روزگاری، كافه‌های ادبی / احمد راسخی لنگرودی - بخش اول

1393/8/20 ۰۹:۴۵

روزگاری، كافه‌های ادبی / احمد راسخی لنگرودی - بخش اول

در گذشته پاتوقهای روشنفكری و كافه‌های ادبی طی چند دهه، بیشترین بارانداز رویدادها و سوانح قلم شمرده می‌شدند. كافه‌هایی كه امروزه كمتر سراغی می‌توان از آنها گرفت. كافه‌هایی آماده برای نقش‌بازیها و نقش‌بندی‌های قلم؛ جایی مستعد و آماده كه شماری از نویسندگان و شعرا عصرها، ساعتها پشت میز قلم می‌نشستند و حرف در فضای كافه‌می‌پراكندند؛ از كسانی چون: شاملو و آل احمد و رحمانی و صادق هدایت و حسین منزوی و منشی‌زاده و براهنی و پشتون و ساعدی گرفته تا نویسندگان و شاعرانی چون: گلسرخی و حمید مصدق و بزرگ علوی و داوود هوشمند و كاظم‌السادات اشكوری و مهدی اخوان لنگرودی، عصرها زاویه‌نشین كافه‌های نادری، از معروفترین و نخستین كافه‌هایی است كه تا امروز سر پاست.

 

 

در گذشته پاتوقهای روشنفكری و كافه‌های ادبی طی چند دهه، بیشترین بارانداز رویدادها و سوانح قلم شمرده می‌شدند. كافه‌هایی كه امروزه كمتر سراغی می‌توان از آنها گرفت. كافه‌هایی آماده برای نقش‌بازیها و نقش‌بندی‌های قلم؛ جایی مستعد و آماده كه شماری از نویسندگان و شعرا عصرها، ساعتها پشت میز قلم می‌نشستند و حرف در فضای كافه‌می‌پراكندند؛ از كسانی چون: شاملو و آل احمد و رحمانی و صادق هدایت و حسین منزوی و منشی‌زاده و براهنی و پشتون و ساعدی گرفته تا نویسندگان و شاعرانی چون: گلسرخی و حمید مصدق و بزرگ علوی و داوود هوشمند و كاظم‌السادات اشكوری و مهدی اخوان لنگرودی، عصرها زاویه‌نشین كافه‌های نادری، از معروفترین و نخستین كافه‌هایی است كه تا امروز سر پاست.

در سال 1306 یك مهاجر با نام خاچیك مادیكیانس كافه نادری را درست روبروی سفارت بریتانیا در خیابان جمهوری اسلامی دایر كرد. این كافه با سقفی بلند و كاغذدیواریهای قدیمی و صندلیهای چوبی لهستانی، در دهه سی و چهل پاتوق روشنفكران قلم‌به‌دست بوده است. ظرفیت آن 140 نفر و در دو سالن می‌باشد؛ در سالن اول، فقط قهوه و چای و دسر سرو می‌شود و سالن بعدی ویژه غذاست. فیروز، سلمان، فردوسی، لاله‌زار، شمیران، نوشین و انجمن ادبی حافظ می‌شدند؛ جایی بكر برای پوست‌انداختن و تازه‌شدن، و مكانی فراهم برای شلنگ‌اندازی شاعران بزرگ و قلم‌به دستان نام‌آوری كه هیچ‌گاه دغدغه‌ی خواندن و نوشتن و سرودن از سرشان نمی‌افتاد؛ گاه سروده‌ای و گاه نقد و نظری بر قلمی، و گاه نیز گپ و گفتی ساعتها مشغولشان می‌كرد و دور میزی می‌نشاند.

جوانانی رسته از هیاهوی شهر، و به دور از غوغای كوچه و خیابان، چشم به حروف نشسته بر روی كاغذ می‌دوختند و از سر شوق و علاقه، سرودن و قلم‌زدن را در عرصه هنر و ادبیات، سیاست و جامعه می‌آزمودند. آنجا نقطه‌ آشنایی و چهارراه به هم پیوستن قلمهای جوان و كارهای پراكنده جوانی بود. در این نقطه، قلمها به مرز پختگی می‌رسید و روانه چاپ می‌شد. برخی نیز پنداری كافه، خانه دومشان محسوب می‌شد؛ به‌محض ورود، بساط خود را كه شامل كاغذ و قلم می‌شد روی زمین پهن می‌كردند و بی‌دردسر با نوشیدن یك استكان چای به نوشتن می‌پرداختند. عده‌ای از ادب‌دوستان بی‌خانمان را اصلا خانه بود. از كار روزانه كه برمی‌گشتند، پناهگاهشان آنجا بود: «مجتبی مینوی خانه حسابی نداشت و اغلب بعد از ظهرها، همین كه از كار روزانه‌اش فارغ می‌شد، با كتاب و دفتر و كاغذش به یكی از این قهوه‌خانه‌ها می‌رفت و بساط خود را پهن می‌كرد.» (علوی، بزرگ، گذشت زمانه، ص73)

 

كافه‌های روشنفكری

كافه‌های روشنفكری در ایران ابتدا به اقتباس از كافه‌های روشنفكری در اروپا شكل گرفت. روشنفكران ایرانی با خاطراتی كه از كافه‌های اروپا با خود آورده بودند، مبادرت به چنین تجمعاتی نمودند. عصرها كه می‌شد، نویسندگان و شاعران را پاتوق بود. آدمیانی شیدا و واله‌ ادبیات، نوشته ‌‌به دست از هر زاویه‌ای از شهر دور هم جمع می‌شدند و به نوعی حوادث و سرنوشت قلم را رقم می‌زدند. گویی آن جمع، آنها را حكم دریا داشت كه از رودخانه سرازیر می‌شدند و به دریای جمع می‌ریختند:

«امشب غروب خودت را آماده كن و چند تا شعر هم با خودت داشته باش. می‌رویم به كافه نادری یا كافه فیروز. بهتر است كم‌كم با دوستان آنجا آشنا بشوی. عبور روشنایی ماهی كوچولو كه نباید همیشه در رودخانه باشد. هدف دریاست. در این كافه‌ها بزرگان شعر خانه كرده‌اند. تو هم احساس می‌كنم غیر از آشنایی با چنین دنیایی آرزوی دیگری نداری...» (اخوان لنگرودی، مهدی، از كافه نادری تا كافه فیروز، ص 18، انتشارات مروارید، 1392)

توجه جوانان تشنه‌ ادبیات كه سودای نویسندگی و شاعری را در سر می‌پروراندند، به نویسندگان ایرانی گردآمده در كافه‌های روشنفكری بود. جملگی شوق دیدن آنان و گپ و گفت با آنان را داشتند. از اقصی نقاط كشور به آنجا می‌آمدند تا ملاقاتی با اصحاب قلم داشته باشند و با راهنمایی آنان به گونه‌ای، در مسیر نوشتن و سرودن قرار گیرند. صفدر تقی‌زاده، مترجم كتابهایی چون «آناكریستی»، اثر یوجین اونیل، و «تورتیا فلت» اثر جان اشتاین بك، از خاطره‌ای حكایت می‌كند كه به تشویق پیتر ایوری، ایران‌شناس و نویسنده «ایران نوین»، از آبادان به تهران آمده و به نزد صادق هدایت در كافه فردوسی می‌رود تا دست در دست اولین‌های داستان‌نویسی ایران دهد:

«سلامی كردم و تقویم بغلی‌ام را درآوردم و نشانش دادم. اول سراپایم را برانداز كرد و بعد تقویم را گرفت و خواند. لبخندی زد و ماجرا را پرسید. با اشتیاق می‌خواست از چند و چون امتحانات زبان انگلیسی كمبریج بداند. من توضیحاتی دادم و بعد درباره علاقه‌ام به آثار نویسندگان ایرانی پرسشهایی كرد و سرانجام گفت كه چون دارد به سفر كوتاهی می‌رود، هفته بعد به سراغش بروم.... بعد از آن، چند بار دیگر به كافه رفتم اما خبری از او نبود.» (نشریه انتخاب، شماره 32/11/87، صفدر تقی‌زاده، از پشت آن شیشه‌های شفاف و بلند)

در كافه‌های ادبی فقط جای سوانح قلم و نیز چانه‌زدن بر سر نظم و نثر، و جابجایی كلمات و عبارات تراشیده نبود؛ متقابلا تصویر روشنفكرانه‌ای بود از دنیای سیاست و سوانح كوچه و خیابان كه شاعر و نویسنده را نیز با خود می‌برد: «... گلسرخی بلند شد: یكی پیدا نمی‌شود كمی تحقیق دربارة این مملكت توسری‌ خورده بكند. مملكتی كه فقر از همه جایش می‌بارد. آخر چقدر تحقیق دربارة حافظ؟! او همین هست كه هست. حالا چه پیش می‌آید اگر كلمه‌ای جای كلمه‌ای دیگر بنشیند؟» (از كافه نادری تا كافه فیروز، ص 105)

قلم در این پاتوقهای روشنفكری فصلهای مختلفی از حوادث تاریخی و اتفاقات جالب را به تجربه آزموده است؛ زایش داستان‌نویسی و شعر نو و گشایش پرونده نوگرایی و نوگویی و نونویسی، جملگی سرفصلهای مهم این اتفاقات را تشكیل می‌دهد. مدتها نقد ادبی در میان نبود. هر كس هر نوع دلخواهش بود، می‌نوشت و به چاپ می‌رساند. نقد شعر و داستان برای اول بار در این جمع‌ها جلوه كرد و رفته رفته از میان خیل مخالفان قد برافراشت؛ آن هم بیشتر حول محور براهنی دور می‌زد. اخوان لنگرودی در دفتر خاطرات خود از آن ایام چنین یاد می‌كند:

«در كافه نادری براهنی هم می‌آمد. حضورش در آنجا همیشه بحث‌برانگیز بود. نقدهایش در آن روزها، تكان و حركتی بود كه از دكتر به دیگر شاعران انتقال پیدا می‌كرد. خیلی‌ها او را با حب و بغض نگاه می‌كردند و خیلی‌های دیگر هم با دید منصفانه‌تر. دشمن زیاد داشت. چون آن وقتها در ایران نقدی وجود نداشت. (كسی را با كسی كاری نبود) هر كس شعری می‌گفت یا كتابی چاپ می‌كرد. شعرها و كتابها بیشتر به ژست و تعریف و به‌به‌ گفتن مسیرشان را طی می‌كردند و مقدمه‌نویسان سیاه‌دل حرفه‌ای شعر هم، چنان از سرایندة شعر بتی می‌ساختند كه خواننده با خواندن شعر و یا داستان چشم بسته همه را می‌پذیرفت. براهنی خیال‌شكن این ماجرا بود...» (اخوان لنگرودی، مهدی، از كافه نادری تا كافه فیروز، ص52)

كافه‌های ادبی فقط جای بحث و گفتگو پیرامون نظم و نثر نبود، كانون مطالعه و تورق‌زدن‌ها و یادداشت‌برداری‌ها هم بود؛ چنان كه جلال آل‌احمد روزهای دوشنبه قبل از ورود به كافه نادری، به سراغ دكه روزنامه‌فروشی نزدیك كافه می‌رفت و تقریباً تمام روزنامه‌ها و مجلات هفتگی را كه در طول هفته چاپ شده بود، به صورت امانت می‌گرفت و با خود به كافه نادری می‌برد و قبل از اینكه كسی سر برسد، تندتند آنها را ورق می‌زد تا در جریان مطالبشان قرار گیرد و هرچه را هم كه به نظرش مهم می‌آمد یا باید به آن می‌پرداخت، یادداشت می‌كرد. (دوبرادر، ناگفته‌هایی از زندگی و زمانه جلال و شمس آل‌احمد، خاطرات محمدحسین دانایی، ص275، اطلاعات، 1392)

 

گروههای ادبی

اهالی قلم در گروه «سبعه» عبارت بودند از: رشید یاسمی، نصرالله فلسفی، علی‌اصغر حكمت، حسن تقی‌زاده، عباس اقبال، محمد قزوینی، و بدیع‌الزمان فروزانفر. این گروه محافظه‌كار بودند و از ادبیات سنتی پیروی می‌كردند. «ربعه» این گروه برای دهن‌كجی به ادبای گروه سبعه تشكیل یافت. مراد از كلمه‌ بی‌معنای «ربعه» همان اربعه است كه هموزن «سبعه» گفته شده است. بزرگ علوی نقل می‌كند: شبی در مسیر برگشت از خانه سعید نفیسی، مسعود فرزاد گفت: خوب اگر آنها ادبای سبعه هستند، ما هم ادبای ربعه هستیم. گفتم: آخر ربعه كه معنی ندارد. در پاسخ گفت: معنی نداشته باشد، عوضش وزن و قافیه كه دارد! اصحاب «ربعه» عبارت بودند از: صادق هدایت، بزرگ علوی، مسعود فرزاد و مجتبی مینوی كه بعدها افراد دیگری نیز به این گروه پیوستند: خانلری، ضیا هشترودی، صادق چوبك، حسین قائمیان، محسن و ضیا هشترودی و....

گروه ربعه در ادبیات گروهی پیشرو و متجدد محسوب می‌شدند و توانستند نثر تازه‌ای را در قصه‌نویسی و داستان‌سرایی پایه‌گذاری كنند. متشكل از اصحاب قلم در همین كافه‌ها و انجمن‌ها شكل گرفتند كه در آن دوران بازار نشر از قلم آنان خالی نبود. هر كتاب و مجله فرهنگی و روزنامه‌ای كه به چاپ می‌رسید، نشان و جلوه‌ای از آثار قلمی آنان را در خود داشت.

روزنامه اطلاعات

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: