انوار، حکیمی از نسل فیلسوفان جامع / حسن بلخاری

1401/12/22 ۱۱:۴۸

انوار، حکیمی از نسل فیلسوفان جامع / حسن بلخاری

افلاطون در رسالۀ «جمهوری» (کتاب ششم) شعلۀ بحث در باب فلسفه و نقش مؤثر فیلسوف در جامعه را برمی‌‌افروزد تا به تشریح و تبیین یکی از مشهورترین گزاره‌های خود برسد: «حاکمان حکیم» یا «حکیمان حاکم».

 افلاطون در رسالۀ «جمهوری» (کتاب ششم) شعلۀ بحث در باب فلسفه و نقش مؤثر فیلسوف در جامعه را برمی‌‌افروزد تا به تشریح و تبیین یکی از مشهورترین گزاره‌های خود برسد: «حاکمان حکیم» یا «حکیمان حاکم». این بحث با مفهوم‌شناسی فلسفه آغاز و به تشریح تقسیمات آن می‌رسد. کتاب هفتم نیز با تمثیل مشهور غار آغاز می‌شود تا مرز میان شناختنی‌های معقول و محسوس روشن شود و سپس علومی چون موسیقی، ادبیات، حساب، هندسه، نجوم، سیاست و… مورد شرح و بسط قرار گیرند.

این کوشش افلاطون آغازی بر ظهور تقسیمات حکمی و فلسفی در تاریخ فلسفه است. امری که به دست شاگرد نامدارش، ارسطو، تداوم و صورتی مدون‌تر یافت. معلم اول، در فصل دوم از کتاب اول مابعدالطبیعه (آلفای بزرگ)، ابتدا «علم به امور کلی را عالی‌ترین و بالاترین درجۀ علم دانست و فلسفه را علمی که وظیفه‌اش تبیین مبادی نخستین و مهمتر علل است؛ زیرا نیک (خیر) یعنی ‌غایت، خود یکی از علل است.»۱

این بحث در کتاب ششم (اپسیلون) پی‌گرفته می‌شود و در فصل «انواع علوم نظری و شرافت فلسفۀ اولی» از علوم نظری (شامل علوم طبیعی، علوم ریاضی و فلسفۀ اولی) و علوم صناعی و علوم عملی به عنوان اقسام علوم یاد می‌کند. از دید ارسطو، علوم ریاضی نیز «نظری» هستند. البته در اندیشۀ او هنگامی که از ریاضیات سخن می‌رود، الزاما این ریاضیات معادل علم حساب نیست، بلکه علمی است «کلی‌تر» از حساب و هندسه که ناظر به روابط بین همۀ انواع مقادیر است، و دقیقا از همین روست که نجوم و موسیقی نیز در عداد علوم ریاضی قرار می‌گیرند: «هندسه و ستاره‌شناسی در باب قسمی خاص از موجودات پژوهش می‌کنند، در حالی که ریاضیات کلی با همۀ موضوعات ریاضی سروکار دارد.»۲ از دیدگاه ارسطو علوم ریاضی برخلاف علوم طبیعی، دارای برخی رشته‌هاست که موضوعات بی‌حرکت و مفارق از ماده را مورد بحث قرار می‌دهند.۳

ارسطو با نادیده گرفتن بحث در باب علوم عملی و صناعی، بحث در باب برجسته‌کردن تمایز میان انواع علوم نظری را پی‌گرفته و ارج می‌نهد تا به شرافت و تمایز مطلق فلسفه اولی نسبت به علوم طبیعی و ریاضی برسد: «علم طبیعی اشیائی را بررسی می‌کند که به‌ طور «جدا» و «مستقل» وجود دارند؛ ولی این اشیا «نامتحرک» نیستند و بعضی قسمت‌های علم ریاضی به پژوهش دربارۀ موضوعاتی می‌پردازند که نامتحرکند، ولی محتملا مفارق از ماده وجود ندارند، بلکه در ماده‌اند [در اینجا ارسطو با بیان احتمال، مفارقت برخی موضوعات ریاضی را از ماده نفی می‌کند (توجه کنید برخی را) تا شرافت و تمایز مطلق فلسفۀ اولی را اثبات کرده باشد]؛ اما فلسفۀ نخستین (فلسفۀ اولی) به تحقیق در اشیائی می‌پردازد که هم مفارق از ماده‌اند و هم نامتحرک [به عبارتی تجرد صرف] و هم علل به‌ضرورت باید سرمدی باشند، ولی به‌خصوص این علل باید بالضروره «سرمدی» باشند؛ زیرا اینها علل آن دسته از اشیای الهی هستند که به حواس می‌نمایانند.»۴

پس از ذکر این معانی، ارسطو رسماً انواع فلسفۀ نظری را چنین بیان می‌کند: «علم ریاضی، علم طبیعی و علمی که می‌توانیم آن را علم الهی (تئولوگیا) بنامیم؛ زیرا بدیهی است که اگر الوهیت در جایی حاضر است، باید در این قسم اشیا (اشیای مفارق و نامتحرک) حاضر باشد و شریف‌ترین علوم باید به شریف‌ترین جنس موجود بپردازد و چون علوم نظری خواستنی‌تر از علوم دیگرند، پس این علم باید خواستنی‌تر از سایر علوم نظری باشد.»۵

بنابراین ارسطو علوم ریاضی (شامل حساب، هندسه، موسیقی و ستاره‌شناسی) را اولا از علوم نظری (یا همان فلسفه در معنای کلی) و ثانیا از علومی می‌داند که به دلیل ‌متحرک نبودن موضوعات برخی از آنها، در حد وسط میان فلسفه اولی و علوم طبیعی قرار می‌گیرند، زیرا علوم طبیعی مادی صرف‌اند و علوم الهی مجرد صرف.

در این میان، علوم ریاضی علومی هستند که موضوعات برخی از آنها نامتحرکند و بنابراین، متمایز از علوم طبیعی‌اند (که همۀ موضوعات آنها در ماده و متحرکند)؛ اما این خصوصیت نیز سبب می‌شود در عداد علوم الهی یا فلسفۀ اولی قرار گیرند؛ زیرا به اعتقاد ارسطو، مفارق از ماده نیستند و بلکه در ماده‌اند. به عبارتی نه مجرد صرف‌اند نه مجسد صرف؛ حالتی واسط میان محسوسات و معقولات که به بهترین وجه در کلام ابوالحسن عامری، فیلسوف ایرانی قرن چهارم، ظهور یافته است: «و ما العلوم الحکمیه فهی تفتن ایضا الی صناعات ثلاث:

احداها حسّیه: و هی صناعه الطبیعیین،

و الثانیه عقلیه: و هی صناعه الالهیین،

و الثالثه مشترکه بین الحس و العقل: و هی صناعه الریاضیین.»۶

سیری در تاریخ اندیشه اسلامی

در «نهضت ترجمه»، فلسفه با گستره‌ای (که مختصراً از آن سخن رفت) به جهان اسلام وارد شد. فارابی که ابن‌خلکان او را علی‌الاطلاق «نخستین فیلسوف مسلمان» می‌داند، در آثار خود عموما و در احصاءالعلوم خصوصا به شرح و بسط و تدوین علوم پرداخت و به‌ویژه در احصاء، طبقه‌بندی نوینی از دانش‌ها ارائه نمود و شاید به همین دلیل ملقب به «معلم دوم» شد. مفاتیح‌العلوم خوارزمی و نفائس‌الفنون فی عرائس‌العیون شمس‌الدین محمد بن محمود آملی گسترۀ علوم در تمدن اسلامی را در قرون بعدی، بسیار وسعت بخشیدند.

رویکرد یونانی به گسترۀ دانش و اجزای آن در تمدن اسلامی، دست‌کم در حوزۀ فلسفۀ مشّاء، مقبولیتی عام یافت. رسائل اخوان‌الصفا (که صورتی نوافلاطونی دارد)، مجموعۀ تألیفات و تصنیفات ابن‌سینا و تأملات امثال فارابی این گستردگی را نشان می‌دهد.

گرچه مسیر حکمی امام محمد غزالی، حکمت اشراقی شیخ شهاب‌الدین سهروردی و رویکرد عرفانی ابن‌عربی، فلسفۀ مشّاء را از میدان‌داری مطلق در عرصۀ اندیشۀ اسلامی بازداشت، اما ظهور کسانی چون قطب‌الدین شیرازی، تداوم فلسفۀ مشاء بود. دره‌التاج قطب‌الدین که خود نوعی شفای سینوی به زبان فارسی بود (شامل دوازده رشته از علوم و از آن جمله موسیقی)، پی‌جویی‌های او در تعالی علم نجوم در تبعیت از خواجه نصیرطوسی و ساخت رصدخانه مراغه، کم‌نظیری او در دانش موسیقی و به‌ویژه نقش او در شرح آرای صفی‌الدین اُرموی و در چهارده‌سالگی طبابت در بیمارستان شیراز، نشان از جامعیتی در دانش بود که تنها فلسفه مشائی می‌توانست در جان و جهان شخصی چون قطب‌الدین برانگیزد. بر خیل این معانی بیفزاییم مریدی صدرالدین قونری، بزرگ‌ترین میراث‌بر عرفان شیخ اکبر، «محیی‌الدین ابن‌عربی» را.

این سیر در تاریخ اندیشه اسلامی، با ابن‌سینا آغاز و تبلور یافته و در آثار و سیرۀ قطب‌الدین ادامه یافت؛ اما پس از قطب‌الدین چنین نگره‌ای تسلیم اقتضائات ناشی از تخصصی‌شدن دانش گردید. لاجرم بزرگ‌ترین حکیم دورۀ صفوی که عنوان «حکمت متعالی»‌اش نشان می‌دهد از سه حکمت علیا، وسطی و سفلی تنها متعالی‌اش را برگزیده و بقیه را وانهاده، نه اندیشه‌ورزی و تغوص در حساب و هندسه و نجوم و ریاضیات و موسیقی را دارد و نه علم‌الابدان یا طبابت را.

در تداوم سراسر فراز و نشیب جامعیت دانش در تاریخ اندیشه اسلامی، استاد سیدعبدالله انوار یک استثنا بود. این شیفته و شیدای جامعیت و گستردگی دانش در حوزۀ فلسفه تا آنجا که ممکن بوده، جان و جهان و توان خویش را در فروزان داشتن جامعیت دانش در تمدن اسلامی نهاد. کارنامۀ درخشان علمی استاد مؤید این معناست: از شرح و ترجمۀ «شفا»ی ابن‌سینا گرفته تا شرح و تعلیقه بر «دره‌التاج» قطب‌الدین و شرح «موسیقی کبیر» فارابی و «متافیزیک» ارسطو و تا شرح «فرائدالاصول» شیخ مرتضی انصاری و…

درگذشت این استاد فرهیخته را تسلیت می‌گویم و از حضرت حق‌تعالی آرامش و رضوان الهی برای روح بلند او مسئلت می‌نمایم و افتخار می‌کنم هنگامی که در فروردین ۱۳۹۶ به عنوان رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی کنار استاد بزرگوار دکتر محقق قرار گرفتم، دوره مسئولیتم را با نام نامی استاد انوار آغاز نمودم. خداوند روح بلندش را با روح عالمان و فاضلان محشور فرماید.

پی‌نوشت‌ها:

۱- مابعدالطبیعه، ارسطو، ترجمۀ محمدحسن لطفی، ۱۳۸۷، طرح نو، ص۳۲٫رر

 ۲- همان، ص۲۴۱٫رر

 ۳- همان، ص۲۴۰٫رر

 ۴- همان، ص۲۴۱٫رر

 ۵- همان.رر

 ۶- الاعلام بمناقب الاسلام، ابوالحسن عامری، تصحیح احمد عبدالحمید غراب، ترجمۀ احمد شریعتی و حسین منوچهری، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۶۷، ص۱۸۷٫

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: