1399/6/22 ۰۴:۳۰
طالقانی از نواندیشان دیگری بود که با نگاهی جدید به مذهب مینگریست، و با مهدی بازرگان، دوستی صمیمانة نزدیك به چهل سال داشت. او قرابت زیادی با ندای بازگشت به قرآن به منزلة نهضت رجعت اسلام به عرصه مبارزة سیاسی و اتحاد مسلمانان داشت. این روشنفکر قرآنی و روحانی شیعه، در برنامة قرآن در صحنه جلسه چهارم «پیامبران و اعجاز»، نهضت اسلامی را نهضت قرآنی میدانست. و معتقد بود بعضی از مسایل و حقایق قرآن درضمن حركت برای انسان تبیین میشود، همان طوری كه خود قرآن بیان كرده است كه با حركت و احتیاجات و برخوردهاست كه بعضی از متشابهات باید تاویل شود.
آیتالله طالقانی (1358ـ 1289) با فراخواندن مردم به اسلام تجدید حیات یافته، به افزایش آگاهی جوانان و بهبود بینش و نگاه آنان نسبت به اسلام کمک کرد. او بر این عقیده بود که باید قرآن را وارد زندگی جامعه کرد. وی قرآن را به منزلة كتاب راهنمای عمل و داروی دردهای اجتماعی به صحنه آورد، و تفسیری انگیزاننده و نو ارایه كرد. از این رو، علت پایهگذاری مسجد را روشنگری جوانان با قرآن، اسلام اصیل و آشنا کردن جوانان با سرچشمه، منبع و اصل دین (قرآن، سنت پیامبر، ائمه هدی) میدانست. او در برنامه هشتم با قرآن در صحنه، مصلحت زمان، مکان، شرایط و اوضاع را برای همه مسلمانها و ملت مسلمان به خصوص جوانان، نزدیک شدن به اصل و سرچشمه اسلام ارزیابی كرد. طالقانی میگوید: «این که تعبیر میکنیم به سرچشمه، برای این است که سرچشمه آبش آلوده نیست، بلکه گوارا است، صاف است، و این نه تنها طبیعت انسان است که همیشه میل دارد از سرچشمه آب بخورد، بلکه طبیعت حیوانات هم هست. آنهایی که با حیوانات سروکار دارند میدانند وقتی حیوانات را حرکت میدهند برای آبشخور، گاهی بیرون میروند، و از جویها و آبهای فرعی میگذرند، تا خودشان را به سرچشمه اصلی برسانند؛ و باز هم من خودم در دهات مطالعه کردهام، دیدهام حیوانات، اسب، الاغ وقتی هم به سرچشمه میرسند پوزشان را توی چشمه میکنند، یعنی از آبی میخواهند استفاده کنند که هیچ هوایی در آن وارد نشده باشد. بعد که دور میشود از سرچشمه، آلودگیهای محیط و گرد و غبارها، انسانها و حیوانات آلودهاش میکنند. منظور این است که همان آبی که منشأ حیات است و منشأ حرکت است، و همه چیز از آن زنده است وقتی که از سرچشمه دور شد نفرتانگیز میشود؛ یعنی از همه چیز نفرتانگیزتر میشود، تعفن و بوی و رنگش نفرت میآورد». او میافزاید: «امروز، وظیفه ما مسلمانها است که به سرچشمه برگردیم، سرچشمهای که منشأ وحدت همه مسلمین است. سرچشمهای که آبش گوارا است، دست نخورده است. این قرآنی که سرچشمه وحی و نبوت و هدایت همه بشر است، و بود، همین که مسلمانها از این سرچشمه دور شدند، افکار، تخیلات، اوهام، فلسفهها و کلامها وارد آن شدند، و دین را راکد کردند، مانند آب راکد؛ و چه بسا بعد هم منشأ نفرت شد، برای مردمی که از سرچشمه آگاه نیستند». آنچنانکه شریعتی گفته بود: «میزان انحراف هر حقیقتی را باید در سرگذشت خود آن حقیقت اندازه گرفت، و با خط سیر نخستینش و نقطۀ آغاز حرکتش سنجید»، و اگر هر دینی را از نظر رسالتی که در رستگاری انسان بر عهده دارد، ارزیابی کنیم، هیچ رسالتی را در رشد اجتماعی ـ خودآگاهی، حرکت، مسئولیت، آرمانخواهی انسانی، بینش اجتماعی، روح عدالتجویی و عزتطلبی و سرانجام، واقعیتگرایی و طبیعتنگری و سازگاری با قدرت مادی و پیشرفت علمی و سازندگی و مدنیت و روح پیکارجویی فکری و گرایش مردمی ... ـ مترقیتر و در عینحال، آگاهتر و نیرومندتر از مکتب توحید ابراهیمی، در رسالت محمـد(ص) ـ اسـلام نمیشناسم، و به همینسان، هیچ رسالتی را نمیشناسم که به اندازه اسلام، در راه انحطاط پیش رفته باشد، و میان آن چه بوده است، با آن چه شده است، فاصلهای را تا حد تناقض طی کرده باشد! اگر با همین شیوه، میان مذاهب اسلامی، به بررسی و ارزیابی و سنجش بپردازیم، تشیع را در اسلام، آن چنان خواهیم یافت که اسلام را در ادیان؛ و شگفتا! که «در مقایسۀ میان حقیقت و واقعیت دیگر ادیان میتوان کلمۀ اختلاف را به کار برد، در حالی که چنین کلمهای سرنوشت تاریخی اسلام را و تشیع را در مقایسه با سرنوشت اسلام و تشیع، به درستی بیان نمیکند، و به جای آن تنها کلمۀ تضاد یا تناقض رسا است»، و شگفتتر! که «انگار قدرتی مرکب از همۀ عوامل و امکانات مادی و معنوی، پنهان و گاه آشکار، هیاتی را مامور کرده است ... تا با مطالعۀ دقیق و علمی محیط و مردم و شناخت عمیق اسلام، اسلام را به دقیقترین معنی کلمه، وارونه سازند، چه به روشنی پیداست که سخن از انحطاط و دگرگونی طبیعی یک مذهب نیست، بلکه در اسلام، آن چه روی داده است، وارونگی است، و آن چنان دقیق که نمیتواند تصادفی باشد، و یا زادۀ عوامل ناخودآگاه طبیعی در تاریخ و در برخورد با فرهنگهای بیگانه و یا تحت تأثیر بینشهای قومی و طبقاتی و سنتی ویژۀ ملتهایی که به اسلام آمدهاند، و یا مقتضیات و شرایط و علل تاریخی، اجتماعی و فرهنگی دیگری که معمولاً بر یک مکتب فکری یا ایمان مذهبی اثر میگذارد، و آن را تغییر میدهند، و به انحراف میکشند، بلکه چنین مینماید که بسیار آگاهانه و پخته و کامل این وارونگی در اسلام روی داده است، به گونهای که مترقیترین ابعاد اعتقادی یا عملی آن، به صورت منحطترین عوامل ضد اجتماعی درآمده است، و جالب این است که در این جا نیز تشیع، اختصاصاً چنین سرنوشتی را دارد، و پیداست که دو سرنوشت مشابه دو سرنوشت مشابه را نیز داشته باشند، و به تعبیر درستتر، هم چنان که تشیع، مترقیترین تجلی رسالت اسلام است، در این وارونهسازی، طبیعی است که به صورت منحطترین جلوههای فعلی آن گردد. طالقانی، دین را وسیلهای برای رشد انسان، برای آگاهی و عبودیت آگاهانه میدانست، و درصدد دفاع از حریم مذهب درجهت احیای سیاسی و نهادی آن بود. او دین را برای سعادت و نجات انسان لازم میشمرد. سه واژة قرآنی شورا، قسط و اجتناب از طاغوت در اندیشههای دینی طالقانی جایگاه مهمی را به خود اختصاص داده اند. او اصل شورا را مهم تر از نتیجه شورا میدانست، یعنی اگر به صورت شورایی كار كردیم، و شكست خوردیم، بهتر است تا به نظام فردی و به صورت استبدادی عمل كنیم، و پیروز شویم. او قسط را برگرداندن امانتهای مردم به خودشان میدانست. برگرداندن امانتها به اهلش نه به صاحبش، آن چنان كه قرآن میگوید به اهلش برگردان. او با مقابل قراردادن الله با طاغوت برآن بود كه اگرجنگ در راه خدا نباشد، در راه طاغوت است، یعنی در راه اسارت و بندگی، هرچند درآغاز به نام گشودن بندها و آزادی باشد. طالقانی جنبش اصلاحی و احیاگرانة خویش را با قرآن آغاز كرد، و با قرآن به قسط فرا میخواند. او برای جلوگیری از پیدایش استبداد، نظارت و مراقبت همگانی مردم را برعملكرد حاكمان درقالب فریضة امر به معروف و نهی از منكر میدانست. طالقانی نقشی كلیدی را در اسلام نوگرای روشنفكران قرآنی متعلق به جریان دانشگاه در شرایطی ایفا كرد كه او درپاسخ به مسایل روز نظریة بازگشت به قرآن را در جامعه مطرح كرد، آن چنان كه معتقد بود شریعتی مكتبی نو در ایران بوجود آورد.هم چنان كه پارادایم بازگشت به خویشتن را در معنای بازگشت به قرآن و اسلام ناب در پرتو واژههای قرآنی درمحیط فرهنگی ایران نهادینه كرد. شگفت آن كه نخستین كسی بود كه از اسلام آمریكایی یاد كرد. درسال 1354 در مجلسی كه مطهری و شریعتی حضور داشتند، سخن به این جا رسید كه چه كسی نسل جوان را با دین آشنا كرد. گروهی از مطهری نام میبرند، و گروهی از شریعتی، آنگاه مرتضی مطهری گفته بود: «پایهگذار آشنایی نسل جوان با اسلام، نه من هستم و نه شریعتی، بلکه طالقانی و بازرگان هستند که این راه را باز کردند، وما بعدها به دنبال آنها حرکت کردیم»؛ هرچند طالقانی، شریعتی و مطهری درانقلاب حكم پرچم را داشتند، همیشه بودند، تا آخر بودند. چشم و دل مردم و نه خواص، از آنها پر است، و این همیشه بودن و با مردم بودن چیز كمی نیست؛ ولی آنها، یعنی طالقانی و بازرگان هردو درپایه گذاری یك مجمع روشنفكری دینی برای گفت و گو میان پیروان مذاهب مختلف و بررسی شریعتهای توحیدی شریك بودند؛ به طوری كه اگر طالقانی و بازرگان هم در سال 1356 در میگذشتند، بازهم از زمینه سازان انقلاب اسلامی ایران شمرده میشدند. همان گونه كه شریعتی دراین سال درگذشت، و با وجود این معلم انقلاب و نقش آفرین درآن شمرده میشود، اما طالقانی و بازرگان و مطهری این فرصت را یافتند كه درسال 1357 به صورت مستقیم در انقلاب ایران نقش ایفا كنند، و در پیروزی آن سهیم شوند؛ هرچند در این خصوص البته باید به نقش محمد تقی شریعتی مزینانی هم در گشودن این راه خطیر اشاره كرد. او كه عمری را در راه خدا، معنی قرآن و نهج البلاغه كاركرد، راه سومی را بین گرایشهای ماركسیستی و گرایشهای ارتجاعی از دین كه دراین میان روشنفكران دینی را بی تكیه گاه و سرگردان كرده بود، گشود به طوری كه گفته میشود در كوچه و خیابان با هواداران حزب توده و كسروی بحث و گفت و گو میكرد، و ازهمین جهت به سقراط خراسان ملقب شد. او با به كارگیری سنتهای نو قرآن و نهج البلاغه را برای حاضران تفسیر میكرد.
آیتالله طالقانی به مانند محمدتقی شریعتی، چارۀ درد را در بازگشت به قرآن و نهجالبلاغه میدانست. او خود در این راه پیشقدم میشود، و با تفسیر زنده و اجرایی قرآن، آن را به صورت کتاب راهنمای عمل در آورد، و به صحنۀ اجتماع و بحبوبۀ جنگ میان حق و باطل برمیگرداند. قرآن برای او درسنامة زندگی و مرامنامة اجتماعی و نسخة درمان عقب ماندگی بود. از این جهت، او را میتوان كاشف جدید قرآن به منزلة یك منبع مهم الهام سیاسی در تاریخ معاصر ایران دانست. از نظر او، قرآن برای هدایت و تربیت انسان نازل شده است، و حتی علم را در طریق تعالی انسان و برای هدفهای عالی هدایت میكند. او میكوشید با درایت و تدبر در متن قرآن به تفسیر بپردازد. بهطوریکه اصول و مبانی هدایت و تربیت را باید از خود قرآن گرفت، و آیات را با آنها تبیین کرد، و آشکار ساخت. از نظراو، پیشفرضها، اندیشههای شکل گرفته در فرهنگهای پوسیده و بومی و خردهای محدود و از پیشساخته نمیتواند حقایق انسانی و ابدی و فرا زمانی و فرا مکانی قرآن را دریابد، و آن چنان که باید بر دیگران بازتاب دهد. آیتالله طالقانی با توجه به این نکات است که حقایق قابل درک از قرآن را درمییابد، و برای برانگیختن اندیشهها و به حرکت در آوردن خردها آنها را به زبانی تأملبرانگیز بر اذهان و افکار انسانهای حقیقتجوی، بهویژه جوانان خواستار درک حقایق قرآنی، پرتوافکن میسازد. طالقانی، مینویسد: «این کتاب ]قرآن [... یکسره از زندگی برکنار شده و در هیچ شأنی دخالت ندارد. دنیای اسلام که با رهبری این کتاب روزی پیشرو و رهبر بود، امروز دنبالهرو شده، کتابی که سند دین و حاکم بر همۀ امور بوده، مانند آثار عتیقه و کتاب وِرْد و دعا تنها جنبۀ تقدیس و تبرک یافته و از سرحد زندگی و حیات عمومی برکنار شده و در سرحد عالم اموات و تشریفات آمرزش قرار گرفته و آهنگ آن اعلام محرک است. دنیای خود باخته اختراع و صنعت و دنیای ورشکست شده مسلمانان توجه ندارد، و باور نمیکند که قرآن محلی در حیات دارد». وی تفسیر قرآن را از سال 1318 تا 1323 هـ. ش. به صورت مخفی و آشکار در منازل و مجالس خصوصی بیان و از سال 1323 تا 1327 هـ .ش در مسجد منشورالسلطان و از سال 1327 تا 1357 هـ . ش. به جز در فاصلههایی که در زندان یا تبعید بود، در مسجد هدایت خیابان استانبول]جمهوری اسلامی[ برگزار میکند. علاوه بر جلسات رسمی تفسیر، به هر مناسبتی به سخنرانی میپردازد، از آیات قرآن استفاده میکند، و تفسیری از آیه را به مناسبت موضوع ارائه میدهد. حاصل مکتوب چهل سال تفسیر آیتالله طالقانی، 6 جلد کتاب پرتوی از قرآن است که از آغاز قرآن تا آیۀ 24 سورۀ نساء ـ چهار جزء در چهار جلد ـ و جزء سی ام قرآن در دو جلد به چاپ رسیده است. او به کتاب شریف نهجالبلاغه ـ که گزیدهای از سخنان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) گردآوری سیدرضی در سال 400 هـ. ق. است ـ نیز پس از قرآن و سنت نبوی، به عنوان سومین سرچشمۀ رهنمودهای عملی دین اسلام، مینگرد، و آن کتاب را مانند قرآن از گوشۀ کتابخانه به صحنۀ اجتماع میآورد، و به تعلیم و توضیح آن همت میگمارد، و در سال 1325 هـ. ش. به انتشار بخش نخست آن که تا خطبۀ 81 نهجالبلاغه است، اقدام میکند، هرچند این کار مهم هرگز کامل نشد. از اینرو، طالقانی، قرآن را مکتبی میدانست که میتواند ملتی را تغییر بدهد. همانگونه که تحت تأثیر آن علی شریعتی گروه گروه جوانان را از کاخ جوانان به حسینیه ارشاد کشانید، و با همین تغییر انفسی که در افراد متفکر، محققها و جوانان آزاده ایران پیش آمد، مردم را تغییر داد، و زیربنایی شد برای این انقلاب بزرگ ما ... . او بر آن بود که باید همان راهی را که دکتر شریعتی رفت، برای تبیین اسلام انقلابی و اجتماعی ادامه داد. بر همین اساس، برخی ناظران و محققان خارجی، كارگستردة ارشاد كه با فعالیتهای شریعتی پیوند خورده بود را موثرترین نیرو در شرایط آمادگی شرایط ذهنی انقلاب میدانند، به طوری كه ازآن پس بود كه دیگر تا سرنگونی استبداد وابسته راه درازی نمانده بود. استبدادی كه لحنزار متعفنی است كه همة منكرات و فحشا از آن تولید میشود، و بدون خشك نمودن این ام الفساد، نهی از منكر در موارد طبقات و اشخاص یا بی اثر است، یا اثر آنی دارد. از قوای پاسدار استبداد، شعبة استبداد دینی است. كار این شعبه به نظر طالقانی، این است كه مطالب و سخنانی از دین گرفته و ظاهر خود را آن طور كه جالب عوام ساده باشد، میآرایند، و مردمی را كه از اصول و مبانی دین بی خبرند، و به اساس دعوت پیامبران گرام آشنایی ندارند، میفریبند، و مطیع خود میسازند، و با این روش فریبنده به نام غمخواری دین و نگهداری آیین، ظل الشیطان را بر سر عموم میگسترانند، و در زیر این سایة جهل و ذلت، مردم را نگاه میدارند. این دسته چون با عواطف پاك مردم سر و كار دارند، و درپشت سنگر محكم دین نشسته اند، خطرشلان بیشتر و دفعشان دشوارتر است. اسلامی كه طالقانی میشناسد، و اسلامی كه از متن قرآن و سنت پیغمبر سرچشمه گرفته، هیچ گونه آزادی را محدود نمی كند. به طوری كه هر جمعیتی كه بخواهد آزادی مردم را در انتقاد و بحث محدود كند، این اسلام را نشناخته است. برادران! فرزندان! مسلمانان! اسلام دارای سعه صدر است. اسلام با تنگ نظری درست در نمی آید. از نظر او، هرمذهبی و مكتبی كه بشر را در محدودة خودش نگه دارد، و آزادی فكر و اندیشه را از بگیرد،و مخدوش كند، این مكتب ضد بشر است. آن مكتبی ، مكتب انسانیت و بشریت است، كه به همه در فكر كردن درخارج از محدودة مذهب و مكتب آزادی بدهد. آن دینی میتواند پایدار باشد كه در مسیر تعالی انسانها و در مسیر خدمت به بشر باشد.
طالقانی، كه بیشتر طرفدار دكتر شریعتی بود، او را درخت مبارك زیتون و شمعی میدانست برافروخته كه با زیرپا گذاشتن شهرهای عشق شرق و غرب در خم كوچه نمانده و در پرتو هدایت قرآن پا بر سر شرق و غرب گذاشته است. او از همگان گذشت، وسرانجام پربار و بی امان و درنگ نشناس محفل جوانان سرگردان در میان راهها و كوره راهها و بنبستها را روشن ساخت.آنچنان كه از ویژگیهای درخت خجسته زیتون است، با فرهنگ اصیل اسلامی و با معارف انقلاب اهلبیت جانهای گرسنه را سیر و روانهای تشنه را سیراب كرد، و تیرگیها را بزدود، و خود شمعوار سوخت، و ذوب شد. طالقانی بر آن است كه شریعتی با شناختن عمیقی كه از اسلام و آگاهی عینی كه از عقبماندگیهای ملل مسلمان داشت، و با درك این واقعیت كه ضعف و عقبماندگیها بر اثر مسخ تعالیم اسلام است نه از اسلام راستین و اصیل، مؤثرترین راه را در بازگشت به هویت خویشتن خویش دید، و خودباختگان و از خود بیگانه شدگان را به خود آورد، تا آنان كه در برابر سحر و افسونهای افسونگران غرب تعادل از دست داده برق وجلای زندگی مصرفی چشمشان را خیره كرده مجذوب عناوین فریبای دموكراسی و لیبرالیسم شده بودند به گنجینههای پوشیده در زیر اغراض، یعنی مایههای خودی و قرآنی باز شد، و با درك عمیق آن چه دارند، و با معیاری درست دریابند كه سازمانهای به ظاهر بشردوستانه و مجامع ظاهراً مدافع انسانیت، سرپوشی هستند بر روی شكنجههای ضد انسانی كه در ایران اعمال میشد، و آواره ساختن انسانهای فلسطینی و جنگ و كشتار رسوا در ویتنام و بمباران خلقهای آزادیخواه اریتره، فیلیپین، رودزیا و جنگجویان پولیساریو و زیمبابوه و همه جاهای دیگر و بهانههایی برای اعمال اندیشههای فاشیستی و برتری نژادی جهانخواران از اثرهای آن است. دكتر شریعتی با زبان و قلم خویش و با كولهباری از فرهنگ انقلابی اسلام و سلاح كوبنده و پیروزمندی چون سنت مبارزاتی اهلبیت با استعمار فرهنگی شرق و غرب به پیكار برخاست، و نشان داد كه استعمار فرهنگی مقدمة هر استعماری و پایه هر اسارتی و وسیلة هر نوع مسخ و از خودبیگانه كردنی است، و با تمام نیرو در برابر آنها ایستاد، و در هر لحظه و فرصتی چون چراغ فروزانی كه از درخت خجسته زیتون نیرو میگیرد پیوسته در جهت خدا و تعالی و كمال انسانی در برابر پویندگان راه حق و حقیقت نور میافشاند، و به رفتن و شدن ادامه میداد كه الیالله المصیر. آیت الله طالقانی میافزاید: شریعتی «حركتی انقلابی و متأثر از روح زمان داشت و بازتاب فریادهای حقیقتجویانه فطرتهای جوان سرگردان بود. او اسلام راستین را از زیر گردوغبار قرنها بیرون آورد، و راه جدیدی برای شناخت اسلام عزیز و بازگشت به قرآن و كتب اهلبیت فرا راه جویندگان گذاشت؛ و سرانجام مهاجرا الیالله از شبستان اختناق و ظلمات ظلم طاغوتها رخت بیرون كشید و در هجرتگاه خود نمونه و شاهدی همیشه مراقب گشت، تا پویندگان راه خود را به حركت در آورد، و به آرزوی خویش كه شهادت در راه خدا بود، رسید». از نظراو، علی شریعتی و جلال آلاحمد، روشنفكران صادق و پژوهشگر و حقیقت طلبی بودند كه پوچی مكاتب مادی و دعاوی دیگران را درك كرده اند؛ و نیازهای انسان و دعوت فطری را فهمیدهاند. طالقانی برآن بود كه جلال آل احمد به برداشتهای عمیق و تعابیر جالبی دربارة مسایل اسلامی رسیده بود، و به ویژه دراواخرعمرش هرچه میگذشت دربارة اسلام و تشیع به بصیرت و بینش بهتر میرسید. آل احمد، با تكیه بر سنتها به عمق قالبهایی رفت كه درآن معانی و روح بسیار عمیق وجود دارد، آن چیزی كه طالقانی با شروع تفسیر قرآن، به دنبال آن بود، تا قرآن را از گوشة قفسهها و سرقبرها و مجالس ختم و زوایای انزوا خارج کند، تا جایی كه آینده بشریت از طریق امامزمان(عج) را در مكتب اسلام، زنده کردن قرآن و سنت مرده ذکر میکند، یعنی قرآنی که در این مدت فقط وسیله مردگی بود، و تمام احکام و دستورات و قوانین آن از حرکت و حیات بازمانده بود، اسلام و قرآنی که در قصور سلاطین و کاخهای قدرتمندان از حرکت افتاده بود، فقط تیمن و تبرک و فاتحه اموات بود، و همچنین سنت پیامبر، آن را احیا میکند: «اتکا ما به اصول عقلی و فکری و احکام و نظامات اسلامی و معجزاتی است که دین ]اسلام[ نشان داده و زمینهای است که فراهم کرده، نشانها و خصوصیاتی است که از چنین آیندهای بیان کرده است. به علاوه، زمینههای عمومی جهان و خواستههای بشری و بالاتر از همه عنایت خداوند و دست قدرت اوست که پیوسته دست در کار تدبیر عالم است، و گاهی به صورت پرشکوه و غیرمنتظره و به صورت انسان عالی الهی ظاهر میشود که همه مشکلات برایش آسان میشود، و قدرتهای دنیایی در مقابلش ناچیز میشود، و سررشتههای فکری و مادی را در راه خیر و صلاح بدست او میگیرد». او کسی است که خداوند هر سختی را برایش آسان میسازد، و هر دشواری را از سر راهش برمیدارد، گنجینههای زمین را برایش ظاهر میکند، و هر دوری را نزدیک میگرداند، و به دست او هر جبار کینهورز فانی و هر شیطان سرپیچ از حق هلاک میشود. طالقانی بر آن بود که اکنون مسلمانان دارند به این حقیقت پی میبرند که ما وارد بحث قرآن شدهایم، چه وظیفهای و چه مسئولیتی مهمتر از این است که همه ما، همه آنهایی که در مکتب قرآن تربیت شدهاند از سرچشمه وحی مردم را سیراب کنند. اختلافات، درگیریها، برداشتهای مختلف برای این است که از سرچشمه وحی دور شدهایم. در عوض به فروع و شعبهها و جویها، جویهایی که همه جور آلودگیها چه بسا در آنها است وارد شدهایم. به نظر او، روزی که همه یا اکثریت یا پیشروان بشر، معبود به حق را دریافتند، و به سوی خداوند گرائیدند، و عبارت او را گسترش دادند، روزی که اراده و مشیّت او را درک کرده و بر طبق ارادۀ تشریعی آن حق مطلق قوانین و علاقههای بشری را دریافتند، و نظام ارادی و تشریعی زندگی را با نظام طبیعی که مظهر اراده تکوینی خداوند است، هماهنگ ساختند، در چنین وضعی قوای فکری و معنوی و نیروهای بشری به سوی یک هدف پیش میرود، و توحید به معنای جامع و کامل آن که پیغمبران در آغاز به آن دعوت کردند، در انجام محقق میشود. با توحید هدف و توحید نیروهای انسانی و همکاری، همه میتوانند از نعمتها و برکات مادی و معنوی بهرهمند شوند. طالقانی، خصایص درک قرآن را این میدانست که بعضی مسایل و حقایق قرآن در ضمن حرکت برای انسان تبیین میشود، نه نشستن در گوشهای و این تفسیر و آن تفسیر و این بیان و آن بیان را مطالعه کردن و اینها را جمع کردن. رویکرد او به قرآن، ناظر بر تفسیر علمی و اجتماعی است. او معتقد بود که قرآن کتاب علمی به مفهوم این زمان نیست که بخواهد مسایل علمی را حل کند، بلکه کتاب هدایت است، و میخواهد همه چیز را هدایت کند، و علم را نیز در طریق تعالی انسان و شناخت هدفهای عالی هدایت کند، و عقیده داشت که اگر کتابی از آسمان بیاید، و همه اسرار خلقت را بیان کند، سیر تکاملی انسان را فلج کرده است؛ زیرا علل و نوامیس عالم، باید به تدریج به روی انسان گشوده شود، و دین برای فطریات و تنظیم نفسانیات و اجتماعیات است. از نظر طالقانی، نداهای قرآن با خط سیر اجتماع و پیشرفتهای بشری ... موافق است. قرآن از سطح بالاتر و عالم محیط مینگرد، و افکار را به سمت و مقصد متوجه میگرداند. همانطوری که محمدحسن شریعت سنگلجی (1322 ـ 1271 هـ . ش) از مروجین اندیشۀ اصلاح دینی، بازگشت به قرآن و مبارزه با خرافات دینی، قرآن را کتابی فلسفی، اجتماعی، اخلاقی، حقوقی و دینی میدانست که نباید به صرف قرائت و خواندن ظاهر آن قناعت کرد، بلکه باید انسان تمام شئونات زندگانی را از قرآن بیاموزد، و رستگاری دنیا و آخرت منوط به تعلیم قرآن است. سنگلجی معتقد بود که در زمان او نیز قرآن به هیچ وجه محل توجه نبوده و به کلی مهجور و متروک مانده بود، و همین سبب بدبختی مسلمانها شده است که دین را از قرآن نمیگیرند، و در آیات آن تعمق نمیکنند، و هریک عقاید و آرایی برای خود از غیر قرآن اتخاذ کردهاند، و نفاق غریبی میان مسلمانان پیدا شده است. در حالی که قرآن چنانکه نفس بشر را از قید راهزنان و شیادان آزادی مرحمت کرد، همچنین عقل را آزادی مطلق اعطا کرد، چون بزرگترین خصیصه و مهمترین اثری که انسان دارد، همانا قوة تعقل است که بشر را از همه جهت تاریک به مدنیت روشن رسانیده است، و همین سلاح عقل است که انسان را در تنازع بقاء موجودات سرآمد جهان گردانیده و از تخوم ارضین تا نجوم سماوات را مسخر انسان کرد. با تأکید بر حریت مسألة عقل است که طالقانی آزادی انسانها را در نظام اسلامی حاكم بر نیازهای مادی میدانست. به طوری كه مسألة قسط یا عدالت اقتصادی خود به خود در پرتو آزادی تأمین خواهد شد. او برآن بود كه اسلام آیین آزادگی است، و مسلماً در دموكراسی كه به بركت انقلاب برقرار خواهد شد، آزادی به طور كامل در جامعة ما برای همة افراد وجود خواهد داشت. بر این اساس، اصل امر به معروف و نهی از منكر، حق انتقاد و اعتراض است كه قرآن به همة مسلمانها داده است. روی این حق هر فرد عادی وظیفه دارد و بر او واجب است كه در برابر انحراف و تجاوزات از هر كسی و از هر طبقه ای كه باشد، به ایستد. از نظرطالقانی این سرالاسرار دموكراسی و حقوق عمومی است. او با اشاره به سخن مردی كه به خلیفة دوم گفته بود اگر از راه راست كج شوی با همین شمشیر راستت میكنیم چنین گفت: ببینید آزادی بیان و اظهار عقیده و دموكراسی در حكومت اسلامی تا چه اندازه است كه یك فرد عادی با شمشیر خلیفه را تهدید میكند كه اگر از راه حق و عدالت منحرف شود او را مجازات خواهد كرد. از این رو، او آزادی را مهمتر از عدالت اقتصادی میدانست. وی چنین استدلال میكرد كه قسط یا عدالت اقتصادی، خود به خود در پرتو آزادی تامین میشود.
طالقانی عالمی ظلمستیز و عدالتخواه بود. او مبارزه با ظلم را بر مبارزه با کفر مقدم میدانست، و عقیده داشت تنها پس از نجات مردم از گرسنگی و تأمین امنیت میتوان آنان را به توحید فراخواند. از آن جا که برپایی قسط و تأمین عدالت اجتماعی، یکی از بزرگترین اهداف رسالت انبیا است، هر مسلک و مردم اجتماعی نیز که خودسران را محدود کند، و جلو ارادة آنان را بگیرد، به هدف پیامبران و اسلام نزدیكتر شده است. آیت الله در تفسیر آیة «إِنَّ الَّذِینَ یكْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَیقْتُلُونَ النَّبِیینَ بِغَیرِ حَقٍّ وَیقْتُلُونَ الَّذِینَ یأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ»، یعنی همانا آنان که به آیات خدا کافر شوند، و انبیاء را بیجرم و به ناحق بکشند، و آن مردمی را که (خلق را) به درستی و عدل خوانند به قتل رسانند، آنها را به عذاب دردناک بشارت ده. همانا آمرین به قسط را در قرآن در ردیف انبیا آورده است. او میگفت آمرین بالقسط میتواند یكی از مصادیق سوسیالیستها باشند. اینها به قسط و عدالت اجتماعی دعوت میكنند، كشتن آنها مانند كشتن انبیاست. انبیایی كه بالاتر از قسط، بالاتر از مسایل اقتصاد، مسألة آزادی بشر را مطرح كرده اند. مضافاً به این كه آزادی یكی از مصادیق و اجزای عدالت است، و طلب عدالت، آزادی طلبی است.
امامخمینی كه تاكید و سفارش میكرد تا حتماً تفسیر پرتوی از قرآن طالقانی مطالعه شود، به مرحوم حاج آقا مصطفی گفته بود كه در شیوه و برداشتهای تفسیری و تدوین اثر تفسیریشان از آن الهام و آموزش بگیرند. او در پی در گذشت ایشان، در پیام تسلیتی گفت:آقای طالقانی یک عمر در جهاد روشنگری و ارشاد گذراند. او یک شخصیتی بود که از حبسی به حبس دیگر و از رنجی به رنج دیگر، در رفت و آمد بود، و هیچگاه در جهاد بزرگ خود، سستی و سردی نداشت... او برای اسلام به منزلۀ حضرت ابوذر بود. زبان گویای او چون شمشیر مالک اشتر بود، برنده بود و کوبنده. به اعتقاد او، هر انقلابی علیه ظلم و استبداد، در هر جای دنیا که باشد، یک انقلاب اسلامی است. آمرین به قسط از دیگر مردم به پیامبران نزدیكترند. در میان ادیان مختلف، قیام برای قسط دارای اهمیت است، بهگونهای که کسانی حتی آنهایی كه با دین سر و کاری ندارند، اگر صادقانه قیام به قسط کنند، مورد تمجید قرآن هستند، و قرآن قاتلان آنها را در ردیف قاتلان انبیاء قرار داده است. این نكته را شریعتی هم در جای جای آثارش گفته بود. او نیز به سه مقوله آیات خدا، پیامبران و کسانی که از مردم به برابری میخوانند، در این آیه اشاره میکند. از نظر شریعتی، کافران خدا، قاتلان پیامبر و مردم عدالتخواه یک کاسه میشوند. او نتیجه می گیرد که به این صورت، نوع تلقی اجتماعی و فلسفه تاریخی بشری و توجیه نهضتهای گذشته در قران است.ازنظراو، در طول تاریخ هرجا پیامبر از خود مردم به رسالت مبعوث میشده و یا عدالتخواهی از مردم به مسئولیت سر برمیداشته است، و فرزندان هابیل ـ مردم ـ را به توحید و عدالت و آگاهی میخوانده است، آنان با تمام قدرت بر او میتاخته اند، او را میكشته اند، و سپس یك نسل گذشته یا نگذشته تعزیه دارش میشده اند، و وارث ایمانش و متولی امتش! آنها كه به خدا كفر میورزند(حقایق روشن را مسخ میكنند، و كتمان)، و پیامبران را به ناحق میكشند، و نیز كسانی از میان تودة مردم را كه در راه برابری مبارزه میكنند، میكشند، به عذابی دردناك بشارتشان ده! رابطهها را در این منطق قرآن نگاه كنید: كافرین به آیات خدا، قاتلین پیامبران و قاتلین این امت یا حزب ـ ویاغیر اینها ـ كه مردم را به قسط و عدالت امر میكنند، هرسه در یك ردیف قرار دارند، و به هر سه در یك عبارت و با یك لحن وعدة عذاب میدهد. كسانی كه بر نشانههای خداوندی كفر میورزند، و پیامبران را به نا حق میكشند، و كسانی(از افراد این امت یا حزب ـ و یا غیر اینها ـ را میكشند كه مردم را به (استقرار) قسط و عدالت امر میكنند، مژده شان ده بر عذاب دردناكی.كسانی كه بر آیات خداوند كفر میورزند، در میان منطق ارسطویی ما همین ماتریالیست ها، ناتورالیستها و اگزیستانسیالیستها و غیره هستند! بنابراین، كسانی كه به آیات خداوندی كفر میورزند كه پیامبران و افراد این امت یا حزب ـ ویاغیراینها ـ را كه در راه عدالت و برابری مردم مبارزه میكنند به قتل میرسانند! این هر سه از یك مقوله اند، و هرسه در یك جبهه اند، و جبهة هر سه در برابر جبهة الهی، یا حزبالله ـ یعنی جبهة مردم ـ قرار دارد! از این جاست كه مبارزة گروهی در راه استقرار عدل و قسط در میان مردم، درحقیقت ادامة مبارزة پیامبران است، و همسنگ ایمان به نشانههای خداوندی و قتل آنها ادامة راه دشمنان پیامبران است، و همسنگ كفر بر نشانههای خداوندی! دو جبهه در برابر هم، در یك جبهه كافران و كشندگان پیامبران و قاتلان مردم عدالتخواه: إِنَّ الَّذِینَ یكْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَیقْتُلُونَ النَّبِیینَ بِغَیرِ حَقٍّ وَیقْتُلُونَ الَّذِینَ یأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ. به این آیه و طرز تلقی تاریخی و سخن گفتن قرآن نگاه كنید كه تسلسل تاریخی را در قرآن به چه شكل بیان میكند، و این نهضت را پشت سرهم به چه شكل تسلسل میدهد: كسانی كه به آیات خدایی كفر میورزند، و كسانی كه پیامبران را بناحق میكشند، و كسانی را از مردم میكشند كه به قسط و عدل دعوت میكنند. میبینیم در این آیه، قرآن سه مقوله را به هم پیوند میدهد، و در یك ردیف نام میبرد: اول خدا، دوم پیامبران، و سوم از مردم كسانی كه به برابری میخوانند، و كافران خدا و قاتلان پیامبران و مردم عدالتخواه را یك كاسه میكند، و هم صف نشان میدهد! این نوع تلقی اجتماعی و فلسفة تاریخی بشری و توجیه نهضتهای گذشته در قرآن است. در سورة آل عمران اعلام میكند كه خداپرستی، رسالت پیامبران و دعوت آن دسته از مردم كه برای برابری و عدالت مبارزه میكنند. هر سه در یك صف اند، و طبیعتاً كسانی كه خدا را انكار میكنند، و آنها كه پیامبران و عدالتخواهان را میكشند، دریك صف! إِنَّ الَّذِینَ یكْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَیقْتُلُونَ النَّبِیینَ بِغَیرِ حَقٍّ وَیقْتُلُونَ الَّذِینَ یأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ، أُولَئِكَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِینَ.
شگفتا كه در آیه «وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا»، یعنی و از میان ما برخى فرمانبردار و برخى از ما منحرفند، پس كسانى كه به فرمانند آنان در جست وجوى راه درستند؛ آشكارا این جبهه گیری دوگانه راكه دراسلام، جبهه گیری اصلی، جنگ قسط و قاسط است، اعلام مینماید كه وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ، و این كه ما بعضی مسلمین هستیم، و بعضی قاسطین، و با چنین صراحت و قاطعیتی بازهم بلافاصله توضیح میدهد: فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا، آنان كه اسلام آوردند درتلاش دست یافتن به رشد برخاستند، وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا، یعنی ولى منحرفان هیزم جهنم خواهند بود، اما قاسطین هیمة دوزخ اند؛ و این است كه علی در شورای ساخت عمر، هنگامی كه رئیس شورا ـ عبدالرحمان عوف، مسلمان اشرافی و سرمایه دار معروف ـ دست علی را به پیشنهاد بیعت بر خلافت میگیرد كه من بر كتاب و سنت رسول و رویة شیخین با تو بیعت میكنم. درپاسخ بی درنگ میگوید: نه! بركتاب خدا و سنت رسول، آری، اما بر رویة شیخین نه! من از خود رویه ای دارم. میبینیم كه كفر و دین درقرآن، إِنَّ الَّذِینَ یكْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَیقْتُلُونَ النَّبِیینَ بِغَیرِ حَقٍّ وَیقْتُلُونَ الَّذِینَ یأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ، كفر را عملی اجتماعی توجیه میكند. مثل أَرَأَیتَ الَّذِی یكَذِّبُ بِالدِّینِ، یعنی آیا كسى را كه روز جزا را دروغ مى خواند دیدى،فَذَلِكَ الَّذِی یدُعُّ الْیتِیمَ، یعنی این همان كس است كه یتیم را بسختى مىراند، فَوَیلٌ لِلْمُصَلِّینَ، یعنی پس واى بر نمازگزارانى، لَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ، یعنی كه از نمازشان غافلند، الَّذِینَ هُمْ یرَاءُونَ، آنان كه ریا مىكنند، وَیمْنَعُونَ الْمَاعُونَ، یعنی و از دادن زكات و وسایل و مایحتاج خانه خوددارى مىورزند؛ و مردم عدالتخواه را دنبالة پیامبران نشان میدهد، و این رسالت تاریخی پیامبران را متجلی میسازد. طالقانی نیز در ملاقاتی که با هیأت کوبایی درمردادماه 1358 داشت، خطاب به آنها بر اساس همین نگاه گفت: «در واقع هر انقلاب علیه ظلم، علیه استبداد، علیه استثمار در هر جای دنیا که باشد، از نظر ما یک انقلاب اسلامی است، چرا كه روح اسلام و تعالیم اسلام در جهت رفع ظلم از همه ابنای بشر، همه انسانها، مظلومین و مستضعفین است ... ما در نفی استثمار، استعمار و دفاع از آزادی با مارکسیستها عقاید مشترکی داریم. آن چه ما قبول نداریم، اصالت ماده است، ما به اصالت خدا معتقدیم، به اصالت یک منشأ با شعور و آفریننده». به دنبال همین بحثها بود كه یکی از اعضای هیأت کوبایی خطاب به آیتالله طالقانی گفت: «اگر اسلام این است که میگویید، پس زنده باد اسلام». او همچنین معتقد بود، اسلامی كه از متن قرآن سرچشمه گرفته باشد، و سنت پیغمبر، هیچ گونه آزادی را محدود نمیكند. طالقانی در اولین خطبه ششمین نماز جمعه و آخرین نماز جمعه خود در بهشتزهرا در شهریورماه 1358، «تجدید پیمان با شهدای انقلاب اسلامی در مقابل هرگونه استبداد به هر شکل، تجدید پیمان در مقابل هرگونه استثمار و استبداد، تجدید پیمان برای آزادی همة بشر و همة مردم، تجدید پیمان برای پیاده کردن احکام عالیه اسلام و قرآن که مدتها زیر خاکها مانده بود، و فقط برای قرائت بود، تجدید پیمان برای زنده کردن قرآن، زنده کردن احکام اسلام، زنده کردن قوانینی که بشر را باید زنده کند»، را یادآور شد. او بر آن بود كه قرآن «این کتاب هدایت، چون نیم قرن اول اسلام، باید بر همه شئون نفسانی و اخلاقی و قضاوت و حکومت حاکم باشد». از نظر او، اگر مسلمانان خود را از میان این ابرهای پندارها و اندیشهها بیرون آورند، و با توجه و درک صحیح استنباطهای مستدل و معقول محققین، آن محیط بیآلایش فکری و فطری را بازیابند، پرتو هدایت آیات بر نفوس آنها خواهد تافت و عقول خفته و خودباخته، در راه درک حقایق وجود و دریافت طرق خیر و شر برانگیخته خواهد شد. طالقانی مقصود از برگشت به محیط فطری اولی را برگشت به رسوم زندگی و خانه و لباس آن مسلمانان اولیه نمیدانست، بلکه از نظر او، مقصود این است که خود را از محکومیت آرا و اندیشهها و ظواهر تمدن بیپایة زمان برهاند. او جملة هُدًى لِلْمُتَّقِینَ قرآن را کتاب هدایت و متقین را موضوع هدایت معرفی كرده، بهطوری كه مقصود از تقوا و متقین شاید وسیعتر از آن است که به ذهنهای مأنوس پیشی میگیرد؛ زیرا این اتقاء «وقایه گرفتن» به معنای وسیع، در عمل خودداری از معاصی و در نفس خودداری از طغیان شهوات و تحریکات نفسانی و در عقل حریم گرفتن و برتر آمدن از نفوذ و دخالت آرا و عقاید و معلومات بشری است، این خود عالیترین مرتبه تقوا میباشد. آن تحولی که برای مردم فطری و سادة نخستین پیشآمد، آن عقدههایی که باز شد، آن حرکت عقلی و معنوی و اصلاح خلقی و اجتماعی که پدید آمد به سبب هدایت صریح و بیآلایش قرآن بود، آیاتی که از زبان رسول خدا (ص) و مسلمانان مؤمن، بیحجاب اصطلاحات و معلومات بر نفوس آماده میتابید، اگر در همان زمان با بحثهای ادبی و کلامی و جدل آمیخته میشد، و حوزه درس برای فهم اینگونه مطالب تشکیل مییافت به یقین چنین اثری نداشت. به مقیاس توسعه سرزمینهای اسلامی و تغییر معیشت مسلمانان و رواج علوم جدلی و پیدایش متخصصین فنی ذهنها محدود و آیات قرآن از ورای عدسیهای معلومات محیط تجزیه شد، و به رنگ همان بلورها درآمد، و روی فطرت عامه از انعکاس نور کامل و جامع هدایت قرآن برگشت، و هر دستهای به ذوق و سلیقه خود از دریچه آرای مفسرین و کتب تفسیر به قرآن نظر دوختند، و هر یک از مفسرین در حد معلومات و فن خود قرآن را تفسیر کردند: «بعضی در حدود فن معانی و بیان و بلاغت و ادب و اعراب مانند زمخشری و بیضاوی تفسیر نوشتند، بعضی آیات قرآن را در لفاف مطالب و اصطلاحات کلام و فلسفه پیچیدند، مانند فخر رازی، یا عرفان و تصوف و تأویلات مانند ملاعبدالرزاق کاشانی، بعضی به نقل احادیث و روایات اکتفا کردند، از عامه مانند طبری، و از خاصه مانند مفسر عالیقدر صافی». طالقانی میافزاید كه مطالب و تحقیقات مستند و درست مفسرین آن گاه میتواند در فهم قرآن از جهت هدایت مؤثر باشد که خود در پرتو هدایت قرآن قرار گیرد نه آنکه از منظر اینها به قرآن نظر شود. احادیث صحیح و مستند به منابع وحی پیرامون تأویل اشارات و تطبیق کلیات و بیان جزئیات احکام و شرح هدایت میباشد، اینگونه احادیث نمیتواند حجاب قرآنی باشد که خود کتاب مبین و نور و بصیرت و هدایت برای متقین است. قرآن که از جهت سند و دلالت برتر است چگونه میتوان فهم هدایتی آن مستند به احادیث باشد؟ قرآن مؤمن و کافر و عامه مردم را از جهت آنکه انسان و پیجوی نور هدایتند مخاطب قرار داده نه از جهت آنکه متکلم یا ادیب یا راوی حدیث اند.
نظر در قرآن مانند نظر در منبع فیاض است که هم نظر به آن دشوار است، و هم چارهای از نظر به آن نیست، مگر آدمی میتواند از نور، چشم بپوشد، با آنکه دلباخته و خودساخته آن است؟ قرآن نوری است از نور آسمانها و زمین «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» که بر دلی نورانی تابیده و از آن در صورت الفاظ و لغات وا تابیده، اگر به منبع و حد اعلای آن نمیتوان چشم دوخت، از مرتبه نازله و انعکاسات آن نمیتوان چشم پوشید. این کتاب هدایت که چون نیم قرن اول اسلام، باید بر همه شئون نفسانی و اخلاقی و قضاوت و حکومت حاکم باشد، یکسره از زندگی بر کنار شده و در هیچ شأنی دخالت ندارد، دنیای اسلام که با رهبری این کتاب روزی پیشرو و رهبر بود، امروز دنبالهرو شده، کتابی که سند دین و حاکم بر همه امور بوده مانند آثار عتیقه و کتاب ورد تنها جنبه تقدیس و تبرّک یافته و از سر حد زندگی و حیات عمومی برکنار شده و در سر حد عالم اموات و تشریفات آمرزش قرار گرفته و آهنگ آن اعلام مرگ است. دنیای خودباخته اختراع و صنعت و دنیای ورشکست شده مسلمان توجه ندارد، و باور نمیکند که قرآن محلی در حیات دارد، به صراحت و زبان حال هر دو میگویند با پیشرفت دانشها و اختراعات حیرتانگیز و سیارههای کیهان خیز چه نیازی به آیین الهی و قرآن است؟ با آنکه اینها همه در پرتو هدایت رسا میتواند رستگاری آورد، و سعادت بخشد، اگر هدایت یکسره از بالای سر آدمی رخت بر بست، و محکوم شهوات و جنبشهای نفسانی شد، هرچه قوای طبیعت بیشتر مسخر وی شود تیرگی و آشوب افزوده میشود، و سقوط بشریت نزدیکتر میشود. این اختراعات و صناعات هرچه مهم و شگفتانگیز باشد بیش از وسایل و ابزار زندگی نیست، و نمیتواند خود غایت نهایی باشد، بدینجهت جای پرسش همیشه باقی است كه برای چیست، و آدمی را به کجا میرساند؟ ارزش اینها به آن اندازه است که موجب زیان و شقاوت و علوّ و فساد در زمین نگردد، و به سود انسان و در راه خیر و سعادت وی صرف شود، باز جای این پرسش است: چگونه از زیان و شقاوت و فساد میتوان جلوگیری کرد، و خیر و سعادت چیست، و چگونه میتوان به آن رسید؟ خیر و سعادت حقیقی همان هدایت به نتایج و غایات وجود خود و دیگر موجودات است.
قرآن کریم آیات خلقت و صنعت را با بهرههای ابتدایی و هدایت به غایات نهایی بیان میکند، به طوری كه در آیات زیرمی فرماید: الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَجَعَلَ لَكُمْ فِیهَا سُبُلًا لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ، وَالَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَنْشَرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَیتًا كَذَلِكَ تُخْرَجُونَ، وَالَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا وَجَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَالْأَنْعَامِ مَا تَرْكَبُونَ، لِتَسْتَوُوا عَلَى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَیتُمْ عَلَیهِ وَتَقُولُوا سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ، وَإِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنْقَلِبُونَ، مضمون این آیات نشان میدهد كه آن خداوندی که زمین را برای شما مهد پرورش گرداند، و در آن برای شما راههایی باز کرد، باشد که هدایت یابید، و آن خداوندی که از آسمان به اندازه معینی آب فرو فرستاد پس با آن سرزمینهای مرده را به جنبش آورد، اینگونه فرا آورده خواهید شد، و آن خداوندی که جفتها را آفرید، و برای شما از کشتی و چهارپایان چیزهایی که بر آن سوار شوید، قرار داد، تا چون بر پشت آنها برآیید، و بر آنها استیلا یابید نعمت پروردگار را به یاد آورید، و آمادگی خود را برای انقلاب و تکامل به سوی پروردگار اعلام کنید: «وَ تَقُولُوا سُبْحانَالذَّیِ سَخَرَ لَنا هذا و ماکُنَّا لَهُ مُقْرِنیِنَ، و اِنَّا اِلی رَبَّنا لَمُنْقَلِبُونَ». سوره نحل از آیه 3 تا 17 در فواصل بیان آفرینش آسمانها و زمین و انسان بهرهای که از پوست و پشم و گوشت و باربری حیوانات میبرد، و جمالی که رفت و آمد آنها دارد، و فرو فرستادن باران و نتایج آن و تسخیر آفتاب و ماه و آن چه از زمین پدید میآید، و تسخیر دریا و آن چه از آن به دست میآید، و اختراع کشتی میفرماید: «وَعَلَیَاَللهُ قَصْدُالسَّبِیلِ و مِنّها جائِر وَلَوْشاءَ لَهَداکُمْ اَجْمَعِینَ، لآیات لِقَوْم یَتَفَکَّروُنَ، لآیات لقَوْم یَعْقِلُونْ، اَلآیاتِ لِقَوْم یَذَّکَّرُونَ، لَعَلَّکُمْ تَشْکُروُنَ، لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ، اَفَلَا تَذَکَّرُونَ» در سورة ابراهیم، آیه 34 میفرماید: پس از بیان خلقت آسمانها و زمین و فرو فرستادن باران و ثمرات ناشی از آن و تسخیر کشتی، نهرها، آفتاب و ماه، شب و روز، و آن چه از پیجویی به دست میآید، و نعمتهای بیشمار، میگوید: «اِنَّ اَلانسانَ لَظَلُوم َکفُّارُ». دربارة فلز آهن و در دسترس گردیدن و منافع و غایات نهایی آن میفرماید: «وَاَنْزَلنا اَلْحَدِیدَ فِیهِ بأس شَدِیدُ و مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیعْلَمَاللهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَّیبِ». هدایت به غایات هم استعدادها را هرچه بیشتر به کار میاندازد، و قوای بشری را در راه خیر و صلاح پیش میبرد، هم آن چه مسخر آدمی میشود در راه کمال و امنیت بکار میرود، این همان طریق اقوم است که از هیچ مکتب و کتابی جز مکتب پیامبران و قرآن ساخته نیست: «اِنَّ هذَا اْلقُرْآنَ یَهْدِیِ للَّتی هِیَ اَقْوُم»، یعنی قرآن چون کتاب هدایت عموم است همه میتوانند در پرتو هدایت آن قرار گیرند. کتابی که آیات آن مانند امواج نور و نسیم هوا در قرنهای متوالی و در میان ملل مختلف و در فواصل شب و روز تلاوت میشود. برای همین است که عموم را از محدودیت محیط و زمان برهاند، و چشمها را باز کند، و جهاز تنفس معنوی را در معرض نسیم پاک قرار دهد. راسخین در علم و متخصصین در آن، مشارالیه اشارات دور و نزدیک را مینمایانند، و رموز آن را میگشایند، و متشابهات را تأویل و فروع را از اصول محکم استنباط میکنند. نهی از تفسیر به رأی گویا ناظر به این گونه آیات است، اگر تفسیر معانی همة آیات و اشارات و لطائف قرآن را مردم محدود به زمان و عصری دریابند، و از رموز نهایی آن پرده بردارند، «تفسیر کنند»، نباید قرآن کتاب ابدی و برای همه قرنها و همة مردم باشد، با توجه و دقت در عبارت حدیث مشهور «من فسرالقرآن برأیه، فاصأب الحق، فقد اخطأ... فلیتبوأ مقعده من النار»، یعنی هر کس که قرآن را به رأی خود تفسیر کند، و به حق رسد در حقیقت راه خطا پیش گرفته ... جایگاه خود را از آتش آماده ساخته(در آتش جوید)؛ و یا این كه امام رضا(ع) میفرماید: «من تَكَلَّم فى القرآنِ برأیه فَأَصابَ فَقَدْ اَخْطَأ»، ویا «الرّأى فى كتاب اللَّه كفرٌ». موقعیت صدور آن همین نهی از محدود کردن قرآن به آراء و نظریات شخصی استفاده میشود؛ زیرا باء «برأیه» برای سببیّت یا استعانت است، و مقصود این است که شخص نظر و رأیی داشته باشد، و بخواهد قرآن را با رأی خود منطبق سازد، و به آن برای نظر خود دلیل آورد. در زمانی که امامان به حق میدیدند که مسلمانان فرقه فرقه شده و رواج مطالب کلامی و فلسفی نظریهها و آرایی را در اذهان مسلمانان جای داده و هر دستهای برای اثبات نظر و رأی خود به قرآن استناد میجویند از تفسیر به آرا و نظرهای اشخاص و مذاهب منع فرمودند، تا قرآن که باید چراغ هدایت و پیش روی مردم باشد در پشت پردههای آرا و عقاید محدود نیفتد. اگر مقصود ائمه طاهرین غیر از این باشد، پس چگونه قرآن کتاب هدایت همه است؟ و این همه دعوت قرآن و پیشوایان به تفکر و تدبر در قرآن یعنی چه؟ «اَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ اَلْقُرآنَ اَمْ عَلی قُلُوب اَقْفالُها»، یعنی آیا در قرآن تدبر نمیکنند یا مگر بر دل هایشان قفلهای زده شده است؛ و«وَنَزَّلْنا عَلَیْکَ اَلْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْء وَ هُدیً وَ رَحْمَةَ وَ بُشْری لِلْمُسْلِمینَ»، یعنی قرآن را بر تو فرو فرستادیم در حالی که بیانی روشن برای هر چیز و هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمین است. آیۀ «وَلَقَدْ یَسِّرْنَا اَلْقُرآنَ لِلْذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدّکِر»، یعنی در حقیقت قرآن را برای تذکر بسیار آسان آوردیم، پس آیا متذکر شوندهای هست. از رسولاکرم(ص) در حدیث مشهوری آمده که «اذا جائکم عنی حدیث فاعرضوه علی کتابالله فما وافق کتابالله فاقبلوه و ماخالفه فاضربوا به عرض الحائط»، یعنی چون حدیثی از ما به شما رسید آن را به کتاب خدا قرآن عرضه کنید، پس اگر با کتاب خدا موافق یافتید بپذیرید، و آن چه با کتاب خدای مخالف است آن را به سینه دیوار بزنید». او اصرار بر این داشت كه قرآن كتاب هدایت است، و باید در پی فهم هدایتی از قرآن بود، و بیش از هر چیز باید از قرآن راه جست.
طالقانی با طرح این پرسش که چگونه میتوان خود را در معرض هدایت قرآن قرار داد؟ میگوید: «شرط اول تابش هدایت قرآن بر عقول توجه به حجابها و سعی برای برکنار نمودن آنهاست، چنانکه آیاتی از قرآن با تعبیرات مختلف به این حجابها اشاره كرده است: «وَاِذا قَرَأتَ اَلْقُرآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَالَّذِینَ لایُؤْمِنُونَ بِالْأخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ اَکِنَّةً اَنْ یَفْقَهوُهُ وَ فی آذانِهِم وقْراً»، یعنی و چون قرآن بخوانی در میان تو و کسانی که به آخرت ایمان نمیآورند حجاب پوشیدهای قرار میدهیم، و بر قلبهای آنان از اینکه به خوبی درک کنند، پوشش و در گوشهای آنان سنگینی قرار میدهیم. همچنین «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ اِلَیْکَ وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ اَکِنَّةً اَنْ یَفْقَوُهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً وَ اِنْ یَرَوْا کُلِّ آیِة لایُؤمنُوا بِها»، یعنی بعضی از اینها کسانی هستند که به تو گوش فرا میدهند، و بر قلبهای آنان پوششهایی از اینکه بفهمند قرار دادیم، و در گوشهای آنان سنگینی است، و هر آیهای را اگر بنگرند ایمان نخواهند آورد. همچنین «وقالُوا قُلُوبُنا فی اکنّة مِمَّا تَدْعُونا اِلَیْهِ وَ فِی آذانِناَ وَقْرُ وَ منَّ بَیْننِا و َبَیْنِکَ حِجاب فَاَعْمَلْ اِنَّنا عامِلُونَ»، یعنی دلهای ما در پوششی است از آن چه به آن میخوانی، و در گوشهای ما سنگینی و در میان ما و تو حجاب است، پس تو کار خود را انجام بده و ما بکار خود مشغولیم. همچنین«وَقالُوا قُلُوبُنا غُلْفُ بَلْ لَعَنَهُمُاللهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلیلاً ما یُؤْمِنُونَ»، یعنی یهود گفتند دلهای ما را پوششی است، بلکه خداوند به سبب کفر خودشان از رحمت خود مطرودشان ساخته و كمتر ایمان میآورند. این آیات و مانند آن از حجابهایی که مانع هدایت آیات است به حجاب، اکنه، وقر، غلف، قفل، تعبیر کرده، گویا هر یک از اینها اشاره به نوعی از حجاب است که مربوط به یکی از مدار باطنی میباشد؛ حجابی که عمق ضمیر را فرا میگیرد، یا پیرامون آن را میپوشاند، یا گوش و چشم باطن را از شنوایی و بینایی بازمیدارد، یا حجاب نفسانی غیراکتسابی است، مانند کسانی که عقل فطری آنها از جهت عدم تفکر بیدار نگشته و دیدشان در محیط ظواهر زندگی دنیا محدود مانده است. معلومات و دانشهای غرورانگیز اکتسابی نیز حجابهایی است که از تدبر در آیات و فراگرفتن هدایت بازمیدارد، چه بسا اصطلاحات و دانشهایی که برای فهم دین و آیات کتاب حکیم بکار رفته که خود حجابی بر آن شده و تفسیرهایی از قرآن که تفسیر هنر و معلومات مفسر میباشد، تا آن جا که مفسر خواسته همه آرا و اندیشههای خود را مستند به قرآن سازد، و با آیات وحی اثبات کند، چه بسا روایات و احادیثی که از جهت سند و دلالت مغشوش و از جهت مفهوم حیرتانگیز است که در تفسیر و پیرامون آیاتی که خود برهان حق و نور مبین و هدایت متقین است، مانند تارهایی تنیده گشته، چه بسا مردم تنگنظر و جامدی که در چهره تعبد به دین تفسیر سراسر آیات هدایت قرآن را جز با روایات اسلامی و غیراسلامی که بررسی نشده جایز نمیشمارند، با آنکه این گونه روایاتی که در تفسیر و معارف آمده مانند احادیث فقه و احکام منقّح نشده، و آن چه منقّح شده به تفسیر همه آیات نمیرسد. بر اساس این نظر، باید همه آیات قرآن به روایات عرضه شود، با آنکه روایات را باید به قرآن عرضه داشت، و باید پیش از صدور این روایات مدتها هدایت به قرآن متوقف شده باشد؛ چنانکه احادیثی که از جهت سند متقن و از جهت دلالت محکم باشد مفسر آیات احکام و مؤوّل متشابهات و مبین بطون قرآن است، و این غیر از فهم هدایتی قرآن میباشد. بیش از این حجابها، حجابهای دیگری از بیماریهای اکتسابی و میراثی نفسانی و انحرافهای ذهنی و خویهای پست مانند غرور، کبر، حسد است که هر یک منشأ و راه علاجی دارد.این گونه حجابها است که ذائقة فهم هر حقیقتی را فاسد و از لذت درک آن بازمیدارد، و طنین آیات حق را وا میتاباند، و مانع نفوذ آن در ضمیر انسانی میشود. چون بیشتر مسلمانان دچار همین گونه حجابها شدند از هدایت و پیروی قرآن محروم گشتند، اگر مسلمانان پیرو هدایت اقوم قرآنند پس چرا پراکنده، ذلت زده، حیرت گرفته، خودباخته شدهاند، و به جای قیام به اقوم بیشتر آنان زمینگیر شده یا به خواب رفتهاند. اگر هم بخواهند برخیزند و به راه افتند کوره راههای تقلید از دیگران را پیش میگیرند؟! مسلمانان در پیشگاه خداوند از کتاب خدا مسئولند، نه از گفتههای مفسرین و نه از روایات نارسایی که استناد آن به منابع وحی اثبات نشده است. با پروا گرفتن «اتقاء» از حجابهایی که اشاره شد، و مانند آن، نور هدایت قرآن بر دلها میتابد: «هُدیً لِلْمُتَّقِیْنَ» و همواره جمال آن رخ مینماید، و سایه رحمتش بر سر مسلمانان وحشتزده، آنگاه بر دنیای حیرتزده گسترده میشود:
عروس حضرت قرآن نقاب آن گه براندازد
که دارالملک ایمان را منزّه بیند از غوغا
طالقانی، آن چه را که پس از پروا گرفتن از حجابها، در فهم هدایتی قرآن مؤثر است، به شرح زیر برمیشمارد:
1ـ پیجویی از ریشه لغات و درک معانی و مفاهیم عمومی عصر نزول و جدا کردن آن از معانی و اصطلاحات حادثه، مانند مفاهیم ایمان، کفر، نفاق، قلب، محکم، متشابه، تأویل و مانند اینها. از نظر سبك تفسیری، «طالقانی توجه و تمركز بیشتری روی لغات و مفاهیم ریشهای واژهها وحالات فعلی آنها میكرد كه در تفسیرهای قبلی قبل و بعد او به این نسبت دیده نمیشود».
2ـ دقت در نکتههای مقصوده و اشارات ملحوظه و مقایسه در اسلوب و توجه به هر ایجاز و تطویل، تقدیم و تأخیر، حذف و ابدال، تشبیهات و کنایات، امثال و عبر و نکتههای بلاغتی. تنها دانستن فنون معمولی بلاغت برای درک بلاغت وسیع و متنوع قرآن کافی نیست، بلکه با تأمل و تفکر آزاد میتوان به رموز بلاغت قرآن آشنا شد، و این آشنایی اندک اندک به صورت ملکه درمیآید، چنانکه عرب ساده با فطرت آزاد و ملکه درک لطایف میتوانست رموز بلاغت و نفوذ کلام خدا را دریابد، و بسیاری از محققین در بلاغت و رموز آن از درک لطایف قرآن محرومند، و کلامشان در سطح کلام عامه است، و بسیاری از علمای ادب و شعر از سرائیدن شعر روان و مؤثر عاجزند.
3 ـ دانستن خصال نفسانی و قوای درونی و تجزیه مبادی فکری، شهوات، غرائز، عواطف، تحولات اجتماعی، اسرار ترقی و انحطاط امم.
4 ـ توجه عموم به محیط جاهلیت عرب و هنگام نزول قرآن و متمثل نمودن بلاغت سرشار، فطرت زنده، فضای باز، آسمان درخشان آن ها، محیطی که آیات قرآن دلها را میربود، و عقلها را مقهور میکرد، و آنها را چنان تغییر داد که گویا از نو آفریده شدهاند.
5 ـ دانشمندان اهل نظر و محققین، باید کلیات عقلی و فلسفی و معلومات خود را در طریق فهم هدایتی قرآن قرار دهند، نه آنکه قرآن را محدود به دریافتهای خود گردانند.
در تأویل متشابهات و فهم آیات الاحکام و استنباط فروع باید به احادیثی که از جهت دلالت صریح و از جهت سند استناد آنها به منابع وحی و ائمه طاهرین علیهمالسلام، بررسی شده باشد رجوع شود. طالقانی سه شرط برای تفسیر گذاشته است: «تفسیر آیات، یا باید مستند به ظهور الفاظ، یا نقل معتبر و مستند به معصوم، یا شواهدی از دیگر آیات باشد». از اینجا میتوان دریافت كه طالقانی مفتون سخنان مفسران نبود. به نظر او، بعضی تفسیرهایی كه مفسران از آیات قرآن كرده اند:«احتمالهایی است كه از سابقین به لاحقین رسیده و لاحقین از جهت احترام به نظرهای گذشتگان ضمن تفسیر آورده اند». طالقانی برآن است كه تقدم زمانی دلیل تقدم علمی نیست، و تقلید از مفسران گذشته، آفت تفسیرنگاری است: «گویا بیشتر مفسران، همان تقدم و سابقه را دلیل رسایی برای كمال نظر سابقین میپندارند. همین تقلید جامد است كه طریق تفكر در آیات را محدود و تحیرآور نموده است». رویكرد تفسیری طالقانی، تفسیر علمی و تفسیر اجتماعی است، و این دو ویژگی در بسیاری از صفحات پرتوی از قرآن ملاحظه میشود. این رویكرد هم دلیل دارد، و هم علت؛ دلیلش این است كه طالقانی به توافق علم و دین و عدم تفكیك سیاست و دین اعتقاد داشت، و علتش این است كه اندیشة تعارض علم و دین و تفكیك سیاست و دین در آن دوران رواج داشت. بدین علت و دلیل، طالقانی در تفسیر هم به جنبة علمی قرآن و هم به بعد اجتماعی آن عنایت داشت.
طالقانی با اشاره به این كه خداوند در قرآن به مطالعه در آسمانها و زمین و طبیعت و خلقت انسان دعوت میكند، به عالمان اسلامی اشكال میگیرد كه این روش عینی و علمی را فرو نهاده اند، و تسلیم فلسفة یونانی شده اند، و به مباحث ذهنی و انتزاعی پرداخته اند. همچنین او با انگشت نهادن بر این مطلب كه در قرآن بیش از 150 آیة فقهی نیست، و بیش از 750 آیة علمی است، به فقیهان نیز اشكال میگیرد كه در محدودة آیات الاحكام فرو مانده اند، و زندگی مسلمانان را گامی فرا پیش نبردهاند. طالقانی در ذیل پاره ای از آیات قرآن كه به طور قطع اشارة علمی در آنها نهفته است، محتاطانه و به مدد اصول مسلم علمی به جنبة علمی آیات میپردازد، و اعجاز قرآن را در پیشگوییهای علمی آشكار میسازد، و آن چه را مفسران پیش از اكتشافات علمی نگفته اند، و نمی دانستهاند، میگوید. او بیان میكند كه ما نباید به اشتباه فلاسفة اسلامی دچار شویم كه قرآن را با فلسفة یونان تطبیق كردند، و دچار تاویل شدند:« هنگامی كه پس از قرن اول، فلسفة یونان در میان مسلمانان رواج یافت، و آرا و نظرههای آن دربارة مسایل الهی و معاد و خلقت و چگونگی زمین و آسمان از اصول مسلّمه شد، كسانی كه بعضی از آیات قرآن را با آن آرا منطبق نیافتند، دچار اضطراب عقیده و شك شدند. بسیاری از علما و فلاسفة اسلامی برای حفظ عقاید مسلمانان به تاویل و تطبیق آیات پرداختند، تا آن كه در اثر پیدایش اصول علمی دیگر اساس آن فلسفه واژگون شد، و آن نظریهها و تخیلات چون ابر موسمی متلاشی شد، و آیات حكیمانة قرآن با بلاغت مخصوصش مانند ساختمان محكم جهان، ثبات خود را نشان داد. امروز هم شك و تردید و كوتاه اندیشی از مردمی است كه شیفته و خود باختة نظریات علمی یا نظامهای اجتماعی روزند، ولی به زودی كه كوتاهی، یا اشتباه این مطالب در اثر پیدایش نظرهای كاملتر و عالیتر آشكارا شد، خوب درك خواهند كرد كه قرآن از افق اعلایی اعلام میدارد: «لَا رَیبَ ۛ فِیهِ». از نظر طالقانی ما نباید در فهم قرآن به اشتباه بیشتر محققین و فلاسفة اسلامی گذشته دچار شویم؛ زیرا آنان چنان مقهور فرضیهها و نظرهای فلاسفه یونان شدند كه به نظر و بیان مستقل قرآن توجه نكردند، و آیات را با آن نظرها تطبیق و تاویل كردند.
علاوه بر دیدگاهها و نظریههای تفسیر مربوط به قرآن كه طالقانی بیشتر میكوشید با درایت و تدبر در متن قرآن به تفسیر بپردازد، و حقایق قرآن را متناسب با رخدادهای روز بررسی كند، او دارای آثار دیگری نیز هست كه شامل كتابها و مقالاتی است كه در نشریههای تهران و قم به چاپ رسیده است. این آثار عبارت است از چندین كتاب و شماری خطابه و نوشتههای پراكنده كه در مجموع مشتمل بر 16 عنوان كتاب در 21 جلد است. این كتابها زیر نظر او منتشر شده اند، به اضافة دو جلد از پرتوی از قرآن و نیز دو كتاب از آزادی تا شهادت و مناره ای در كویر كه شامل گفتارها و نوشتارهای اوست. این چهار جلد پس از وفات او منتشر شدهاند. از جمله آثار دیگر طالقانی میتوان به آزادی و استبداد، آیة حجاب، از تاریخ بیاموزیم، اندیشههای آیت الله طالقانی، بحران كردستان، تبیین رسالت برای قیام به قسط كه به عربی هم ترجمه شده است، تعلیم و تربیت اسلامی، توحید از نظر اسلام، چند مقاله، خداشناسی و فطرت، خطبههای نماز جمعه، درس وحدت به انضمام دو سخنرانی دیگر، درسهایی از قرآن، دو شهید، روزها و خطابه ها، شورا پیام قرآن، طرح نظام جمهوری اسلامی، عالم خلقت از نظر قرآن، عید فطر، قربانیان راه حق، مرجعیت و فتوا، مكتب خون، وحدت و آزادی، هجرت و انقلاب، هدایت وقرآن، واسلام و مالکیت در مقایسه با نظامهای اقتصادی غرب اشاره كرد. هدف عمومی این کتاب آن است که مالکیت در اثر پیشرفت وسایل تولید و افزایش مال و مشتری و تمدن چگونه منشأ از میان رفتن توازن و تعادل و جنگ طبقات شد، و راحتی و آسایش بشری را سلب کرد. جهت گیری اقتصادی آیت الله طالقانی به سوی و سود محرومان و علیه سرمایه داری و معطوف به عدالت است. سرمایه داری و ماركسیسم گرچه در برابر هم قرار گرفته اند، ولی در نتیجه در تامین منافع و آزادی گروه یا طبقة خاص و سلب آزادی افراد اكنون هر دو شریكند.
طالقانی، درجای جای كتاب اسلام و مالکیت در مقایسه با نظامهای اقتصادی غرب، سرمایه داری و ماركسیسم را توأمان نقد میكند. برای مثال، در نقد اقتصاد آزاد مینویسد: « تجارت آزاد و نامحدود ... مانند مالكیت نامحدود، پدید آورندة طبقات متضاد و موجب محرومیت اكثریت و تجاوزات و سرمایه داری بی حد میشود». و در ادامه در نقد اقتصاد دولتی مینویسد: « آیا انحصار وسایل تولید و توزیع به دست دولت، راه حل نهایی مشكلات و موجب پیشرفت اقتصاد عمومی و توزیع صحیح و آسایش و رضایت عمومی میباشد؟» پاسخ او منفی است، و او بی درنگ در نقد اقتصاد دولتی مینویسد:« نتیجة نهایی انحصارات دولتی، سوء استفادة مامورین، عدم قدرت كنترل، شیوع قاچاق، تورم دستگاههای بازرسی و پلیسی میباشد».او مینویسد:« برای بشر چیزی مطلوبتر از آزادی نیست، و این آزادی جز در حدود حقوق دیگران نباید محدود شود ... سلب آزادی بشر، در هر شانی از شئون حیات، چنان ظلمی است كه نمیتوان آن را نادیده و سهل گرفت. خواه سلب آزادی دیگران از جانب طبقهای باشد ، یا دولتی». طالقانی بر آن بود كه اقتصاد اسلامی با هیچیك از مكتبها از هرجهت تطبیق نمیكند. نه سرمایهداری است، نه اشتراكی و نه تركیبی از آن و این؛ اقتصاد اسلامی نه بر پایة آزادی بی حد مالكیت فردی است كه نتیجة آن سرمایه داری افسارگسیخته میباشد، و نه مبتنی بر مالكیت عمومی است كه نتیجه اش سلب مالكیت و آزادی فردی میباشد، و نه اقتصاد آمیخته و مزدوجی است كه حدود آن مبهم و نامعلوم است. الگوی اقتصاد طالقانی میانة سرمایهداری و ماركسیسم نزدیك به سوسیالیسم است، ولی در مقایسه با اقتصاد مطهری، بهشتی و صدر از سوسیالیسم دورتر است. او ضمن آن كه گفته است اصول سرمایه داری را برخلاف اصول سوسیالیسم نمیتوان به عنوان اصول علمی پذیرفت، درجایی هم گفته است كه اقتصاد اسلامی با دیگر مكتبهای اقتصادی از هر جهت تطبیق نمیكند. طالقانی گاه چنان به سوسیالیسم نزدیك میشود كه ذیل عنوان از هر كس به قدر استعداد و برای هر كس به قدر احتیاج مینویسد: این جمله شعار اولی اسلام و آخرین شعار سوسیالیستها است. از مجموع احكام و تعالیم اسلام راجع به مالكیت و حدود آن، این اصل محرز است كه مالكیت اشیا و تصرف و بهرهبرداری از این علاقه، درحد عمل به معنای وسیع آن است، و توزیع یا انفاق بر حسب احتیاج میباشد. او اسلام را طرفدار سرمایهداری نمی داند، و اشاره میكند اگر در برخی احكام رنگ سرمایه داری مشاهده میشود، ناشی از تأثیر محیط است: تسلط نظام طبقاتی و سرمایهداری پیرو یا وابسته به غرب و سكون و توقف فقه اسلامی این اشتباه را برای بعضی پیش آورده كه اسلام طرفدار سرمایهداری است. در فقه اسلامی كه متضمن و منبع احكام و حقوق اسلامی است، هیچ حكم كلی و جزیی نمیتوان یافت كه به سود افراد، یا طبقات خاص، یا به زیان دیگران باشد. اگر در بعضی موارد و مسائل شرعی رنگ سرمایهداری به چشم آید، مربوط به تأثیر محیط است.
طالقانی با اشاره به آیة كنز میگوید كه واژه كنز به معنی ذخیره كردن بیش از احتیاج است، و ابوذر عقیدة راسخ داشت كه یك فرد مسلمان حق ندارد بیش از رفع احتیاج مال اندوزد. امثال عمار یاسر، مقداد و سلمان فارسی نیز با ابوذر همفكر بودند، اما كعبالاحبار فتوا داد كه هر فرد مسلمانی كه زكات مالی خود را بدهد، میتواند خشتی از طلا و خشتی از نقره روی هم گذارد. طالقانی در ادامه مینویسد: هنوز هم مسلمانان در میان صراحت قرآن و فتوای پیروان كعب الاحبار متحیرند. شگف انگیز است كه بعضی از مفسرین مانند قرطبی كوشیدهاند، تا به هرصورت آیه را تاویل كنند. او میگوید این آیه راجع به مسلمانان فقیر صدر اول بوده است. آیا این نظر با اطلاق و صراحت آیه تطبیق میكند؟ مگر قرآن برای یك زمان و یك گروه نازل شده، تا همین كه آنها مستغنی شدند، آیه نسخ شود؟ طالقانی با اشاره به چیزهایی كه زكات به آنها تعلق میگیرد، مینویسد: اهل نظر برحسب مصلحت و برای تامین بیت المال و درصورتی كه موارد منصوص كافی نباشد، درغیر موارد منصوص حق فرض و فتوا دارند. در قرآن حكیك با آن كه وجوب زكات مكرر و موكد ذكر شده و مصارف آن و همة صدقات واجبه نیز بیان شده، به موارد تعلق زكات تصریح نشده است. با توجه به وسعت نظر قرآن و محدود بودن روایات و احادیث به اشخاص و محیطهای معیشت خاص و وضع حال و كار سائلین راه برای اجتهاد و فتوا در غیر موارد منصوص به خصوص در موارد احتیاج و ضرورت باز است. بنابراین، میتوان گفت مطلوب او نه عدالت بدون آزادی بود، و نه آزادی بدون عدالت، بلكه هر دو است، و ماورای این دو(دین). این جزوههای كوچك طالقانی و شریعتی و سایر طلایه داران پارادایم بازگشت به هویت خویشتن خویش بودند كه دستمایههای انقلاب اسلامی را بوجود آوردند.گفته شده از میان آثار طالقانی فقط سیصد هزار نسخه از پرتوی از قرآن در هنگام پیروزی انقلاب اسلامی منتشر شده است. آن چنان كه شمارگان چاپ كتابهای دكترشریعتی به بالغ بر میلیونها میرسید. فرانسویها زمانی گفته بودند كتابهای قطور پانصد صفحهای سبب انقلاب نمی شود، از جزوههای كوچك چند صفحهای باید ترسید.
طالقانی، بحث دربارۀ بردگی را دنباله و فرع اصول مالکیت و نتایج طبقاتی آن دانسته و بر آن است که منشأ و محرکهای بردگی آنگاه که با قدرت ذهنی و بدنی و اجتماعی همراه شد، میتواند از مردمی سلب آزادی کند، و به ملکیتشان درآورد، و در مقابل آنها که به بردگی درمیآیند، باید ناتوانتر باشند، و قدرت دفاع و مقاومت نداشته باشند. تاریخ نشان میدهد که بعد از ظهور مسیحیت در رم و در اروپا بردگی رایجتر و گرمتر از بیشتر کشورها بود. در قرنهای چهاردهم و پانزدهم، جنوب فرانسه بازار گرمی برای تجار و دلالان بردهفروش بود، چهبسا یک کنیز جوان و زیبا در مقابل مقداری شکر و آرد فروخته میشد! در بازار اروپا بردگان دو نوع بودند: برده خالص که حق ازدواج و داشتن اولاد نداشتند، و برده تابع که چنین حقی داشتند، ولی مالک، حق داشت زن و بچههای او را به فروشد، یا هدیه دهد. او با ذکر اینکه «بردگی نمونۀ کامل بیدادگری و تجاوز به حدود انسان است»، معتقد است: «اگر نگوئیم که آزادی بردگان به صورت آزاد و بردگان رسمی از هدفهای جنگی اسلام است، به یقین از لوازم آن میباشد؛ زیرا یکی از هدفهای جنگهای اسلامی از میان برداشتن امتیازات حقوقی و اقتصادی و مالکیت نامحدود اراضی و حاکمیت قانون خداست، جنگهایی که برای رسیدن به هدفهای اسلامی است، اگر یکباره نتواند این امتیازات و بردگی را از میان ببرد، راهها و مقدمات آزادی محکومین و بردگان را باز میکند. اصول و فروع فقه اسلامی نیز همۀ درهای معمول بردگی را بسته و هیچ در تازهای برای بردهگیری نگشوده است. آنچنانکه پیامبر اسلام با این سخن که بدترین مردم آن است که مردم را میفروشد، مخالفت اسلام را با تجارت برده علنی کرده است. از این جهت گفته شده که «بردهفروشی در تاریخ زندگی مسلمانان دیده نشده است» . با همۀ انحرافها و تغییرات در کشورهای اسلامی دربارة خلفا و حکام و عمال آنها، وضع بردگی مانند امتیازهای طبقاتی و مالکیت ارضی در کشورهای اسلامی را نمیتوان با دیگر کشورها مقایسه کرد. در داخل کشورهای اسلامی مانند کشورهای مجاور بازار خرید و فروش برده، جز در مواقع جنگ و فتوحات گرم نبوده و هرچه در میان دیگر ملل بردهگیری و بردهفروشی افزایش مییافت در میان مسلمانان رو به کاهش بوده، به طوری که گوستاو لوبون وضع بردگان را در میان مسلمانان از هر جهت با دیگران متفاوت دانسته است. از نظر طالقانی، خدوند جهان را برای انسان آفریده است، و نمیخواهد انسانیت را به طبقات استثمارشونده و استثمارگر تقسیم کند. او در کتاب دیگری به نام تنبیهالامّۀ و تنزیهالملّۀ یا حکومت از نظر اسلام که علامه محمدحسین غروی نائینی(1315- 1239 هـ. ش.) به منزلۀ تفسیری برای دفاع از مشروطه در برابر نظریة مشروطه مشروعه شیخ فضل الله نوری در فروردین سال 1288 تحریر کرده بود، با ترجمۀ آن اعلام کرد که شیعه ذاتاً مخالف خودکامگی و هوادار دموکراسی است. البته گفته شده، نوری هرگز در فضیلت و فواید وجود مهارقانونی برقدرت شاه و دربار شك نداشت. او فی نفسه هیچ ایرادی به مفهوم قانون گذاری بشری نگرفته بود، حتی برعكس كراراً با حریفان خود موافقت كرده بود چون سلطنت كه متعلق به اعراض دنیوی است ازشریعت منحرف شده و به فساد و استبداد كشیده شده است، این امر را ایجاب كرده كه قوانین خاصی برای آن وضع شود؛ حتی كسانی كه سرسختانه از پذیرفتن مشروعیت چنین قوانینی امتناع میكردند، مخالفتشان را تخفیف دادند، و به حكم كاری مادة دوم قانون اساسی خرسند شوند كه حضور لااقل پنج مجتهد را درمجلس برای بررسی آن كه مبادا مصوبات آن برخوردی با شریعت داشته باشد، لازم میشمرد. خط عرفی استدلال چه بسا نقش مهمی درصورت گرفتن این مصالحه داشته بوده باشد. آن چه طرفین مصالحه درآن زمان توجه نكرده بودند این بود كه به اقتضای عرف، پیامدهای اجتماعی و فرهنگی قوانین و احكام جدید، بسی با فیالمثل رتق و فتق شرایط معامله یا پرداخت ارث و میراث كه از نظر سیاسی عملی معصومانه بود، فرق پیدا میكرد. طعم تلخ مخالفت شیخ فضلالله با مشروطیت و به دار آویختن او، خصومتهای دیرینه ای را بین طرفین و موافق و مخالف مشروطه ببار آورده بود. سرانجام استبدادی را كه به دنبال هرج و مرج بعد از انقلاب مشروطه بر ایران حاكم شده بود با رشد اندیشة دینی ـ سیاسی در مسیری كه انقلاب رسم كرده بود، متوقف ساخت. اوضاع و احوال برای احیای این اندیشه، تا سالهای پس از جنگ دوم جهانی كه برهم خوردن موازنة نیروهای سیاسی همراه با سقوط دیكتاتوری رضاشاه مرحلة تازه ای از تفكر دینی را پدید آورد، مناسب نبود. این بارزمینة احیای مایههای نیرومندی از فرهنگ شیعی، یعنی تقیه و شهادت بود كه شاید قوی ترین نیروی محركه برای عمل سیاسی بود. با وجود این،گفته شده، آیت الله نائینی، کتاب خود را تحت تأثیر عبدالرحمن کواکبی نویسنده کتاب طبعالاستبداد به رشته تحریر در آورده است که در سال 1276 هـ .ش به ترکی ترجمه و در ژنو به چاپ رسید. ظاهراً او تحت تأثیر کنت ویتوریو الفیری نویسنده ایتالیایی بود که به نوبه خود از منتسکیو الهام میگرفت. آیتالله طالقانی مبارزه با استبداد را سرلوحۀ مبارزات خود میدانست، و معتقد بود: «جهل و نفاق و غفلت عمومی مردم، محیط مساعدی برای نمو و دوام استبداد و ظلم و خودسری است»، و آن چه پروردۀ تاریک استبداد را متلاشی میسازد، هشیاری و ایمان و پیوستگی و توجه مردم به مسئولیت است. بدین جهت، کسانی که برای هشیاری و پیوستن طبقات و ایجاد روح مقاومت و مسئولیت مردم بکوشند، دشمن شمارۀ یک استبداد و خودسری فردی و طبقاتی به شمار میآیند. او بر آن بود که عمال استبداد با هر وسیلهای که در دست دارند، برای محدود ساختن و از میان برداشتن چنین مردانی میکوشند، و با هزار چشم مراقب اعمال و حرکات آنها هستند. آنان بر سر راهی که این مردان، قصد خیر و اصلاح دارند، موانعی میگذارند، و دامهایی میگسترانند. بدینترتیب، طالقانی بر آن بود که سید عبدالرحمن کواکبی که به مانند سیدجمالالدین اسدآبادی ایرانیالاصل بود، جهل و فساد و پراکندگی مسلمانان را از یک سو و زیر این پردههای تاریک، فشار و ظلم و خودسری عمال استبداد را از جهت دیگری مینگریست. از اینرو، در وجدان حساس و زندۀ خود، فشار و نگرانی برای آیندۀ اسلام را سخت احساس میکرد، و خود را مسئول میدانست. بدینجهت، شب و روز برای بیداری و ایجاد روح مقاومت مسلمانان تلاش میکرد.
طالقانی، هدف و مقصد اثباتی دین را در جهت مقابل حکومت طاغوت (خودسری و استبداد) میدانست، و اساس مبارزه منفی با شرک و بتپرستی از نظر او همین بود، چون مستبد اگر میدان یابد، خود مدعی فرمانفرمایی و خدایی میشود، و اگر بدون واسطه نتوانست مردم را به عبادت و اطاعت بخواند، سنگ و چوب و مجسمه را که خدای بیاراده و وسیلۀ انصراف و در وهم نگاه داشتن خلق است، جلو راه مردم میگذارد. طالقانی اصل و منشأ و علت همهگونه شرک و بتتراشی و بتپرستی را خودپرستیهای مستبدانه میداند؛ زیرا سنگ و چوب هیچگاه ادعای معبودیت نکردهاند. این دو جهت اثبات و نفی هدف قیام و جهاد پیامبران و پیروان آنهاست. نهضتهای مسلمانان را در برابر ستمکاران و مستبدان روی همین اساس، و قیام شیعه و علویان برای همین بوده است. بنابراین، هر مسلک و طرح و مرام اجتماعی که خود سران را محدود نماید، و جلو اراده آنها را بگیرد، از نظر طالقانی، قدمی به هدف پیامبران و اسلام نزدیکتر است، ولی مقصود و نظر نهایی اسلام نیست. مشروطیت، دموکراسی و سوسیالیسم همة اینها به معنای درست و حقیقی خود گامهایی پیدرپی است که به نظر نهایی نزدیک مینماید.
در آغاز مشروطیت قیام علما و مردم مسلمان تنها برای تحدید استیلا و استبداد بوده، به این جهت، یک چیز مورد اتفاق و اتحاد بود، و آن را وظیفة دینی و خدایی میدانستند، و آن جلوگیری از خودسری و استبداد بود، تا آن روزی که قیامها و جهادها در برابر استبداد بود، مخالفین هم که وابستگان به دربار و بهرهبرداران از استبداد بودند، آشکارا مخالفت نمیکردند، بلکه مجال بحث و کارشکنی را گذاشتند برای زمانی که استبداد به ظاهر تسلیم شد، و سخن از تنظیم قانون و نظامنامه، یا به عبارت دیگر مشروطیت پیش آمد. در اینجا بود که به اصطلاح آیتالله نائینی شعبه استبداد دینی به کارشکنی و اشکالتراشی از طریق دین برخاست، ولی حقیقت مطلب این است که عموماً درست معنای مشروطیت و چگونگی انطباق آن را در نظر نگرفته بودند، با آن که برای درهم شکستن مقاومت استبداد علما و توده مسلمانان پیشقدم بودند. ... ولی پایان کار را نسنجیدند، تا دستهایی وارد شود ... قیام علما و مردم در برابر استبداد پاک و بیآلایش بوده، تا آنجائیکه خواست نطفه مشروطیت بسته شود، در این زمان اختلافات و کارشکنیها آغاز شد؛ ولی عدهای، مشروطه و جمهوری را منشأ فساد میدانستند. آنها از جمله شیخ فضلالله نوری، نام بردن مشروطه و جمهوری را در روزنامه مشروع ندانستند: «مشروطه و جمهوری را در روزنامه اسم بردن و منشأ فساد شدن مشروع نیست ... آیا این مدارس جدیده خلاف شرع نیست، و آیا ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست. آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک عقاید شاگردان را سخیف و ضعیف نمیکند. مدارس را افتتاح کردید آنچه توانستید در جراید از ترویج مدارس نوشتید، حالا شروع به مشروطه و جمهوری کردید. نمیدانید در دولت مشروطه اگر من بخواهم روزنه و سوراخ این اطاق را متعدد نمایم، باید مالیات بدهم و اگر یک سوراخ را دو سوراخ کنم باید مالیات بدهم، وکذا و کذا». این سخنان در حالی بود که مجدالاسلام در پاسخ او گفت: «آقای من دولت مشروطه، یعنی دولت مشروعه، یعنی باید به موازین شرعیه شاه و گدا در تحت قانون اسلام بالسّویه باشند. طایفه نصاری که مشروطه میگویند مقصودشان عمل بر طبق قوانین موضوعه خودشان است که عقلاً مملکت وضع کردهاند، و چون آنها قانون خدایی ندارند، و حضرت عیسی (ع) در احکام تکلیفة قانونی از جانب خدا نیاوردند، از اینرو، عقلاً مملکت قوانین تکلیفی وضع کردند، و بر طبق آن عمل مینمایند. لکن، مسلمانان که مشروطه میگویند مقصودشان عمل بر طبق احکام شرع است، و چون پیغمبر (ص) ما تکالیف ما را از معاشی و معاری معین فرمود و قرآن را از جانب خدا برای ما نازل کرد، ما هم ملتزم هستیم به اجرا و عمل بر طبق آن، وانگهی مشروطه مقابل مستبده است، معنی حقیقی آن را ما جایی اظهار نکردیم، و اصلاً در روزنامه چیزی از آن را درج ننمودیم، و به مفاد « وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَینَهُمْ »، جنابعالی هم باید در امور خودتان به مشاورت عمل نمائید، و الا شما را مستبد خواهند گفت. نگارنده ]ناظمالاسلام[ گفت مشروطه و یا جمهوری مقصود از هر دو یکی است، چه جمهوری از افراد مشروطه است و مراد از مشروطه سلطنت عمومی و سلطنت ملی است. امروز هیچیک از احکام اسلام جاری نمیشود. بنای اسلام بر مساوات است و حال آن که میبینیم دزد اگر از فقرا باشد، او را میکشند و دهنه توپ میبندند و اگر از اغنیا باشد از او پولی میگیرند و او را مرخص میکنند و اگر آقازاده باشد با او همراهی میکنند. مشروطه میگوید: «ظفرالسلطنه حق ندارد حکم شلیک و کشتن جمعی زنان و اطفال را بدهد، اگر ما مشروطه بگوئیم مقصودمان این است، و لاغیر... در ادامه مجدالاسلام گفت من قول میدهم هر وقت که دولت ایران مشروطه شود احدی مانع سوراخ شما نشود، هرقدر میل دارید سوراخ اطاق را متعدد کنید یک شاهی مالیات هم ندهید».
بهطور یقین سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی هم غیر از اسلام چیز دیگری نمیخواستند، منتها آنها پیش خودشان فکر میکردند که حالا ممکن است از طریق همین مشروطه هم این معنا تأمین شود. با هم اختلاف کردند، نکردند بیایند بنشینند و خطمشی را انتخاب کنند. روشنفکرانشان هم همینطور بودند. عدهای از آنها متدین بودند، در نوشتههایشان هم پیداست که بعضی از روشنفکران، گرایش دینی و اسلامی دارند، اما آنها هم به زبان همان وابستگان حرف زدند. این نبودن طرح و نبودن اتفاق کلمه و دنبال نکردن جدی مقصود و از آن طرف آشنا بودن آنها با روشهای تبلیغاتی به دلیل ارتباطشان با دستگاههای خارجی، موجب شد فضا آنقدر سنگین شود که دیگر کسی جرأت نکند اسم دین و دینداری را بیاورد! نتیجه این شد مردمی که برای دین حرکت کرده بودند و حاضر بودند برای دین جان بدهند، احساس کردند که فایده ندارد، یعنی کاری که در بالا انجام میگیرد، و تحقق پیدا میکند، خواستۀ آنها نیست، و به تدریج سرد شدند. چیزی به مانند همین طریق را روشنفکران در غرب دنبال کردند، ولی در ایران دلیل نادرستی که در اندیشههای روشنفکران وجود داشت، و معمولاً به طرف استعمار انگلیس و روسیه جهت پیدا میکردند، با علمای دین اختلاف نظر پیدا میکردند، از اینرو، فعالیتهای معاصر ایران همواره مورد کشمکش روشنفکران و علمای دینی قرار داشت؛ و همین باعث آن میشد تا به جنگ جریانهای روشنفکری و روحانیت دامن زده شود. روشنفکران روحانیت را مرتجع میدانستند، و روحانیون روشنفکران را بیمار، آنچنانکه این جنگ همچنان ادامه دارد، و باید برای آن اندیشهای انجام داد، تا فکر نکنیم همیشه فرصت داریم! جنگی که در بیسرانجامی آن برای جامعۀ ایرانی، زمینههای فرصتسازی از تهدیدها را از ما گرفته است، هرچند خود فرصتها را نیز خوب استفاده نکردهایم. آن چنان که وقتی از بودا سئوال کردند که بزرگترین اشتباهی که ما در زندگی میکنیم چیست؟ او پاسخ میدهد: «بزرگترین اشتباه آن است که فکر میکنید همیشه فرصت دارید». ازاینرو، فرصتها را باید غنیمت شمرد، وگرنه از دست میروند، باید بجنبیم، و کاری بکنیم. واقعیت این است که «روحانیت ما در هیچیک از این دو تحول، یعنی ادبیات، یکی از تحول عام از طریق جنبشها، دیگری تحول خاص در دستگاه تعلیم و تربیت، تکلیف ضروری خود را از نظر فرهنگ و ادبیات و انتشارات یا شناخت و یا ادا نکرد، مگر شماری اندک که برای پاسخگویی به نیاز وسیع نسل و زمان بس نبودند؛ ولی آنچه را باید اكیداً یادآورشد، اعلام خطری است كه سیدجمال الدین اسدآبادی سالها پیش به زبان آورده است: «كه تضعیف علمای روحانی هركشور نفوذ بیگانه را تقویت میكند، و افغانستان را مثال آورده است» ـ و به جا و درست بود كه روحانیان ما با روشن بینی به موازات مقتضیات و تمدن معاصرمردم را به رازهای واقعی دین و مذهب آشنا و از خرافات و موهوم پرستی باز میداشتند، فراگرفتن علوم و فنون سودمند را تشویق میكردند، و از تقلید آداب و رسوم ناسزای فرهنگی و همچنین افراط در تظاهرات و غلو در مراسم به نام مذهب را جلوگیری میكردند. بدون خوشامد به دولتها و انتظار مساعدت و شركت در كامرانی و استفاده مادی از آنها ـ نفوذ معنوی خود را در پیش گیری از ندانم كاریها ـ ارتشاء و افراط درتشریفات بیهوده و افزایش نفوذ بیگانگان به كار میبردند. نه این كه برای تعین و حفظ مقام و مسند خود، افكارخرافی و موهوم پرستی را بپرورانند ـ به نام مبارزه با كمونیسم مردم را به ارتجاع و سیر قهقرایی رهنمون گردند، یا با دخالت مغرضانه و ناشیانة خود درامورسیاسی آثار شوم جبرانناپذیری به بار آورند». واقعیت آن است كه «ممالك اسلامی در معرض حرص دول اروپا قرار گرفته، و آثار نگرانی آنها از بیم این كه علما عایق عمدهای هستند، پیداست كه هرجا نیروی آنها مانند هند و ماورای اقیانوسها به دست فرمانروایان محلی تضعیف شده، یا برخورد شود ـ اروپائیان به سهولت برآن دست یافته با مداخله در امور آن كشور سرانجام مالك آن جا میشوند. درصورتی كه درجای دیگر مانند افغانستان كه قدرت و نفوذ علمای آن كشور دربرابر حملات گاه و بیگاه انگلیس مقاومت نموده، كوشش آن در دست اندازی به آن جا به هدر رفته است«.
همۀ اینها در حالی بود که علما و مراجع بزرگی مانند ملامحمد کاظم خراسانی، حاج میرزاحسین تهرانی و آقا شیخ عبدالله مازندرانی، با جنبش مشروطه موافق بوده و سه مرجع تقلید حامی مشروطیت ایران بودند که به آیات ثلاث معروف بودند؛ یعنی اگر مطالب کتاب تنبیهالامّۀ و تنزیهالملّۀ آیتالله نائینی که برای اثبات مشروعیتِ مشروطه نوشته شده بود، و اهمیت بیشتر آن به دست دادن اصول سیاسی و اجتماعی اسلام و نقشه و هدف کلی حکومت اسلامی بود، موردنظر قرار میگرفت، و روی آن عمل میشد، مردم از سرگردانی و تردید رهایی مییافتند، و قوا متحد میشد، و فاصله میان حکومت و ملت که منشأ فسادها و بیچارگیها بود برداشته میشد، و مردم مانند آغاز تأسیس(پیش از تأسیس قانون اساسی) به انتخاب وکلای خود با شرایطی که بیان شده از راه تکلیف واجب دینی اقدام میکردند، و راه رخنۀ یک عده سبکسر از فرهنگ برگشته و خودباخته را میبستند، و با دلگرمی و از راه وظیفه دینی مالیات میپرداختند. چنان که برای بدهی دولت در زمان مظفرالدینشاه مردم بانک ملی تأسیس کردند، دولت و ملت کمک کار هم میشدند، و با هم از نفوذ استعماری بیگانگان جلوگیری میکردند، و کشور رو به آبادی میرفت، فضایل خلقی و کمالات معنوی بازار پیدا میکرد، و نفاق که نتیجه محیط تضاد و استبداد است ریشهکن میشد، و موجب نمیشد که مشروطۀ ناقصی شکل بگیرد: «آنها با هم اختلاف کردند، نکردند بیایند بنشینند و خطمشی را انتخاب کنند. آیا حکومت مشروطه لجامی برای استبداد افسارگسیخته نبود؟ آیا درهم شکستن قدرت استبداد هدف سران ادیان و اصلاح نبوده؟ و آیا نمیتوان در حد امکان این مشروطه را به هدف عالی حکومت الهی که به آن اشاره شد نزدیک کرد؟ آنهایی که امروز مانند آغاز مشروطیت به آن بدبیناند، چه چیز میخواهند؟ نه امروز جواب روشنی دارند، و نه آن روز داشتند. از اینجهت، ضعف تشخیص و جمود به تقلید هر قدیمی را دین میپندارند، و هر جدیدی را مخالف با آن و به نام مقدسمآبی و احتیاط کاری جز کلمات نفی ـ نه، چطور میشود؟ باید ساکت بود، و احتیاط کرد ـ هر بیدینی و فساد را اثبات و امضا مینمایند، و میدان را برای هوسبازان و بندگان شهوت و مال باز میگذارند، و آنها را پشت سنگر قانون مینشانند، تا هرچه میخواهند به سر ملت مسلمان مظلوم مالیاتپرداز بتازند، و اکثریت مردم مسلمان را به اسیری آنان دهند. آنگاه بنشینند، و به حال مردم گریه کنند، و آه و دود راه بیندازند، و برای هر پیشامد کوچک و بزرگی به این و آن دست توسل دراز کنند. با این روابطی که زندگی با هم پیدا کرده مگر میتوان از وظایف اجتماعی به عنوان عدم دخالت در سیاست یکسره خود را کنار کشید. براین اساس، آیتالله طالقانی، مبارزه با استبداد را در کنار استعمار و استثمار سرلوحۀ مبارزات خویش دانسته و همواره با استناد به عقاید اسلامی، تبلیغ برای دموکراسی را شیوۀ عمل خود برای استقلال، آزادی و مشارکت مردم از طریق شوراها قرار داده است. آنچنانکه پیوسته با یاری و پشتیبانی از جنبش ملی که پس از کودتای 28 مرداد 1332 در شهریورماه همان سال به همت آیتالله سیدرضا زنجانی تشکیل شده بود، حمایت کرد. مبارزات آیتالله طالقانی، در سال 1339 با تجدید حیات نهضت ملی ایران به نام جبهه ملی دوم ادامه یافت، و سپس به همراه مهدی بازرگان، یدالله سحابی، احمد صدر حاج سیدجوادی و دیگر همرزمان سابق خود در نهضت مقاومت ملی، جمعیت نهضت آزادی ایران را تأسیس کردند. ایدئولوژی این جمعیت اسلامی بود، استراتژی آن اقدام برای آزادی و استقلال ایران، و تاکتیک آن مخالفت با دیکتاتوری و تبلیغ برای دموکراسی و مبارزه با استعمار، استبداد و استثمار بود. طالقانی در برابر دنیای غرب، ضمن پذیرش علم و صنعت و تكنولوژی آن، منتقد سرمایه داری و علم پرستی آن بود. به عبارتی غرب را یكپارچه نمی دید، بلكه قائل به تجزیه و تفكیك ابعاد مختلف آن بود طالقانی همچون بازرگان در زندگی دو رسالت توأمان را دنبال میکرد. نشان دادن اینکه اسلام برای مسائل جدید پاسخی دارد، و از این جهت برای جهان معاصر مناسب است، و پل زدن بر شکاف عمیقی که مؤمنان متدین را از اصلاحطلبان غیرمذهبی، بازاریان سنتی را از متخصصان دارای تحصیلات جدید، روحانیان محافظهکار ضد رژیم شاه را از روشنفکران رادیکال]بلند پرواز[ و آیندهنگر و تشکیلات مذهبی قم را از روشنفکران میهنپرست جبهۀ ملی جدا میکرد. در یک کلام، هدف طالقانی همچون بازرگان، حل و فصل مسائل ریشهداری بود که به شکست جنبش مشروطه و نیز مبارزۀ ملی سالهای 1328 تا 1332 انجامیده بود. او بدنبال تبیین دینی دنیاگر بود که برای روشنفکران نوجذابیت داشته باشد، بیآنکه بازاریان سنتی و تودههای مذهبی را فراری دهد، آن چیزی که شریعتی نیز همان را دنبال میکرد، و امام خمینی در پیروزی انقلاب اسلامی بدنبال آن بود كه افكارشریعتی علاوه بر دانشگاهیان، بازاریان را هم به خود جلب كند.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید