ندامت ایدئولوژیک به‌مثابه فرآیند اجتماعی / ناصر فکوهی

1393/6/16 ۰۹:۴۲

ندامت ایدئولوژیک به‌مثابه فرآیند اجتماعی / ناصر فکوهی

می‌گویند از «برنارد شاو» پرسیدند: چرا برخلاف اغلب دوستان دیگرتان در جوانی گرایش‌های چپ نداشتید؟ و او پاسخ داد: برای آنکه همیشه از اینکه یک پیرمرد راستگرای خرفت نامیده شوم، متنفر بودم! این مثال بسیار تکراری، گویای واقعیتی عملی است که توضیح یکسان و یکپارچه‌ای از آن نمی‌توان داد: ندامت و تجدیدنظرطلبی ایدئولوژیک؛ به‌گونه‌ای که رویکرد‌های جامعه‌شناختی و روانشناختی و حتی تاریخی، در بررسی این پدیده، در طول بیش از یک‌قرن مطالعه، بر یکدیگر همپوشانی داشته‌اند. چند مثال در این مورد گویاست: در کشورهای غربی توسعه‌یافته، این دیگر فرآیندی کلیشه‌ای شده است که جوان‌ها در دوران تحصیل دانشگاهی‌شان اغلب چپگرا باشند و پس از به‌دست‌آوردن موقعیت‌های شغلی مناسب، یا میانه‌رو شوند یا راستگرا؛ آنهایی هم که چنین نمی‌شوند، اکثرا براساس ساختار دوحزبی، به یکی از دو حزب که هر دو شانس به‌قدرت‌رسیدن دارند، می‌پیوندند تا آینده خود را در قدرت تضمین کنند.

 

می‌گویند از «برنارد شاو» پرسیدند: چرا برخلاف اغلب دوستان دیگرتان در جوانی گرایش‌های چپ نداشتید؟ و او پاسخ داد: برای آنکه همیشه از اینکه یک پیرمرد راستگرای خرفت نامیده شوم، متنفر بودم! این مثال بسیار تکراری، گویای واقعیتی عملی است که توضیح یکسان و یکپارچه‌ای از آن نمی‌توان داد: ندامت و تجدیدنظرطلبی ایدئولوژیک؛ به‌گونه‌ای که رویکرد‌های جامعه‌شناختی و روانشناختی و حتی تاریخی، در بررسی این پدیده، در طول بیش از یک‌قرن مطالعه، بر یکدیگر همپوشانی داشته‌اند. چند مثال در این مورد گویاست: در کشورهای غربی توسعه‌یافته، این دیگر فرآیندی کلیشه‌ای شده است که جوان‌ها در دوران تحصیل دانشگاهی‌شان اغلب چپگرا باشند و پس از به‌دست‌آوردن موقعیت‌های شغلی مناسب، یا میانه‌رو شوند یا راستگرا؛ آنهایی هم که چنین نمی‌شوند، اکثرا براساس ساختار دوحزبی، به یکی از دو حزب که هر دو شانس به‌قدرت‌رسیدن دارند، می‌پیوندند تا آینده خود را در قدرت تضمین کنند.

مساله ندامت ایدئولوژیک در اینجا نسبت به گذشته خود، البته در میان «شورشیان» و «چپ»‌ها در نظام‌های سرمایه‌داری که با نظم موجود مخالفند (و برعکس راست‌ها در نظام‌های توتالیتر چپی) چون مخالفت یا موافقتشان در شرایط خاصی (همچون جوانی) دست‌کم در نظام سرمایه‌داری پیشرفته و در کشوری توسعه‌یافته و نه جهان‌سومی، تاثیر چندانی بر روند عمومی ‌مسایل ندارد و بیشتر نوعی تبعیت از مد است، رایج‌تر است، اما خاص آنها نیست. ندامت، گاه در جهت معکوس انجام می‌گیرد و همانگونه که گفتیم راست‌های پیشین در حتی نظام‌های سرمایه‌داری، به چپ‌های فعال تبدیل می‌شوند. مثال معروف در این زمینه، فرانسوا میتران، رییس‌جمهور پیشین فرانسه در دهه 1980 است که در دوره جنگ جهانی دوم حتی به دولت شبه‌فاشیستی و زیر تبعیت آلمان یعنی ویشی، در فرانسه نزدیک بود، اما خیلی سریع در همان دوره جهت حرکت وقایع را تشخیص داد و به نهضت مقاومت این کشور پیوست. پس از جنگ نیز در همین رویکرد تا جایی پیش رفت که به راس حزب چپ سوسیالیست و از آنجا به ریاست‌جمهوری فرانسه رسید (1981). برای حرکت از ایدئولوژی‌های دینی در راه تبدیل‌شدن به فعالان ضددینی و برعکس نیز می‌توان شواهد زیادی آورد که به همین کلیشه نزدیک هستند.  اما پرسش این است که چنین فرآیندی را چگونه می‌توان از لحاظ اجتماعی تحلیل کرد؟ روانشناسان در این زمینه بسیار بر پدیده واکنش به‌ویژه واکنش به تربیت‌های آمرانه والدین بر فرزندان تاکید کرده‌اند، اما جامعه‌شناسان و انسان‌شناسان فرهنگی ترجیح داده‌اند که موضوع را در این سطح محدود نکنند. حال اگر یک فرض اولیه یعنی عدم دخالت نهادها و فرآیندهای الزام‌آور و فشارهای غیرانسانی برای تغییر ایدئولوژی را- که خود مبحث دیگری است- کنار بگذاریم، با نگاهی ساختارگرا تغییر اساسی و پایدار موقعیت کنشگر در یک میدان کنش، می‌تواند تغییرات دیگر را توضیح دهد. اما همین‌جا با مشکلی روبه‌رو می‌شویم، زیرا مثال‌های زیادی هستند که چنین روندی را نفی می‌کنند. بنابراین در ساخته‌شدن ایدئولوژی به‌مثابه یک فرآیند اجتماعی و به‌مثابه یک برساخت اجتماعی، لزوما نمی‌توان به توضیح قانع‌کننده‌ای رسید. توضیح روانشناختی نیز هرچند در پاره‌ای موارد گویا و غیرقابل انکار است- به‌ویژه زمانی که فرد با یک ضربه (تروما) در حوزه‌ای ایدئولوژیک برخورد کرده از خود واکنشی عاطفی ولو ناخودآگاه نشان می‌دهد- نمی‌تواند تنها معیار باشد اما بسیار رایج بوده است: شوک برملا‌شدن جنایات استالینی (از دهه 1960) و سپس لنینی (از دهه 1980) و به‌ویژه پس از سقوط شوروی پیشین، بسیاری را برای همیشه از هرگونه ایدئولوژی چپ و همه دستاوردهایی که این فرآیندها در طول تاریخ داشتند، جدا کرد. همانگونه که شوک خیانت‌های حزب توده در ایران، عاملی اساسی برای وداع همیشگی با هرگونه ایده چپ برای بسیاری از توده‌ای‌های پیشین بود. اما در عین حال بسیاری نیز توانستند از این شوک‌ها بیرون بیایند. بسیاری از کسانی که از لحاظ فکری بر تاریخ و سیاست اشراف داشتند، نظیر اریک هابزبام یا آندره گرز، آخر عمر خود، مارکسیست باقی ماندند. حتی فیلسوفی همچون دریدا که هرگز حاضر نبود خود را در اینگونه طبقه‌بندی‌ها قرار دهد نیز درست هنگام شوک سقوط شوروی و در برابر بی‌اعتبارشدن گسترده مارکسیسم و مارکس، کتاب «شبح مارکس» (1993) خود را نوشت و برخلاف جریان عمومی‌ از مارکس فیلسوف و از اهمیت ایدئولوژی در برابر تز نولیبرالی فوکویاما دفاع کند.

جهان‌سوم‌گرایی (tiers-mondisme) با شوک‌هایی نظیر سرنوشت انقلاب کوبا، جنبش آزادیبخش الجزایر، یا دولت‌های آسیای جنوب‌شرقی به‌ویژه ویتنام و سرانجام شوک حیرت‌انگیز انقلاب فرهنگی چین و خمرهای سرخ کامبوج و جنایات آنها به ظهور «فیلسوفان جدید» در فرانسه (کسانی همچون آندره گلوکسمان، برنار هانری‌لوی و آلن فینکل کراوت) دامن زد که همه دستاوردهای جنبش‌های آزادیبخش را زیر سوال بردند و دست به دفاع از استعمار و عملکرد آن در دو قرن کشتار و سرکوب مردم جهان، به نام دفاع از روشنگری و عقلانیت زدند. اما اندیشمندانی چون ایو لاکوست، جغرافیدان و متخصص ژئوپلیتیک یا ژرار شالیار، متخصص جنبش‌های سیاسی، نیز بودند که دچار این انحراف نشدند. ایو لاکوست، سردبیر مجله معتبر «هردودت» که اعتبار بالایی در تحلیل‌های ژئوپلیتیک دارد، در دوره بحران دهه 1980، کتاب خود با عنوان «برعلیه ضد جهان‌سوم‌گرایان و برخی جهان‌سوم‌گرایان» (1985) را نوشت تا نشان دهد به انحراف کشیده‌شدن این جنبش‌ها بیشتر از آنکه ناشی از ایدئولوژی‌های اولیه آنها باشد، ناشی از تبعیت آنها از جریان عمومی‌قدرت، پس از دردست‌گرفتن آن بوده و هست و بنابراین بی‌اعتبارشدن شخصیت‌های ضداستعماری پیشین، اعتباری برای استعمار‌گران و استعمار نمی‌آورد.  با توجه به آنچه گفتیم، «ندامت ایدئولوژیک»، تکرار می‌کنیم آنگاه که حاصل یک فرآیند خشونت آشکار و سرکوبگرانه الزام‌آور مثل محاکمات معروف استالینی که روایتش را روی مدودف در کتابش «بگذاریم تاریخ قضاوت کند!» (1989) آورده است، در این مورد همانگونه که نشان می‌دهد، اصل بر نمایشی‌بودن «اعتراف» (نگاه کنیم همچنین به فیلم ارزشمند کاستا گاوراس با همین نام در سال 1970) و در خدمت درآوردن فرد نادم، در یک ایدئولوژی معکوس با ایدئولوژی پیشینش است. اما اگر چنین نباشد، ندامت می‌تواند یا حاصل فرآیندهای جامعه- روانشناختی در یک جامعه و دوران خاص باشد که به صورت واکنشی یا به صورت پایدار بروز می‌کنند یا حاصل نوعی خشونت نمادین به تعبیر بوردیو که فرد خشونت‌کننده یا قربانی خشونت تقریبا هردو به صورت ناخودآگاه در این بازی وارد می‌شوند، یا به تعبیر فوکو، فرآیند «طرد» (exclusion) است که اصل را برای هنجارمندشدن عمومی‌ (social normalisation) جوامع انسانی و گفتمان‌های آنها می‌سازند و از همین راه دنباله‌روی (conformism) ایدئولوژیک ولو ناخودآگاه را بدل به اصل کنش و حرکت ذهنی در هر جامعه‌ای می‌کنند، مگر در مدار‌های گفتمان‌های خاص پیش‌بینی‌شده برای فاصله‌گرفتن معقولی با گفتمان نظم‌یافته و نظم‌دهنده (نگاه کنید به کتاب فوکو، نظم گفتمان، 1971).

روزنامه شرق

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: