1393/7/26 ۱۰:۰۴
كثرتباوری فرهنگی در فضای روشنفكری، بهشكل روزافزونی ایده مسلط است. این كثرتباوری ایدهیی است كه مطابق آن معیاری برای سنجش فراتری و فروتری فرهنگها وجود ندارد و بنابراین، بایستی به این خرسند بود هر قومی بیاحساس شرمساری به آنچه فرهنگ خاص او دانسته میشود، كه ریشه در تاریخ و جغرافیا و قداست و عقلانیت ویژهیی دارد، تمسك كند و هویت یابد و به پشتوانه آن به رفاقت و رقابت بپردازد. كثرتباوری فرهنگی میتواند حتی از این هم قدمی فراتر بردارد و بگوید آنچه آمد نه فقط مُجاز كه مطلوب و بلكه ضروری است؛ باید تلاش كرد تا تنوع فرهنگی محافظت شود. اما، به گمان من، این هم خطا است و هم خسارتبار.
كثرتباوری فرهنگی در فضای روشنفكری، بهشكل روزافزونی ایده مسلط است. این كثرتباوری ایدهیی است كه مطابق آن معیاری برای سنجش فراتری و فروتری فرهنگها وجود ندارد و بنابراین، بایستی به این خرسند بود هر قومی بیاحساس شرمساری به آنچه فرهنگ خاص او دانسته میشود، كه ریشه در تاریخ و جغرافیا و قداست و عقلانیت ویژهیی دارد، تمسك كند و هویت یابد و به پشتوانه آن به رفاقت و رقابت بپردازد. كثرتباوری فرهنگی میتواند حتی از این هم قدمی فراتر بردارد و بگوید آنچه آمد نه فقط مُجاز كه مطلوب و بلكه ضروری است؛ باید تلاش كرد تا تنوع فرهنگی محافظت شود. اما، به گمان من، این هم خطا است و هم خسارتبار. ریشه نظریات شناختشناسانه معاصر را، كه نوعی نسبیتگرایی در آن ملحوظ است، به مثلث انتهای قرن نوزدهم یعنی ماركس، فروید و نیچه میرسانند. این سه فاصله زیادی با یكدیگر داشتند و هم ما اینك آنان را متفكرانی متفاوت بلكه تاحدی متضاد میدانیم: دستكم در این وجه كه ماركس بنیانگذار جدی (نظری و عملی) چیزی است كه به عنوان چپ رادیكال میشناسیم. درحالی كه نیچه الهامگر یك جریان راست افراطی است كه برخی بر این باورند نازیسم از آن مایه گرفت؛ فروید البته بسیار محل استنباط و استفاده چپها (بهویژه مكتب انتقادی و پیروان اخیرتر آنها) و مصادره عقاید او به سود ایشان بوده است، اما خوانشی غالب از آن اساسا چندان سوگیری سیاسی و ایدئولوژیك ندارد و درهرحال، میان این دو قرار دارد. از منظر حرفهای هم، ماركس یك اقتصاددان جامعهشناس انقلابگرا است، نیچه یك فیلسوف ادیب محافظهكار و فروید یك روانكاوـ پزشك غیرسیاسی است. اگرچه این هر سه فیلسوف هم دانسته شدهاند، اما تفاوت میان آنها آشكار است. درعینحال، یك چیز هست كه میراث فكری آنها را مشترك كرد: این سه به سه شكل متفاوت در مقابل عقل روشنگری قیام كردند و آن را به چالش گرفتند و اهمیت و قدرت آن را انكار كردند. این هر سه معتقد بودند یونیورسالیتی عقل، روشنبودن عقل و عقلورزی و عقلیبودن عقل، یعنی اینكه از امور اجتماعی و تربیتی و زیستی تاثیرپذیری ندارد یا كم دارد، حرف غلطی است. عقل در مفهومی كه اینك منظور داریم با علم تجربی رابطهیی نزدیك دارد. روشنگری عقل و علم داده محور را كنار هم قرار میداد و از تجربی بودن دانش در مقابل عقلی و انتزاعی بودنش به معنای كلاسیك كلمه دفاع میكرد. دفاع این نهضت فكری از عقلانیت، دفاع از موضع فلسفی دكارت یا حتی كانت نبود كه گویا عقل را در برابر تجربه و بالاتر از آن مینشاندند؛ در دفاع از عقل و عقلانیت معارضه با جهل، خرافه و حتی متافیزیك را مراد میكردند، كه كاوش تجربی ركن آن بود. عقلانیگرایی تجربهباور و علمگرای فرانسوی انگلیسی بر این بود كه دستگاه ادراكی انسان چنان است كه اگر تحت آموزش درست قرار گیرد، بهطور عام و بدونتوجه به اینكه فرد متعلق به چه طبقه و نژادی است، چه فرهنگ و عاداتی دارد و در چه احوال روانی و اجتماعی رشد كرده است، قادر به درك یكسان راست و دروغ گزارههای توصیفی و درست و نادرست احكام توصیهیی است. ?مثلث مذكور به نقد و نقض این فكر پرداخت. این سخن ماركس بسیار مشهور است؛ ما چنانكه فكر میكنیم زندگی نمیكنیم، بلكه چنان كه زندگی میكنیم، فكر میكنیم. این جمله تیری بود نشانه رفته بهسمت مركز مدعاهای روشنگری، كه عقل را هادی زندگی میدانست. نیچه میگفت كلید فهم كهنترین و عمومیترین جریانهای شناخت و دانش، پیشانگارههای شتابكارانه و افسانهپردازیها و ایمانآوردن بهمنظور دفع بدگمانی و تردید است. نیز سخنان فروید درباره ناخودآگاه متاثر از كام و ناكامی و فریبهایی كه عقل خودآگاه از آن میخورد، برای تصور تاثیر ایده او بر یونیورسالیسم عقل روشن است. این شروع جامعهشناسی و تبارشناسی و روانشناسی شناخت بود.عامل معرفتی دیگری كه در شكلگیری شناختشناسی نامعرفتی معاصر سهم مهمی داشت، دستاورد برخی فیزیكدانهای نیمه اول قرن بیست است، كه دو تن از آنان مشهورترند: دو فیزیكدان نوبلیست، یكی دانماركی و دیگری آلمانی، نیلز بور و هایزنبرگ. آنها مطالعاتی در زمینه دنیای زیراتمی كردند كه بهنظر میآید شناختشناسی كلاسیكی را كه قرنها برقرار بوده و حتی هنوز هم كاملا رخت نبسته، به پرسش میگیرد: اصل مكملیت و اصل عدم قطعیت. آن دعاوی تا امروز هم بحثبرانگیز باقی مانده است. اینشتین در زمان طرحشدنش از پذیرفتن آن سر باز زد و بهویژه با بور درباره فرضیه اتمی او مجادله داشت. جمله معروف اینشتین كه خدا (یا طبیعت) شیر و خط بازی نمیكند، علیت احتمالاتی در فیزیك را انكار میكرد درحالی كه هایزنبرگ و به خصوص بور كه جدلیتر هم بود، بر این مساله پا میفشردند. حتی اینك كه فیزیك كوانتوم به وسعت پیشرفته و پذیرفته شده، هنوز هم در دپارتمانهای معتبر فیزیك، اقلیتی در این زمینه با اینشتین همراهند. البته طرفداری از پلانك و بور و هایزنبرگ، بهمعنای طرفداری از پژوهشهای علمی آنان چیزی است و باور فلسفی به اینكه مطالعات و تحقیقات فیزیك كوانتومی، آن مبانی منطقی و اپیستمولوژیك كلاسیك را شكسته، مردود یا مردد كرده است، امر خاصتری است. كثیری از فیزیكدانها اصلا وارد این مباحث نمیشوند؛ (یك قسم، شاید، بهسبب این ضربالمثل كه دانشمند خوب فیلسوف بدی است.) اما در فضای كار حرفهای آنان، عوارض فلسفی فیزیك جدید تاثیر مهمی نگذاشته است. درك حداقلی از اصل عدم قطعیت برای غیرمتخصصان هم چندان مشكل نیست: شیء وقتی دیده میشود كه شعاع نوری به آن بخورد و به چشم برگردد. وقتی قرار بر این است كه الكترونی رصد شود باید یك دانه فوتون به آن بخورد و برگردد تا بتوان آن را دید. درحالی كه جرم یك فوتون چند صد برابر یك الكترون است و وقتی این به آن میخورد سرعت و مكان آن را تغییر میدهد. به عبارتی، محقق، مشاهدهگر بهصرف عمل دیدن، در وضعیت دیدهشده خلل ایجاد میكند. هایزنبرگ ضریب این خطا را محاسبه كرد و بهصورت فرمول درآورد. با درجه خاصی از عدم قطعیت، همواره فقط مكان یا سرعت الكترون را میتوانید دقیقا مشخص كنید، نه هر دو را. او مدعی است كه مشكل «اساسا» حلنشدنی است و ناشی از ضعف امكانات آزمایشگاهی نیست كه با پیشرفت آن در آینده برطرف شود. یعنی در ذات واقع یا در نسبت ذات واقع و درك ما، چیزی از جنس خطای ذاتی روشی وجود دارد كه هرگز قابل برطرف شدن نیست. اینكه قضاوت نهایی در شقاق فیزیك نظری معاصر چیست، مطلبی است و اینكه درافتادن شك مزبور و رواج آن، تاحدودی، شناختشناسی كلاسیك را دچار تزلزل كرد، مطلب دیگری است. این، باور قبلی در مورد وحدت روش علمی و شمول شیوه درك عقلی- تجربی مرسوم، بهویژه علیت و قطعیت و دترمینیسم را، عرضه تردید كرد و آن چیزی را كه در دنیای مدرن از قبل فلسفه علم و اپیستمولوژی مدرن بهطور عام جا افتاده بود، مورد بازكاوی قرار داد. مطالعه فلسفی در باب روش علم و تاریخ تحولات آن شعبه دیگری بود كه به جریان نقد شناخت عقلانی میپیوست. مهمترین شخصیتهای این گرایش، در امریكای نیمه دوم قرن، ظهور كردند: كواین و كوهن. یكی بزرگترین فیلسوف و منطقدان قرن بیستم و دیگری فیزیكدان و مورخ علم كه كتاب اصلیش در میان لیست صد كتاب اثرگذار قرن به چشم میخورد. كواین در بررسیهای شناختشناسانه خود سخنی گفت كه زیر نام اپیستمولوژی طبیعیشده معروف شد. مطابق این نظر، شناختشناسی، به تبع شناخت، امری طبیعی است، یعنی بهحسب شرایط محیطی تغییر میكند. در نگاه او، اپیستمولوژی چیزی نیست كه در قالب منطق ذهنی عقلی منجمد شده باشد، تا بتوان برای آن كاركردی همهزمانی قایل شد؛ پدیدهیی است طبیعی: یعنی به تبع طبع انسان و در ربط با محیط و تنظیم و بازتعریف مدام شبكه درك و دریافتش از آن، متحول و منعطف است. از این منظر وقتی داده جدیدی وارد ذهن ما میشود مثل میهمانی است كه به مجلسی درمیآید و چیدمان باید بهنحوی عوض شود كه بتواند تازهوارد را در خود جای دهد. وقتی كشف یا فهم تازهیی در افق دانش ما آشكار میشود، سه حالت متصور است: یا بهراحتی درون آن جذب میشود یا دفع میشود، یا آن را مجبور میكند تا با بازآرایی و تصفیه و تفسیر، خود را با آورده جدید تطبیق دهد. وجه تكاندهنده تز كواین این است كه برای این تغییر و تطبیق حدیقفی رسم نمیكند. او برای توجیه مسائل فلسفی میكروفیزیك گفت كه حتی ممكن است در برخی از مباحث كلاسیك منطق مثل منطق دوارزشی كه مطابق آن هر قضیهیی یا درست است یا غلط، تردید كرد و اصل امتناع نقیضین را كنار گذاشت و یك منطق سه ارزشی را پیشنهاد كرد كه مطابق آن یك گزاره یا درست است یا غلط یا نه درست و نه غلط. سخن فوق مشیر به این است كه هیچ مبنای ثابت و دایمی برای درك و دانش وجود ندارد. سخن كوهن این است كه دوام و تحول علم و اعتبار و بیاعتباری نظریههای كلان علمی و انتخاب عقلانی میان تئوریهای رقیب از عوامل صنفی و عقاید متافیزیكی و ترجیحات و عادات فردی و گروهی تاثیر میپذیرد. علم با معیارهایی همچون دقت ریاضی و آزمودگی تجربی و توان توضیحی و گستره فراگیری پیش میرود و قضاوت میشود اما تعریف عملیاتی این ضوابط و نسبت آنها با یكدیگر و نتیجه نهایی كاربست آنها شبیه یك الگوریتم (یك فرمول دقیق و روشن و عام) نیست و تابع سنن آموزشی و احوال فردی و جمعی است.
روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید