ماجرای یک سئوال عجیب / نصرالله پورجوادی

1393/9/11 ۱۱:۵۵

ماجرای یک سئوال عجیب / نصرالله پورجوادی

دکتر نصرالله پورجوادی در مطلبی که در فیس بوک خود نوشته است به ماجرای جالبی اشاره کرد. او با این توضیح که ” برخی از دوستان فیس بوکی در ذیل استاتوس قبلی من که در بارۀ دین و مدرنیته بود از من سؤال کرده بودند که: آقا، دین چه جوری مدرن می شود؟ دین که سرا پا قرون وسطاست.” نوشت : با این سؤال خواسته اند بنده را به حرف بیاورند. بنده به این دوستان فیس بوکی عرض می کنم که اولا من وقتی این جور سؤالات را می خوانم پیش خودم می گویم. این آقا یا خانم که می تواند باشد؟

 

 

دکتر نصرالله پورجوادی در مطلبی که در فیس بوک خود نوشته است به ماجرای جالبی اشاره کرد. او با این توضیح که ” برخی از دوستان فیس بوکی در ذیل استاتوس قبلی من که در بارۀ دین و مدرنیته بود از من سؤال کرده بودند که: آقا، دین چه جوری مدرن می شود؟ دین که سرا پا قرون وسطاست.” نوشت : با این سؤال خواسته اند بنده را به حرف بیاورند. بنده به این دوستان فیس بوکی عرض می کنم که اولا من وقتی این جور سؤالات را می خوانم پیش خودم می گویم. این آقا یا خانم که می تواند باشد؟ عضوموساد و ارتش سایبری اسرائیل یا عضو وزارت اطلاعات ملا عمر یا ابوبکر بغدادی؟ یا چه می دانم، هزار جای دیگر. شما را بخدا کلاهتان را قاضی کنید، بلا نسبت کدام … پیدا می شود که وسط جنگلی از حوادث نشسته باشد ، این طرفش سنی های ملا عمر و القاعده ، آن طرفش انگلیسی ها و فرانسویها و الجزایریهای ارتش داعش ، بخواهد به سؤال شما پاسخ بدهد؟ ما حالا یه حاشیۀ نیمه امنی توی این زادگاه خودمان پیدا کرده ایم و داریم نون و ماست خودمان رامی خوریم، چه کار داریم به مدرنیته و این حرفها؟ ما هر چی باشد سنی ازمان گذشته، هفتاد و اندی سال سرد و گرم یک انقلاب را چشیده ایم ، آخر عمری که نمی آییم گزگ به دست عمرو و زید بدهیم. نه جان من، ما زیر بار نمی رویم. شما هم پشت سر ما هر چه می خواهید بگوئید. بگوئید پورجوادی به سؤال ما پاسخ نداد. من به هر حال دور از جان با این حرفها خر نمی شوم.

و اما برای آن دسته از دوستانی که عضو اینجا و آنجا نیستند فقط می خواستم یکی از خصوصیات دین قرون وسطائی را معرفی کنم و راه بیرون آمدن از آن را هم نشان دهم. العاقل یکفیه الاشاره. این خصوصیتی که منظورم است روحیۀ حماسی داشتن در دین است. در ادیان قدیم این روحیه بخش مهمی از دین بوده است. و منظورم فقط اسلام نیست. ادیان قدیمی قهرمان داشتند و حماسه طلب بودند. قهرمانان مؤمن و زاهد و متقی و پرهیزگار بودند. داوطلبانه به جنگ می رفتند تا شهید شوند یا دنیا را از وجود کافران پاک کنند. ایلیاد هومر متعلق به عصر حماسه است . همینطور باگهاواد گیتا. اینها کتاب دینی هستند. شاهنامه هم در مرز است. یک پای فردوسی در عصر حماسه است و یک پایش بیرون آن. در عصر حماسه شهادت طلبی یکی از بزرگترین ارزشهای دینی و معنوی است. در قرن دوم زهاد ما هنوز در عصر حماسه زندگی می کردند. به جبهه ها می رفتند تا بکشند یا کشته شوند. عبدالله مبارک از مرو به جبهه های شرق می رفت تا مسیحیان را بکشد. همین طور ابراهیم ادهم. اصلا سفر کردن به دو دلیل بود یا برای حج رفتن یا برای جنگ کردن در جبهه ها. از اواسط قرن بیستم عده ای به فکر افتادند که از این میراث پر قدرتی که در تاریخ داشتند استفاده کنند و لذا جوانهائی را که کاپشن چه گوارا به تن می کردند هدایت کردند که به جبهه های جنگ علیه امپریالیسم بروند.

شما فکر می کنید سازمان مجاهدین خلق برای چه در خیانهای تهران امریکائی ترور می کرد؟ اگر روحیۀ حملسی و شهادت طلبی نبود آیا آن فلکزده هائی که با اشارۀ حسن صباح زمان ما در پاریس خود سوزی کردند به این کار مبادرت می کردند؟ اهالی اشرف ( اگر هنوز اشرفی وجود داشته باشد) با بنگ عصر حماسه نشئه شده بودند. الان هم آن جوان پاکستانی یا الجزایری و عربی که حاضر می شود نارنجک به کمرش ببندد و خودش را همراه با پنجاه نفر دیگر در بازار کابل یا بغداد هلاک کند به خا طر حماسه آفرینی است. حماسه طلبی متعلق به قرون وسطی است. این جوانان عرب به همان دلیلی عملیات انتحاری انجام می دهند که ابراهیم ادهم و شقیق بلخی انجام می دادند. شقیق بلخی در جبهه جنگ با بودائیان کشته شد. به این می گویند قرون وسطی. و این روحیه در مسیحیت بسیار قوی بوده است. حالا شما می پرسید دین چه طور از قرون وسطی بیرون می آید؟ پاسخ بنده ساده است: با بیرون آمدن از عصر حماسی و ارزشهای حماسی. و این چیزی است که پدران ما از قرنها پیش به فکرش افتادند. گفتم که دوران حماسی در واقع متعلق به قبل از قرون وسطی است. در قرون وسطی کسانی بودندکه جهاد را سعی کردند تفسیر باطنی کنند . حدیثی هست که می گویند پیغمبر اکرم ( ص) بعد از جنگ بدر گفته اند که رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر یعنی ما از جهاد اصغر که جنگ داعشی و ملا عمری است به جهاد اکبر که مجاهده با نفس است برگشته ایم. کسانی که با امپریالیسم به مبارزه برخاستند اول از همه به این حدیث پشت کردند. نمی دانم این حدیث صحیح است یا مثلا در قرن سوم یا چهارم ساخته شده ولی هر چه هست حدیثی است تمدن ساز. آدم ساز.

من بهتر است به همین قدر اکتفا کنم و زیاده روی نکنم. فقط بگذارید در وصف حال خودم داستانی را برایتان نقل کنم که شاید خیلی از شما آن را شنیده باشید. می گویند در زمان انقلاب مشروطه که اوضاع شیر تو شیر بود شهر تهران به دو بخش تقسیم شده بود. بخشی از آن در دست مشروطه خواهان و بخشی در دست مخالفان مشروطه. شبها جلوی هر رهگذری را می گرفتند. . از او می پرسیدند: مشروطه خواهی یا ضد مشروطه؟ و اگر خلاف نظر ایشان جواب می داد کتکش می زدند. شبی از شبها جلوی مرد بخت برگشته ای را گرفتند. پرسیدند مشروطه خواهی یا نه. گفت مشروطه خواه: گفتن همانا وکتک خوردن همان. شب بعد به دست گروهی دیگری افتاد، این بار مشروطه خوااهان. پرسیدند مشروطه خواهی یا ضد مشروطه. دیشب که این بابا به خاطر مشروطه خواهی کتک خورده بود گفت ضد مشروطه. و این بار هم باز کتک مفصلی خورد. شب سوم باز جلوی او گرفتند و همان سؤال را کردند و این بد بخت که نمی دانست چه بگوید نالیدو گفت: بخدا من زن و بچه دارم.

فصل اعتدال

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: