منوچهر ستوده: نماد عشق به میهن / مهدی افشار

1399/5/4 ۰۴:۳۰

منوچهر ستوده: نماد عشق به میهن / مهدی افشار

از آستارا تا استارباد چقدر راه است، به قامت صد و سه سال زندگی، به فراخنایی هزاران هزار واژه سبز، به گستردگی دشت‌های گرگان، به بلندای كوه‌های البرز سبز پوشیده، به درازنایی آرام سپیدرود كه نرم نرمك به دریای مازندران می‌ریزد، به پرخروشی هراز در پایاب‌ها و تنگه‌ها كه لرزشی می‌افكند در دلت از هول تندآب‌ها و آرامشی می‌بخشدت كه جریان جاری است

 

از آستارا تا استارباد چقدر راه است، به قامت صد و سه سال زندگی، به فراخنایی هزاران هزار واژه سبز، به گستردگی دشت‌های گرگان، به بلندای كوه‌های البرز سبز پوشیده، به درازنایی آرام سپیدرود كه نرم نرمك به دریای مازندران می‌ریزد، به پرخروشی هراز در پایاب‌ها و تنگه‌ها كه لرزشی می‌افكند در دلت از هول تندآب‌ها و آرامشی می‌بخشدت كه جریان جاری است و این جاری آب، جاری زندگی است برآمده از قطره قطره برفاب‌ها تا رودی خروشنده شده، راهی و راهی ‌شوند و سرانجام به گستره خاكستری و آبی رنگ بزرگ‌ترین و شكوهمندترین دریاچه جهان راه یابند و در مسیر خود هر خاك سیاهی را سبز گردانند، سبزی مخملینی كه دست‌ها را به نوازش دلنشین و چشم‌ها را به ستایشی ناگزیر فرامی‌خواند. و هرگاه بخواهم دكتر منوچهر ستوده را به یاد آورم و از او سخن بگویم، جز توصیف طبیعت سبز پوشیده شمال تصویر دیگری در ذهنم نقش نمی‌بندد. ستوده، مرد طبیعت بود و تا پایان زندگی پربار و غنی‌اش در طبیعت زیست، عاشق بود، عاشق ایران. برای نگارش و تدوین مجموعه عظیم یازده جلدی از آستارا تا استارباد، قدم به قدم این گستره سبز را درنوردید، روستا به روستا را پشت سر گذارد، با كهنسالان روستایی به گفت‌وگو نشست، یادهای‌شان را كه از یادهای پدران‌شان داشتند، ضبط كرد، مشاهدات خویش را نكته نكته گردانید، لهجه‌های محلی و واژگان آنان را ثبت كرد كه ثمره این پویش و كوشش او ده‌ها كتاب شده كه هر یك از آنها فرهنگ در آستانه خاموشی یك قوم را روشن نگه داشته است. ستوده در دانشكده ادبیات دانشگاه تهران كتیبه‌خوانی تدریس می‌كرد، به دانشجویان رشته باستان‌شناسی در مقام استادی. با زبان‌های عربی و انگلیسی آشنا بود و این دو زبان پشتوانه تحقیق و پژوهش او بودند، اما بزرگ‌ترین پشتوانه او نگاه تیزبین و كنجكاو و فراتر از آن، پشتكارش در ضبط مشاهدات و رویدادها بود.  در مقدمه جلد نخست جغرافیای تاریخی شمیران، چگونگی اندیشه شكل‌گیری و تدوین این كتاب را این‌گونه شرح می‌دهد:  «اواخر بهار سال 1325 شمسی كه روزهای تعطیل به دامنه‌های رشته توچال برای گردش و هواخوری می‌رفتم، تصمیم گرفتم نام‌ چراگاه‌ها، دره‌ها، كوه‌ها، بندها و چشمه‌های دامنه توچال را گردآوری كنم. هنوز سه، چهار یورد و گوسفندسرا در دامنه‌های جنوبی رشته توچال باقی بود، هنوز دوغ و ماستی در سر چادرهای‌شان پیدا می‌شد، هنوز افراد عادی دست و دل‌باز بودند و می‌توانستند سر ظهر از سه چهار نفر از راه رسیده، پذیرایی كنند، هنوز جنگ شهری و دهاتی، ارباب و رعیت، كارفرما و كارگر، مرد و زن، پدر و پسر و مالك و مستاجر و... شروع نشده بود.» در همین مجلد از ریشه نام‌های آشنایی سخن می‌گوید و روزگارانی را در یادت زنده می‌كند كه به راستی جهان دیگری بود، با مردمانی دیگر، به مراتب پاك‌تر، صادق‌تر، صمیمی‌تر و مهربان‌تر و آنگاه كه در آجودانیه، احتشامیه، اختیاریه، اقدسیه، الهیه و امامزاده قاسمِ ستوده قدم می‌زنی و تصویرهایی كه از واژه واژه توصیفاتش در ذهنت نقش می‌بندد، به مشاهده خیال می‌نگری، دلت هوای دیگری پیدا می‌كند و چراغ آرزویی در اعماق ذهنت روشن می‌شود كه امروزه آن را نوستالژی می‌خوانی كه غم از دست رفتن و هرگز بازنگشتن آن روزها و آن چهره‌ها و آن تصویرهاست. ستوده در خطه شمال باقی نماند، سرشت جست‌وجوگرش او را به دورترها نیز برد. برای نگارش این مختصر شرح حال در كتابخانه خود در میان مجموعه كتاب‌هایم جست‌وجویی كردم، می‌دانستم لااقل 10 عنوان از كتاب‌هایش را به لطف به من هدیه كرده، اما جز دو عنوان كتابش كه یكی جلد نخست جغرافیای تاریخی شمیران است و دیگری فرهنگ نایینی كه در صفحه آغازین آن با خطی شتاب‌زده كتاب را به تاریخ 20/3/1366 هدیه كرده است، كتاب دیگری از او نیافتم. انتشار فرهنگ نایینی در كنار دیگر آثارش از گستره وسیع رفتارهای پژوهشی او سخن می‌گوید كه به هر جا ورود كرده، پژوهشانه نگریسته و محققانه یادداشت‌برداری كرده است. دریغم آمد كه به پیشگفتار این كتاب اشاره‌ای نكنم كه سرشت جست‌وجوگر و تعهد او را به فرهنگ و زبان این سرزمین نشان می‌دهد:  «... وقتی از اردكان یزد راهی تهران می‌شدم، یك روز تمام با بار و بنه در قهوه‌خانه اردكان در انتظار وسیله حركت ماندم. اوایل غروب ماشینی باری پیدا شد و پهلوی راننده جای خالی داشت، مرا سوار كرد... شب به نایین رسیدیم. راننده كه خسته و كوفته شده بود، پس از خوردن شام به خواب رفت و این بنده هم روی صفه قهوه‌خانه كه با «دم خفتی» فرش شده بود، دراز كشیدم. سروصدا و گفت‌وگوی قهوه‌چی و شاگردش با دو، سه تن از اهالی نایین خواب را از چشم من ربود و هر چه بیشتر دقت كردم كه از سخنان ایشان راهی به دهی ببرم، كمتر مقدور و میسر شد و از همان وقت دانستم زبان مردم نایین قابل بررسی و دقت بیشتری است.»  و بدین‌گونه فرهنگ نایینی شكل گرفت تا در تهاجم رسانه‌های گفتاری و تصویری فراموش نشود و حیاتی جاودانه یابد. ستوده پاداش طبیعت‌گردی‌های خود را دریافت داشت و به لطف همین طبیعت و نیز سرشت نیك‌نفسش تا دیرباز یعنی از سال 1292 تا 1395، فراتر از یك قرن به سلامت بزیست. راست قامت بود و اندكی به ظاهر تندخو، اما قلبا مهربان. در هفتاد سالگی مرا دعوت كرد تا پیاده از راه شهرستانك به شمال برویم و من سی و اندی ساله از بیم مباداهای خویش، پای پس كشیدم. پدروار دوستش می‌داشتم، هر چند مرا برادر كوچك‌تر خود می‌خواند با فاصله سی و اندی سال سن و بی‌هیچ مجامله‌ای افتخاری برایم بود كه برادر كوچك‌ترش باشم، اگرچه از سه فرزندش كه یكی از آنها پیش از پدر، با جهان وداع كرد ـ دكتر شاهین ستوده ـ كوچك‌تر بودم. عشق به وطن در ستوده در تحقیق و پژوهش درباره ایران پایان نمی‌گرفت كه وقتی دو باغ بزرگ كه دستاورد كوشش‌هایش بود، وقف موقوفات محمود افشار كرد تا هزینه دانشجویان بی‌بضاعت دانشگاه تهران شود، به این میهن‌دوستی، جلا و درخشش دیگری بخشید.

روانش شاد و یادش پیوسته گرامی باد.

منبع: روزنامه اعتماد

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: