نگاهی به تصوف و عرفان از باورهای كلیشه‌ای تا واقعیت تاریخی

1401/3/25 ۰۹:۳۲

نگاهی به تصوف و عرفان از باورهای كلیشه‌ای تا واقعیت تاریخی

با ظهور تجدد از غرب جغرافیای سرزمین ما و مواجهه ناگزیر و عمدتا آسیب‌زا (تروماتیك) با فرهنگ و تمدن جدید، بسیاری از اهل فكر و اندیشه درصدد برآمدند تا علل و عوامل آنچه را خود انحطاط و زوال فرهنگ و تمدن ما می‌خوانند، دریابند

 

محسن آزموده: با ظهور تجدد از غرب جغرافیای سرزمین ما و مواجهه ناگزیر و عمدتا آسیب‌زا (تروماتیك) با فرهنگ و تمدن جدید، بسیاری از اهل فكر و اندیشه درصدد برآمدند تا علل و عوامل آنچه را خود انحطاط و زوال فرهنگ و تمدن ما می‌خوانند، دریابند و توضیح دهند كه چرا و چگونه غربیان توانستند از پی عصری كه ایشان «قرون وسطایی تیره و تاریك» و مملو از «خشونت و تفتیش عقاید و كشت و كشتار»، تلقی می‌كردند، نوزایش (رنسانس) كنند و به‌پا خیزند؟ چرا ما پس از سده‌هایی كه اینان باز به تأسی از مستشرقان و شرق‌شناسان، «عصر طلایی تمدن و فرهنگ» ایرانی-اسلامی می‌خواندند، دچار رخوت و ركود و تصلب شدیم؟ دغدغه‌مندان و اهل اندیشه در جامعه ما، در رویارویی با این پرسش اساسی كه خود مملو از مفروضات و پیش‌فرض‌های ناسنجیده است، پاسخ‌های متفاوتی پیشنهاد كردند و به عوامل و علل گوناگون سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و حتی جغرافیایی و ژئوپلیتیك مستمسك شدند.

 در میان آنها كه عناصر و باورهای فرهنگی را موثر می‌دانستند، شماری -در راس ایشان احمد كسروی- انگشت اتهام را به سمت تصوف یا آنچه «صوفی‌گری» می‌خواندند، نشانه گرفتند و با برجسته كردن برخی از خصائل و روحیات مشهور اهل تصوف، مدعی شدند كه یكی از مهم‌ترین - اگر نگوییم مهم‌ترین- علل عقب ماندگی و فرهنگ و تمدن ایرانی، رواج روحیات و باورهای صوفیانه است. منظور آنها از این روحیات و باورها، تصورات كلیشه‌ای و قالبی درباره تصوف چون خردستیزی، دنیاگریزی، عزلت گزینی، دم غنیمتی، جبرباوری، زاویه نشینی، بی‌اعتنایی به سیاست و اجتماع و علم، روحیه مرید و مرادبازی، باطنی‌گری و خصائل و روحیاتی از این دست است. از نظر ایشان یك علت عمده و بلكه علت‌العلل ضعف و فتور فرهنگی ما در سده‌های اخیر، غلبه و شیوع این ویژگی‌ها بر فرهنگ عمومی جامعه است و در نتیجه برای حل مشكل باید هر چه زودتر، مانع از ترویج و تبلیغ این اندیشه‌ها شد. در نتیجه بسیاری از این روشنفكران و صاحب‌نظران، آثار و مكتوبات موسوم به صوفیانه و حتی عرفانی را زهرناك و آسیب‌رسان خواندند و مطالعه و یادگیری آنها را خطرناك عنوان كردند. بعضی از آنها همچون احمد كسروی، حتی تا جایی پیش رفتند كه حكم به كتابسوزان و دستور به امحای فیزیكی آثار نویسندگان و شاعرانی دادند كه عارف و صوفی قلمداد می‌شدند، زیرا آنها را مروج تباهی و جبرگرایی و خراباتی‌گری می‌دانستند.

اما تصور این منتقدان از تصوف و عرفان و نحوه حضور آنها در جامعه از سویی و ربط و نسبت‌شان با شرایط فراگیر سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی از سوی دیگر نادقیق و توام با سوءتفاهم و خطاست. تصوف یا عرفان را مثل محمدرضا شفیعی كدكنی نگاه زیبایی‌شناسانه به دیانت بنگریم یا هر تعریف دیگری از آن ارایه دهیم، گونه‌ای نگاه و نظام باور و مجموعه‌ای از آداب و رسوم و مناسك زندگی است كه با عناوین متفاوت در جاهای مختلف جهان و در زمان‌های گوناگون ظهور و بروز یافته و منحصر به یك منطقه خاص نیست. البته تردیدی نیست كه برخی از ویژگی‌ها و خصائل روحیات صوفی‌گرایانه و عرفانی، همان‌هاست كه در بالا به آنها اشاره شد، اما اولا در این فهرست تنها بر برخی از خصوصیات و روحیات تصوف و شكل زندگی و اندیشه‌های باطنی تاكید شده و ثانیا همین ویژگی‌های دست‌چین شده نیز عموما با تعابیری منفی معرفی شده‌اند. برای مثال می‌توان از ویژگی‌هایی چون دنیاگریزی و دم غنیمتی و حتی عزلت‌گزینی تعابیر مثبتی نیز ارایه داد، همچنان كه می‌بینیم در دهه‌های اخیر، اتفاقا در برابر سویه‌های منفی تجربه شده تجدد، بسیاری راه‌حل را در پناه بردن به همین اندیشه‌ها و شیوه‌های زندگی می‌جویند و به الگو گرفتن از شیوه زیست و اندیشه‌های عارفان و صوفیان و حكیمان و فرزانگان فرا می‌خوانند.

نكته مغفول مهم‌تر آن است كه پناه بردن جامعه به اندیشه‌ها و شیوه‌های زیست صوفیانه و باطنی، پیش و بیش از آنكه علت یا سبب گریز از زندگی واقعی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی باشد، محصول شرایط ناگوار و نابسامانی است كه به علل مادی متفاوتی پدید آمده‌اند. به عبارت دقیق‌تر، رجوع به اندیشه‌ها و سبك زندگی باطنی و دنیاگریزانه معمولا در شرایطی رخ می‌دهد كه عرصه مادی و عینی زندگی اجتماعی و اقتصادی و سیاسی در تنگناست و این تفكرات و شیوه‌های حیات به عنوان سازوكارهایی برای رهایی از دشواری‌ها و مشكلات عینی و واقعی برگزیده می‌شود، بنابراین اگر هم بتوان از نشانه زوال یا انحطاط سخن گفت، باید رواج تصوف را معلول وضعیت نابسامان خواند.

اما گذشته از این تحلیل‌های نظری، واقعیت تاریخی عرفان و تصوف در تاریخ و فرهنگ ما متفاوت از تصور علت‌شناسان انحطاط است، یعنی اولا رواج و شیوع آن به خصوص در متن زندگی روزمره مردم تا بدان پایه نبوده كه بتوان آن را علت‌العلل یا مهم‌ترین علت وضعیت رویداده دانست، ثانیا در واقعیت تاریخی، نهاد تصوف به خلاف باورها و اندیشه‌هایی كه در آثار و مكتوبات عرفانی هست، چندان هم دنیاگریز و گوشه‌نشین نبوده و اتفاقا هر جا كه شرایط عینی مساعد بوده، این نهاد نقش‌آفرینی‌های انكارناپذیر و موثر اجتماعی و سیاسی و اقتصادی ایفا كرده است. كوتاه سخن آنكه باورهای كلیشه‌ای و غلط درباره تصوف با مراجعه به متن تاریخ و مطالعه عمیق و گسترده آثار موصوف (درست یا غلط) به عرفانی و صوفیانه از میان می‌رود و تصویر درست‌تر و دقیق‌تری از این جریان چند شاخه و چند لایه فكری و اجتماعی به دست خواهد آمد و تاثیرش بر اندیشه‌ها و شیوه‌های زیست فردی و اجتماعی مردمان در طول اعصار و بلكه در روزگار كنونی روشن‌تر خواهد شد.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: