1393/8/17 ۱۰:۵۳
نیایش، مانند آب، غذا، هوا، خواب، دانش اندوزی و... یکی از ضروریات زندگی هر انسان کمال طلبی است. صرفنظر از حاجاتی که با نیایش میتوان به آنها دست یافت، خود نیایش به تنهایی برای انسان لازم است. اگر کسی هیچ گونه نیاز و حاجتی نداشته باشد، باز هم از نیایش بینیاز نیست. انسانهای بینیاز، مانند پیامبر بزرگوار اسلام(ص)، همواره دعا میکرده و از خدا چشمانی گریان میخواستهاند؛ چراکه دعا، جز حاجت خواستن، یکی از ضروریات زندگی است و آنها که غنی ترند، محتاج ترند:
تأملی بر «نیایش از نگاه مولوی»
ای اخی دست از دعا کردن مدار
با اجابت یا ردّ اویت چه کار؟(6/ 2344)
دعا یک کار جدی است و باید برای آن در برنامه روزانه زمان کافی در نظر گرفت. عموم مردم هنگام گرفتاریها به دعا میپردازند و چون خلاصی یافتند، دعا را فراموش میکنند، حال آنکه نیاز آدمی به خداوند توانای دانا آن به آن و لحظه به لحظه افزایش مییابد. به تعبیر قرآن کریم انسانها آنگاه که سوار کشتی میشوند، خدا را خالصانه میخوانند و چون خطر رفع میشود، دیگر کاری با خدا ندارند(قرآن کریم، عنکبوت/65). مولوی حال مردم را در زمان مشکلات و دشواریها اینگونه توصیف میکند:
آن زمان خود جملگی مومن شوند
آن زمان خود سرکشان بر سر دوند
آن زمان زاری کنند و افتقار
همچو دزد راهزن در زیر دار(6/ 700-4699)
انسان هنگام مشکلات خدا را آشکارا در کنار خود مییابد و از او مدد میخواهد، اما در رفاه و راحتی او را گم میکند و در پی دلیل برای اثبات وجود او میگردد:
هم از آن سو جو که وقت درد تو
می شوی در ذکر یاربّی دو تو
وقت درد و مرگ از آن سو مینمی
چونکه دردت رفت چونی اعجمی؟
وقت محنت گشته ایالله جو
چونکه محنت رفت گویی: «راه کو؟ (3/ 42-1140)
حقیقت دعا، خواستن چیزی با همه وجود است؛ یعنی آنگاه که انسان با تمام ظرفیت ذهنی و روحی خود در پی چیزی باشد و برای تحصیل آن سر از پا نشناسد، حالت دعا به او دست داده است. طبیعی است که آدمی در این حالت در درون دل خود صادقانه و بشدت از خدا یاری میخواهد و در همان حال دیوانهوار برای دست یافتن به مطلوب خود تلاش میکند. از اینجا میتوان دریافت که دعا نه تنها جای تلاش آگاهانه را نمیگیرد، بلکه لزوماً دعا همراه با تلاش و تکاپو است و این یکی از بزنگاههای حساس در حیات اجتماعی ملت ما بوده است. چه بسا مردم به جای تلاش و کوشش، دست به دعا برداشتهاند و یکی از این دو را به جای دیگری گرفتهاند، حال آنکه خواهنده واقعی هم دعا میکند و هم با همه وجود برای دستیابی به مقصود خود تلاش میکند.
دعا و اجابت آن از فضل و رحمت خداست. ما هیچیم و استحقاق هیچ لطف و عنایتی را از سوی خدا نداریم، ولی او با مهر بیپایان خود ما را آفریده، به ما فرمان داده که دعا کنیم و او را بخوانیم و تضمین کرده است که دعاهای ما را مستجاب کند:
این دعا تو امر کردی ز ابتدا
ورنه خاکی را چه زهرۀ این بُدی؟
چون دعامان امرکردی ای عُجاب
این دعای خویش را کن مستجاب
(6/20-2319)
در واقع این امر نوعی عشق خدا به انسان است: «او خود به ما شوق دعا و نیروی دعا کردن را میبخشد و خود نیز آن را مستجاب میکند:
هم ز اول تو دهی میل دعا
تو دهی آخر دعاها را جزا (4/3500)
دعا نیز از تعلیم و آموزش خداست، وگرنه او از ما به ما نزدیکتر است. ما که گرفتار نفْس پلید خود هستیم، چگونه میتوانیم دعا کنیم و با آن موجود سراپا پاک، راز گوییم؟
این دعا هم بخشش و تعلیم توست
گرنه در گلخن گلستان از چه رُست؟ (2/ 2449)
٭ ٭ ٭
جز تو پیش که برآرد بنده دست؟
هم دعا و هم اجابت از تو است(4/ 3499)
نکته دیگر آن است که ما انسانها، از جهل و گناه، خود را سوختهایم و راه دعا کردن را نمیدانیم و حتی حال دعا کردن را نیز نداریم، ولی خدا با لطف بیپایان خود هم به ما دعا کردن را میآموزد، و هم حال دعا کردن را به ما عطا میکند:
ما ز حرص و آز خود را سوختیم
وین دعا را هم ز تو آموختیم
(3/ 2215)
این همه لطف سبب میشود که آدمی استجابت دعاهایش را از خدا مطالبه کند:
هم دعا از من روان کردی چو آب
هم نباتش بخش و دارش مستجاب
هم تو بودی اول آرنده دعا
هم تو باش آخر اجابت را رجا
(5/ 3- 4162)
به نظر مولانا، دعای ما لبیک خداست. نیروی دعا کردن، حال دعا کردن، شیوه دعاکردن و استجابت دعا همه از سوی خدا و به لطف او به آدمی میرسد. نکته بسیار دقیقی که از اینجا دریافت میشود، آن است که هیچ دعایی بدون پاسخ نمیماند و هرکه از توفیق دعا برخوردار شد، لزوماً دعایش مورد توجه خدا قرار میگیرد. شخصی نیمه شب بر در خانهای طبل سحرگاهی میزد، از او پرسیدند: «در این خانه کسی هست»؟ و او گفت: «آن کس که باید صدای مرا بشنود، میشنود. مگر در خانه کعبه کسی هست که مردم لبیک زنان گرد آن
میگردند»؟
هیچ میگویند کاین لبیک ها
بی ندایی میکنیم آخر چرا؟
بلکه توفیقی که لبیک آورد
هست هر لحظه ندایی از احد
(6/71 - 870)
آنها که توفیق دعاکردن یافتهاند، باید مطمئن باشند که دعایشان به بهترین شکلی مستجاب شده است. مردی خدا را صدا میزد، ولی ظاهراً پاسخی دریافت نمیکرد. شیطان او را به خاطر این امر ناامید کرد و شب حضرت خضر در خواب به او گفت: این سوز و دردی که در تو پدید آمده، و تو را به دعاکردن واداشته است، پیک خداست. همین که زبان تو به ذکر خدا گشوده شده، نشانه آن است که مورد توجه خاص او قرار داری:
گفت: آنالله تو لبّیک ماست
وان نیاز و درد و سوزت پیک ماست
حیلهها و چاره جوییهای تو
جذب ما بود و گشاد این پای تو
ترس و عشق تو کمند لطف ماست
زیر هر یاربّ تو لبّیکهاست (3/ 7- 195)
در واقع خداوند استجابت را بر دعا بسته و این دو را قرین هم قرار داده است؛ از این رو حتی دعای کافران نیز بیجواب نمیماند و چنانچه کافری مجال دعا یابد، حتماً پاسخی از سوی خدا دریافت میدارد:
گفت حق: گر فاسقی و اهل صنم
چون مرا خوانی اجابتها کنم
تو دعا را سخت گیر و میشُخول
عاقبت برهانندت از دست غول (3/ 6-755)
نتیجه ناگزیر این بحث آن است که آدمی باید بدون ناامیدی، با چشمانی اشکبار، بکوشد و بخروشد و دست از دعا کردن بر ندارد؛ زیرا که دعای خالصانه حتماً مستجاب میشود:
نیک بنگر اندرین ای مُحْتَجب
که دعا را بست حق در أسْتَجب1(3/ 2304)
1- شرایط و لوازم دعا به روایت مولانا
1-1- بر زبان آوردن دعا
خداوند از رازهای دل ما آگاه است، ولی این امر سبب نمیشود که ما دعا را بر زبان نیاوریم. بهتر است که دعا بر زبان جاری شود؛ زیراکه دل بر اثر تکرار زبانی منفعل میشود و اثر میپذیرد:
لیک گفتی گرچه میدانم سرت
زود هم پیدا کنش بر ظاهرت (1/60)
البته نکته مهمی که در اینجا وجود دارد، آن است که اگرچه باید دعا را بر زبان آورد، ولی تکرار زبانی بدون حضور قلب چندان سودی ندارد. باید دانست که دعا فقط تکرار لفظ یا لقلقه زبان نیست. مردی از حضرت عیسی(ع) خواست که اسم اعظم را به او بیاموزد، تا با آن مردهای را زنده کند و مولوی از زبان حضرت عیسی(ع) به او میگوید:
گفت خامش کن که آن کار تو نیست
لایق انفاس و گفتار تو نیست
کان نَفَس خواهد ز باران پاکتر
وز فرشته در روش درّاک تر
عمرها باید تا دَم پاک شد
تا امین مخزن افلاک شد
خود گرفتی این عصا در دست راست
دست را دستان موسی از کجاست؟ (2/7-144)
آنچه به دعا نیرویی شگرف و تأثیرگذار میبخشد، جان شکوهمند آکنده از درد انسان است. دعای زبانی نیز کاری از پیش نمیبرد و اسمهای نیکوی خدا گرهی از کار انسانهای غافل و آلوده باز نمیکنند:
از علی میراثداری ذوالفقار
بازوی شیر خدا هستت بیار
گر فسونی یادداری از مسیح
کو لب و دندان عیسی؟ ای قبیح!
(5/3-2502)
عصای موسی بدون دست موسی، ذوالفقار علی بدون دست و بازوی شیر خدا و دعاهای عیسی بدون لب و دندان عیسی کاری از پیش نمیبرند؛ لذا باید به دنبال جانی بیدار و دلی آگاه بود. از آنجا که لفظهای زبانی چندان اهمیتی ندارند، خدا به صداقت انسان نگاه میکند؛ چه بسا کسانی با الفاظی کژ و دلی راست دعا کنند و خدا دعای آنها را بپذیرد. بلال حبشی که برخی از حروف را درست تلفظ نمیکرد، از این زمره بود:
گر حدیثت کژ بوَد معنیت راست
آن کژی لفظ، مقبول خداست (3/171)
ما زبان را ننگریم و قال را
ما درون را بنگریم و حال را
ناظر قلبیم اگر خاشع بود
گرچه گفت لفظ ناخاضع رود
(2/60-1759)
بسیاری از ما فکر میکنیم که دل داریم، حال آنکه دل ما گل است و بس. در گل هم آب هست، اما آب آمیخته به گل کجا و آب پاکیزه و صاف کجا؟ باید به دنبال دلی واقعی بود:
حق همی گوید نظرمان بر دل است نیست بر صورت که آن آب و گل است (3/2244)
1-2- گریه و زاری
یکی از شرایط لازم برای استجابت دعا گریه و زاری است:
چون بگریانم بجوشد رحمتم
آن خروشنده بنوشد نعمتم
گر نخواهم داد خود ننمایش چونش کردم بسته دل، بگشایمش
رحمتم موقوف آن خوش گریههاست
چون گریست از بحر رحمت موج خاست (2/ 5- 373)
مولوی در داستان شیخ احمد خضرویه و کودک حلوا فروش میگوید:
تا نگرید کودک حلوافروش
بحر رحمت درنمی آید به جوش
ای برادر طفلْ طفل چشم توست
کام خود موقوف زاری دان درست
گر همی خواهی که آن خلعت رسد
پس بگریان طفل دیده بر جسد(2/ 5- 442)
گریه نشانه رحمت خداست و خدا از کریمی خود بنده را میگریاند، تا به او ببخشد:
زاری و گریه قوی سرمایهای است
رحمت کلی قویتر دایهای است
دایه و مادر بهانه جو بود
تا که کی آن طفل او گریان شود
طفل حاجات شما را آفرید
تا بنالید و شود شیرش پدید
گفت: «اُدْعوالله بیزاری مباش
تا بجوشد شیرهای مهرهاش
(2/ 4- 1951)
اگرچه گریه در آیات و روایات مورد تأکید قرار گرفته است، ولی باید توجه داشت که گریه فقط یک نشانه است؛ نشانه انفعال درونی، نرمی دل، پشیمانی و عزم بر پدید آوردن تغییری جدی در زندگی. این حالت بر اثر یک آگاهی عظیم نسبت به اشتباهات گذشته، از دست دادن فرصتها برای پرستش خدا و خدمت خالصانه به انسانها و کوشش پیگیر برای تعالی علمی و معنوی حاصل میشود. بدیهی است که چنین آگاهی عمیقی همه ارکان وجود آدمی را از بنیان میلرزاند و او را به گریه وا میدارد. گریهای از این دست که زندگی آدمی را به دو قسمت جداگانه تقسیم میکند، ارزش فراوانی دارد. گریه میتواند عامل تخدیر و تسکین باشد و حالت خرسندی کاذبی در آدمی به وجود آورد و او را از تلاش و تکاپو باز دارد. هرگاه گریه جای عمل را بگیرد، نه تنها تأثیری در زندگی آدمی ندارد، بلکه میتواند عاملی ویرانگر به حساب آید. طبیعی است که گریه کردن از تلاش و تکاپو آسانتر است. مردی، با انبانی پر از نان، برای سگش که از شدت گرسنگی در حال جان کندن بود، گریه و زاری میکرد، ولی به او نان نمیداد؛ چرا که گریه رایگان است و خرجی ندارد، اما در مقابل نان باید پول داد. چنین گریهای سودی ندارد. گریه واقعی آن است که همه وجود آدمی را به آتش بکشاند و او را به جنبش و تلاش وادارد. چنین گریهای در آسمان نیز شور و غلغله میافکند:
دست اشکسته بر آور در دعا
سوی اشکسته پرد فضل خدا (5/ 493)
برخی از تیپهای روان شناختی اصلاً اهل گریه نیستند و استعداد این کار را ندارند.
2- دلایل مستجاب نشدن دعا
برخی از عواملی که باعث میشوند، دعا مستجاب نشود، یا استجابت آن به تأخیر بیفتد، عبارتند از:
2-1- گناه
گناهان آدمی سبب میشوند که دعاهای او مستجاب نشوند. دعا پاک است و آنگاه که با گناه که ماهیتی آلوده دارد، درآمیزد، آلوده میشود و آثار حیاتی خود را از دست میدهد. گروهی کشتی شکسته در دریا گیر افتاده بودند و هرکدام از آنها برای خلاصی خود نذری در نظر گرفت. یکی از آنها به دلش افتاد نذر کند که اگر از آن مهلکه رهایی یافت، هرگز گوشت فیل نخورد! اتفاقاً آنها خلاصی پیدا کردند و در ساحل از فرط گرسنگی، بچه فیلی را شکار کرده، آن را خوردند. آن مرد به خاطر نذری که داشت، از گوشت بچه فیل نخورد. یاران او که سیر شده بودند، به خواب خوش فرو رفتند و در همان دم مادر آن بچه فیل از راه رسید و فهمید که آنها بچه او را کشتهاند. فیل خشمگین دهان یک یک آنها را بو میکرد و از هرکدام که بوی بچهاش را میشنید، او را میکشت، تا به آن مرد رسید و چون دریافت که او از گوشت بچهاش نخورده است، بیآنکه آسیبی به او برساند، او را بر پشت خود سوار کرده در کوتاهترین زمان به شهر و دیار خود رساند. مولوی از این داستان نتیجه میگیرد که گناه و صفات زشت آدمی نیز بوی بد دارند و همین بوی بد گناهان است که نمیگذارد دعا به آسمان برود:
بوی کبر و بوی حرص و بوی آز
در سخن گفتن بیاید چون پیاز
بس دعاها رد شود از بوی آن
آن دل کژ میکند در زبان
إخْسَئُوا آید جواب آن دعا
چوب رد باشد جزای هر دغا
(3/ 70- 166)
2-2- مصلحت دعا کننده
بسیاری از دعاها به زیان شخص دعاکنندهاند و چنانچه مستجاب شوند، به او آسیب میرسانند. داستان زیر این نکته را به خوبی تبیین میکند: دزدی از مارگیری ماری را دزدید و مار او را کشت. مارگیر که بشدت خواهان پس گرفتن مار خود بود و برای بازیافتن آن دعا میکرد، وقتی که جنازه دزد را دید، از اینکه دعایش مستجاب نشده است، خوشحال شد و با خود اندیشید که اگر مار نزد من بود، چه بسا اکنون من به جای آن دزد کشته شده بودم:
شکر حق را کان دعا مردود شد
من زیان پنداشتم وان سود شد
بس دعاها کان زیان است و هلاک
وز کرم مینشنود یزدان پاک
(2/ 40- 139)
2-3- شوق خدا به دعاکننده
گاهی خدا دعای بنده را مستجاب نمیکند؛ چونکه او را دوست دارد و میخواهد که حال او ادامه یابد و در درگاه او بماند. مولوی در داستان مردی که در طلب گنج به مصر رفت و گنج در خانه خودش بود، میگوید: گاه بندهای مخلص دعا میکند و دعای او تا آسمانها میرود، ولی خدا حاجت او را روا نمیکند. فرشتگان از خداوند مهربان سبب تأخیر استجابت دعایش را میپرسند و خدا میگوید: «نیازْ او را تا در خانه من آورده است و من اگر حاجت او را روا کنم، او میرود و در بازیچهها غرق میشود، ولی من میخواهم که حالت خوش او تداوم یابد و همواره نزد من بماند. من صدای او را دوست دارم و از اینکه مرا صدا میزند و با من راز میگوید، لذت میبرم». آری جغد و زاغ را در قفس نمیکنند، بلکه طوطی و بلبل را در قفس نگه میدارند؛ زیرا زیبا و خوش آوازند و لاجرم دوست داشتنی. انبان گدای زشترو را زود پر میکنند، تا برود و بیش از آن اهل خانه را زحمت ندهد، اما گدای زیبارو را به بهانههای گوناگون معطل میکنند. یکی از رازهای تأخیر استجابت دعاهای نیکان همین عشق شدید خدا به آنهاست:
بی مرادی مومنان از نیک و بد
تو یقین میدان که بهر این بود
(6/ 4237)
3- آثار دعا
3-1- دست یافتن به نیازها و حاجتها از راهی غیرعادی
گر بنالیدی و مستغفر شدی
نور رفته از کرم ظاهر شدی
چون شعیبی کو که تا او از دعا
بهر کشتن خاک سازد کوه را
از نیاز و اعتقاد آن خلیل
گشت ممکن امر صعب مُستحیل
یا به دریوزه مقوقس از رسول
سنگلاخی مزرعی شد با اصول(2/ 48- 1644)
3-2- پالایش شدن باطن و زدوده شدن غمها
ذکر حق پاک است، چون پاکی رسید
رخت بربندد برون آید پلید
می گریزد ضدها از ضدها
شب گریزد چون برافروزد ضیا
چون درآید نام پاک اندر دهان
نی پلیدی ماند و نی اندُهان(3/ 8- 168)
3-3- رهایی از رنجهای مادی و جسمانی
جوحی میشنود که مردهای را به خانهای تنگ و تاریک و بیآب و غذا میبرند و میپندارد که آن را به خانه خود او میبرند. به نظر مولوی دل انسان بدون نور خدا مانند گوری تنگ و تاریک است و ساکن چنین خانهای به تعبیر قرآن کریم«گویی از آسمان بالا میرود و تنگ نفس میشود»(قرآن کریم، انعام/ 125). تنها با دعا و پیوند با خداست که میتوان از این فضای تنگ و خفقان آور به عرصهای گسترده و
دلنشین رفت:
یونست در بطن ماهی پخته شد
مَخلصش را نیست از تسبیح بُد
گر نبودی او مُسبّح، بطن حوت
حبس و زندانش بُدی تا یُبْعَثون
این جهان دریاست و تن ماهی و روح
یونس محجوب از نور صبوح
گر مسبح باشد از ماهی رهید
ورنه در وی هضم گشت و ناپدید(2/ 41- 3135)
4- سالکانی که مخالف دعا هستند
4-1- آنها که به مقام رضا رسیدهاند
اولیایی که به مقام رضا رسیدهاند، خواستار هیچ تغییری در عالم نیستند و هرچیزی را همانطور که هست، میپذیرند و غم و شادی، رنج و راحت، فراز و نشیب و وصل و هجران برای آنها تفاوتی ندارد. مرد نابینایی به دعا از خدا میخواهد که هنگام تلاوت قرآن دیدگانش بینا شود و چنین هم میشود. به نظر مولوی این مقام بسیار والاست، ولی:
بشنو اکنون قصه آن رهروان
که ندارند اعتراضی در جهان
ز اولیا اهل دعا خود دیگرند
گه همی دوزند و گاهی میدرند
قوم دیگر میشناسم ز اولیا
که دهانشان بسته باشد از دعا
از قضا که هست رام آن کرام
جُستن دفع قضاشان شد حرام
در قضا ذوقی همی بینند خاص
کفرشان آید طلب کردن خلاص
(3/ 82-1878)
از نگاه مولوی کسی که همه چیز را به خدا واگذارد و در همه حال به خواست خدا راضی باشد، دنیا به کام اوست، از هیچ چیز نمیرنجد و با آغوش باز همه چیز را میپذیرد. این قبیل اولیا دعا میکنند، اما نه برای حاجت خواستن، بلکه برای اینکه خدا دعا کردن بنده را
دوست دارد:
پس چرا گوید دعا الا مگر
در دعا بیند رضای دادگر
آن شفاعت وان دعا نه از رحم خود
میکند آن بنده صاحب رَشَد
رحم خود را او همان دم سوخته است
که چراغ عشق حق افروخته است
(3/ 21- 1919)
4-2- آنها که به مقام محو رسیدهاند
نیایش و ستایش نشانه بیداری و بودن سالک است؛ کسی که دعا میکند، ضمناً دارد بودن خودش را در برابر بودن خدا نشان میدهد، حال آنکه سالک در مقابل خدا اصلاً نباید باشد و به مرحله فنا برسد:
این ثنا گفتن ز من ترک ثناست
کین دلیل هستی و هستی خطاست
پیش هست او بباید نیست بود
چیست هستی پیش او؟ کور و کبود(1/ 18- 517)
در داستان عمر بن خطاب و پیر چنگی مولوی از زبان عمر به پیر چنگی میگوید:
پس عمر گفتش که این زاری تو
هست هم آثار هشیاری تو
راه فانی گشته راهی دیگر است
زانکه هشیاری گناهی دیگر است(1/ 200- 2199)
پینوشت:
1- اشاره به آیه شریفه 60 / غافر که خداوند مهربان میفرماید: «مرا بخوانید تا به شما پاسخ دهم.»
منابع:
- قرآن کریم.
- زمانی، کریم(1384). میناگر عشق. تهران: نی.
- گولپینارلی، عبدالباقی (1371). نثر و شرح مثنوی شریف. ترجمه و توضیح توفیق. ه. سبحانی. تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
- مولوی، جلالالدین محمد(1375). مثنوی معنوی. به تصحیح رینولد الین نیکلسون. تهران: توس. چاپ سوم به شکل افست.
روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید