1393/5/18 ۰۹:۴۹
«علوم قرآن» اصطلاحی است برای مسائلی كه پیرامون ابعاد گوناگون قرآن كریم، مطرح شده است؛ هر مسألهای، موضوعی از موضوعات قرآن را به بحث مینهد كه با موضوع مسأله دیگر، تفاوت دارد. بنابر این مسائل یاد شده درباره موضوعات مختلف و گوناگونی است و هر مسألهای، موضوع ویژه خود را دارد و جز در محور اصلی یعنی قرآن كریم، ارتباطی با سایر مسائل ندارد. از این روی، مسائل قرآن تشكیلدهندة چند علم است و نه صرفاً یك علم و در یك موضوع.
برای نمونه، بحث در مورد قرائات، خاستگاه، گونهگونی، حصر آنها در هفت، تواتر و حجیت آنها و مانند آن، همگی پیرامون یك موضوع یعنی «قرائت» میباشند، و مجموعه این مباحث، دانش مستقلی را تشكیل میدهد كه ارتباطی با مباحث مسأله ناسخ و منسوخ در قرآن ندارد. چنین است مسأله محكم و متشابه در قرآن، مسأله جمع و تألیف آن، مسأله اعجاز، مصونیت قرآن از تحریف و سایر مسائل. هر مسألهای، دانشی مستقل است و موضوع ویژه خود را دارد. نقطه مشترك آنها در این است كه همگی از موضوعات گوناگون قرآن بحث میكنند. از این روی و نظر به گونهگونی جایگاه و بیارتباط بودن با یكدیگر، مسائل یاد شده «علوم» قرآن هستند و نه علم واحد.
معارف قرآن
در برابر این اصطلاح، دیگری با عنوان «معارف قرآن» اخیراً رواج یافته كه عبارت است از: مجموعه مباحثی پیرامون موضوعاتی كه قرآن خود آنها را مطرح نموده است، مانند مسأله توحید، صفات الهی، روش زندگی، معاد، استطاعت و تكلیف، جبر و اختیار، خیر و شر، قوانین و احكام، ثواب و عقاب و سایر موضوعاتی كه در متن قرآن آمده و مفسران بزرگ، دانشمند و آگاه، به بحث از آنها پرداختهاند. هرگاه بحث از آنها ـ خواه در همه یا صرفاً در برخی موضوعات ـ به صورت موضوعی سامان پذیرد، آنسان كه آیات ویژه همان بحث جدا گردد و به شكل موضوعی بررسی شود، این شیوه بحث قرآنی، «تفسیر موضوعی» نامیده میشود كه اهمیت آن در عرضه نمودن رسالت قرآن به عموم، بسی فراوان است. به ویژه در عصر حاضر كه جهانیان، تشنه فراگیری آموزههای قرآن كریم هستند.
ما ابعاد اهمیت آن را در مبحث روشهای تفسیری در كتاب «التفسیر والمفسرون» (جزء نهم و دهم التمهید) یادآور شدهایم. در مورد اهمیت علوم قرآن (مباحث مختلف پیرامون قرآن) همین بس كه بدانیم توانایی دستیابی به حقایق معانی قرآن را، جز از مسیر این مباحث نخواهیم داشت و دانشهای یاد شده، مبادی و مقدماتی برای امكان رسیدن به هدف مورد نظر است.
هرگاه مباحث این دانش را جداگانه مورد توجه قرار دهیم، نیك مییابیم كه هریك از آنها، نقشی بنیادین در امكان بهرهگیری از قرآن دارند. برای نمونه، مباحث «حجیت ظواهر قرآن»، راه استنباط از آیات احكام را برای فقیه هموار میسازند.چنین است شناخت ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه. مباحث «حجیت قرائات و تواتر آنها» نیز نقش مهمی را در شناخت متن استوار قرآن ایفا میكند. همچنین هریك از مباحث نفی تحریف قرآن، مسأله اعجاز و سایر مسائل، در شناخت نص قرآنی نقش دارند آنسان كه قابل چشمپوشی نیست. از همین روی مبحث وحیانیت قرآن را پیش از سایر مباحث آوردیم؛ چه، این بحث، پایه سایر مباحث میباشد.
اشتقاق قرآن
واژه «قرآن» اسم خاص برای كتابی است كه بر پیامبر(ص) نازل شده تا بیمدهنده جهانیان باشد. راغب اصفهانی میگوید: «قرائت» پیوند دادن حروف و واژهها به یكدیگر در ترتیل است، و «قرآن» در اصل مصدر است، چونان كفران و رجحان و غفران. خدای تعالی میفرماید: «انّ علینا جمعه و قرآنه. فاذا قرأناه فاتبع قرآنه: در حقیقت گردآوردن و خواندن آن بر [عهده] ماست. پس چون آن را برخواندیم [همانگونه] خواندن آن را دنبال كن. (قیامت، 17ـ 18) این كلمه ویژة كتابی نازل شده بر محمد(ص) و اسم خاص آن است، همچون تورات كه اسم خاص كتاب نازل شده بر موسی، و انجیل كه نام ویژه كتاب عیسی(ع) است.1
وجود اشتقاق از این كلمه در زبان عربی، دلیل بر اصالت و بیگانه نبودن آن است؛ چه، در غیر این صورت، كلمات سه حرفی و زائد بر آن، از این واژه اشتقاق نمییافت. [مواردی از اشتقاقات آن را در قرآن بنگرید:]
ـ و إذا قرأت القرآن جعلنا بینك و بین الذین لا یؤمنون بالأخره حجاباً مستورا: هنگامی كه قرآن میخوانی، میان تو و آنها كه به آخرت ایمان نمیآورند، حجاب ناپیدایی قرار میدهیم. (اسراء، 45)
ـ فاذا قرأت القرآن فاستعذ بالله من الشّیطان الرّجیم: چون قرآن میخوانی، از شیطان مطرود به خدا پناه بر. (نحل، 98)
ـ و قرآناً فرقناهُ لتقرأهُ علی النّاس علی مُكث و نزّلناهُ تنزیلا: قرآنی كه آیاتش را از هم جدا كردیم تا آن را به آرامی بر مردم بخوانی و آن را به تدریج فرو فرستادیم. (اسراء، 106)
ـ از قول عرب فرمود: «و لن نُّؤمن لرُقیك حتّی تُنزّل علینا كتاباً نّقرؤُه: به بالا رفتن تو ایمان نخواهیم داشت، تا بر ما كتابی نازل كنی كه آن را بخوانیم.» (اسراء، 93)
ـ فسئل الّذین یقرءُون الكتاب من قبلك: از كسانی كه پیش از تو كتاب [آسمانی] میخواندند، بپرس. (یونس، 94)
ـ اقرأ باسم ربّك الّذی خلق: بخوان به نام پروردگارت كه آفرید. (علق، 1)
ـ فاقرءُوا ما تیسّر من القُرآن: هر چه از قرآن میسر میشود، بخوانید. (مزمل، 20)
ـ سنُقرئُك فلاتنسی: به زودی [آیات خود را] بر تو خواهیم خواند، تا فراموش نكنی. (اعلی، 6)
افزون بر آن، واژه «قرآن» به عنوان مصدر به معنی «قرائت» نیز به كار رفته است: «إنّ علینا جمعهُ و قُرآنهُ فإذا قَرأناهُ فاتّبع قرآنهُ: در حقیقت گرد آوردن و خواندن آن بر [عهده] ماست. پس چون آن را برخواندیم، [همانگونه] خواندن آن را دنبال كن» (قیامت، 17ـ 18) «و قُرآن الفجر إنّ قُرآن الفجر كان مشهُوداً: قرآن فجر [:نماز صبح] را [برپا دار]؛ چرا كه قرآن فجر، مشهود (فرشتگان شب و روز) است.» (اسراء، 78) واژه قرآن در این آیه یعنی قرائت در نماز صبح.
در آیه ذیل نیز به معنی (قرائت شده) آمده است: «و قُرآناً فرقناهُ لتقرأهُ علی النّاس علی مُكث: قرآنی كه آیاتش را از هم جدا كردیم تا آن را به آرامی بر مردم بخوانی.» (اسراء، 106) مراد از «قرآن» كه در این آیه به صورت نكره آمده، مصدر به معنی مفعول است، یعنی «شیء خوانده شده» و در اینجا به عنوان وصف ـ و نه اسم خاص ـ بر این كتاب اطلاق شده است.
چنین است در این سخن خداوند: «تلك آیاتُ الكتاب و قرآنٌ مبین: اینها آیات كتاب، و قرآنی آشكار است.» (حجر،1) و نیز: «إنّا أنزلنهُ قُرءاناً عربیا لعلّكم تعقلون: ما آن را قرآنی عربی نازل كردیم، شاید شما درك كنید (و بیندیشید). (یوسف، 2) «قرآناً» در این آیه یعنی قرائت شده به زبان عربی. در آیات دیگری نیز این كاربرد دیده میشود.
نام دیگر این كتاب یعنی «فرقان» نیز بدین جهت كه قرآن، جداكنندة بین حق و باطل است، بر آن اطلاق شده است: «تبارك الذی نزّل الفُرقان علی عبده لیكون للعالمین نذیرا: بزرگ [و پر بركت] است كسی كه بر بنده خود، فرقان [كتاب جداسازنده حق از باطل] را نازل فرمود،تا برای جهانیان هشداردهندهای باشد.» (فرقان، 1)
«شهر رمضان الذی اُنزل فیه القرآن هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان: ماه رمضان [همان ماهی] است كه در آن، قرآن فرو فرستاده شد، [كتابی] كه هدایتگر مردم و [در بردارندة] دلایل آشكار هدایت، و [میزان] تشخیص حق از باطل است.» (بقره، 185) یعنی: نشانههایی هدایتكننده به حق و جداكننده حق از باطل.
قرآن به سان فرقان، علم وصفی برای كتاب خداست و هر دو، ریشه در زبان عربی اصیل دارد. بر این اساس، پندار خاورشناسان بیگانه كه واژه قرآن را غیر عربی و مشتق از كلمه سُریانی «قریانه» گمان كردهاند، بسی شگفت مینماید. در دایرهالمعارف انگلیسی آمده است: «احتمال دارد واژه قرآن، مشتق از كلمه «قرأ» باشد كه در اصل، كلمهای سریانی است و اصلش «قریانه» به معنی قرائت است كه در كلیساهای سریانی به كار میرفت.»2
لیك این احتمال بیاساس است؛ چه، پیشتر عربی بودن این واژه و اشتقاق آن در زبان عربی، ثابت گردید. و اما نزدیك بودن یا همسانی در حروف كلمات، و وجود واژههای مشابه در سایر زبانها، به دلیل نزدیك بودن ریشه كلمات شرقی و به ویژه زبانهای سامی همچون زبان عبری و عربی است؛ چرا كه در بیشتر واژههای این دو زبان، مشابهت نزدیكی وجود دارد. چنانكه همین تشابه نزدیك، در دو كلمه «عبری» و «عربی» نیز دیده میشود. بنابراین هیچگونه زمینهای برای احتمال وارد شدن این واژه از زبانی دیگر باقی نمیماند، بلكه صرفاً از سرچشمههای نزدیك به هم سرازیر شدهاند.
ساختار وحیانی قرآن
قرآن كریم و روایات متواتر، بر این نكته تصریح كردهاند كه قرآن به طور كامل، و به لفظ و معنا، از سوی خداوند نازل شده و از نظر ساختار و چینش، در تمامی جملهها و عباراتش، ساختاری وحیانی و ساختهای آسمانی است و هیچ دست دیگری، نه از جانب جبرئیل امین و نه از سوی پیامبر كریم(ص)، در ساختن آن دخالتی نداشته است. اكنون آیاتی را كه بر این مطلب تصریح كردهاند، یادآور میشویم: بخشی از آنها، آیاتی است كه به صراحت اعلام میكند قرآن، سخن خداست،3 و سخن را به كسی نسبت ندهند جز آنكه چینش و تألیف، و لفظ و معنا، كار او باشد.
همچنین تصریح شده كه قرآن را خداوند بر پیامبر قرائت فرمود4 و قرائت، جز با تلاوت تمامی آیات آن، شدنی نیست و صرف القای معانی را قرائت نمیگویند؛ زیرا این كار، نه «قرائت» قرآن، كه فقط القای مفاهیم است.
مشابه آنها، آیاتی است كه از «اقراء» [: توانمند كردن بر قرائت صحیح و به دور از خطا و فراموشی]5 قرآن بر پیامبر یاد نموده است.6 چنین است آیاتی كه نشان میدهد پیامبر(ص) قرآن را از خداوند دریافت میدارد،7 و دریافت قرآن، با لفظ و ساختارش میباشد و نه صرف معانی آن؛ زیرا قرآن، چیزی است كه قرائت میشود، نه آنچه صرفاً فهم و درك میگردد.
به سان همین آیات، آیاتی دیگر تصریح دارند كه پیامبر(ص) قرآن را قرائت میفرمود، نه آنكه صرفاً بدان تكلّم نماید.8 افزون بر آن، قرآن معجزه جاوید اسلام است و بشریت را یارای آن نیست كه به مانند آن بیاورد، حتی اگر به یاری یكدیگر برخیزند. نیك روشن است كه این موضوع، خود پیامبر را نیز در برمیگیرد و او به عنوان یكی از افراد بشر، توانایی ساختن سخنی به سان قرآن را ندارد. پس چگونه ممكن است قرآن، ساخته دست خود حضرت باشد در حالی كه حتی با پشتیبانی همه مردم نیز، از آوردن مانند آن ناتوان است؟!
به نظر میرسد كسی كه این نظریه را مطرح كرده و چنین پنداشته كه قرآن، سخن بشر است و نه سخن الهی و معجزه او، مورد سوء استفاده و دسیسه تردیدپیشگانی قرار گرفته كه با دستاویز قراردادن آن، تلاش نمودند در بزرگترین ستون اسلام، شبهه ایجاد نمایند. بدرالدین زركشی مینویسد: از سمرقندی9 نقل كردهاند كه وی، سه نظریه را پیرامون آنچه بر پیامبر(ص) نازل شده، گزارش نموده است:
نخست: نظریه رایج كه آنچه بر پیامبر(ص) نازل گردید، لفظ و معنا توأمان بود، آن سانكه قرآن تصریح فرموده است.
دوم: اینكه جبرئیل صرفاً معانی را فرود آورد و این پیامبراكرم(ص) بود كه آن را به ساختار زبان عربی در آورد. طرفدار این نظریه، به ظاهر سخن خدای تعالی استناد كرده كه فرمود: «نزل به الروح الامین علی قلبك: روح الامین آن را بر دلت نازل كرد» (شعراء، 193ـ194) نیز: «فانّه نزّله علی قلبك: او [جبرئیل به فرمان خدا] قرآن را بر قلبت نازل كرد». (بقره، 97) با این پندار كه آنچه را قلب دریافت میدارد، صرف معانی است و نه الفاظ ویژهای كه با حس شنوایی قابل درك است.
سوم: آنكه جبرئیل، خود وحی را به قالب الفاظ زبان عربی میریخت و سپس به پیامبر(ص) القا مینمود، از این روی، آسمانیان به قرآن جبرئیل گوش فرا میدادند و آن را به زبان عربی قرائت میكردند. این دیدگاه هیچ گونه مستندی ندارد جز پندار آنان از روایات نزول دفعی قرآن به بیتالمعمور یا بیت العزه در آسمان دنیا یا آسمان چهارم و سپس نزول تدریجی آن بر رسول خدا(ص) در طی بیست سال.10
جوینی11 میگوید: وحی بر دو قسم است: یكی بدین صورت كه خداوند به جبرئیل فرمان میدهد تا به پیامبر(ص) بگوید: این كار را انجام ده یا خداوند به چنین چیزی فرمان داده است. در این صورت، جبرئیل معنا را از خداوند دریافت و بر دل پیامبر القا میكند. قسم دوم آن است كه خداوند به جبرئیل میگوید: این مطلب را بر پیامبر قرائت كن. در این صورت، جبرئیل لفظی را كه از خدا دریافت میدارد، بیهیچ دگرگونی، به پیامبر القا مینماید، آن سانكه پادشاهان نامههایی مینویسند و آنها را به دست فرستادگان، گسیل میدارند، آنان نیز بدون كمترین تصرف یا تغییری، آنها را به مقصد میرسانند...
جلال الدین سیوطی پس از نقل سخن جوینی مینویسد: قرآن از قسم دوم است؛ جبرئیل آن را در قالب الفاظ از خداوند دریافت میكرد و به همان شكل بیهیچ تصرفی در لفظ یا معنای آن، برپیامبر القا مینمود، و برای او روا نبود كه صرفاً معنا را القا كند. راز این مطلب در این است كه از یك سو، مقصود از قرآن، متعبّد بودن به لفظ آن در كنار تعبد به عمل به مفهوم آن است، از دیگر سوی، قرآن دلیل اعجاز است؛ بنابراین هیچ كس ـ نه جبرئیل و نه غیر او ـ توان آن را ندارد كه لفظی جایگزین قرآن بیاورد، و از سوی سوم، در درون هر حرفی از قرآن، اهدافی بیشمار وجود دارد، آن سان كه هیچ كس نمیتواند جایگزینی بیاورد كه اهداف یاد شده را در بر داشته باشد...12
زرقانی میگوید: برخی از مردم با خیال واهی خود چنین پنداشتهاند كه جبرئیل، معانی قرآن را بر پیامبر(ص) فرود میآورد و رسول خدا(ص) آنها را به زبان عربی بیان میفرمود. گروهی دیگر نیز چنین پنداشتهاند كه لفظ قرآن، از آن جبرئیل است و خداوند صرفاً معنا را به او وحی میفرمود. لیك این هر دو نظریه، بیاساس و گناهآلود است و در تعارض با صریح كتاب و سنت و اجماع، و حتی ارزش مركبی را كه بدان نوشته میشود، ندارد!
باور من آن است كه این گونه پندارها، توطئهای علیه مسلمانان میباشد كه مخفیانه، به كتابهای آنان وارد نمودهاند، و گرنه چگونه ممكن است قرآن را معجزه بدانیم در حالی كه لفظ آن، از محمد یا جبرئیل باشد؟! و چگونه نسبت دادن آن به خداوند صحیح میباشد در حالی كه لفظ آن از خدا نیست؟!13 و اما آیاتی كه قائل به این نظریه بدان استناد كرده، برخلاف مطلوب او دلالت بیشتری دارد، زیرا مراد از قلب در این آیات، شخصیت باطنی رسول خدا(ص) است كه شایستگی دریافت وحی را از سوی خداوند دارد، نه این عضو صنوبری شكل پنهان در قفسه سینه، چه، دستگاههای اداركی ما، برای دریافت چنین القاهای از ورای جهان ماده ساخته نشدهاند، بلكه صرفاً در چارچوبی محدود كار میكنند.
نظیر این محدودیت در جهان ماده، امواج بیسیم است كه دستگاههای خاصی آنها را گرفته و بدین وسیله، الفاظ و حتی صورتها، شكلها، و رنگها را از مكانی دور، دریافت میكنند، در حالی كه دریافت آنها با حواس ظاهری معمولی امكانپذیر نیست.
پینوشتها:
1. ر.ك: راغب اصفهانی، المفردات، ص402.
2. ر.ك: دكتر فضل حسن عباسی، قضایا قرآنیه فی الموسوعه البریطانیه، ص23.
3. یریدون ان یبدلواكلم الله: آنها میخواهند كلام خدا را دگرگون سازند. (فتح،15) و ان احد من المشركین استجارك فاجره حتی یسمع كلم الله: اگر یكی از مشركان از تو پناه خواست پناهش ده تا كلام خدا را بشنود (توبه، 61) رسول خدا(ص) فرمود: «خداوند تعالی فرمود: هر كس با رأی خویش سخن مرا تفسیر كند، به من ایمان نیاورده است.» (امالی صدوق، مجلس دوم، ص6، ط نجف) و امیرمؤمنان(ع) دربارة قرآن فرمود: «قرآن سخن خداست، و تأویل آن شباهتی به سخن بشر ندارد». (شیخ صدوق، كتاب التوحید، باب 36 «رد بر دوگانه پرستان» شماره 5، ص264).
4. ان علینا جمعه و قرآنه. فإذا قرأنه فاتبع قرآنه (قیامت، 17ـ18)
5. ر.ك: المیزان، ج20، ص299.
6. سنقرئك فلاتنسی (اعلی،6)
7. و انك لتلقی القرء ان من لدن حكیم علیم: حقاً تو قرآن را از سوی حكیمی دانا دریافت میداری. (نمل، 6)
8. قر آنا فرقنه لتقراه و علی الناس مكث (اسراء، 106) و اذا قرات القرء ان جعلنا بینك و بین الذین لایومنون بالاخره حجابا مستورا (اسراء، 45) فاذا قرات القرآن فاستعذ بالله من الشیطن الرجیم (نحل، 98)
9. وی ابوبكر محمد بن یمان سمرقندی (م 268) فقیه و متكلم حنفی است.
10. ر.ك.: زركشی، البرهان، ج 1، ص 229ـ230؛ سیوطی آن را در الاتقان، ج1، ص 126 نقل كرده است.
11. وی ابوالمعالی معروف به امام الحرمین فقیه شافعی و استاد غزالی است. او در دانشهای گوناگون تألیفاتی دارد.
12. ر. ك: الاتقان، ج1، ص 127ـ128.
13. ر. ك: محمد عبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان، ج1، ص 49.
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید