1399/5/25 ۰۴:۳۰
وقتی قرار شد مطلبی به مناسبت همزمانی با سالگرد اعدام میرزا رضا كرمانی قاتل ناصرالدین شاه قاجار بنویسم، به یاد مجموعه بازجوییهای بسیار جالب مقامات قضایی آن زمان افتادم كه بعد از قتل ناصرالدین شاه از میرزا رضا و كسانی كه به نحوی با او ارتباط یا برخورد داشتند، شده و سرگه بارسقیان با دقت آنها را جمعآوری و تنظیم كرده است. پیش از اشاراتی به آن مجموعه بد نیست اشارهای به شرایط زمان بشود. دوره سلطنت ناصرالدین شاه به نیم قرن و خودش به هفتاد سالگی نزدیك میشد.
وقتی قرار شد مطلبی به مناسبت همزمانی با سالگرد اعدام میرزا رضا كرمانی قاتل ناصرالدین شاه قاجار بنویسم، به یاد مجموعه بازجوییهای بسیار جالب مقامات قضایی آن زمان افتادم كه بعد از قتل ناصرالدین شاه از میرزا رضا و كسانی كه به نحوی با او ارتباط یا برخورد داشتند، شده و سرگه بارسقیان با دقت آنها را جمعآوری و تنظیم كرده است. پیش از اشاراتی به آن مجموعه بد نیست اشارهای به شرایط زمان بشود. دوره سلطنت ناصرالدین شاه به نیم قرن و خودش به هفتاد سالگی نزدیك میشد. اكنون دیگر اكثر مردم ایران در زمان او بزرگ شده و غیر از او پادشاهی ندیده بودند. دستگاه دولت و سلطنت حركتی آرام و آهسته داشت. شاه به تجربه دانسته بود كه رسیدن به پای فرنگی كه در سفرهایش با تحسین و دقت صنایع و هنرها و زیباییهای آن را دیده بود، كار آسانی نبود. ناصرالدین شاه در یادداشتهایش حتی آزادیهای رایج در فرنگ در رفتار و گفتار و نشریات را میستود. اما تراوشات فكری آزادیخواهان عجولی كه گاه به داخل كشور رخنه میكرد، تبدیل به مشكلات و ناآرامیهایی میشد كه شاه را از سرعت بخشیدن به كاروان تحول و ترقی باز میداشت و فكر میكرد همان دارالفنون بتواند زیربنایی برای آینده باشد. در اوایل سلطنتش با شورش و مسائلی مواجه بود و سلطنتش مدعیان بسیار داشت. اما در آخر كار خیالش راحت بود كه پذیرفته عام و خاص است و مدعی و رقیبی ندارد. با همسایگان نیز پس از منازعاتی بازنده در صلح و صفا میزیست. به عبارت دیگر كار دولت و ملت بر وفق مراد بود. جهان در تكاپو بود و چهرهای جاهطلب و ترقیخواه و اروپادیده در استانبول دوستی سلطان را جلب كرده و به او نوید خلافت كل جهان اسلام را داده بود. او سید جمالالدین اسدآبادی بود. از اینكه عالم اسلام عقب مانده و فرنگیان پیشرفته و عنان اختیار مسلمانان را نیز در اختیار داشتند، رنجیده بود و فكر میكرد اگر كشورهای اسلامی زیر یك پرچم و یك سلط ان جمع شوند، قدرتی مییابند كه با پشتوانه آن به ترقیات مادی نیز دست خواهند یافت. نمیدانست كه هیچ پادشاه و صاحب قدرتی به خاطر دین و خدا هم حاضر به تقسیم قدرت خود نیست. به دربار ایران نیز راه یافت و میرزا رضا كرمانی طلبه جوان و ماجراجو و ستیزهگری بود. با او آشنا میشود، روابط ادامه مییابد و به او بسیار ارادت میورزد. كشمكشهای میرزا رضا او را با كامران میرزا نایب السلطنه در تقابل قرار میدهد و سالها در بند و زندان او میماند و رنجها میكشد. بعدها در سفری به استانبول سید جمالالدین را میبیند و از مصائبش برای او سخن میگوید. بهطوری كه در بازجویی میگوید سید چرا او را نكشتی؟ به فكر میافتند كه چرا؟ چرا صدراعظم را نكشد؟ اما صدراعظم نسبت به او كاری نكرده بود. اصلا چرا خود شاه را نكشد؟ میگوید آن روز كه قرار بود شاه به زیارت شاه عبدالعظیم بیاید او در صحن تصمیم میگیرد كه كار را تمام كند! به خانه میرود و اسلحهای را كه در بارفروش (بابل) خریده بود، فشنگگذاری میكند و به صحن باز میگردد. در پس عریضهای پنهان میكند و به شاه نزدیك میشود و تیر را به قلبش شلیك میكند. زن و مرد هجوم میآورند و او را میگیرند. عجیب این است كه از او بازجویی متمدنانهای میشود و پاسخهای او هم صریح و گاه گستاخانه است. چرا او را كشتی؟ با چه كسانی در تماس بودی؟ در فلان جا با فلان كس چه كار داشتی و چه گفتی و او چه گفت؟ میكوشد با صراحت پاسخ دهد و میداند كه اعدام در انتظارش است. در پایان گزارش بازجویی دو نكته برایم جالب بود. آنجا كه بازپرس ضمن معرفی خود میگوید: «این كتابچه سوال و جواب و استنطاقی است كه در مجالس عدیده، در حضور این غلام خانهزاد ابوتراب و جناب حاج حسینعلیخان رییس قراولان عمارت مباركه همایونی «عجالتا بهطور ملایمت و زبان خوش» از میرزا رضای حرامزاده ملعون به عمل آمده. «لكن مسلم است، در زیر شكنجه و صدمات لازمه استنطاق، بهتر از این مطالب و مكتومات بروز خواهد داد»، اما عجالتا از این چند مجلس سوال و جوابی كه این غلام خانهزاد با این ملعون حرامزده كرده است، چیزی كه بر غلام، معلوم و یقین شود، این است كه او بهطوری كه خودش در همه جا میگوید، ابدا در خیال صلاح مردم و خیر عامه نبود و تمام این مهملات و مزخرفات را از سید جمالالدین ملعون شنیده... در خصوص آن مهملاتی كه مبنی بر خیرخواهی عامه اظهار میكند، دور نیست در میان مردم، بعضیها هم عقیده داشته باشند؛ اما در این خیال شومی كه داشت، گویا همدستی نداشته است. اگر قبل از وقت از خیال خود كسی را مطلع كرده باشد، این فقره در زیر شكنجه و صدمات دیگر معلوم خواهد شد. نظمالدوله، غلامجان نثار ابوتراب، ذیالحجه ۱۳۱۳».
میرزا رضا در بازجویی میگوید: «من قدری از خارجه را دیدهام. ببینید دیگران چه كردند، شما هم بكنید. لازم هم نیست حالا قانون بنویسید. قانوننویسی حالا در ایران مثل این است كه یك لقمه نان و كباب به حلق طفل تازه متولد شده بطپانند. البته خفه میشود، ولی با رعیت مشورت كنید.» در واقع كاش آرمانخواهان مشروطه كه فكر میكردند با آن جنبش بزرگ میتوان با شتاب به آزادی و دموكراسی رسید، دستكم به این دیدگاه میرزا رضا توجه داشتند.
نكته جالب اولا تاكید بازپرس بر ملایمت و زبان خوش در هنگام بازجویی بوده و به نتایجی از جمله همدست نداشتن او هم رسیده است. نكته دیگر اظهار امیدواری صمیمانه و بسیار عادی او درباره این است كه در زیر شكنجه نتیجه بهتر حاصل خواهد شد. شاید در اینجا تكرار و اشاره به سخن ناصرالملك رجل روشنفكر و برجسته قاجار كه بعدها نایبالسلطنه احمد شاه شد، بد نباشد كه گویند در مقابل سركشیهای میرزا رضا به او گفته بود: «شاه را كشتی، نادری پشت در داشتی؟» كه اگر واقعیت هم نداشته باشد، حقیقت دارد!
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید