خودشناسی / آیت‌الله‌العظمی حسین مظاهری - بخش دوم

1393/6/1 ۰۸:۲۴

خودشناسی / آیت‌الله‌العظمی حسین مظاهری - بخش دوم

ما انسانها مرکب از روح و جسم هستیم. از نظر روحی به اندازه‌ای بالا هستیم که پروردگار می‌فرماید روح‌الله: «فإذا سویتُهُ و نفختُ فیه من رُوحی فقعُوا لهُ ساجدین»1و مسجود همه ملائکه، حتی جبرئیل هستیم. این روح که اینقدر شرافت دارد، موجب سعادت ما در دنیا و آخرت است. هیچ کس نمی‌داند روح چیست، به جز افرادی که علمشان وابسته به علم خدا باشد، نظیر اهل‌بیت.

 

 

فطرت، ابزار بعد روحی

ما انسانها مرکب از روح و جسم هستیم. از نظر روحی به اندازه‌ای بالا هستیم که پروردگار می‌فرماید روح‌الله: «فإذا سویتُهُ و نفختُ فیه من رُوحی فقعُوا لهُ ساجدین»1و مسجود همه ملائکه، حتی جبرئیل هستیم. این روح که اینقدر شرافت دارد، موجب سعادت ما در دنیا و آخرت است. هیچ کس نمی‌داند روح چیست، به جز افرادی که علمشان وابسته به علم خدا باشد، نظیر اهل‌بیت. از پیغمبر اکرم(ص) می‌پرسیدند که روح چیست: «یسئلونك عن‏ الرّوح‏ قل الرّوحُ من أمر ربّی و ما اوتیتُم من العلم إلا قلیلا»2 می‌فرماید فقط بدان که کار خداست. شما هرچه دانا شوید، یک قطره از دریاست. معلوم است که قطره از دریا نمی‌تواند حقایق اشیا را درک کند و من جمله روح. لذا اینکه حقیقت روح چیست، نه کسی ادعا کرده می‌دانم و نه می‌شود فهمید. همین طور که پروردگار عالم مدبّر عالم است، روح ما نیز مدبر جسم ماست. این تدبیر روح بر بدن، گاهی تدبیر می‌کند عمق جان ما و به آن فطرت می‌گویند: «فأقم وجهك للدین حنیفا، فطرت الله التی‏ فطر النّاس‏ علیها لا تبدیل لخلق الله ذلك الدینُ القیمُ و لكن أكثر النّاس لا یعلمون».‌

 

فطرت

روح فرمان می‌دهد به عمق جان ما و فطرت ما کار می‌کند. فطرت برای همه در بن‌بست‌ها پیدا می‌شود. کسانی که دین دارند و یا دین ندارند و یا کسانی که درباره توحید لجوج و یا جاهل و یا عالمند، این فطرت را دارند و در بن‌بست‌ها این فطرت پیدا می‌شود؛ یعنی روح ما به ابزارش به نام فطرت فرمان می‌دهد و ناگهان او خدا را می‌یابد و خیلی کار می‌کند. زیاد اتفاق افتاده که در بن‌بست‌ها که دستتان از همه جا کوتاه است، به طور ناخودآگاه خدا خدا می‌کنید. دهری نیز همین طور است. کسی هم که دشمن خداست و کسی که علیه خدا کتاب می‌نویسد، وقتی آپلوی او در هوا خراب می‌شود، صدای خدا خدای او به زمین می‌رسد.

شخصی می‌گفت رفیق بدجنسی داشتم که خدا را قبول نداشت و لجوج هم بود و هرچه به او گفتم، لجبازی می‌کرد و جوانها را خراب می‌کرد و آدم مضرّی شده بود. اتفاقاً یک پسر داشت که زیر چاقوی جراحی رفت. من همراه این آدم ضد خدا بودم. وقتی در اتاق عمل را بستند، دست این شخص از همه جا کوتاه شد و بغض راه گلویش را گرفت و بنا کرد بلند بلند گریه کردن و خدا خدا گفتن. جلو رفتم و گفتم: «چه می‌گویی، خدا چیست؟ خدا کیست؟» گفت: «دست از سرم بردار و بگذار تا بچه‌ام را از خدا بگیرم!»

قرآن همین را در چندین جا تذکر می‌دهد: «فإذا ركبُوا فی الفُلك‏ دعوا الله‏ مخلصین‏ لهُ‏ الدّین‏ فلمّا نجّاهُم إلى البرّ إذا هم یشركون»4 وقتی در بن‌بست‌ها گیر کند، عمق جانش خدا خدا می‌کند و از خدا حاجت و رفع گرفتاری‌ها را می‌خواهد؛ اما وقتی بن‌بست او تمام شد، به جای اینکه ادامه دهد و عمق جانش را در معرض روح بگذارد تا او را موحد کند، دوباره همان بدجنسی گل می‌کند. این برای همه ما اتفاق می‌افتد که در بن‌بست‌ها خدا را بیابیم و اما بعد از آن خدا را رها نکنیم. نمازمان در مقابل خدا باشد و مواظب باشیم که در محضر خدا گناه نکنیم. انسان در بن‌بست‌ها خدا را می‌یابد. خوشا به حال کسانی که این یافتن‌ها را که از الطاف خفیه خداست، به غفلت رها نکند و این یافتن برایش یک سرمشق شود به این اندازه که همه جا محضر خدا و ما در محضر خدائیم و ادب حضور باید مراعات شود.

 

مستجمع جمیع کمالات

چیز دیگر این است که علاوه بر اینکه خدا را می‌یابد، می‌یابد که خدا مستجمع جمیع صفات کمالات است؛ یعنی می‌یابد که این خدا عالم است و لذا می‌گوید: «خدایا می‌دانی چه می‌دانم و چه می‌خواهم»؛ یعنی خدا را قادر و دارای قدرت مطلقه می‌داند. لذا می‌داند هیچ کس نمی‌تواند به فریادش برسد، به جز خدا و قدرت او. می‌یابد که این خدا مهربان است. می‌داند که خودش آدم بدی بوده و علیه خدا کتاب نوشته و سخنرانی کرده، اما الان که در بن‌بست گیر کند، می‌یابد که خدا ارحم‌الراحمین است. خدا از گناهان گذشته می‌گذرد؛ لذا «بسم الله الرحمن الرحیم» در قرآن را می‌یابد. ما آن را می‌خوانیم و معنایش را می‌دانیم، اما او در بن‌بست می‌یابد حقیقت بسم الله را. آنگاه می‌یابد که این یک ذات مستجمع جمیع صفات کمالات است؛ نخوانده ملا می‌شود. یک لحظه توحید برای او پیدا می‌شود و بهترین توحیدهاست و آن توحید وجدانی و توحید فطری است.

قرآن می‌فرماید رها می‌کنی و چرا رها می‌کنی؟ «فلمّا نجّاهُم إلى البرّ إذا هم یشرکون»، تو درّ گرانبهای خدا را یافتی و مطلوب را یافتی، برای اینکه روح از خداست و مطلوب روح خداست، همین طور که خدا روح را دوست دارد و به ملائکه می‌گوید به او سجده کنید، روح نیز در مقابل خداصددرصد تسلیم است. خوشا به حال کسی که در مرگ جوانش بگوید: لطف خفی خداست! برای اینکه بن‌بست و مصیبتی برایش جلو آمده و نتیجه آن یافتن خداست؛ یعنی بهترین کس‌ها و بهترین چیزها.

علاوه بر اینکه خدا را می‌یابد، یعنی آن که مستجمع جمیع صفات کمالات است، همان وقت معاد را می‌یابد. مثلاً گرفتار است و برای رفع گرفتاریش خدا خدا می‌کند و اما همان موقع به طور ناخودآگاه از کارهای بدش توبه می‌کند. می‌گوید: «خدایا غلط کردم، از این به بعد با تو هستم، چنان‌که تو الان با من هستی.» این یعنی معاد، یعنی توبه و انابه و یعنی مبدأ را یافتم و به دنبال مبدأ، معاد را یافتم.

لذا مبدأ و معاد، هر دو فطری است و این کار روح است و ابزارش عمق جان ماست. به این «فطرت» می‌گوییم و قرآن روی این فطرت خیلی پافشاری دارد که ما از آن استفاده کنیم و این در بن‌بست‌ها خودبه‌خود می‌آید و در غیر بن‌بست‌ها نیز همیشه بیدار و پویا باشد. فطرت ما در شب ما را بیدار کند و در نماز شب مثل آدمهایی که در بن‌بست خدا خدا می‌گویند و گریه می‌کنند، گریه ‌کنیم و خدا را بخواهیم. هستند افرادی که نماز شب می‌خوانند، نه اینکه رفع گرفتاری شود و به بهشت برود و به جهنم نرود، بلکه برای اینکه خدا را یافته است. لذا با خدا درد دل و گفتگو می‌کند. سواد ندارد، اما گفتگو با خدا را خوب بلد است و خوب می‌داند و آنگاه نماز برایش یک مکالمه و معاشقه می‌شود. نماز شب برای او از دنیا و آنچه در دنیاست، بالاتر است: «لركعتان‏ فی‏ جوف‏ اللّیل أحبُّ إلی من الدُّنیا و ما فیها».5

اینها چیزهایی نیست که خیال کنیم مشکل است. البته علم مشکل است و ملاّ شدن مشکل است و آدم شدن در سرحد محال است. حضرت امام از مرحوم حاج شیخ نقل می‌کردند که گاهی روی منبر می‌فرمود: «ملا شدن مشکل است و آدم شدن در سرحد محال است!» لذا ملا شدن مشکل است، اما ملای این گونه که من می‌گویم، آسان است. اینکه انسان به راستی به روح جواب بله بگوید و عمق جان خود را در معرض روح بگذارد، آنگاه می‌رسد به آنجا که موقع افطار وقتی می‌گوید: «اللهم‏ لك‏ صُمتُ»، آنگاه توجه خدا را می‌یابد.

 

آشنایی با روح

این گوش و چشم و زبان ما مربوط به جسم ماست و مربوط به روح نیست. روح ما چشم و گوش و زبان ندارد؛ اما روح از طرف خداست و علمش فطری و لدنی و از طرف خداست. ما اگر جواب این روح را بدهیم و به راستی با آن آشنا شویم و به راستی روح ما به عمق ذات و جان ما فرمان دهد، آنگاه صدای خدا را می‌شنویم. در وقتی که قرآن می‌خوانیم ، خدا با ما حرف می‌زند. در وقتی که نماز می‌خوانیم، در حمد و سوره خدا با ما حرف می‌زند. به قول مثنوی: اگر می‌خواهی به این چیزها برسی، این گوش حیوانی را ببُر و این چشم حیوانی را کور کن و این دهان حیوانی را ببند و آن چشم و گوش و زبان روح را باز کن، آنگاه ببین که چطور در وقتی که قرآن می‌خوانی، صدای خدا را می‌شنوی. مستحب است در ماه رمضان قرآن كه می‌خوانید، وقتی به «یا أیها الذین‏ آمنوا» كه رسیدید، لبیک بگویید؛یعنی خدایا حرفهای تو را می‌شنوم و تو می‌گویی ای مؤمن، من هم می‌گویم بله، همه چیزم فدای تو.

این یکی از کارهای روح ما در بدن ماست. روح ما به بدن ما تعلّق دارد و تعلّق تدبیری است و سه ابزار دارد كه یکی از آنها عمق جان است و به آن «فطرت» می‌گوییم. این عمق جان را در معرض روح بگذاریم، آنگاه برای ما توحید و مبدأ و معاد پیدا می‌شود و عالم دیگری برای ما باز می‌شود. آنگاه بالاترین لذات برای ما روزه است؛ زیرا تشبه به خداست. بالاترین لذات برای ما نماز است؛ زیرا مکالمه با خداست و بالاترین لذات رفع گرفتاری از دیگران است و بالاترین لذات این است که فقیر و گرسنه‌ای را سیر کنیم. برای جسم ما بالاترین لذت این است که افطار کنیم و غذای لذیذی بخوریم و اگر تشنه هستیم، آب بخوریم؛ اما لذت روح این است که بتوانی یک بینوایی را به نوا برسانی و بتوانی دو رکعت نماز شب با حضور قلب بخوانی و بتوانی رابطه عاطفی با خدا پیدا کنی. اگر رابطه عاطفی شد، گریه خودش می‌آید. مگر اینکه خیلی قسی‌القلب باشد. تضرع و زاری و حضور قلب دارد و بالاترین لذّات برایش نماز شب و روزه و نماز اوّل وقت است. لذا وقتی اول وقت می‌شود، همه چیز فدای نماز می‌شود.

ابزار دوم، عقل است كه خیلی ارزش دارد. به قول خواجه عبدالله انصاری: «الهی به آن که عقل دادی، چه ندادی و به آن که عقل ندادی، چه دادی؟!» این درّ گرانبهای عقل خیلی ارزش دارد. روح ما به مغز ما فرمان می‌دهد و اسم آن را عقل می‌گذاریم و این کار می‌کند و دنیا و آخرت ما را اصلاح می‌کند.

 

پی‌نوشتها:

  1. حجر، 29. 2
  2. الإسراء، 85.
  3.  الروم‏، 30.
  4. العنكبوت‏، 65. 5
  5. علل الشّرائع، ج2، ص363.

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: