فارابی و موسیقی افلاک / حسن بلخاری - بخش دوم و پایانی

1400/9/1 ۱۰:۴۶

فارابی و موسیقی افلاک / حسن بلخاری - بخش دوم و پایانی

ارسطو رأی فیثاغوریان در باب موسیقی را نپذیرفت و نظرش بر امثال فارابی و ابن‌سینا تأثیر گذاشت. «ارسطو سعی می‌کرد با استناد به این دلیل که اگر موسیقی کیهانی وجود داشت، سبب نتایج مصیبت‌آمیزی برای زمین می‌شد، وجود آن را انکار نماید.

ارسطو رأی فیثاغوریان در باب موسیقی را نپذیرفت و نظرش بر امثال فارابی و ابن‌سینا تأثیر گذاشت. «ارسطو سعی می‌کرد با استناد به این دلیل که اگر موسیقی کیهانی وجود داشت، سبب نتایج مصیبت‌آمیزی برای زمین می‌شد، وجود آن را انکار نماید. او به این نکته اشاره کرد که اصوات دارای فرکانس بالا اشیا را متلاشی می‌کنند و رعد، صخره‌ها را از هم می‌پاشاند؛ لذا اگر موسیقی کرات وجود داشت، زمین منهدم می‌گردید.» (گورمن، ۱۳۶۶: ۲۳۵). شاید فارابی نیز در بخش مفقوده موسیقی کبیر با استناد به چنین استدلالاتی، به نفی و نقض آرای فیثاغوریان پرداخته باشد؛ زیرا در بخشی از مقدمه موسیقی کبیر اشاره می‌کند که بطلان رأی فیثاغوریان در باب موسیقی افلاک را ثابت کرده است: «آنچه بسیاری از پیروان فیثاغورس و برخی طبیعیون درباره اسباب این چیزها گفته‌اند، بیشترش باطل است و سخن حق در آن اندک است و ما در بررسی آرای ایشان این معنی را ثابت کرده‌ایم». (فارابی، ۱۳۷۵: ۲۱).

 

فارابی و نظریه موسیقی افلاک

فارابی در کتاب موسیقی کبیر، این رأی فیثاغوریان را که موسیقی بازتاب حرکت افلاک است، نپذیرفت. وی در دو موضع از مقالت اول موسیقی کبیر، نخست در باب انواع الحان و غایات آنها و پس از ذکر این نکته که «در الحان آنچه سبب لذت است، همان است که در دیگر محسوسات مدرکات نیز لذت‌آفرین است. لذت و رنج تابع کمال ادراک و لاکمال است»(همان)، پیرامون مبنای اسباب الحان می‌آورد: «آنچه بسیاری از پیروان فیثاغورس و برخی طبیعیون درباره اسباب این چیزها گفته‌اند، بیشترش باطل است و سخن حق در آن اندک است و ما در بررسی آرای ایشان، این معنی را ثابت کرده‌ایم». (همان) و سپس در همین مقالت و ذیل قیاس نظری (تحت علم نظری، صناعت موسیقی نظری)، ضمن تأیید و تأکید بر اینکه بیشتر موضوعات یا مفردات علم موسیقی از راه صناعت حاصل شده و ربطی به طبیعت (و در اینجا افلاک) ندارند، رأی فیثاغوریان در باب نسبت موسیقی با حرکت افلاک را بدین صورت رد می‌کند:

«جز اینکه بیشتر اشخاص (مفردات) موضوع‌های این علم (موسیقی) از راه صناعت حاصل شده‌اند و تقریباً در طبیعت یافت نمی‌شوند و عقیده پیروان فیثاغوریان که می‌گویند افلاک و کواکب با گردش خود نغمه‌هایی موزون حاصل می‌کنند، نادرست است. در علم طبیعی ثابت شده است که سخن ایشان محال است و حرکت در آسمان‌ها و افلاک و ستارگان صوتی ایجاد نمی‌تواند کرد». (همان: ۳۴).

ابن‌سینا نیز متأثر از فارابی، رأی فیثاغوریان در این باب را باطل اعلام کرده و فلسفه آنان را سست شمرده است: «از جستجوی رابطه‌ای بین اوضاع و احوال آسمان و روح با ابعاد موسیقی خودداری می‌کنیم، وگرنه روش کسانی را که از حقیقت علم آگاهی ندارند، پیروی کرده‌ایم. اینان وارث فلسفه‌ای مندرس و سست می‌باشند و صفات اصلی و کیفیات اتفاقی اشیا را به جای هم گرفته و خلاصه‌کنندگان نیز از آنها تقلید کرده‌اند؛ ولی اشخاصی که فلسفه حقیقی را فهمیده و مشخصات اصلی و صحیح اشیا را درک کرده‌اند، اشتباهاتی را که بر اثر تقلید رخ می‌دهد، تصحیح نموده و غلطهایی را که زیبائی‌های افکار کهنه را می‌پوشاند، پاک کرده‌اند. اینان سزاوار تحسین‌اند»۳ (برکشلی، ۱۳۹۰: ۱۶). ابن‌سینا بدین صورت فارابی را فیلسوف حقیقی دانسته و او را سزاوار تحسین می‌داند.

اخوان‌الصفا و نظریه موسیقی افلاک

اخوان‌الصفا در رساله پنجم از بخش ریاضیات الرسائل، بابی زیر عنوان «فی الموسیقی» دارند و این بدان معناست که همچون تقسیم‌بندی یونانیان، آنها نیز موسیقی را بخشی از ریاضیات دانسته‌اند. فارابی در باب نسبت میان ریاضیات و موسیقی، بحثی در مقالت اول موسیقی کبیر دارد و با بیان این معنا که بیشتر موضوعات علم موسیقی از طریق صناعت حاصل می‌شوند نه طبیعت، نسبت موسیقی با ریاضیات را مورد تردید قرار می‌دهد. استدلال وی چنین است که: «علوم ریاضی در موضوعات خود نه از آن جهت که زاده صناعت‌اند نظر می‌کنند، نه از آن جهت که زاده طبیعت‌اند؛ یعنی به هیچ یک از این دو جهت اعتنا ندارند.» سپس بلافاصله می‌آورد: «جز اینکه بیشتر مفردات علم موسیقی از راه صناعت حاصل شده‌اند.» صریح‌تر از این، موضعگیری او در پایان مقالت دوم از فن اول اسطقسات صناعت موسیقی است:

«خواهند گفت ریاضیون می‌پندارند که این علم [موسیقی] جزئی از علوم ریاضی است. با این فرض آیا شناخت غایات چیزهایی که این علم شامل آنهاست، لازم است یا نه؟ فلسفه ریاضی، از چرایی وجود اشیایی که در آن علم داخل‌اند، بحث نمی‌کند، بلکه از میان علتهای چهارگانه علتی را که بر آن دلالت دارد (علت صوری)، به دست می‌دهد و به علتهای دیگر خاصه به علت غایی و آن که «ما من اجله الشئ» خوانده می‌شود، نمی‌پردازد. و این علم را به آنها کاری نیست» (فارابی، ۱۳۷۵: ۲۱۲)؛ بنابراین از این رو که علوم ریاضی علت غایی را در حوزه خود مورد توجه قرار نمی‌دهند (در حالی‌که از ابعاد مهم موسیقی من اجله (به خاطر) یا همان علت غایی است)، پس نمی‌تواند در حوزه علوم ریاضی قرار گیرد.

اخوان‌الصفا در همان رساله پنجم از الرسائل و پس از بحث در باب مسائل مختلف موسیقی، به تعیین نسبت میان الحان و افلاک می‌پردازند و در پایان یکی از فصول، متأثر از آرای فیثاغوریان نسبت مذکور را چنین شرح می‌دهند: «هنگامی که معانی متضمن در نغمات و الحان به گوش سامع رسد، فطرت‌ها را لذت، ارواح را فرح و نفوس را سرور و مسرت فرا می‌گیرد؛ زیرا این حرکات و سکوناتی که بین نغمات و الحان وجود دارد، خود میزانی برای زمان‌ها و نیز محاکاتی برای حرکات اشخاص فلکی است؛ همچنان‌که حرکات کواکب و افلاک نیز میزانی برای دوره‌های عالم دهر است. پس اگر میزان زمان و عالم، متناسب و معتدل باشد، نغمات این عالم نیز متناسب و متوازن با افلاک و کواکب، معتدل و موزون خواهد بود.

حال اگر نفوس جزئیه بشری ساکن در این عالم کوْن و فساد، سرور عالم افلاک و لذات نفوس ساکن در آنجا را به یاد آورند، خواهند دانست و برایشان روشن خواهد شد که آنها در بهترین حالات، پاک‌ترین لذات و برجاترین شادی‌ها قرار دارند؛ زیرا نغمات حاصله از افلاک، مصفاترین و الحان آن پاک‌ترین است؛ زیرا مرکب از بهترین ترکیب‌ها و زیباترین ساختارها و پاکترین جوهرهاست و حرکاتشان زیباترین ساختارها و نسبشان، زیباترین ترکیب‌ها و تألیفات است.» (رسائل، ۲۰۰۵، ج۱: ۱۷۳)

این نتیجه صریح اخوان است که اگر میزان زمان در افلاک، میزانی متساوی، متناسب و معتدل باشد پس نغمات موسیقی نیز به دلیل تألیف و تناسب و اعتدال، مماثل و محاکات نغمات حاصل از حرکت افلاک و کواکب‌‌ است و زیبا خواهد بود. سپس اخوان به نقد رأی کسانی می‌پردازند که نسبت میان موسیقی و افلاک را منکرند.

از متن کاملا برمی‌آید که رأی و نظر خاصی را مطمع نظر قرار نداده‌اند؛ زیرا به تعبیر خود مقرر است به شبهه مفروضی بپردازند که با محور قرار دادن مفهوم طبیعت خامسه، فلک را مطلقاً فاقد نغمه و صوت می‌داند؛ بنابراین با این جمله اخوان شاید بتوان نقد فارابی بر موسیقی افلاک را که می‌گوید در جای دیگری شرح داده (و محتمل منظور همان بخش مفقوده موسیی کبیر باشد)، کاملا به دست آورد؛ زیرا در نقد اخوان آمده شخصی می‌تواند به این معنا قائل شود و بیاویزد که افلاک از این رو که طبیعت پنجم شناخته می‌شوند و این طبیعت فاقد صوت است، بنابراین نمی‌تواند صدایی تولید کند که مبنای خلق تئوری موسیقی افلاک شود. چه بسا بنیاد نظری فارابی در نفی موسیقی افلاک، استناد به همین مفهوم طبیعت خامسه باشد و ما این معنا را از نقد اخوان کشف می‌کنیم.

طبیعت خامسه

اما طبیعت خامسه چیست؟ در فلسفه قدیم به عناصر اربعه، «طبایع اربعه» گفته می‌شد و افلاک را که خارج از حوزه این عناصر بودند، «طبیعت خامسه» می‌گفتند. تفاوت حوزه عناصر با افلاک، این بود که از دیدگاه حکما، افلاک قبول کوْن و فساد نمی‌کنند و به همین دلیل طبیعت پنجم نامیده می‌شوند. حال استنتاج این است که اگر طبیعت پنجم (افلاک) قبول کوْن و فساد نمی‌کنند، لاجرم صدایی نیز نمی‌توانند تولید کنند. اخوان با بیان این جمله که اگر قائلی چنین نقدی آورد و ثابت کرد افلاک فاقد صوت و صدایند، او باید بداند که حتی اگر فلک دارای طبیعت خامس باشد، دلیل نمی‌شود که اجسام آن صاف و زلال نباشند؛ همچون نور آتش که ستارگانند و نیز همچون اجسامی شفاف چون بلور (افلاک) و همچون وجه صاف و صیقل‌خورده آینه و آنچه قبول نور و ظلمت می‌کند (مانند هوا)، صفاتی چون فروزندگی، شفافیت و صاف بودن که برای نور، بلور و آینه به کار می‌رود، همه دارای اوصاف اجسام طبیعی‌‌اند و اجسام فلکی فوق‌القمر، نیز در این صفات با آنها شریک‌اند.

اگر فلک نیز دارای طبیعت پنجم باشد، دلیل نمی‌شود که در آن اجسام، این صفات موجود نباشد. البته می‌پذیریم که بنا به اصل مراتب، صفات اجسام طبیعی در عالم افلاک بسیار متعالی‌ترند؛ مثلا از هوا صاف‌تر، از بلور شفاف‌تر و از آینه صیقل‌خورده‌ترند؛ اما به هر حال در آنجا نیز این صفات موجود است، لکن به نحو متعالی‌تر. بدین ترتیب اخوان‌الصفا به شبهه فارابی پاسخ می‌گویند و اثبات می‌کنند که بنا به اشتراک برخی صفات اجسام طبیعی با صفات عالم افلاک، می‌توان بین دو عالم ماده و فلک ارتباط برقرار نمود و الحان خوش موسیقی در عالم کوْن و فساد را بازتاب الحان و نغمات و اصوات عالم افلاک دانست.»۴

به نظر می‌رسد این نقد و تحلیل اخوان در الرسائل، بین سالهای ۳۶۰ تا ۳۸۰ ق نگاشته شده باشد و این تاریخ دست کم سی سال پس از وفات فارابی است. اما چرا به احتمال قریب به یقین این قائل مذکور در متن فوق را («فلیعلم هذا القائل…») فارابی می‌دانیم و این نقد اخوان راپاسخ به فارابی؟

به دلیل اشارتی که در ابتدای رساله موسیقی می‌آورند و گفتیم که مرجع ضمیر این شخص، جز فارابی نمی‌تواند باشد و آن روایت این بود: «و من الألحان و النغمات ما ینقل النفوس من حال الى حال و یغیّر أخلاقها من ضدّ الى ضد، و من ذلک ما یحکى ان جماعه کانت…: چنین روایت کرده‌اند که مردی وارد مجلس شخص بزرگی می‌شود در حالی که سیمای فقیرانه‌ای دارشت…»(اخوان‌الصفا، ۲۰۰۵م، ج‏۱، ۱۸۵) که ذکرش پیشتر گذشت.

نتیجه

خلاصه و نتیجه نهایی این است که حکمای مسلمان در باب ماهیت موسیقی افلاک اختلاف داشتند. در حالی که حکمای متمایل به اشراق و عرفان، بنیادش را پذیرفته بودند و در شرح و بسط آن کوشیدند. فلاسفه مشّائی به دلیل پیروی از برخی عقاید ارسطو و مهمتر، ادله غیر استدلالی قائلان به این نظریه (ادله ذوقی)، از قبول آن خودداری ورزیدند. این مقاله از نخستین مواجهه نقادانه حکمای مسلمان در این باب پرده برداشت و با ابتنای به نقد اخوان‌الصفا، توانست مبنای استدلالی امثال فارابی در نفی نظریه موسیقی افلاک را به دست آورد. اخوان معتقد بودند شخصی ممکن است به دلیل طبیعت خامسه دانستن افلاک، آنها را فاقد صوت و صدا بداند و نظریه موسیقی افلاک را رد کند؛ اما این شخص نمی‌تواند منکر وجود برخی از صفات و ویژگی‌های جهان کوْن و فساد در افلاک شود؛ بنابراین امکان تولید صدا در افلاک وجود دارد و طبیعت خامسه دانستن آنها دلیل مکفی بر رد تولید اصوات از سوی افلاک نیست. به نظر می‌رسد اخوان متن آن «قائل» را که به احتمال بسیار زیاد فارابی بوده است، خوانده و این‌گونه پاسخ داده‌اند. هدف این نوشتار داوری در باب این دو نظر نبود، بلکه تنها بیان شمه‌ای از مناظرات حکمای مسلمان در باب موسیقی بود.

پی‌نوشت‌ها:

۳ـ متن عربی شفا چنین است: «و لا ملتفتین الى مماکیات الأشکال السمائیه و الأخلاق‏ النفسانیه بنسب‏ الأبعاد الموسیقیه؛ فإنّ ذلک من سنّه الذین لم تتمیز لهم العلوم بعضها عن بعض، و لا انفصل‏ عندهم ما بالذات و ما بالعرض؛ قوم قدمت فلسفتهم، و ورثت غیر ملخصه، فاقتدى بهم المقصرون ممن أدرک الفلسفه المهذبه، و لحق التفصیل المحقق.و لرب غفله جلبها اقتداء، و سهو غطى علیه حسن ظن بالقدماء، فتلقى‏ بالقبول، و عاده صدت‏ عن حقیقه، و مساعده صرفت عن تأمل.(الشفاء، الریاضیات، ج‏۱، الموسیقى، ص۴)

۴ـ رسائل اخوان‌الصفاء و خلان الوفاء، ج‏۱، ص۲۰۶٫

منابع:

ـ الموسیقی الکبیر، ابونصر محمد بن طرخان فارابی، ترجمه آذرتاش آذرنوش.

ـ الموسیقی الکبیر، ابونصر محمد بن طرخان فارابی، ترجمه مهدی برکشلی

ـ اندیشه‌های علمی فارابی درباره موسیقی‌شناسی ایران، مهدی برکشلی.

ـ الشفاء (الریاضیات)، جوامع علوم الموسیقی، ابن‌سینا تحقیق زکریا یوسف.

ـ الرسائل، اخوان‌الصفا و خلان الوفا، ج۱، القسم الریاضی، الرساله الخامسه.

ـ وفیات‌الاعیان، ابن‌خلکان، جلد پنجم.

ـ هندسه خیال و زیبایی (پژوهشی در آرای اخوان‌الصفا در باره حکمت هنر و زیبایی) حسن بلخاری، نشر فرهنگستان هنر، چاپ دوم: ۱۳۹۸٫

Iamblichus , life of Pythagoras , trans. T Taylor London 1818

ـ مجموعه آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفی، انتشارات خوارزمی.

ـ مجموعه آثار فلوطین، ترجمه محمدحسن لطفی، انتشارات خوارزمی.

ـ فیثاغورث، اثر پیتر گورمن، ترجمه پرویز حکیم هاشمی، نشر مرکز،

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: