگان بزرگ هم که دستی در فرهنگ و ادب داشته و دارند، زیر بار این کار شبانه روزی و طاقت‌فرسا نمی‌روند. آنها حاضرند تمام وقت و نیروی فکری خود را صرف سرودن و کتاب نوشتن و تحریر مقاله و یادداشت در روزنامه‌ها و مجلات بکنند، اما صرف فرهنگ‌نویسی هرگز؛ زیرا از مشکلات این کار باخبرند. می‌دانند که به خوبی از عهده اش برنمی‌آیند. چند صباحی که بگذرد، از انجامش خسته می‌شوند. ترجیح می‌دهند به کار دیگری روی آورند، ساده‌تر و زودبازده. این کار بیش از هر چیز تجربه و تخصص می‌خواهد و بیشتر از همه استقامت و پشتکار.

من که در برابر این بزرگمردان سر تعظیم فرود می آورم. همین که با شاهکار ستودنی خود کتابخانه‌ای را هویت می‌بخشند و با هنرشان کلمه‌ای را از مهجوریت درمی‌آورند، برای امثال من درخور ستایش‌اند. هر زمان که لغتنامه دهخدا، فرهنگ فارسی معین، فرهنگ لاروس و فرهنگ‌های کوچک و بزرگ دیگر را می‌بینم، به یاد پدیدآورندگانشان می‌افتم و بابت سختی‌هایی که در این راه ناهموار کشیده‌اند، می‌ستایمشان. با خود می اندیشم اگر این ستارگان فرهنگ و ادب نبودند، چگونه فرهنگ و ادبیات این سرزمین قد فراز می‌کرد؟ اصلاً چگونه این وظیفه دشوار و طاقت‌فرسا انجام می‌گرفت و کار جمع‌آوری لغات و شواهد و مستندات آنها صورت می‌بست تا از من و امثال من گره‌گشایی کند. حتم که زبان حال فرهنگ‌نویسان از این غزل خواجه حافظ بیرون نیست:

درد عشق کشیده‌ام که مپرس

زهر هجری کشیده‌ام که مپرس

اگرچه انگشت‌شمارند فرهنگ‌نویسان، اما همین شمار اندک هم در مقایسه با این کار پرمشقت شمار کمی نیست. برای نمونه از دو تن از فرهنگ‌نویسان فارسی باید یاد کرد که افتخار فرهنگ سرزمین ما ایران محسوب می‌شوند؛ دهخدا و معین. هر دو از استوانه‌های پهنه فرهنگ‌نویسی فارسی‌اند که زندگی خود را وقف این مهم کرده‌اند.

علامه دهخدا

استاد علی‌اكبر دهخدا، صاحب بزرگترین فرهنگ واژگان فارسی، و نیز كتاب چهار جلدی امثال و حكم، در راه قلم، شب و روز نمی‌شناخت. در احوالات او می‌خواندم که در این راه هیچ‌گاه چشم طمع به حق التألیف و حق ‌الزحمه و قدرشناسی‌های این و آن ندوخته بود. همه اینها پیش او هیچ می‌آمد. با قلم خود در گوشه‌ای خلوت می‌كرد و پیوسته می‌نوشت. هیچ مانع و رادعی او را از نوشتن بازنمی‌داشت. پیشنهاد صدارت و وزارت مانع از عشق‌ورزی او به قلم نمی‌شد. با داشتن این ثروت او را چه به صدارت و وزارت! عبدالحمید اعظم زنگنه، نماینده‌ وقت مجلس شورای ملی، در دفاع از طرح دوفوریتی مجلس، دائر بر طبع و چاپ لغت‌نامه‌ دهخدا در مطبعه مجلس شورای ملی، طی نطقی در صحن مجلس، ضمن توصیف بزرگ‌منشی و بلندطبعی دهخدا و بی‌اعتنایی وی به سمتهای چشم‌پركن دولتی گفته بود:

«دهخدا بیش از سی سال بلكه چهل سال... در راه علم و ادب و حفظ زبان فارسی جهاد كرده است، عمر جوانی و زندگانی خودش را صرف كرده است... بنده خودم شاهدم حتی در دوره سابق مكرر به ایشان پیشنهاد وزارت و مقام‌های عالی شده، همه اینها را پشت پا زده است و در گوشه اتاق نشسته است و مشغول كار است... این مرد برای همین كار همیشه عده زیادی از دانشجویان را دور خودش جمع می‌كرد و ناهار و شام می‌داد، برای اینكه به كار ایشان كمك بكنند. درنتیجه این وضع، ایشان بدهكارند و یك خانه دارند كه به علت بدهی، برای این خانه اجرائیه صادر شده است... از طرف علمای انگلیسی، به ایشان پیشنهاد شد كه كتابشان را ببرند در انگلستان چاپ بكنند و به ایشان هم حق تألیف و هم مخارج خودشان را بدهند، قبول نكردند. هریو ـ رئیس مجلس ملی فرانسه، كه آكادمیسین و از رجال معروف ادبی و سیاسی است ـ  آمد اینجا و توسط ماسینیون به ایشان پیشنهاد كرد كه كتاب را ببرند در فرانسه، حق تألیف و تمام مخارجش را بدهند، و تحت نظر یك عده مستشرق، بدون اینكه خودش شركت بكند چاپ بكنند، باز حاضر نشد.»2 

 دكتر معین

  وقتی به دكتر محمد معین، صاحب فرهنگ شش جلدی فارسی، سناتوری رشت را پیشنهاد كردند، در حالی كه مشغول بررسی كتاب بود، با ناراحتی گفت: «مگر خدمتی كه اكنون می‌كنم، ارزنده نیست؟» از قبول این پیشنهاد تن زد، چنان كه در نوبتی نیز از پذیرش ریاست دانشكده ادبیات دانشگاه تهران کنار کشیده بود. وقتی از وی پرسیدند: «چرا اینقدر در دنیای لغت و واژگان غوطه می‌خورید؟ دنیاهای دیگری هم هست»، در پاسخ می‌گوید: «خیلی خواسته‌اند مرا به آن دنیاها ببرند. بزمی ساخته‌اند، منقل و گَرد آورده‌اند، خواسته‌اند كه من هم آن طور باشم، اما... من خودم را وقف مردم و خدمت به مردم كرده‌ام. خیلی مقام‌ها را دودستی برایم آورده‌اند؛ اما من دنبال كار خودم هستم. شما نمی‌دانید كه ما چقدر به فرهنگ فارسی بدهكاریم.»3

   حیف که سایه بلند این فرهنگ‌های چندجلدی با شرف یابی وسایل ارتباط جمعی در داخل خانه‌ها کم و کمتر می‌شود؛ تا جایی که جایشان را رفته رفته فضای مجازی پر می‌کند. افسوس که پیکر خوش ترکیب‌شان دیگر از صحن خانه‌ها رخت برمی‌بندد. چراکه با فشردن چند دکمه در صفحه کلید می‌توان معنای واژه‌ای را پیدا کرد. راستش من هم مدتهاست دستم به این موجودات دوست داشتنی نخورده است. برای جستجوی کلمه‌ای همان کاری را می‌کنم که دیگران می‌کنند؛ اما هنوز افتخار حضور آنها را در کتابخانه‌ام دارم. هر روز بالای میز تحریرم می‌بینمشان. همین هم برایم مغتنم است.

پی نوشت‌ها:

1 . آلبرتو مانگل، «برچیدن کتابخانه‌ام»، ترجمه نیما م. اشرفی، ص111

 2 . سیدمحمد دبیرسیاقی، «تکمله مقدمه»، لغت‌نامه دهخدا (مقدمه)،ص403.

 3 . الهی، صدرالدین، پیوندی ابدی با سیمرغ، كارنامه دكتر معین، عبدالله نصری، ص229ـ 230 .

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: