خاطرات منوچهر آشتیانی و شراگیم یوشیج از نیما

1393/8/21 ۱۲:۳۱

خاطرات منوچهر آشتیانی و شراگیم یوشیج از نیما

21 آبان ماه زادروز مردی است که با حضورش در عرصه شعر فارسی، شعر فارسی را به دو قسمت تقسیم کرد. بخش اول مربوط به دورانی که درونش هنوز خبری از نیما نبود و بخش دوم آمدن نیما و اتفاقات بعد از آن. زاده ۲۱ آبان ۱۲۷۴ (در دهکده یوش از توابع شهرستان نور استان مازندران) بنیانگذار شعر نو فارسی است. نیما آگاهانه تمام بنیادها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید.

21 آبان ماه زادروز مردی است که با حضورش در عرصه شعر فارسی، شعر فارسی را به دو قسمت تقسیم کرد. بخش اول مربوط به دورانی که درونش هنوز خبری از نیما نبود و بخش دوم آمدن نیما و اتفاقات بعد از آن. زاده ۲۱ آبان ۱۲۷۴ (در دهکده یوش از توابع شهرستان نور استان مازندران) بنیانگذار شعر نو فارسی است. نیما آگاهانه تمام بنیادها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید.

شعر نو عنوانی بود که خود نیما بر هنر خویش نهاده بود. به بهانه زادروز این چهره تاثیرگذار در عرصه ادبیات ایران با پروفسور منوچهر آشتیانی خواهر زاده او گفت و گوی کوتاهی انجام داده ایم. منوچهر آشتیانی (متولد ۱۳۰۹) جامعه‌شناس ایرانی و پژوهشگر فلسفه است. او خواهرزاده نیما و از نوادگان میرزاحسن آشتیانی است. آشتیانی در سال ۱۹۷۱ از دوره دکتری دانشگاه هایدلبرگ فارغ‌التحصیل شد. او از شاگردان مارتین هایدگر، کارل لویت و گادامر بوده‌است.

 

منوچهر آشتیانی: باید چیز دیگری بیاید

آشتیانی به هنرآنلاین گفت: از سال‌های شب نشینی‌های ما با نیما مدت زیادی گذشته است. بیشتر خاطراتم مربوط به دور هم بودن‌هایمان است. او ادامه داد: یادم هست تا نیمه شب در همراهی با شاملو و کسرایی و سایه می‌نشستیم و از هر دری سخن می‌گفتیم. تمام هفته‌هایی که دیدارهای شبانه من، آقای شاملو، آقای کسرایی و ... تا نزدیک‌های صبح با ایشان شکل می‌گرفت جالب بود. آشتیانی گفت: یادم هست وقتی راجع به شعر صحبت می‌شد نیما به آقای شاملو و دیگران می گفت: "طوری شعر بگویید که در گفتار معمولی خودتان از زبان استفاده می کنید". ملاقات‌های این جمع مدت‌ها ادامه داشت و در برخی موارد هم به کافه‌ها کشیده می‌شد. خلاصه این که آنقدر خاطره هست که نمی‌شود در یک مصاحبه همه را مطرح کرد. البته من در یکی از کتاب‌هایم تمام خاطراتی که از نیما داشته‌ام را نوشته‌ام.

آشتیانی در پاسخ به سوال ما مبنی بر اینکه به نظرتان چرا نیما تا این حد توانست روی جوانان روزگار خودش تاثیر بگذارد، گفت: مهمترین عامل آن بود که نوآوری صادق هدایت در نثر و نوآوری نیما در نظم، توانست شعاری را مطرح کند که برای جوان‌ها شیرین بود و هنوز هم ماندگار است. شعار هدایت و نیما این بود که "آنچه هست نباید بماند و باید چیز دیگری بیاید". وقتی نیما می‌گفت: "حافظا! این چه کید و دروغی ست/کز زبان می وجام و ساقی ست؟/نالی ارتا ابد، باورم نیست/که برآن عشق بازی که باقی ست/من برآن عاشقم که رونده‌ست" یعنی دنبال مفهوم شعار بالا بود. جوان آن روز عاشق عشق روزمره‌اش بود نه درگیر عشق آسمانیِ اساطیری. بنابراین نیما روی او اثر می کرد. البته که نیما مفتونِ حافظ بود و در مورد این موضوع هیچ شکی نیست و می‌دانیم "افسانه"نیما تحت تاثیر حافظ سروده شد.

آشتیانی گفت:کنار دایی بودنم تا زمانی که برای ادامه تحصیل به فرانسه و بعد از آن آلمان رفتم ادامه داشت و بعد از آنکه به آلمان رفتم تا زمان مرگ نیما دیگر از او خبر نداشتم. بعد از 6 سال که در آلمان سکونت داشتم بچه‌های دانشگاه آمدند و گفتند: "دایی‌ات مرحوم شده است". این اتفاق سر و صدای زیادی کرد و بعد از من خواستند کنفرانسی درباره نیما بدهم. از شهرهای دیگر آلمان هم آمدند و من در مورد نیما سخنرانی کردم.

 

شراگیم یوشیج: نیما مهربان بود و زیردست نواز

 شراگیم یوشیج نیز درباره پدرش گفت: نیمای بزرگ انسانی آزاده خواه و بسیار مهربان و زیر دست نواز بود، دلش برای محرومان، فقرا و ضعیفان می‌تپید و برای هر ستمدیده‌ای اشک بر دیده اش جاری می‌شد، نیما منظومه " کار شب پا" را می‌سراید چون دلش در گروی دل شب پایی‌ست که تا صبح‌دمان شب تاریکش را پاس می‌دارد تاحاصل برنجش به سرآید و بخورد.

شراگیم گفت: او غم آهنگر فرتوتی را به دلش می‌ریزد، که محکم پتک آهنینش را از خشم روزگار برتخته سندان می‌کوبد و از ته دلش بغضش را فریاد می‌کند و نعره بر می‌آورد. نیما در منجلاب استبداد و ظلم، قایقش به خشکی می‌نشیند، و فریاد می‌زند: امدادی ای رفیقان با من، من آب را چگونه کنم خشک؟ یکدست بی صداست! من دست من کمک ز دست شما می‌کند طلب...فریاد من شکسته اگر درگلو...وگر فریاد من رسا ....من از برای راه خلاص خود و شما فریاد می‌زنم....من قایقم نشسته به خشکی!

شراگیم یوشیج ادامه داد: اما هیچکس در این ساحل مطرود و متروک نیما را نمی‌بیند و هیچ شب پایی در شالیزارهای شمال ایران نمی‌داند که چگونه دل نیما، به هوا و برای او می‌تپیده است، او چه شب‌های بلند ماهتابی را به سوگ آنان نشسته وگریسته و غم این خفته چند! خواب درچشم ترش شکسته.

شراگیم در پایان گفت: چه بخواهیم و چه نخواهیم نیما امروز برفراز قله سخت سر شعر و ادب سرزمین مردم فارسی زبان لمیده است و به حق بر جایگاه برحقش نشسته و گفته‌اش در حمایت از محرومان و دل آزردگان است و علیه ظلم و ستم و استبداد می‌جنگد.

هنر آنلاین

21 آبان ماه زادروز مردی است که با حضورش در عرصه شعر فارسی، شعر فارسی را به دو قسمت تقسیم کرد. بخش اول مربوط به دورانی که درونش هنوز خبری از نیما نبود و بخش دوم آمدن نیما و اتفاقات بعد از آن. زاده ۲۱ آبان ۱۲۷۴ (در دهکده یوش از توابع شهرستان نور استان مازندران) بنیانگذار شعر نو فارسی است. نیما آگاهانه تمام بنیادها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید.

شعر نو عنوانی بود که خود نیما بر هنر خویش نهاده بود. به بهانه زادروز این چهره تاثیرگذار در عرصه ادبیات ایران با پروفسور منوچهر آشتیانی خواهر زاده او گفت و گوی کوتاهی انجام داده ایم. منوچهر آشتیانی (متولد ۱۳۰۹) جامعه‌شناس ایرانی و پژوهشگر فلسفه است. او خواهرزاده نیما و از نوادگان میرزاحسن آشتیانی است. آشتیانی در سال ۱۹۷۱ از دوره دکتری دانشگاه هایدلبرگ فارغ‌التحصیل شد. او از شاگردان مارتین هایدگر، کارل لویت و گادامر بوده‌است.

 

منوچهر آشتیانی: باید چیز دیگری بیاید

آشتیانی به هنرآنلاین گفت: از سال‌های شب نشینی‌های ما با نیما مدت زیادی گذشته است. بیشتر خاطراتم مربوط به دور هم بودن‌هایمان است. او ادامه داد: یادم هست تا نیمه شب در همراهی با شاملو و کسرایی و سایه می‌نشستیم و از هر دری سخن می‌گفتیم. تمام هفته‌هایی که دیدارهای شبانه من، آقای شاملو، آقای کسرایی و ... تا نزدیک‌های صبح با ایشان شکل می‌گرفت جالب بود. آشتیانی گفت: یادم هست وقتی راجع به شعر صحبت می‌شد نیما به آقای شاملو و دیگران می گفت: "طوری شعر بگویید که در گفتار معمولی خودتان از زبان استفاده می کنید". ملاقات‌های این جمع مدت‌ها ادامه داشت و در برخی موارد هم به کافه‌ها کشیده می‌شد. خلاصه این که آنقدر خاطره هست که نمی‌شود در یک مصاحبه همه را مطرح کرد. البته من در یکی از کتاب‌هایم تمام خاطراتی که از نیما داشته‌ام را نوشته‌ام.

آشتیانی در پاسخ به سوال ما مبنی بر اینکه به نظرتان چرا نیما تا این حد توانست روی جوانان روزگار خودش تاثیر بگذارد، گفت: مهمترین عامل آن بود که نوآوری صادق هدایت در نثر و نوآوری نیما در نظم، توانست شعاری را مطرح کند که برای جوان‌ها شیرین بود و هنوز هم ماندگار است. شعار هدایت و نیما این بود که "آنچه هست نباید بماند و باید چیز دیگری بیاید". وقتی نیما می‌گفت: "حافظا! این چه کید و دروغی ست/کز زبان می وجام و ساقی ست؟/نالی ارتا ابد، باورم نیست/که برآن عشق بازی که باقی ست/من برآن عاشقم که رونده‌ست" یعنی دنبال مفهوم شعار بالا بود. جوان آن روز عاشق عشق روزمره‌اش بود نه درگیر عشق آسمانیِ اساطیری. بنابراین نیما روی او اثر می کرد. البته که نیما مفتونِ حافظ بود و در مورد این موضوع هیچ شکی نیست و می‌دانیم "افسانه"نیما تحت تاثیر حافظ سروده شد.

آشتیانی گفت:کنار دایی بودنم تا زمانی که برای ادامه تحصیل به فرانسه و بعد از آن آلمان رفتم ادامه داشت و بعد از آنکه به آلمان رفتم تا زمان مرگ نیما دیگر از او خبر نداشتم. بعد از 6 سال که در آلمان سکونت داشتم بچه‌های دانشگاه آمدند و گفتند: "دایی‌ات مرحوم شده است". این اتفاق سر و صدای زیادی کرد و بعد از من خواستند کنفرانسی درباره نیما بدهم. از شهرهای دیگر آلمان هم آمدند و من در مورد نیما سخنرانی کردم.

 

شراگیم یوشیج: نیما مهربان بود و زیردست نواز

 شراگیم یوشیج نیز درباره پدرش گفت: نیمای بزرگ انسانی آزاده خواه و بسیار مهربان و زیر دست نواز بود، دلش برای محرومان، فقرا و ضعیفان می‌تپید و برای هر ستمدیده‌ای اشک بر دیده اش جاری می‌شد، نیما منظومه " کار شب پا" را می‌سراید چون دلش در گروی دل شب پایی‌ست که تا صبح‌دمان شب تاریکش را پاس می‌دارد تاحاصل برنجش به سرآید و بخورد.

شراگیم گفت: او غم آهنگر فرتوتی را به دلش می‌ریزد، که محکم پتک آهنینش را از خشم روزگار برتخته سندان می‌کوبد و از ته دلش بغضش را فریاد می‌کند و نعره بر می‌آورد. نیما در منجلاب استبداد و ظلم، قایقش به خشکی می‌نشیند، و فریاد می‌زند: امدادی ای رفیقان با من، من آب را چگونه کنم خشک؟ یکدست بی صداست! من دست من کمک ز دست شما می‌کند طلب...فریاد من شکسته اگر درگلو...وگر فریاد من رسا ....من از برای راه خلاص خود و شما فریاد می‌زنم....من قایقم نشسته به خشکی!

شراگیم یوشیج ادامه داد: اما هیچکس در این ساحل مطرود و متروک نیما را نمی‌بیند و هیچ شب پایی در شالیزارهای شمال ایران نمی‌داند که چگونه دل نیما، به هوا و برای او می‌تپیده است، او چه شب‌های بلند ماهتابی را به سوگ آنان نشسته وگریسته و غم این خفته چند! خواب درچشم ترش شکسته.

شراگیم در پایان گفت: چه بخواهیم و چه نخواهیم نیما امروز برفراز قله سخت سر شعر و ادب سرزمین مردم فارسی زبان لمیده است و به حق بر جایگاه برحقش نشسته و گفته‌اش در حمایت از محرومان و دل آزردگان است و علیه ظلم و ستم و استبداد می‌جنگد.

هنر آنلاین

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: