صدای تپش قلب ایران/ احمد مسجدجامعی

1402/11/2 ۱۳:۰۹

صدای تپش قلب ایران/ احمد مسجدجامعی

یزد را شهر قنات و قنوت و قناعت گفته‌اند. از قنوت ظهر عاشورای سرور شهیدان در «حسینیه بزرگ ایران» بگوییم؛ از كسانی‌ كه خود را در انبوه جمعیت عزادار رها می‌كنند و با این كثرت جمعیت همچون دستگاهی دقیق و بانظمی بی‌مانند در رثای حسین سیدالشهدا نوحه می‌سرایند و بر سینه می‌زنند و چشم‌هایشان چون شمعی فروزان از اشك دیده پرفروغ است.

«امری دارید؟ بفرمایید. كمكی از دست من بر‌می‌آید بفرمایید در خدمت باشیم».

این گفت‌وگویی معمولی است در سفری به یزد كه بارها تكرار می‌شود؛ هنگامی كه در مقابل شكوه بناهای تاریخی میخ‌كوب می‌شوی و خیره به آنها می‌نگری. تفاوت یزد با دیگر شهرهای تاریخی مثل شیراز و اصفهان در این است كه در آنجا، بناها جزو بافت مسكونی و زندگی عادی مردم نیست اما در یزد هنوز هم این بناها بخشی از حیات روزانه مردم است؛ نه جزو آثار باستانی و میراث تاریخی. تماشای آنها به مثابه چنین فضاهایی، پرسش اهالی را در پی دارد. مستند سینمایی «ایساتیس» ساخته علیرضا دهقان كارگردان جوان یزدی، به تهیه كنندگی راحیل صحرایی و علیرضا دهقان كه از روز جمعه ۲۲ دی ماه در سینما‌های هنر و تجربه آغاز شده، روایتی از این دست زندگی است كه برای فهم وضع موجود به دل تاریخ می‌رود. فیلم با گذر دوچرخه‌سواری آغاز می‌شود، در نخستین سفرم به یزد در سال‌های دور، فراوانی آن در خیابان و كوچه و پس‌كوچه و مسجد و مدرسه و بازار به چشم می‌آمد. دوچرخه برخلاف دیگر وسایل نوین جابه‌جایی، با طبیعت سازگار است.

در فیلم، آب و باد و خاك و آتش‌ به‌ منزله عناصر سازنده این شهر به تصویر كشیده می‌شود و راویان مستند هستند؛ همانطوركه در نگاه پیشینیان عناصر چهارگانه سازنده هستی‌اند.

آب كه در آن صحرای برهوت، چگونگی رسیدن به آن، خود داستانی است دیدنی و شنیدنی. آبی كه در شكل قنات، با دشواری‌ فرسنگ‌ها راه را طی می‌كند و در مظهر قنات از دل خاك می‌جوشد و زندگی می‌بخشد. دستاورد بزرگ ایرانیان كه این روزها، نفسش به شماره افتاده است و دیگر، از عروس برگزیده قنات و جشن و آذین و آیین‌هایی كه انسان و طبیعت را یگانه می‌ساخت، خبری نیست.

اما باد كه رازگشای قصه‌های دور و دراز این سو و آن سوی ایران بزرگ است، در شكل كالبدی با بادگیرها زبان می‌گشاید و همنشین آب جاری می‌شود و گرمای كویر را به خنكای زندگی وصل می‌كند. او از بلندای آسمان فرود می‌آید و در زیرزمین خانه‌ها جای می‌گیرد و می‌شود آرام جان تن‌های خسته از گرما.

اما خاك كه همه زندگی بر آن استوار است، آب را به كمك می‌طلبد تا گِل آدمی را سرشته كند و با دست غیبی به پیمانه زند تا هر انسانی پیمانه‌ای شود از آن و «ساكنان حرم ستر و عفاف ملكوت» با او راز گویند. بیهوده نیست كه وقتی باران بر خاك كوچه‌ها می‌زند، عطر و بوی آن آدمی را مست می‌كند و به آسمان وصل. كویریان از خاك به افلاك رفته‌اند. مناره‌های مسجد جامع یزد كه از خشت و خاك سرشته شده‌ و همچون دستی رو به آسمان به دعا برخاسته‌اند، همین سفر به افلاك را می‌نمایند. آمیختن آب و خاك و زمزمه‌های قصه‌های باد در گوش گِل، سفالینه‌های چشم‌نواز و رنگارنگ برگرفته از رنگین‌كمان را شكل می‌دهد و آن را در آتش روزگار پخته می‌كند.

اما آتش كه نماد نار است و نماد نور، گرما و روشنایی زندگی را مژده می‌دهد؛ بی‌وجه نیست كه آتشكده یزد از قدیم‌ترین ایام، میعادگاه مومنان بوده و عبادتگاه هرآن كسی كه نور ایمان در دلش شعله‌ور است. در آنجا، مسلمان، زرتشتی، كلیمی و مسیحی هر كدام با نور ایمان خویش پاسدار حرمت زندگی بوده‌اند و این زندگی مدنی، در عین كثرت‌گرایی است. بیهوده نیست كه بسیاری از یزدی‌ها اهل گفت‌وگویند و مردانی از آنجا این سلیقه را جهانی كرده‌اند.

یزد را شهر قنات و قنوت و قناعت گفته‌اند. از قنوت ظهر عاشورای سرور شهیدان در «حسینیه بزرگ ایران» بگوییم؛ از كسانی‌ كه خود را در انبوه جمعیت عزادار رها می‌كنند و با این كثرت جمعیت همچون دستگاهی دقیق و بانظمی بی‌مانند در رثای حسین سیدالشهدا نوحه می‌سرایند و بر سینه می‌زنند و چشم‌هایشان چون شمعی فروزان از اشك دیده پرفروغ است.

باری هرچند برای زندگی در این شرایط دشوار، عشق و ایمان همه گروه‌ها را در پناه خود می‌گیرد؛ اما جز با قناعت و كار پیوسته و كارآفرینی روزآمد نمی‌توان زیست.

یزد‌ی‌ها با چنین شیوه زندگی خود را در عالم شناسانده‌اند. چند سال پیش، كنفرانس ریاضی در ایران برگزار شد. استادی نام‌آور از اتریش هم در آنجا دعوت داشت و همسر جوان او كه پزشكی برجسته است، هدیه ازدواجش را سفر به یزد قرار داده بود. دوست ما، آقای دكتر شاپور اعتماد، نیز هرگاه می‌خواست مطلبی جدی بنویسد، به یزد پناه می‌برد.

یزد شهری است كه از هر سو به كویر می‌رسد؛ كویر قلب ایران است و یزد صدای تپش قلب ایران. فیلمبرداری و ساخت مستند سینمایی ایساتیس كه سه سال طول كشیده، روایتی است در قاب سینما پیش روی مخاطبان كه آن روزگاران را به این روزگاران پیوند می‌دهد:

«ما برای وصل‌كردن آمدیم».

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: