1393/6/29 ۱۰:۵۷
اشاره: میخواستم از زندگی پرفراز و نشیب یكی از بزرگ غزلسرایان معاصر بنویسم، كه یادم آمد استاد گفته است اینها را همه بارها شنیدهاند، بنویسید ...! خواستم از تعهد و دلبستگی محّمدحسین به اسلام و انقلاب بنوسیم، دیدم رهبر انقلاب چه زیبا گفتهاند: «درخشانترین هنر شهریار آن است كه وظیفة تاریخی خود را [در انقلاب] شناخت و با كمال خلوص، به آن عمل كرد».
اشاره: میخواستم از زندگی پرفراز و نشیب یكی از بزرگ غزلسرایان معاصر بنویسم، كه یادم آمد استاد گفته است اینها را همه بارها شنیدهاند، بنویسید ...!
خواستم از تعهد و دلبستگی محّمدحسین به اسلام و انقلاب بنوسیم، دیدم رهبر انقلاب چه زیبا گفتهاند: «درخشانترین هنر شهریار آن است كه وظیفة تاریخی خود را [در انقلاب] شناخت و با كمال خلوص، به آن عمل كرد».
خواستم از بزرگی شهریار، حداقل در غزل معاصر بنویسم كه دیدم استاد ملكالشعرای بهار چه زیبا گفتهاند كه: «شهریار نه تنها ایران، بلكه افتخار عالم شرق است.»
میخواستم ازمقبولیت شعر فارسی او به تأسی از پیشینیان، امّا به زمان و زبان حال بنویسم كه خواندم مفتون امینی شاعر، حق مطلب را اینگونه ادا كرده است: «شهریار با زبان ایرج میرزا و فكر آسمانی حافظ شعر میگفت».
خواستم از تواضع و فروتنیاش در زندگی و عالم شعر و شاعری بنویسم كه یاد آمدم استاد گفته است: « خود را به اشكال و با چندین گذشت و اغماز، میتوانم شاعر بدانم. من كه شاعر نیستم، برو به سراغ یكی كه زبان راز بلد باشد!.»
خواستم از موسیقی در شعر شهریار بنویسم، یاد شعر زیبای مرحوم محمّدعلی جمالزاده افتادم كه گفت:
عشق شورانگیز شعر شهریار
در غزل میپیچد و سیم سهتار
خواستم از چرایی انتخاب روز در گذشت شهریار ـ 27 شهریور 1367 ـ به عنوان روز شعر و ادب فارسی، بنویسم؛ فهمیدم كه باز مفتون امینی بزرگی كرده و به حق گفته است: «با ملاحظة تمام جوانب، شهریار شاعر بزرگ عصر ماست.»
عاقبت یاد سخن محمّد دیهیم ـ یار دیرین استاد شهریار ـ افتادم كه گفته است: «شهریار گفت بنویس، امّا نگفت چی بنویسم.»
بالاخره به این نتیجه رسیدم كه بهتر است شهریار را در لابهلای برگبرگ كتابها و نوشتههای بزرگان، شاعران، دوستان و دوستداران او جستجو كنم، كه گفتهاند:
خوشتر آن باشد كه سر دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
امّا حیفم آمد حدیث نفس شهریار را از زبان خودش گوش نكنیم. لذا به سراغ «مكتب شهریار» و مقدمة استادانه و عارفانة او برقطعة «مومیایی» رفتم و بخشهایی از آن را برگزیدم كه انصافاً خواندنی است و این نوشته، نشانة روح لطیف او در ناملایمات روزگار و طبع بلند و قلم رسایش در آفرینش نثرادبی است. به اتفاق میخوانیم:
برای چه شاعر بشوم؟!
بعداز 35 سال به موطن اصلی خود تبریز برگشتهام، به یك مومیائی مانندهام كه بعداز قرنها زنده شده باشد، در اطراف خود هیچ چیز آشنایی نمیبینم، حتی یك خشت همه رفتهاند، همه ...چه میدانم، شاید آنها هم مثل من از گور بلند شده و روی دوباره دیدن این مردم را ندارند. شاید همه داریم از محشر یا پل صراط میگذریم تا بالاخره از یك جنهم دیگر یا مثلاً از بهشت سردر بیاوریم ...هاج و واج ماندهام. از میان مردم گریخته و به كوچهها و پسكوچهها پناه میبرم. شاید به سراغ منزلهای سابق پدری میروم، به امیدی كه گذشتهها و خوشیهای من آنجاها جامانده باشد. میگویم شاید به آنها دست یافتیم و باز هم بله ...
تنها شعر یا ساز و سخن من است كه زمین مانده، آنهم شاید از بس سنگین بوده، كسی زورش نرسیده كه ببرد. بگذار باشد، من هم دیگر نمیخواهم نزدیكش بروم! برای چه شاعر بشوم. این مردم كه مرا داخل آدم نمیدانند تا چه رسید شاعر. پیش خودم قهر كردهام. به طبیعت هم كه میخواهد مثل همیشه مرا مترجم زبان گنگ قرار دهد، پرخاش كرده، میگویم: «من كه شاعر نیستم، برو به سراغ یكی كه زبان راز بلد باشد.»
در تبریز كمكم مواجه با تشویق و قدردانی میشوم؛ مثل اینكه دنیا كمی سربهراه شده و میخواهد روی خوشی هم به ما نشان بدهد. هوسكهای دنیایی را میبینم كه یكی پس از دیگری دست آشتی به سوی من دراز میكنند؛ مخصوصاً شعر و موسیقی، آنچه كه از پیر استاد یاد دارند، دوباره از سرگرفته و به گوش من فرو میكنند اما من كه چشم به حقیقت جهان گشوده و گوشم با ارغنون ابدیت آشنا شده است از همة اینها غذرخواسته و میگویم: «شما به سراغ زندهها بروید، من مردهام.»
... من از گمراهان جهان كه در جهات منفی و معكوس، مرا راهنمائی كردهاند ممنونم و چنان میاندیشم كه این بیچارهها خود را فدای من كردهاند. میرویم، دریچة صبح سعادت از دور چشمك میزند. وعده آنجا كه روز و شب را با هم آشتی است.
شهریار در بیان رهبر انقلاب
الف ـ این ترك پارسیگوی
«شهریار شعر و ادب ایرن درگذشت و بلبل داستانسرای زبان فارسی، خاموشی گزیده بیش از نیمقرن، شهریار، ذهن و دل دوستداران ادبیات و هنر را با شعر خود و با صفا و خلوصی كه از آن چلچراغ رنگارنگ میتراوید، نورباران میكرد و با زبانی كه اگر نه زبان مادری او، اما زبان دل و روح احساس او بود، به دلهای شیدا، شور و حال میبخشید و بزرگترین نتیجة غزل، قطعه و مثنوی معاصر را تنیده و بافتهای از ابریشم خیال و ذوق و زبان و فكر او بود، میآفرید و میاندوخت و آنگاه كه این ترك پارسیگوی، زبان به شعر آذری میگشود، آن همه را به دو چندان و همراه با استادی بینظیر خود، در معرض تماشای هنرمندان و هنرشناسان میگذاشت.
... او عاشق قرآن بود و قرآن مجسم و زنده را در انقلاب اسلامی مشاهده میكرد؛ از آنرو خود را در خدمت انقلاب خواست و گذاشت و به مردمی كه جان در گرو آن نهاده بودند، پاسخ مثبت داد. و درخشانترین هنر شهریار آن است كه وظیفة تاریخی خود را شناخت و با همة وجود و با كمال خلوص به آن عمل كرد.»
(بخشی از پیام مقام معظم رهبری در دوران ریاستجمهوری كه در شب هفت استاد شهریار در تاریخ 3/7/67 توسط دكتر غلامعلی حداد عادل قرائت شد.)
بـ شعر تركی شهریار یك پدیده عجیب و عظیمی است
«... من شاید از اوایل جوانی و از آن اوانی كه با شعر آشنا شدم، با نام شهریار هم آشنا شدم ... و من خیلی متاسفم از این كه ریزهكاریها و دقایق شعر تركی را به طور كامل متوجه نمیشوم؛ اگرچه مفهوم و مضمون كلمات را در اغلب موارد میفهمم، احساس میكنم كه زبان شعر جناب آقای شهریار در اشعار تركی، بسیار زبان بلند و گیرا و قوی و پرجاذبهای است كه از اشعار حیدربابا هم كاملاً این مشهود است و استقبالی هم كه در دنیا از حیدربابا شده، انسان خوب میفهمد كه به جا و شایسته این اثر ادبی بسیار بلند و عالی بوده. البته شعر فارسی ایشان هم در حد بسیار بالاست، اما من تصورم این است كه شعر تركی ایشان یك پدیده عجیب و عظیمی است ...»
جـ شهریار در ردیف بزرگترین شعرای زمان
«... ما غزلهایی در شعر فارسی شهریار داریم كه در ردیف غزلهای درجه یك فارسی است. گاهی هم البته زبان، تنزل پیدا میكند. ما توقعی غیر از این نداریم از یك شاعری كه در منطقه غیرفارسی متولد شده است، ولی آنچه كه از شهریار و شعر فارسی او میدانیم، او را در ردیف یكی از بزرگترین شعرای زمان ما قرار میدهد.»
دـ مثل سعدی و حافظ ...
«... شهریار قطعاً ماندنی است، از آن شعرایی است كه در دورانهای بعد معروفتر و بزرگتر خواهد شد، تا دوران خودش، مثل سعدی و حافظ و مولوی و از این قبیل بزرگان.»
ملكالشعرای بهار: شهریار افتخار عالم شرق است
«من، شعر شهریار را میخوانم و زیاد میخوانم، شعر او برای تشحیذ ذهن و برانگیختن طبع و احساس شاعرانه، كمال تأثیر را دارد. شهریار، نه تنها افتخار ایران، بلكه افتخار عالم شرق است. شهریار شاعری است شیوا سخن و حد شاعری او را غزلیاتش گواهی است.
او در هر غزلی به معنای تازهای پی برده و تركیبات شیرینی فراهم آورده است. شیوهاش نو، مرغوب و نزد پیر و جوان مطلوب است و آینده بهتر و عالیتری هم این صنعت وی را در پی است كه اگر روزگاری مساعد و دانشپرور یابد، در این بیشه گویها زند و قصبالسبقهار یابد.»
سعید نفیسی: اشعار شهریار، ارمغانی از داروخانه معنی است «اشعار شهریار ارمغانی است از داروخانه معنی كه هر ورقی از آن، طیب گلان بهار و نكهت بنفشه و سنبل، خلجان از خاطر حزین میبرد و طپشهای دل مجروح را فرو مینشاند.»
پژمان بختیاری: شهریار شاه شاعران
«شهریار با ذوق لطیف خویش، گلستانی ایجاد نموده است كه در هر قدم، منظر بهجتزای جدیدی در برابر خواننده نمودار و در هر گوشه گلبنی از شور و شعف پدیدار میسازد. آهسته شما را در زوایای آراسته گلزار خود گردش داده و در سایه نونهالان فكر خویش نشانده، گلهای معطر و ریاحینپروری از شاخسار معرفتش به شما تقدیم داشته، نغمات دلپذیری از دقیقترین اسرار عشق و بدیعترین رموز وفاداری در گوششان زمزمه كرده، با هر سرود دلكش، عالمی از عواطف و احساسات و دنیایی از مهر و محبت را نشان داده، شما را با شراب گفتار خویش دیوانه و از غم عالم بیگانه میسازد.»
به ابیاتی از پژمان بختیاری در بزرگداشت شهریار كه در سال 1337 برگزار شد، توجه كنید:
امروز می به ساغر و گل در كنار ماست
روزی خوش است و خوشتر از او روزگار ماست
ای «روز شهریار» سمرشو كه مر تو را
عنـــوان ز نام شــاعر پرافتــخار ماست
اینجاست شهریار و اینجاست شهریار
و آن شــاعر بلند ســخن شهریار ماست
گه شهریار پرورد این شــهر، گاه شمس
كز نامشــان تفاخــر ملــك و دیــار ماست
ای شهریار سخن، شاه شاعران
در حضـرتت، بضـاعت ما افتــخار ماست
ارزنـــده شــهریارا، قـادر ســخن را
سرمست جام فــكر تــو جــان فكار ماست
الـحق كــه با طراوت طـــبع لــطیف تو
بــیآب و بیبهــا، ســخن آبــدار ماست
باغ از خزان شدت و زمستان سیه چه غم
طبع گلآفرین تــو باغ و بهــار مــــاست
دكتر روشن ضمیر: قرنها بعد ...!
«كسانی كه قرنها بعد، از قرهچمن رد خواهند شد، و از دور كوه حیدربابا را خواهند دید، به هم خواهند گفت: در همانجاست كه شاعر بزرگ، شهریار، پا به عرصه وجود گذاشته است.»
عبدالعلی كارنگ: غزلی شیرین و شورانگیز
«غزل شهریار شیرین و شورانگیز است. لطف و صفای سخن سعدی و جان و معنی غزل سعدی را دارد. كمال جمال را مینماید و جمال كمال را میستاید. آنچه دل میخواهد، از آن به گوش میرسد و آنچه از آن به گوش میرسد، بر دل مینشیند. تكلف و تعقیدی ندارد. در سرودن پارهای از غزلیات، تحت تأثیر وزن و قافیه غزلیات سعدی و حافظ واقع شده، اما انصاف باید داد كه نیك ساخته و خوب از عهده ادای حق مطلب برآمده و تعبیرات و مفاهیم تازهای انتخاب كرده تا كسی نگوید: این را پیشینیان نیز گفته بودند.»
محمدعلی جمالزاده: شهریار؛ مایه افتخار و زبان فارسی
«... از یكصد و هفده بیت قطعه سر تا پا لطف و ذوق و وجد شهریار، هیچ یك را سست و ضعیف نیافتم، بلكه هر یك را از دیگری بهتر و شیواتر و وزینتر و پرمعنیتر دیدم و بر طبع این شاعــر تبریزی كـه مایه افتخار زبان فارسی گردیده، از جان و دل آفرین خواندم و وجود چنین شاعر و شاعرهایی را بهترین وسیله ترویج زبان فارسی و روح ایرانی در داخل و خارج تشخیص دادم. ... در باب قطعه شهریار نامدار، هرچه بگویم، كم گفتهام و واقعاً جا دارد بگویم:
شرح شورانگیز عشق شهریار
در غزل میپیچد و سیم سهتار
(محمدعلی جمالزاده ـ ژنو ـ 17 دی 1336)
ترجانیزاده: شهریار یكی از مجددین عالم شعر است
« ... شاعر شیرین سخن ـ شهریار یكی از چهرههای روشن و دلگشای جهان مشق و ادب و شعر او یكی از مظاهر جمال و زیبایی شعر و هنر است ... بدون تردید، باید شهریار را یكی از مجددین عالم شعر و معنی و عشق و ذوق در این مملكت به شمار آورد، به همین دلیل، اكثر اشعار او مورد قبول ذوق عمومی مردم واقع شده است. قدرت تصویر و توصیف شهریار در میان شعرای معاصر، خیلی ممتاز و رقت احساسات او در عالم عواطف قابل تحسین و مجال تخیلات او خیلی وسیع است... به هر صورت، امروز در ایران گمان نمیكنم در عالم شعر و شاعری، از شهریار مشهورتر كسی باشد.»
(دانشكده ادبیات تبریز ـ 16 اسفند 1337)
دكتر غلامحسین یوسفی: شهریار، شاعری است نامور و پراثر
«... شهریار در شاعری، بیگمان استعدادی درخشان داشت. در سراسر اشعار وی روحی حساس و شاعرانه موج میزند كه بر بال تخیلی پوینده و آفریننده در پرواز است و شعر او در هر زمینه كه باشد، از این خصیصه بهرهور است.
[شهریار] به تجدد و نوآوری گرایشی محسوس دارد. شعرهایی كه برای نیما و به یاد او سروده، و دگرگونیهایی كه در برخی اشعار خود در قالب و طرز تعبیر و زبان شعر به خرج داده، حتی تفاوت صور خیال و برداشتها در قالبهای سنتی و بسیاری جلوههای دیگر، حاكی از طبعآزماییها در این زمینه و تجربههای متعدد اوست. با همه انس با شعر استادان پیشین، بخصوص سعدی و حافظ، آزادی كه وی در زبان شعر برای خود قائل شده و هر نوع كلمه و تركیب از زبان گفتار را در شعر به كار برده، حاكی از آن است كه به اسلوب پیشینیان پایبند نمانده و خواسته است از همه امكانات و تواناییهای زبان بهره جوید تا بتواند به آسانی و روانی، آنچه را در ضمیر دارد، به قلم بیاورد. این نوع آزادی بیحد و حصر در زبان و واژگان شعر و آوردن هر نوع مضمون، موجب آمده كه بسیاری از الفاظ و تركیبات و مضامین پیش پا افتاده و ناهموار، در شعر او راه یابد و گاه ناهماهنگی دریافت سخن پدید آورد كه به حق مورد ایراد سخن سنجان واقع شده است.
... سرگذشت عشق آتشین و ناكام او كه به ترك درس و تغییر مسیر زندگانی وی انجامید، و مقدمه تجلی عشقی عرفانی و الهی در ضمیر او شد، نیز زمینه شهرت غزلهای ناب او را فراهم میآورد.ت. الیوت میگوید: «... شعر به آگاهی ما وسعت میبخشد و حساسیتمان را تهذیب و تصفیه میكند.» شهریار با روح تأثیرپذیر و قریحه سرشار شاعرانه كه دارد، این عوالم را احساس كرده و عواطف و تخیلات و اندیشههای خود را به زبان مردم، شعر بازگو كرده است. از این رو شعر او برای همگان مفهوم و مأنوس و نیز، مؤثر است. اما در این میان، آن شعرها كه در آنها محتوا و مضمون و نیز تعبیر و بیان از پیراستگی و تهذیب بیشتری برخوردار است، بیشتر مورد توجّه دوستداران شعر فارسی بوده است كه در مقدمه آقای لطفالله زاهدی بر دیوان او نیز به آن اشاره شده است.ذوق نوجویی و نواندیشی در بسیاری از شعرهای شهریار منعكس است. تازگی مضمون، صور خیال، تبعیر، حتی قالب شعر، دیوان او را از بسیاری شاعران نسل وی متمایز میسازد.شهریار، شاعری است نامور و پراثر كه گزیده آثار او نیز كافی است تا جایگاه وی را در شعر فارسی معاصر معتبر بدارد.»
دكتر منوچهر قدسی: به آذریدانان حسد بردم!
«یكی از دلایل مهم توفیق شهریار، صداقت بیچون و چرای او بود... شعر او آیینه تمام نمای دید و دریافت او بود. دیوان شهریار شبیهترین كتاب است به گلستان سعدی. گلستانی كه آیینه تمام نمای جامعه ایران در قرن هفتم هجری است.
منظومه جاودانی «حیدر بابا» كه شاهكار مخلد او در شعر آذری است، وسعت دنیای تخیل وی را به خوبی نشان میدهد. من یك جا در عمر، به خاطر اینكه آذری نمیدانم، به آذریدانان حسد بردم و آن، هنگامی بود كه میدیدم آنان در ترنم و خواندن «حیدربابا» چه لذتی میبرند و من محرومم.»
«شهریار گرچه به شیوه پیشینیان شعر میگفت و چونان حافظ دُرّ ؟، به نوآوری ویژهای هم معتقد بود. نوآوری نه از سنخ شعر نو و مانند آن است. شهریار هرچه دارد از دولت حافظ دارد. واضح است كه حافظ نیز هرچه دارد، از دولت قرآن دارد، پس، طبیعی است آبشخور هر دو قرآن باشد.»
یدالله مفتون امینی: با ملاحظه تمام جوانب، شهریار، شاعر بزرگ عصر ماست
«... مردم كسی را میخواستند كه با زبان تهرانی ایرج و فكر آسمانی حافظ شعر بگوید. خوشبختانه انتظار چشم به راهان طولی نكشید و چنین شاعری كه مولود نیاز اجتماع و یك پدیده زنده زمان بود، به وجود آمد و نام شهریار و غزلهای شورانگیز او در محیط ادب و حتی كوچه و بازار طنینانداز شد.
اكنون شهریار، تنها شاعری است كه در هر شیوه شعر سروده و نه تنها توفیق یافته، بلكه گوی سبقت را [از دیگران] ربوده است و عقیده عموم صاحبنظران منصف بر این است كه روی هم رفته، و با ملاحظه تمام جوانب، او شاعر بزرگ عصر ماست. تاكنون دیده نشده است كه گویندهای در دوره حیات خود تا این حد مورد استقبال مطبوعات و طبقات مختلف مردم قرار گیرد. علاوه بر مقام ادبی بلامنازع، شأن روحانی او هم روزافزون است.»
(یدالله مفتون امینی ـ اسفند ماه 1337ـ تبریز)
به نمونه شعری از مفتون امینی با عنوان «آخرین سلطان عشق» هم توجّه كنید:
ای میان بزم دلها شمع سوزان، شهریار
آخرین سلطان ملك میفروشان، شهریار
...
در محیط سرد امروزی كه دلها یخ زده است
نور خورشید است در فصل زمستان، شهریار
همتی دارد بلند و پاك چون كوه سهند
شاعر آزاده خوی مهد شیران، شهریار
یك زمان چون لالهای در باغ سبز خشكناب
حالیا چشم و چراغ جمله ایران، شهریار
با وجود آن همه تحصیل آداب و اصول
نكته میآموزد از آیات قرآن، شهریار
ما چو آب بركهها در جای خویش ایستادهایم
عازم دریاست چون رودی شتابان، شهریار
یاد آن شبهای تنهایی كه مست و بیقرار
با سه تار خود غزل میخواند و دستان، شهریار
چون دل مفتون تقوا مشكل به دست آورده است
كی رها میسازدت اینگونه آسان، شهریار
ما با امید تو دست از دیگران برداشتیم
چشم لطف از روی مشتاقان مپوشان، شهریار
اولین استاد شعر و آخرین سلطان عشق
هر كجا نام تو در آغاز و پایان، شهریار
هوشنگ ابتهاج (سایه): تنها چاره؛ شهریار بود!
«اگر روزنامه و جریدهای در آستانة ورشكستگی و افلاس واقع میشد، تنها چاره را در چاپ غزلی از شهریار یا خبری درباره شهریار مییافت و از بحران به در میرفت.»
محمد دیهیم: شهریار كم نظیر و استاد مسلم بودند
«... استاد شهریار در بین شعرای معاصر، كم نظیر و در شعر و شاعری استاد مسلم بودند. و میتوان گفت كه بعد از نظامی گنجوی، یكی از شعرای نامی كشور میباشند و به خصوص در سرودن غزل شهرت و معروفیت خاص دارند.
استاد شهریار، علاوه بر اینكه شاعری توانا و متبحر بود، یك انسان واقعی بود. نگارنده در زمان تحصیل خود در تهران، با استاد شهریار، كه در یك خانه زندگی میكردیم، شاهد و ناظر اخلاق و رفتار انسانی ایشان بودم و همیشه در فكر كمك و یاری به مردم بود و روی این اصل، مورد احترام همه قرار میگرفت.
طبع شهریار در قالبگیری بسیار قوی است. كلمات زیبا و قافیههای رنگین را با چالاكی شكار میكند. فكر و اندیشه و مضامین نو را با مصالحی كه غالباً از استادان قدیم به عاریت گرفته، كنار هم میگذارد. شمع و شاهد و اشك و چاه غم كهنه و حریف فلك، ابزار كار او هستند. ولی شهریار «این لباس فاخر و كهنة دیگران، آزاد و مستقل و همیشه (خودش) است.یكی از دوستان و یارانش میگوید: شهریار را آخرین بار عصر روز شنبه، دهم اردیبهشت 1356، به اتفاق یكی از دوستان نزدیك آذربایجانیاش ـ سید یوسف هاشمی ـ در خانهاش، واقع در خیابان هیأت ملاقات كردم. ...
بعد از مرگ نا به هنگام همسرش، به كلی بیكس و بیچاره شـده و دیگر آن خندههای پرطنین سابق را نداشت. گفت: بنویس ـ مهم نیست كه من كی به دنیا آمدهام و در كجا زندگی كردهام و اكنون چند سال دارم و تخلص شعریم نخست (بهجت) بوده و بعدها (شهریار) شد ـ از این مقولهها زیاد سخن گفتهاند، بنویس، اما نگفت چی بنویسم!»شهریار پیر و سایة جوان، سخت دوستدار و مرید هم بودند. غالباً سایه، كه جوانتر بود، به دیدن استاد میرفت. در سالهای پایانی عمر شهریار، داد و ستد شعری هم داشتند. نقل است كه یك بار سایه به اتفاق قادرپور و مفتون به تبریز میروند و خانة شهریار را به زحمت پیدا میكنند و وقتی شهریار در خانه را میگشاید، بلافاصله زمزمه میكند:
دیدار شد میسر و بوس و كنار هم
و سایه فیالبداهه میگوید:
از شهر شكوه دارم و از شهریار هم
در همان دیدار كه گویا آخرین دیدار آن دو عزیز بوده، هنگام تودیع، شهریار میسراید:
گرد سمند یار رسید و سوار هم
شستم به اشك شوق غم از دل، غبار هم
همراه سایه، نادره گفتار شاعران
نادر كه تاج دارد و دربار و بار هم
بشكفت نیش خنده «مفتون» كه سایه گفت:
و این غزل، جواب سایه است به استاد:
با من بیكس تنها شده، یارا تو بمان
همه رفتند از این خانه، خدا را تو بمان
شهریارا تو بمان بر سر این خیل یتیم
پدرا، یارا، اندوه گسارا، تو بمان
سایه درپای تو چون موج دمی زار گریست
كه سر سبز تو خوش باد كنارا، تو بمان
دكتر علیاصغر شعردوست: هر كسی از ظن خود یار و همراه شهریار شده است
شهریار چون سیمرغ در جایگاهی چندان فراتر از دیگر شاعران همروزگارش جای گرفته است كه تفوقش را به معاصران خود، حتی بیچشم و چراغ هم میتوان دریافت.
بیگمان، توفیق شهریار، و اقبال كم مانند وی به اعتبار كیفیت و كمیت آثارش از نوادر تاریخ شعر ماست. ما در طول عمر با بركت استاد شهریار و نیز در گستره خلاقیت عظیم او، نه یك شاعر بزرگ، بلكه چند شاعر بزرگ را دوشادوش هم میبینیم.
... یكی از بزرگترین خدمات شهریار، ایجاد تحول در عرصة غزل فارسی است، جریان پویایی كه امروزه با عنوان (غزل نو) به موازات شعر نو به حیات خود ادامه میدهد،در واقع با غزلهای نو آیین استاد آغاز شده است از همین روی، شهریار را میتوان پس از دوره بازگشت و دورة مشروطیت كه به اعتقاد بنده باید از ادوار ركود و فتور تاریخ غزل شمرده شوند، احیاگر غزل فارسی و نیز پدر غزل نو دانست.
... به هر روی، شهریار پدیده عظیمی است در شعر معاصر، كه هر كسی از ظن خود یار و همراه او شده و دل به كلام دلاویز او داده است... اغلب اشعار رئالیستی استاد بر مضامین اجتماعی اشتمال دارند.
شاید همین رویكرد به موضوعهای اجتماعی، چنین نگاه واقعگرایانه را ایجاب میكند. شهریار بطور كلی در سرنوشت شعر فارسی تأثیری شگرف نهاد و بسیاری از معادلات و محاسبات معهود را بر هم زد و حراج تازهای از تاریخ شعر ایران انداخت. شعر او از چنان شكوه و عظمتی برخوردار است كه حتی دشمنانش نیز زبان به تعریف او گشودند.»
دكتر اصغر فردی: شعر شهریار، زبان حال مردم است
شهریار، علاوه بر زبان مشترك ملّی، به زبان بزرگترین و كثیرالنفوذترین قوم ایران(آذری) شعر سروده است و اكثر مردم شعرهای او را به مثابه حدیث نفس و زبان حال، در مراسلات عاشقانه خود مینویسند. شهریار (در شعرهایش) با مخاطب عام و خاص ارتباط برقرار میكند و دلیل ماندگاری شعر او در اذهان عام و خاص، ایجاد پیوند خاطر است.
معاشرت او با قشرهای مختلف مردم و این همه تنوع و تعلق به صنوف و طبقات عدیده اجتماعی، موجب شده بود كه او در دو دغدغة همة اقشار جامعة ایرانی را زندگی كند. او وقتی شعر میسراید، زبان حال همة مردم میشود.
بنابراین، مردم حرفهای شهریار را حرفهای دل خود میپندارند، كه با آن لطف و روانی سروده شده است، از جمله: «آمدی جانم به قربانت، ولی حالا چرا».شهریار در انتخاب بستر برای انتقال مفاهیم مكنون مافی الضمیر خود، دارای توفیق و شانس بود. حكمیات و غرامیات و الهیات را به عربی، تخیلات و ربابیات و هوائیات(عاشقانگیها) را به زنجیر زرین فارسی كشید و خاطرات كودكیهایش را در تركی تابانید.
شهریار در مواجهه با خاطرات كودكی، و مضمضه ترنم یادها، چغور و چغانه، سخن به تركی كوك میكند، ناگریز، به تركی میاندیشد و بازتاب آن اندیشهها، در طرف زبان تركی اتفاق میافتد.
دكتر فیضالله توحیدی: غزل شهریار فراموش شدنی نیست
«... شهریار در انتقاد از گفتهها و سرودههای خود، سختگیر و بیناست. میگوید:خود را به اشكال و با چندین گذشت و اغماض، میتوانم شاعر بدانم، ولی با اطمینان كامل معتقدم كه هرگز به حد كمال شعر نرسیدهام. ... حتی بارها فكر كردهام كه ترهات خود را از بین ببرم!
به رفقای خود، كه در صد چاپ ایوانش بودهاند، اظهار میدارد:اشعاری كه گفتهام، خوب دارد، بد هم دارد، همة اینها محتاج رسیدگی و مرور است. باید آنچه قابل و ناقابل است، از یكدیگر تفكیك شود. خیلی، شعر میگویند و خیلی شعر چاپ میكنند. شاعر و نویسندهای احترام خود را مرعی میدارد كه برای خوانندهاش احترامی قائل شود. همه چیز را كه نمیشود چاپ كرد.
در پاسخ به سؤال:«كدام شعر خود را دوست داری؟» پاسخ میدهد: «من از آثار خود، یك قطعه است كه آن را بیشتر از همه دوست دارم. امّا این قطعه هنوز روی كاغذ نیامده و آن (شعر ایدهآل) من است.شاید به مناسبت نزدیكی به شعر ایدهآلم باشد. از ساختههایم نیز آخرین اثرم را دوست دارم كه آن (پیام به انیشتین) است.
... شهریار در غزل بسیار ظریف، و خوش پوش و آدابدان است. كلمات و تركیبات را به این آسانیها استخدام نمیكند.
غزل او برای ما فراموش شدنی نیست. مرغ اندیشه او به همة صورتهای شعری سری میزند و عشقی میبازد، ولی بازگشتش همیشه به غزل است.
اغلب اشعار شهریار ـ و میتوان گفت، همه آنها ـ به مناسبت حال و مقال سروده شده و از این روست كه شاعر، همه جا، حتی در بلندترین غزلهای خود كه با سخن استادان بزرگ شعر پارسی برابری میكنند، در آوردن لغات و تعبیرات روز و اصطلاحات معمول عامیانه، امساك نمیكند و تنها صبغه زمان است كه شعر او را از سخن گویندگان قدیم جدا میسازد.»
دكتر ودیعی: حافظ است به تبریز، شهریار
بوی گـــل از گـــلاب بجـویم من غریب
شیراز حافظ اسـت بـــه تـــبریز شــهریار
هر جا بدی تو تاج سرهمگنان بدی
باز آمــدی به شــهر خــود و گـشته شهریار
در حاشیه؛نان حلال
در دهة چهل، شاه برای تعیین شاعر ملّی، مراسمی را تدارك دید و تمهیداتی، مانند انتصاب شهریار به ریاست افتخاری كتابخانة سلطنتی و برگزاری ضیافتی شاهانه، برای ابلاغ معرفی شاعر ملّی اندیشیده بود كه شهریار از پذیرش آن استنكاف كرد و در ضیافت، دستمالی حاوی لقمه نانی از جیب درآورده و در پاسخ به تعارف شجاعالدین شفا گفته بود:«امروز، روزه بودم و باید با نان حلال درویشی خود افطار كنم.»
آذری زبان، اعجوبه در شعر فارسی!
... استاد شهریار كه خود آذری زبان است، اعجوبهای است در میان كاروان شعر و ادب فارسی، بزرگانی چون سلف خود ـ مولانا فضولی، با تسلط در دو قلمرو شعر، به لحاظ زبانی، یعنی شعر فارسی و تركی، فرس سخن را در میدان وسیع ادب تاخته است.
حیدر بابا، زبان مشترك بخشی از جهان
«حیدر بابا یه سلام» شهریار، فراتر از مرزها، هنگامهای به پا كرده است و هر كسی حرمانها و آرزوهایش را در این منظومة شگفتانگیز جستجو میكند و شهریار با این منظومه، به نوعی زبان مشترك خیلی از انسانهای روی زمین است.
فقط 20 درصد!
ـ با توجه به اینكه شهریار آذری است، اما او كمتر از 20 درصد اشعارش را به زبان مادری سروده است و خوشبختانه خیلی از ابیات اشعار فارسی استاد هم در بین فارسی زبانها گل كرده و در اذهان باقی مانده است.
حیدربابا؛ دایرةالمعارف طبیعت
حیدربابا، دایرةالمعارفی است مشتمل بر تصاویری از زیبائیهای طبیعت، آداب و سنن، معرفی اهالی روستا، جاها و خاطرهها و ... . خواننده از همان نخستین بند منظومه، خود را در فضای سرشار از صفا و صمیمیت روستا میبیند.
تخلص حافظانه
سید محمد حسین بهجت تبریزی، در شعرهای نخستین خود (بهجت) تخلص میكرد و در سال 1299 چند غزل از وی با همین تخلص در مجلة متوسطة تبریز چاپ شد. پس از مهاجرت به تهران، با دو تفأل از دیوان خواجه، در سال 1300، تخلص «شهریار» را برگزید. این تخلص، مأخوذ از دو بیت زیر از حافظ است:
غم غریبی و غربت چوبر نمیتابم
روم به شهر خود و شهریار خود باشم
دوام عمر و ملك او بخواه از لطف حق حافظ
كه چرخ این سكه دوات به نام شهریاران زد
و اشاره به تخلص «بهجت» در بیت:
بهجت گدای حسن تو شد شهریار عشق
ای خاك درگه تو گدا پادشاه كن
فلك گو با من این نامردی و نامردمی بس كن
كه من سلطان عشق و شهریار شعر ایرانم
**
گدای فقرراهت ندادند تاخت تا شیراز
به تبریز آی و از نزدیك حال شهریاران پرس
شاعران مدحت سرای شهریارانند، لیك
شهــریار، غـــزلخوان غزال خویشتن
تركیات و فارسیات:
ـ تركیات شهریار، كمتر از یك پنجم فارسیات اوست.
سرودههای مذهبی:
ـ سرودههای اعتقادی و مذهبی شهریار، بیش از 2300 بیت است كه بیش از 44 مورد آن به حضرت علی(ع) اختصاص دارد و «علی ای همای رحمت، توچه آیتی خدا را» گل سرسبد این سرودههاست.
روز شهریار
ـ اداره فرهنگ آذربایجان شرقی در سال 1337، 16 اسفند ماه را در تاریخ و فرهنگ آذربایجان (روز شهریار) اعلام كرده بود.
نخستین شعر تركی و فارسی شهریار
ـ به نقلی، نخستین شعر فارسی شهریار كه در 7 سالگی سروده، شعر زیر بوده است:
من گنهــكار شــدم، وای بــه من
مـردم آزار شــدم، وای به مــن
ـ به قولی، نخستین شعر تركی شهریار هم شعر زیر بوده است:
رویه باجی، باشیمین تاجی
اَتــی آت اِیــته، منه ویركُته
نخستین دفتر، با مقدمه بزرگان
ـ نخستین دفتر شعر شهریار در سال 1308،با مقدمة بزرگان شعر و ادب فارسی، چون ملكالشعرای بهار، استاد سعید نفیسی و پژمان بختیاری چاپ شده است كه نشان از بزرگی شهریار و عظمت و ارزش شعر او دارد و بس.
ملاقات با كمالالملك
سال 1311 شهریار از غوغای شهر تهران به ستوه آمد و رهسپار نیشابور شد و در همین سفر، با استاد بزرگ هنر ـ كمالالملك ـ نقاش شهیر، ملاقات كرد و مثنوی زیارت كمالالملك را سرود.
سوگ سروده پدر
سوگ سروده شهریار در مرگ پدرش ـ سید اسماعیل موسوی ـ مشهور به حاج میرآقا خشكنابی، وكیل عدلیه و از رجال تبریز كه در سال 1313 درگذشت و در قم به خاك سپرده شد،خواندنی است:
دیدی منات گذاشتهام بیپسر، پدر
رفتی توهم گذاشتیام، بیپدر، پدر
سوگ سروده مادر
مادر شهریار هم در 31 تیر 1331 در تهران درگذشت و كنار مزار پدرش، در قم آرام گرفت، در سوگ او هم سرود:
هر كنج خانه صحنهای از داستان اوست
درختم خویشهم به سركار خویش بود
بیچاره مادرم
او مُرد و در كنار پدر زیر خاك رفت
اقوامش آمدند پی سرسلامتی
یك ختم هم گرفته شد و پر بدك نبود
بسیار تسلیت كه به ما عرضه داشتند
لطف شما زیاد!
اما ندای قلب به گوشم همیشه گفت:
این حرفها برای تو مادر نمیشود!
ازدواج و فرزندان
شهریار در 25 مرداد 1332 با عزیزه عبدالخالقی كه آموزگار و از خویشاوندان او بود، ازدواج كرد. عزیزه هم در سال 1353 درگذشت و در قم دفن شد.
شهریار صاحب 4 فرزند شد كه ابوالحسن، دومین فرزند، در همان نخستین روزهای تولد از دنیا رفت (1335). سه فرزند دیگر استاد عبارتند از:
شهرزاد (1333)، مریم (1336)، هادی (1338).
پزشكی، فدای شعر!
شهریار در سال 1299 برای ادامه تحصیل به تهران آمد و سال 1308، حین تحصیل در سال آخر پزشكی مدرسة دارالفنون، طب را رها كرد و 1315 به استخدام بانك كشاورزی درآمد و سال 1328 به دستور نخست وزیر وقت، از خدمت در بانك معاف شد.
طلوع و غروب شهریار
شهریار به تصریح خود، سال 1285، همزمان با اعلام نهضت مشروطه یا احكام مشروطیت، در قریة خشكناب تبریز تولد یافت و به تصریح همگان، 27 شهریورماه 1367 در تهران وفات یافت و در مقبرةالشعرای تبریز آرام گرفت.
منابع و مـآخذ:
1 ـ چشمه روشن/ دیدار با شاعران/ یوسفی، دكتر غلامحسین، انتشارات علمی، تهران، 1369
2 ـ بهار بیخزان/ توحیدی، دكتر فیضا...، اطلاعات، تهران، 1391
3 ـ تذكره شعرای آذربایجان/دیهیم، محمد، آذر آبادگان، 1368، جلد سوم
4 ـ كتاب هفته/ گفتگو با دكتر اصغر فردی، 23 شهریور 1392، شماره 400
5 ـ در مكتب شاعران آذربایجان/ شعر دوست، دكتر علیاصغر، نشر شهریاران، تهران، 1390
6 ـ مكتب شهریار/ مقدمهای بر قطعة «مومیایی» به قلم استاد شهریار، صفحه 313 ـ311
7 ـ شهریار و شعر تركی/ شعر دوست، دكتر علی اصغر، نشر شهریاران، تهران، 1390
8 ـ گلزار جمال/ خشكنابی، سیدرضا، شركت چاپ و نشر بینالملل، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1379
9 ـ شهریار و انقلاب اسلامی/فردی، اصغر، انتشارات بینالمللی الهدی، تهران، 1372
10 ـ بررسی سبك و ساختار اشعار استاد شهریار/ مجموعه مقالات گردآوری شده توسط بنیاد بینالمللی استاد شهریار، آرمان رشد، تهران، 1392.
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید