شناخت سیره حسینی / آیت‌الله العظمی جوادی آملی

1393/8/11 ۰۸:۰۸

شناخت سیره حسینی / آیت‌الله العظمی جوادی آملی

بهترین تفسیر نهضت حسینی را سخنان و نامه‌های آن حضرت به عهده دارد و چون آن حضرت در وصیتنامه رسمی‌اش راز نهضت خود را ادامه راه رسول اكرم(ص) و امیر مؤمنان(ع) بیان كردند، تفسیر نهضت آن حضرت بدون آشنایی كامل با سیره امیر مؤمنان(ع) و پیامبر اكرم(ص) ممكن نیست: «و أسیرُ بسیره جدى و أبى على بن أبی‌طالب

 

 

بهترین تفسیر نهضت حسینی را سخنان و نامه‌های آن حضرت به عهده دارد و چون آن حضرت در وصیتنامه رسمی‌اش راز نهضت خود را ادامه راه رسول اكرم(ص) و امیر مؤمنان(ع) بیان كردند، تفسیر نهضت آن حضرت بدون آشنایی كامل با سیره امیر مؤمنان(ع) و پیامبر اكرم(ص) ممكن نیست: «و أسیرُ بسیره جدى و أبى على بن أبی‌طالب».1

سیره حضرت علی(ع) همان سیره پیامبر(ص) بود، نه جدای از آن؛ زیرا آن انسان كاملی كه به منزله جان رسول است، روشش نیز همان سیره نبوی خواهد بود. اگر بخواهیم سیره علوی را تحلیل كنیم، باید سیره مبارك پیامبر(ص) را تحلیل نماییم و آن سیره را نیز پیش از هر چیز باید قرآن تبیین كند؛ چون پیامبر اكرم(ص) هم مفسّر علمی قرآن است و هم مفسّر عملی آن.

 

سیره نبوی

هر كه به مقام انسانیت كامل بار یابد، همه شئون حیاتش را برنامه الهی رهبری می‌كند و چون خدای سبحان كارش بر صراط مستقیم است، سیره رسول الله(ص) كه به هدایت جامعه بشری عنایت دارد، بر صراط مستقیم است: «إن ربّی علی صراط مستقیم»2 و قبل از هر چیز، تعیین سیره آن حضرت را باید از قرآن كریم استنباط كرد.

روش و هدف رهبری ویژه‌ای كه خداوند به پیامبرش آموخت، این است: «الر. كتاب أنزلناه إلیك لتخرج النّاس من الظّلمات إلی النّور بإذن ربّهم إلی صراط العزیز الحمید:3 قرآن نازل شده است تا تو جامعه را نورانی كنی و مردم را از تیرگی و تاریكی برَهانی و آنان را روشن كنی.»

بر این اساس، اگر خداوند در سوره مبارك «حدید» فرمود: ما انبیا را اعزام و كتابها را با آنان نازل كردیم تا مردم به قسط و عدل قیام كنند؛ «لیقوم النّاس بالقسط»4 در صدد بیان هدف متوسّط رسالت است، نه هدف نهایی آن؛ زیرا هدف نهایی رسالت، نورانی شدن جامعه است و به یقین، جامعه نورانی عملكردش بر پایه قسط و عدل است.

هدف نهایی نبوت، نورانی شدن جامعه و خروج آن از هر تیرگی و تباهی است؛ «لتخرج النّاس من الظّلمات إلی النور بإذن ربّهم إلی صراط العزیز الحمید»5 و سیره رسول خدا همین هدف والاست كه خداوند او را به آن سَمْت سامی آشنا كرد. قرآن كه كتابی بین و روشن است، برای بیان چگونگی نورانی شدن مردم و جامعه، قیام موسای كلیم(ع) را به دنبال این بحث مطرح كرد و چنین فرمود: قرآن نازل شده است تا مردم را نورانی كنی و راه آن نیز تشكیل حكومت اسلامی است؛ یعنی فقط دین باید در جامعه حكومت كند.

یقیناً نورانی كردن جامعه، نیازمند رهبری الهی، پایداری و شكر فراوان توده مردم است. عنصر رهبری الهی را خداوند با جریان موسای كلیم تأمین كرد و پایداری و شكر فراوان امت را با آیه «و ذكّرهم بأیات الله إنّ فی ذلك لآیات لكلّ صبّار شكور»6 تبیین كرد. خداوند به موسای كلیم فرمود: وقتی می‌توانی آل فرعون و سامری را از میان برداری كه امّتی آگاه و صابر و شكور داشته باشی و به همین منظور آنها را به ایام خدا متذكّر كن. البته ضایعات یك انقلاب بزرگ، فریبكاری بدخواهان آن، فریب‌خوردگی ساده‌لوحان آن و سرانجام، اوج و حضیض آن برای دیگران عبرت و آموزنده است.

در بقا و نگهداری نظام اسلامی نیز سپاس فراوان لازم است و كیفیت سپاسگزاری، آن است كه انسان تمام نعمت‌ها را از خدا بداند و از نعمت خدادادی بیشترین بهره صحیح را ببرد و هرگز مغرور تنعّم نگردد.

 

امام حسین(ع) میزان حق و باطل

قیام سالار شهیدان به دنبال قیام انبیای گذشته، به مردم جهان تفهیم می‌كند كه نظام حق، كدام است و نظام باطل كدام. آن حضرت برای تحقیق و تفهیم این مطلب، چاره‌ای جز نثار خون و ایثار فرزند و مال و جان نداشتند؛ زیرا آنقدر رسوبات جاهلیت اموی زیاد بود كه ممكن نبود با سخنرانی و نامه نگاری مطلب را حل كرد. اگر مطلب خیلی ضروری و عمیق شد، چاره‌ای جز استقبال شهادت نیست. از این رو، امام حسین(ع) از رسول اكرم(ص)این برنامه را دریافت كردند كه در شرایط كنونی، یك سلسله شهادتها و اسارتها لازم است تا آن دینی كه نزدیك است به فراموشی سپرده شود، احیا گردد و در این هنگام بود كه حسین(ع) قیام كردو فرمود: من قیام كردم تا پاك از ناپاك جدا شود؛ زیرا تا آزمون نشود، وارسته و غیروارسته در كنار هم‌اند و امتحان است كه پاك را از ناپاك و حق را از باطل جدا می‌كند. پس، آن حضرت مایه امتحان ذات اقدس پروردگار است و خدا با او طیب و غیر طیب را از هم جدا می‌كند؛ چون امام، میزان‌الاعمال و شجره طوبی و حق است و عقاید، اوصاف و اعمال را با حق می‌سنجند؛ یعنی عقیده امام معصوم كه حق است، میزان سنجش عقاید دیگران، و همچنین درباره اوصاف و اعمال، می‌توان میزان بودن آنها را باور داشت. چون انسان كامل با حق است و حق با اوست و او از حق جدا نمی‌شود، می‌تواند میزان عقاید، اخلاق، اعمال و اقوال باشد.

از این رو پیامبر(ص) درباره امیر مؤمنان(ع) فرمود: «المیزان میزانك:7 میزان تو میزان است»؛ یعنی عقاید، اخلاق افعال و اقوال مردم را با عقیده، خلق، فعل و قول علی(ع) و اولاد او می‌سنجند. هر عقیده، خلق، فعل و قولی كه مطابق عقیده و خُلق و افعال و اقوال آنها بود، حق است؛ وگرنه باطل. از این رو، امام حسین(ع) فرمود: من میزان طیب و خبیثم. اگر جامعه‌ای بخواهد پاك را از ناپاك جدا كند، حتماً باید با سنّت و سیرت حضرت سیدالشهدا(ع) ارزیابی شود و مهمترین اثر آن حضرت همانا نهضت گسترده و تاریخ‌ساز كربلاست كه مجلای عقیده صحیح، مظهر خُلق كامل و تبلور فعل درست و قول راست است.

 

مبنای نهضت حسینی

قیام امام حسین(ع) همان طور كه از نامه‌ها، پیامها و خطبه‌های ایشان استنباط می‌شود، یك مبنای خاص داشت و یك بنای مخصوص؛ چنان كه خروج امویان نیز مبنا و بنای خاص خود را داشت. آنچه مورد اعتقاد سالار شهیدان بود و بر همان مبنا مبارزه خود را بنا نهاد و قیام كرد، این بود كه در نظام هستی، حق پیروز است؛ خواه از قدرت مادی برخوردار باشد یا نه و نیز باطل محكوم به شكست است. آنچه مبنای امویان بود و بر همان مبنا حكومتشان را بنا كردند، این بود كه هر كه قدرت مادی دارد، پیروز است؛ خواه با حق همراه باشد یا نه؛ وگرنه محكوم به شكست است، هر چند حق باشد.

این دو طرز فكر كه همواره بوده و هست، از دو نوع جهان‌بینی نشأت می‌گیرد. كسی كه جهان را در ماده خلاصه می‌كند و اصالت را به ماده می‌دهد، هر جا جریان طبیعت بیشتر حضور داشت، آنجا محور قدرت تلقی می‌شود و در آن محور، قیام و قعود، عزل و نصب، عزت و ذلت دور می‌زند؛ ولی كسی كه جهان‌بینی را بر اساس حقیقت هستی تنظیم كرده است، اصالت را به معنا می‌دهد و در محور حق حركت می‌كند. این گروه، حق‌محورند، در قبال دیگران كه مادّه‌محورند. بر همین اساس، همیشه در مقابل انبیای الهی، افرادی قیام می‌كردند كه چنین معتقد بودند: «قد أفلح الیوم من استعلی»؛8 در برابر پیام‌آوران خدا كه می‌گفتند: «قد أفلح من تزكّی».9 طرز تفكر آل فرعون، هم قبل از آنها بود، هم پس از آنها. این شعار كسی است كه در تفكّر او اصالت با ماده است. او می‌گوید: در نظام طبیعت، ضعیف پایمال است؛ یعنی همان شعار «قد أفلح الیوم من استعلی»؛10 اما آن كه می‌گوید: حق در جهان حاكم است و باید در محور حق حركت كرد، شعارش «قد أفلح من تزكّی»11 است؛ یعنی هر كس روان خود را تهذیب كند، به فلاح می‌رسد.

خلاصه آنكه در جهان هستی، باطل، نه اثری دارد و نه دوامی و سراسر جهان بر اساس حكومت حق تنظیم شده است و نیز در جریان حكومتها، حقْ باطل را سركوب می‌كند و سخن مؤمنان جنگجو نیز همین است: «كم من فئه قلیله غلبت فئه كثیره بإذن الله».12 بر این مبنا اگر حق با كسی بود، وی از تنهایی یا كمی یاری‌كننده وحشتی ندارد؛ بلكه همه تلاش و كوشش او در این خلاصه می‌شود كه حق را بشناسد و نیز در شناخت حق، محقق باشد و نه مقلّد و پس از شناخت حق به خود حق متّصف و متحقّق شود. اگر متحقق به حق شد، یقیناً ثابت و پیروز است و هرگز شكست نمی‌خورد و باید از باطل بپرهیزد و پس از شناخت باطل، قهراً آن را سركوب خواهد كرد.

 

استمرار پیروزی حق

چون امام حسین(ع) دین ممثَّل و عینیت دین بود، می‌خواست كه اسلام با همین ویژگی خود در جامعه عینیت پیدا كند، لیكن عینیت یافتن دین در نشئه طبیعت با تزاحم همراه است؛ زیرا ممكن نیست چیزی در عالم طبیعت یافت شود و از گزند مزاحمت مصون بماند. البته اگر آن شیء حق بود، می‌ماند و مزاحم آن خودش آسیب می‌بیند، بی آنكه به حق آسیبی برساند؛ ولی اگر آن شیء حق نبود، از برخورد چیزهای دیگر آسیب می‌بیند، بی‌آنكه بتواند در درازمدت به چیزی آسیب برساند.

بنابراین اگر گاهی می‌پنداریم كه حق از باطل شكست خورده و باطل پیروز شده است، برای آن است كه یا آنچه را حق نیست، حق پنداشتیم و آنچه را باطل نیست، باطل. یا اگر حق و باطل را درست فهمیدیم، پیروزی را به جای شكست و شكست را به جای پیروزی نشانده ایم و در این محاسبه اشتباه كرده ایم؛ وگرنه شكست حقّ حقیقی(نه وهمی) و پیروزی باطلِ واقعی(نه پنداری)، هر چند در مدتی كوتاه ممكن نیست؛ زیرا باطل مانند كف روی آب است و حق مانند سیل خروشان. باطل در سایه حق، نمایی دارد و ممكن نیست كه بتواند حق را از بین ببرد؛ زیرا اگر حقی نباشد، باطلی نیست؛ چون باطل، حق‌نماست. اگر سیلی نباشد، كفی نیست؛ چنان كه اگر نور و شاخص نباشد، سایه‌ای نخواهد بود و هرگز كف به جنگ سیل یا سایه به جنگ نور و شاخص نمی‌رود.

لذا انسان حق‌مداری كه برای صیانت دین الهی، نستوهانه جهاد می‌كند، هرگز شكست ندارد؛ زیرا وی بیش از دو راه در پیش رو ندارد كه هر دو از نظر دانش، حق است و از نظر گرایش، خیر و زیبا: یكی شهادت و دیگری پیروزی است كه از آنها به «احدی الحسنیین»13 یاد می‌شود؛ اما شخص باطل‌طلبی كه برای حق‌زدایی می‌كوشد، هرگز پیروز نخواهد شد؛ زیرا او بیش از دو راه در پیش رو ندارد كه هر دو از نظر آگاهی عقل باطل است و از نظر گواهی دل شرّ و زشت: یكی تعذیب الهی بدون واسطه و دیگری تعذیب به واسطه رزمندگان اسلام است: «قاتلوهم یعذّبهم الله بأیدیكم و یخزهم».14

حسین بن علی(ع) در شرایطی قیام كرد كه بر اثر طغیان حاكمان ستم و جهل علمی و جهالت عملی توده مردم، قسمت مهم خاورمیانه مبتلا به انحراف عقیده و سوءخلق و رفتار تبهكارانه بود و محرومیت از تبلیغ صالحان و نفوذ طالحان ددمنش، منشأ همه این تباهی‌ها شد. حضرت سیدالشهداء در روز عاشورا فرمود: سرّ اینكه نصایح من در شما اثر نمی‌كند و رهنمود مرا نمی‌پذیرید، این است كه شكمهای شما با حرام پر شده است: «ملئت بطونكم من الحرام»15 و حرام ممكن نیست با حلال هماهنگ شود و غذای حرام ممكن نیست با اندیشه صحیح جمع شود.

از این رو فرمود: با اینكه من حجّت خدایم و كلام حق از درون من می‌جوشد و اگر كسی مستعد دریافت سخن رسا باشد، یقیناً متأثر می‌شود، اما شما ای طاغیان اموی و مروانی، توان پذیرش پیشنهاد صحیح را از دست داده اید؛ زیرا اندیشه، نه خودجوش است و نه از جای دیگر پر می‌كشد؛ بلكه اندیشه محصول همان غذاهای چندین ساله قبل است كه راه افتاده و اكنون علم و فهم شده است؛ چنان كه انگیزه نیز چنین است.

 

حسین(ع)، تمثّل جهاد اسلامی

از نامه‌ها و خطابه‌های سالار شهیدان به دست می‌آید كه تنها هدف آن حضرت احیای دین بود و تنها راه احیای دین نیز تأسیس نظام اسلامی در جامعه است و یگانه راه تأسیس نظام اسلامی نیز نثار و ایثار جان و مال است و تنها گروهی كه آن هدف و این راه و این كوله‌بار و مهمّات جهادی را می‌پذیرند، مردان الهی‌اند كه خداوند از آنان چنین یاد فرمود: «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه، فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلا ».16

برنامه قیام سالار شهیدان را تنها قرآن مجید و سنّت رسول گرامی(ص) تنظیم و تدوین كرده است؛ چنان كه تنها راه این قیام را نیز قرآن ارائه داده است؛ یعنی اگر قرآن مسأله حج یا نماز را مطرح می‌کند، باید ابتدا كسی حج سالم یا نماز با همه حدود و شرایطش در خارج برگزار کند، تا دیگران ببینند و فرا بگیرند.

بر این اساس، مسأله جهاد نیز نیازمند تمثّل عینی است تا كسی كه جهاد متمثّل است، به دیگران بگوید: جهادتان را از من بگیرید. همان طور كه نماز و حج انجام شد و مردم دیدند و پیروی كردند، جهاد و دفاع مقدس نیز باید عملاً اجرا شود تا مردم آن را ببینند و به مجاهدان نستوه آن صحنه اقتدا و تأسّی كنند و جهاد خالص حسینی همتای جهاد ناب نبوی و علوی بود كه جامعه آن روز تجربه كرده است.

در مسأله دفاع مقدس، مهمترین شرط این است كه انسان، دین خدا را از خود بهتر بداند و بیشتر دوست بدارد و حیات دین نزد او محبوبتر از حیات دنیایی او باشد كه این حد از معرفت و نیز عمل آسان نیست. خدا در قرآن فرمود: شما اگر به خود، فرزندان، قبیله و عشیره یا برادر و پدر و... بیش از خدا و پیامبر علاقه‌مندید، منتظر رسیدن امر خداوند باشید: «فتربّصوا حتّی یأتی الله بأمره»؛17 یعنی ركن اساسی جهاد این است كه دین خدا نزد شما محبوبتر از حیات دنیایی باشد و حفظ دین، عزیزتر از حفظ خانه و مركز كار.

روش مناسب تربیتی این است كه ابتدا كسی به این قانون عمل كند و در حد خود قانون ممثّل شود تا دیگران ببینند كه می‌شود به گونه‌ای زندگی كرد كه دین خدا عزیزتر از حیات دنیا باشد.

این مطلب، تنها مسأله‌ای فكری نیست كه با صِرف نظر حل شود و صرفاً كار عقل نظری نیست كه كسی پس از تصور مبادی مسأله، آن را تصدیق كند، بلكه بخشی از این كار به عهدة عقل عملی است. انسان سالك باید به خدا و پیامبرش مهر بورزد و به دین الهی عزم پیدا كند؛ یعنی در اینجا گذشته از جزم علمی، عزم عملی هم می‌خواهد. ممكن است كسی در بسیاری از موارد برخی از مطالب اعتقادی را با استدلال منطقی بفهمد، اما چون دل برای قبول آماده نیست، كاری از او ساخته نیست.

در مسأله جهاد، جزم انسان به لزوم آن مشكلی را حل نمی‌كند. بسیاری از مردم معتقدند كه جهاد، مانند حج واجب است و از فروع دین؛ اما توان عزم بر آن را ندارند؛ زیرا عقل عملی آنان كه عبادت و بهشت با آن به دست می‌آید، «...ما عُبد به الرّحمن و اكْتسب به الجنان»18 خفته است و عقل خوابیده توان عزمِ بیداردلان را ندارد. از این رو انسان مصممی می‌طلبد كه عملاً نشان دهد دین در نزد او عزیزتر از برادر، فرزند و دنیاست و برای حفظ دین، همة شئون وابسته را رها كند و روی آن سرمایه‌گذاری كند و بگوید: به جهاد در راه خدا مهر می‌ورزم و زندگی با افراد ظالم برای من رنج آور است و نه تنها آن را بد می‌دانم، بلكه از آن منزجرم.

سالار شهیدان(ع) نمونه تامّ این صحنه است؛ یعنی اگر رسول اكرم(ص) فرمود: «خذوا عنّى مناسككم»19یا «صلّوا كما رأیتمونى أُصلّى»،20در جریان جهاد و دفاع نیز گرچه عملاً همین اصل را فرمودند، اما فرزند ایشان نمونه بارز این مسأله است كه عملا ً فرموده است: «خذوا عنّى دفاعكم و جهادكم»؛ یعنی آیین جنگ را از من فرا بگیرید. من به شكلی زندگی می‌كنم كه تلخی حیات با ظالمان در ذائقه‌ام محسوس است. از این رو، نفس كشیدن در فضای ستم برای من دردآور است و زندگی در نظام گناه برایم تلخ و دشوار است: «إنّى لا أری الموت إلاّ سعاده و الحیاه مع الظّالمین إلاّ برما»:21 من از زندگی در نظام ستم به ستوه می‌آیم؛ مانند پرندة زندانی در قفس صیاد. گرچه شهروندان دیگر در قفس طاغیان عصرند، اما چون قدرت پرواز ندارند، از ماندن در قفس احساس رنج نمی‌كنند. آنها چون بال و پر ندارند، فقط در محدوده زندان یا در محدوده قفس به اندازه لازم می‌خزند، ولی اگر درِ قفس یا زندان هم باز باشد، آنها قدرت پرواز ندارند؛ چون قلمرو دیدشان بسته است و منطقه حركتشان محدود. برای آنها نظام باز و بسته یكسان است؛ اما من كه توان پر كشیدن دارم، احساس می‌كنم كه در قفسم و از محبوس بودن در رنجم و برای آزادی كوشش می‌نمایم.

ادراك این معنا زمینه جهاد را فراهم می‌كند و تا مردم از خفقان رنج نبرند و در خود ضرورت پرواز را احساس نكنند و به ستوه نیایند، توان جنگ با ظالم را ندارند. بنابراین جهاد با صرف مسأله جزم علمی، حل نمی‌شود و سالار شهیدانی می‌خواهد تا جامعه انسانی مصمم و عازم باشد. بشری كه دارای دو بالِ نظر و عمل است و قدرت پر كشیدن دارد و احساس می‌كند كه در نظام سلطه و استبداد، استعمار، استعباد و استثمار باطل و جاهلیت است و در زندان یا قفس جاهلیت اسیر است، بی‌صبرانه منتظر فراهم شدن دفاع از حق و براندازی باطل است.

سالار شهیدان(ع) در نامه رسمی خود به مردم بصره می‌نویسند: «من شما را به كتاب خدا و سنت پیامبر او فرا می‌خوانم»؛ زیرا سنت خدا، سنت پیامبر(ص) كه تبیین، تفسیر، تعلیل، اجرا و حمایت قرآن كریم است، میرانده شده و بدعت به جای سنت، باطل به جای حق، و ظلم به جای عدل، و كژراهه به جای صراط مستقیم قرار گرفته و زنده شده است».22

تنها عامل پیروزی صوری طاغیان اموی بر امام حسین(ع) و تنها راه شكست ظاهری آن حضرت همان اسلام امویان بود؛ یعنی اگر جنگ طغیانگران اموی به انگیزه صوری حمایت از دین مطرح نمی‌شد و گسترش نیرنگ دین‌باوری در میان توده ناآگاه آن عصر نبود، هرگز امویان نمی‌توانستند بر حسین بن علی(ع) پیروز شوند. آنها فقط به نام اسلام پیروز شدند و هزاران نفر دشمن مظهر تامِّ ولایت و خلافت، همگی برای كسب بهشت به كربلا آمدند: «كل یتقرب إلی الله بدم الحسین»!23بیشترین كسانی كه در كربلا شركت كردند، به قصد قربت و فقط برای رفتن به بهشت بود؛ هر چند سران سیاست مشئوم اموی از این نیرنگ آگاه بودند.

از این رو سیدالشهدا(ع) باید این راز را بازگو كند كه اسلام امویان، نابودی اسلام است. پس از اینكه سالار شهیدان خبر شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را دریافت نمودن و معلوم شد كه بدن‌ آن شهیدان را در كوی و برزن كوفه گردانده‌اند و توده مردم با ابن زیاد بیعت كرده‌اند، امام حسین(ع) به جای گلایه عاطفی و قهر اجتماعی، صحنه سیاست و مبارزه را ترك نكرده، بلكه مجدداً سخنرانی نمودند و به مردم كوفه نامه نوشتند تا آنان بفهمند كه در چه نظامی زندگی می‌كنند.

آن حضرت مطمئن بودند كه شهادت را در پیش رو دارند و كسی از كوفه به یاری ایشان بر نمی‌خیزد، ولی می‌خواستند مردم را بیدار كنند و در پیشگاه بشریت و تاریخ سیاسی اسلام، چهره درخشان ثبت شود. از این رو تا آخرین دقایق برای مردم كوفه نامه می‌نوشتند تا آنها را از اسلام اموی آگاه كنند و كسانی را كه گروه گروه به قصد به دست آوردن بهشت و به دستور عاملان اسلام اموی به سوی كربلا حركت می‌كنند، از عاقبت شوم كارشان مطلع نمایند.

سیدالشهدا(ع) در سخنرانی بین راه فرمود: «ألا ترون إلی الحق لا یعمل به و إلی الباطل لا یتناهی عنه؟ لیرغب المؤمن فى لقاء ربّه حقّاً حقّاً فإنّى لا أری الموت إلاّ شهاده و الحیاه مع الظّالمین إلاّ برما:24 آیا نمی‌بینید كه از باطل پرهیز نشده و به حق عمل نمی‌شود؟ چنین می‌بینم كه زندگی با ستمكاران انسان را به ستوه می‌آورد». تا كسی به ستوه نیاید، دست به اسلحه نمی‌برد. از این رو فرمود: با تدبّر تام در نظام كنونی و تطبیق آن با احكام و حِكَم اسلامی احساس مسئولیت كنید تا مبارزی نستوه شوید و به وظیفه آن زمان قیام نمایید و آگاه باشید كه در جای بدبو زندانی هستید؛ ولی شمّ سیاسی ندارید و در فضای مسموم و بسته با پر بریده به سر می‌برید. از این رو، به ستوه نمی‌آیید. اگر بال و پر می‌داشتید، زندان شما را به ستوه درمی آورد؛ چنان كه پرنده بی بال و پر از زندان رنج نمی‌برد، اما پرنده سالم از میله‌های قفس احساس سختی دارد و به ستوه می‌آید.

امام حسین(ع) پس از برخورد با حُرّ و سخنرانی جامع، آخرین نامه رسمی خود را برای مردم كوفه نوشتند و در این نامه ابتدا عده‌ای را نام بردند، سپس خطاب به همه مردم كوفه فرمود: من از جدم شنیدم كه فرمود: «من رای سلطاناً جائراً مستحلاً لحرم الله، ناكثاً لعهد الله، مخالفاً لسنّه رسول الله، یعمل فى عباد الله بالإثم و العدوان ثمّ لا یغَیر علیه بقول و لا فعل، حقیقاً علی الله أن یدخله مدخله:25 اگر كسی ببیند كه ظالمی بر او حكومت می‌كند و به دین خدا عمل نمی‌كند و عهد الهی را می‌شكند و در بین مردم به ستم رفتار می‌كند، اگر قیام نكند و او را بر جای خود ننشاند، سزاوار است كه خداوند مظلومِ سلطه‌پذیر را با آن طاغی سلطه گر یكجا به جهنم ببرد»؛ یعنی خداوند مستضعفِ ظلم‌پذیر را با مستكبر ظالم، یكجا به جهنم می‌برد.

مستضعفان می‌گویند: خدایا! عذاب مستكبران را دو برابر كن و خدا می‌فرماید: «لكل ضعف و لكن لا تعلمون:26هم عذاب مستكبر دو برابر است، هم عذاب مستضعف». مستكبر دو عذاب دارد؛ چون دو گناه كرده است: یكی ارتكاب فسق و دیگری گمراه كردن مردم و فراهم آوردن زمینة فساد در جامعه؛ یعنی مستكبر هم «ضالّ» است، هم «مضلّ». مستضعفِ سلطه‌پذیر نیز دو گناه دارد: یكی پذیرفتن گناه مستكبران و ارتكاب گناهی كه دامنگیر جامعه بود و دیگری قبول امامتِ مستكبران و رهبری آنها و نشوریدن برخلافت آنها و یاری ننمودن امامان حق و عدل.

نامه سالار شهیدان به مردم آن عصر برای این بود كه به آنان تفهیم كند امویان، پیشوای جوْرند و حكومت آنها از سنخ حكومت ائمّه جور است؛ یعنی اگر یزید خود را امیر مؤمنان می‌خواند، امامتش ظلم و جور است و در نتیجه، ابن زیاد نیز نمایندة امام جور است. همه تلاش سالار شهیدان تا آخرین لحظه این بود كه مردم را به حقایق آگاه كند. آن حضرت با اینكه مطمئن بودند پیك نامه‌رسان شهید می‌شود و نامه‌اش به دست مردم نمی‌رسد، از ارسال نامه درنگ نكردند؛ زیرا می‌دانستند كه قاصدش پیام امام زمان خود را با خونش به مردم كوفه می‌رساند و دشمنان نیز این نامه را می‌گیرند و در تاریخ ثبت می‌كنند؛ چنان كه چنین شد.

 

پی نوشتها:

1 . بحارالأنوار، ج44، ص329.

2 . هود، 56. 3 . ابراهیم، 1.

4 . حدید، 25. 5 . ابراهیم، 1.

6 . ابراهیم، 5.

7 . بحارالأنوار، ج24، ص272.

8 . طه، 64. 9 . اعلی، 14.

10 . طه، 64. 11 . اعلی، 14.

12 . بقره، 249. 13 . توبه، 52.

14 . توبه، 14.

15 . بحارالأنوار، ج45، ص8.

16 . احزاب، 23. 17 . توبه، 24.

18 . كافی، ج1، ص11.

19 . عوالی اللئالی، ج1، ص215.

20 . بحارالأنوار، ج85، ص279.

21 . كلمات الإمام الحسین(ع)، ص356.

22 . همان، ص315.

23 . بحارالأنوار، ج22، ص274.

24 . كلمات الإمام الحسین(ع)، ص356.

25. بحارالأنوار، ج44، ص382.

26. اعراف، 38.

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: