1393/10/17 ۰۸:۴۱
اشاره: استاد حكيمي در آثار پربرگ و بارشان كه برگرفته از سرچشمههاي ثقليني است، مكرر به به فرمودههاي خاندان مبارك پيامبر اكرم(ص) و از آن جمله امام صادق(ع) اشاره كردهاند. آنچه در پي ميآيد، نوشتاري ديگر از ايشان است كه پيشتر در فصلنامه نقد و نظر به چاپ رسيده است.
تعريف عينى و عملى عدالت، از امام صادق(ع) و امام كاظم(ع)، به نقل از كتاب «كافى»، و مطلبى چند پيرامون «عدالت»:
عالمان معقول و منقول بر اين حقيقت اتفاق دارند كه چون درباره موضوعى سخنى معتبر از معصوم(ع) برسد، آن سخن بر همه سخنان ديگر گويندگان ـ هر كس باشند ـ مقدم است، و قبول آن به ضرورت عقل لازم است و تمثيل معصوم(ع) در حكم «قياس برهانى» است، با مقدمات «اولى» (نه نظرى).
ملا عبدالرزاق لاهيجى (م: 1072ق) مىگويد: «مقدماتى كه فراگرفته شود از معصوم، به طريق تمثيل، به منزله اوليات باشد در قياس برهانى. و چنانكه قياس برهانى افاده يقين كند، دليلى كه مؤلف باشد از مقدمات مأخوذه از معصوم افاده يقين تواند كرد، به اين طريق كه اين مقدمه، گفته معصوم است. و هرچه گفته معصوم است، حق است. پس اين مقدمه حق است.»1
و روشن است كه اين چگونگى از آنجاست كه منشأ علم معصوم، «علم الهى» و «لوح محفوظ» و «كتاب مكنون» است، و عقل معصوم عقل كلى است نه عقل جزوى بشرى (كه انسانها همه از آن به تفاوت برخوردارند، از جمله فيلسوفان و عارفان)، و علم معصوم(ع) علم اولى است كه هيچ راه خطايى در آن نيست، نه علم نظرى بحثى يا علم كشفى رياضتى، كه انسانهايى به آن مىرسند، و هردو در معرض تعارض و اختلاف است، و هرگز و هيچ گاه به مرتبه «علم اولى» نمىرسد. و اين در صورتى است كه موضوعى در اين علوم، مورد اتفاق باشد، وگرنه در صورت اختلاف ادله و تعارض براهين، و تنافى و تقابل كشفها، كه از اعتبار آن كاسته مىشود.
فيلسوف ويژه و بزرگ و كممانند دوران، مير سيد ابوالقاسم فندرسكى (م: 1050ق) نيز در اين باره چنين مىگويد: «فلاسفه در علم و عمل گاهگاه خطا كنند و انبيا در علم و عمل خطا نكنند. و فلاسفه را طريق علم، به عمل و فكر باشد، و انبيا را وحى و الهام، و چيزها را نه به فكر دانند كه آنچه نظرى فلاسفه است، ايشان را اولى است. و از اين است كه اينها خطا نكنند و آنها خطا كنند، كه خطا در اوليات نيفتد، و در نظريات افتد.»2
و بر همين بنياد است بنيادى عقلى كه مىنگريم به جز عالمان رشتههاى مختلف فقه و تفسير و حديث و اخلاق و كلام و... فيلسوفان اسلامى نيز در آثار و مباحثخويش به نقل اخبار مىپردازند، و به آنها استناد مىكنند و از آنها تأييد مىجويند، و براى تثبيتيا تأييد نظر خويش، اخبار را در مسائل مورد نظر مىآورند و با نهايت تجليل به محتواى اخبار مىنگرند، چنانكه در آثار ابنسينا، ميرداماد، صدرالمتألهين شيرازى، حاج ملا هادى سبزوارى، آقا على مدرس (حكيم) و ديگران اين امر را مشاهده مىكنيم. و موضوع در حد خود روشن است و نيازى به بيش از همين اندازه يادآورى ندارد.
درباره عدالت، و معانى و اصطلاحات آن در نزد صاحبنظران مختلف، همچنين ارتباط آن با «آزادى» و «برابرى»، و مباحثى از اين گونه نيز اقسام عدالت و منشأ هركدام، و راه تحقق هريك... سخنان بسيار گفتهاند كه در اين نوشتار در پى نقل و نقد و برابرنهى و ارزيابى و تعيين حدود و تداخلهاى آنها نيستم، بلكه در اينجا آهنگ آن دارم كه اگرچه به اختصار اين موضوع را يادآور شوم كه يكى از مهمترين اقسام عدالت، عدالت معيشتى و حياتى (و به تعبيرى: عدالت اقتصادى) است كه تأثير بسيار ژرف و گسترده و بسيار بنيادين آن، در همه شئون مادى و معنوى زندگى انسانى، و تعليم و تربيت انسانها، و رشد «الهىانسانى» انسان، درخور هيچ گونه ترديدى و تسامحى نيست.
درباره «عدالت معيشتى و حياتى»، نيز سخنانى گفتهاند و انديشمندان و متخصصانى از همه جاى جهان و در تاريخ گذشته و حال، و از مكتبهاى گوناگون، به مناسبتهايى مختلف، نظرها و تعريفهايى ابراز داشتهاند، ليكن در اين نوشتار مىخواهم تعريفى مغفول و مهجور از «عدالت»، كه از دو پيشواى مظلومترين مكتب جهان و ستمديدهترين مذهب در سرتاسر تاريخ انسان رسيده است و در دسترس است، بياورم و معرفى كنم و از همه صاحبنظران و محققان و عدالتخواهان و انقلابيون جهان، با ديدگاههاى گوناگون آنان، درخواست كنم تا در ابعاد عظيم و اعماق عجيب اين «تعريف» عينى بنگرند، و در صورتى كه آن را والاترين و انسانىترين و ارزشىترين و انقلابىترين تعريفى ديدند كه از «عدالت معيشتى و اقتصادى» در زندگى انسان شده است، به حكم وجدان و انسانيت و براى اداى احترام به همه ارزشهاى انسانى و همه ايثارها و فداكاريهاى بشرى، در نشر آن در همه جا، و تفهيم آن به همگان كوتاهى نورزند، و در راه «فقرزدايى جهانى»، آن را ملاك گيرند، و سرلوحه اقدامهاى گران و انقلابهاى دگرگونساز قرار دهند، و از مبارزههاى پيگير براى تحقق آن هيچ دم باز نايستند.
تعريف عينى
تعريف عظيم و كوتاه و عينى ياد شده با سند معتبر از سوى سپيدهآفرين سپيدهدمان هدايت، فروغگستر آفاق صيرورت، و پيشواى اقاليم رشد و تربيت، حضرت امام جعفر صادق(ع) رسيده است، و اين است:
ـ انّ الناس يستغنون اذا عدل بينهم:3 اگر در ميان مردمان به عدالت رفتار شود، همه بىنياز مىگردند.
اين «تعريف» به صورتى شگفتىآور، در نزد عموم مسلمين، بهويژه پيروان ائمه معصومين(ع) مورد غفلت قرار گرفته و فراموش گشته است. و اگر جايى سخن از عدالت گفته مىشود، يا در اين باره چيزى نوشته مىشود، يا محققان و صاحبنظران به بحث در اين بارهها مىپردازند، اشارهاى نيز به اين تعريف به چشم نمىخورد. و اين چگونگى در مورد تعاليم آنان، از نقطهها و نمونههاى بارز مظلوميت دامنهدار ائمه طاهرين(ع) و معارف گوناگون آن بزرگواران است و مكتب خورشيدسان ايشان.
نقطه اوج اين تعريف (به جز اعماق الهى و ابعاد انسانى آن، و همچنين نشان دادن مراد الهى، از اقامه قسط و اجراى عدل در آيات قرآن كريم و سنت نبوى)، عينيت آن است؛ يعنى در اين تعريف، به هيچ روى «كلىگويى» و «ذهنگرايى» نشده است، بلكه واقعيت عينى و خارجيت ملموس، با صراحت (و به تعبير مردم: لبّ و پوستكنده) گفته شده است تا مطلب براى هركس، حتى عامىترين مردم و حتى در سنين پايين از نوجوانان، معلوم و محسوس باشد...
خوشبختانه اين حديث شريف و عظيم، در كتابى معتبر چونان «كافى» روايت شده است، اگرچه خود مضمون آن (كه جز از علم جامع و واقعيتنگرى معصوم(ع) و الهيت تعاليم معصومان، كه سرشار از مراعات جانب خلق است،يعنى بندگان خدا بندگان محروم خدا صادر نمىشود)، بىنياز از هرگونه سندى است، و براى انتساب آن به معصوم كافى است.
و بايد دانست كه موضوع مطرح گشته در اين تعليم بزرگ الهى، از دهها آيه و حديث ديگر نيز استفاده و استنباط مىشود، بلكه از پارهاى از آنها به صراحت نيز به دست مىآيد، 4 ليكن علاوه بر آنچه گفته شد، حديثى ديگر از آموزگار حقايق وحيانى، هدايتگر معالم قرآنى، تجسم نفحات رحمانى و تبلور ظهور سبّوحى و سبحانى، حضرت امام موسى كاظم(ع) رسيده است كه همواره ارتباط ذاتى و اصال جوهرى تعاليم الهى و معالم دينى را در مكتب اهل بيت(ع) روشن مىسازد، حديث كاظمى اين است:
ـ ان الله لم يترك شيئاً من صنوف الاموال الا و قد قسمه، و اعطى كل ذي حق حقه، الخاصه و العامه، و الفقراء و المساكين، و كل صنف من صنوف الناس... لو عدل في الناس لاستغنوا...:5 خداوند هيچ گونه مالى را رها نگذاشته، بلكه آن را قسمت كرده است، و حق هر صاحب حقى را (در تقدير الهى) به او داده است. خواص و عوام، و فقيران و بينوايان، و همه قشرهاى مردمان... اگر در ميان مردم به عدالت رفتار مىشد، همه بىنياز مىشدند (و فقيرى و مسكينى و نيازمندى باقى نمىماند).
اگرچه از ظاهر اين دو حديث، عدالت اقتصادى و معيشتى فهميده مىشود، ليكن چه بسا بتوان، ايستار عينگرايانه دو حديث را به همه اقسام عدالت مربوط دانست؛ زيرا تعبير «الناس: مردمان»، و «اذ عدل بينهم: هرگاه در ميان آنان عدالت اجرا شود»، صورتهاى ديگر عدالت را نيز شامل مىشود؛ زيرا كه ايجاد عدالت و اجراى آن به صورتى كه جامعه از چنگالهاى اختاپوس فقر رهايى يابد، بايد بر شالودههايى نيرومند استوار باشد. و اين شالودههاى نيرومند، جز با «حضور عدالت» در شئون ديگر اجتماع پىريزى نخواهد شد و استوارى نخواهد يافت.
پىنوشتها:
1. «گزيده گوهر مراد»، ص23، مقدمه وتوضيحات و واژهنامه، صمد موحد، تهران، كتابخانه طهورى (1364ش).
2. «رساله صناعيه» (حقائق الصنائع)، چاپ مشهد، با مقدمه و اهتمام دكتر على اكبر شهابى (1317ش).
3. «كافى»، ج3، ص568، «الحياه»، ج6، ص345.
4. به جلد سوم تا ششم «الحياه» مراجعه كنيد، و آيات و احاديث مذكور در اين مجلدات را با دقتبخوانيد، و در ارتباط با هم در آنها بينديشيد و آفاق عمل به آنها را براى رهايى واقعى مستضعفان در برابر خود مجسم سازيد.
5. «كافى»، ج1، ص542، «الحياه»، ج6، ص345.
روزنامه اطلاعاتcodex27x
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید