«نقد» چگونه ممکن می‌شود / دکتر محمدعلی مرادی

1393/9/11 ۰۹:۳۴

«نقد» چگونه ممکن می‌شود / دکتر محمدعلی مرادی

«نقد» که واژه درست فارسی آن «سنجش» است، محصول دوران جدید است. در سنت گذشته «مجادله» و «مناقشه» و «تخطئه» وجود داشت که البته اینها با مفهوم نقد یا سنجش در دوران جدید تفاوت جدی دارد. اما «سنجش» به معنای گسترده و به معنای امروزین آن واجد بنیادهای جدی فلسفی است که در بستر شکل‌گیری فلسفه دوران که به آن «فلسفه انتقادی» می‌گویند، برساخته شد.

«نقد» که واژه درست فارسی آن «سنجش» است، محصول دوران جدید است. در سنت گذشته «مجادله» و «مناقشه» و «تخطئه» وجود داشت که البته اینها با مفهوم نقد یا سنجش در دوران جدید تفاوت جدی دارد.  اما «سنجش» به معنای گسترده و به معنای امروزین آن واجد بنیادهای جدی فلسفی است که در بستر شکل‌گیری فلسفه دوران که به آن «فلسفه انتقادی» می‌گویند، برساخته شد.

در این دوران بود که کانت سه کتاب تاریخ ساز خود را به نام‌های «سنجش خرد ناب»، «سنجش خرد عملی» و «سنجش نیروی داوری» نوشت و با نوشتن آنها، رویکردی خاص پدید آمد که در سنت فلسفه و تمدن غربی ادامه یافت. آنچنان که مارکس مهم‌ترین کتابش به ‌نام «کاپیتال» را تحت عنوان «سنجش اقتصاد سیاسی» نوشت و «سنجش خرد ابزاری» دستاورد بزرگ مکتب فرانکفورت بود.

اما اگر بخواهیم سنجش را به‌مثابه یک «مفهوم» درک کنیم، باید مفهوم مقابل آن را بشناسیم و آن «مفهوم دگم» است. در رویکرد «دگم»، ذهن واجد یک ساده‌انگاری است که حقیقت را «تطابق ذهن با  واقعیت» می‌داند؛ بدین صورت که ذهن، واقعیت را مشاهده می‌کند و از طریق بازتاب واقعیت، در ذهن حقیقت شکل می‌گیرد. اما کانت با تغییر این معادله، ذهن را در مرکز قرار داد و بیان کرد که ما خود را با طبیعت تنظیم نمی‌کنیم بلکه این طبیعت است که خود را با ما تنظیم می‌کند و اگر چه ذهن پدیدار‌ها را از طریق «گونه‌نگرش»  دریافت می‌کند اما با یک ساز و کار پیچیده از طریق خودانگیختگی، واقعیت را دوباره برساخت می‌کند. پس خطا را نبایستی در بیرون جست. این ذهن است که همواره در معرض خطا است و به قولی بنیاد این خطا را باید در خود خرد و ذهن یافت نه در این یا آن اشتباه!

اما در اندیشه دگم، انسان در پی این کوشش است که چیزهایی را بشناسد که اساساً در توانایی او نیست. ازاین رو،  واجد بلند پروازی‌هایی است که این بلند پروازی‌ها خطا را ممکن می‌کند. در واقع، «سوفیسم» انسان‌ها نیستند بلکه سوفسیم خود «خرد» است؛ پس داناترین انسان نیز نمی‌تواند خود را از آنها برهاند. ازاین رو، باید همواره خود را در برابر این خطاها محافظت کند، اما هیچگاه نخواهد توانست از این خطاها که همواره او را گمراه می‌کند و فریب می‌دهند کاملاً رها شود. بر این بنیان نظری است که ذهن همواره در معرض خطا است و همواره باید درصدد باشد که خطاهای خود را بیابد و ناگزیر به سنجش مداوم نیارمند است.

این درک، جهان نو را دگرگون کرد و «فلسفه کرانمند» را ممکن ساخت که انسان همواره از شرایط امکان یا امتناع بپرسد. درفراهم آوردن این چنین زمینه‌ای بود که هنگامی که کانت از خواب دگماتیسم بیدار شد، «اندیشه انتقادی» را سامان داد. این اندیشه انتقادی که بر کرانمندی انسان تأکید دارد «فلسفه کرانمند» را باعث شده است.

پس در پرسش از اینکه «نقد چگونه ممکن است» مستلزم باور به این کرانمندی هستیم و بر پایه این مبانی است که نقد یا سنجش در تمامی عرصه‌های فرهنگ و تمدن بشری جاری و ساری می‌شود.

اما در سرزمین ما این مبانی پا نگرفت. فلسفه سنتی ما با این تلقی از نقد بیگانه است. اگرچه فرم‌های زندگی و ساختار‌های اجتماعی-سیاسی که این نحوه فکر را اقتضا می‌کرد به سرزمین ما پا گذاشت و حتی بسط و گسترش یافت اما از جنبه اندیشه، غیبت نظری آن مشهود است.

در نظام حقوقی جدال دادستان و وکلا می‌تواند علم کرانمند قاضی را ارتقا دهد و بر این راستا بود که در کنار قاضی، وکیل و دادستان، هیأت منصفه را هم ایجاد کردند تا که این خطای خرد را کاهش دهند. آنگاه حق استیناف یا تجدیدنظر ایجاد شد تا باز هم ضریب این خطا را کاهش دهند. پس با اتکا به این درک از خرد است که نمی‌توان زندگی و مقدرات کسی را به دست هیچ قاضی‌ای محول کرد. بر این پایه است که در نظام سیاسی نیز همواره اکثریت و اقلیت باید باشند. و در این بستر خرد با حضور جدی و توأمان  دولت و اپوزیسیون است که می‌توان امیدوار بود که ساز و کاری پوپا و با ثبات فراهم شود تا حداقل خطا صورت گیرد و از طریق چالش جدی و نقد برنامه‌های دولت است که می‌توان خطا را کاهش داد و حداقلی کرد. برای پرهیز از این خطا است که رکن چهارم جامعه یعنی مطبوعات و شبکه رسانه‌ها و اطلاع‌رسانی می‌کوشد خطا را کاهش دهد. چالش دولت و جامعه مدنی نیز ناشی از این درک از خرد است که نمی‌توان همزمان هم در دورنمای  دولت بود هم در دورنمای جامعه؛ در عرصه دانشگاه نیز  نمی‌توان هم در دورنمای استاد بود هم در دورنمای دانشجو. اینجا است که در تمامی عرصه‌ها گفت‌وگو شکل می‌گیرد.

«گفت‌وگو» خود گونه‌ای نقد و سنجش است. در مونولوگ، سنجشی صورت نمی‌گیرد.  از این منظر است که هیچ کس حرف آخر را نمی‌زند و اگر هم بنا به اقتضای عمل حرف آخری زده شد نمی‌تواند از تیغ نقد بگریزد. نقد یا سنجش در دوران جدید با این درک در همه قلمروها از جمله ادبیات، فیلم، نقاشی و اجتماع رویکردی همگانی شد و نقد و سنجش جزئی جدا نشدنی تمدن و فرهنگ نوین بشر شده‌است.

هر فیلمی تنها یک امکان را از جنبه فرم، سبک و محتوی تحقق داده ‌است. متن شکسپیر را کارگردان‌های مختلف به‌گونه‌های متفاوت اجرا می‌کنند؛ سمفونی پنجم و نهم را در برلین، لندن، پاریس و نیویورک با رهبری‌های متفاوت  به گونه‌ای بسیار  متفاوت اجرا می‌کنند، در فرهنگ ما حافظ به سعی سایه، متفاوت از حافظ قزوینی یا شاملو است. این در ترجمه رمان‌ها نیز صادق است. بعد از باختین بود که تازه فهمیده شد که رمان‌های داستایوفسکی را چگونه باید دید. از این رو، ترجمه‌های آنها در انگلیسی و آلمانی بازبینی شد و ترجمه‌ای جدید از آن صورت گرفت. متن‌های کلاسیک را با نگاه انتقادی تصحیح می‌کنند و چاپ انتقادی یعنی اینکه به مسائلی دقت شده‌است که در چاپ گذشته به آن توجه نشده بود.

بر پایه اندیشه‌ انتقادی است که ذهن زنده فرض می‌شود. بدین شکل که ذهن همواره واجد ابعاد گوناگون خودانگیختگی است. این خودانگیختگی است که متن، تصویر، فیلم و موسیقی و دیگر ابعاد جهان فکری و فرهنگی را می‌سنجد و دوباره آن را برمی‌سازد و در این سنجش است که می‌توان «امکان‌های متفاوت» را تحقق داد.

پس در پاسخ به این پرسش که  «نقد یا سنجش چگونه ممکن است؟» باید گفت با تغییر در درک ما از خرد، نقد و سنجش ممکن می‌شود. بدون این تغییر در فرم خرد، سنجشی و نقدی صورت نمی‌گیرد.    

روزنامه ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: