1393/4/22 ۰۷:۵۷
كسانی كه ورود آنها به دنیا به منظور حركت انعطافی باشد، حركتی كه انسان را انسان میكند و از این دنیا به وطن اصلی كه مقرّ پدر همه ما آدم(ع) بوده است، برمیگرداند. كلام مولوی به همین اشاره دارد كه میگوید: بشنو از نی چون حكایت میكند از جداییها شكایت میكند
كسانی كه ورود آنها به دنیا به منظور حركت انعطافی باشد، حركتی كه انسان را انسان میكند و از این دنیا به وطن اصلی كه مقرّ پدر همه ما آدم(ع) بوده است، برمیگرداند. كلام مولوی به همین اشاره دارد كه میگوید:
بشنو از نی چون حكایت میكند از جداییها شكایت میكند
تا آنجا كه میگوید:
هر كسی كو باز ماند از اصل خویش بازجوید روزگار وصل خویش
این حركت نباید حركتی در طلب اقامت در دنیا باشد كه بنابر افاضات شیخ (شاهآبادی) حضرت آدم(ع) چنین میخواست (و نشد!) این كسان در دنـیا مسافرانیاند كه میخواهند برای سفر، مجهز و آماده شوند و نظر به دنیا ندارند؛ مگر به این نظر كه دنیا «مثال» عالم غیب است. امام صادق(ع) فرمود: «ما رأیت شیئاً الا و رأیت الله قبله و معه و بعده»
پس سالكی كه به این مقام رسیده همه چیز را آیت غیب میبیند؛ زیرا
هر موجودی حتی جمادات و نباتات، كتاب الهیاند و سالك الی الله و مجاهد فی سـبیل الله از آنها به مـقدار ظرف وجـودی خود، اسـماء و صـفات الـهی را میخواند.
و فیكلّ شـــئ له آیهٌ تدُلّ علی انّه واحـــــد
و باید دانست كه انسان كامل، گرامیترین و بزرگترین آیه و حـجت
الهی است. (اكرمها) حضرت علی(ع) فرمود:
اتزعم انك جرمٌ صغیر و فیك انطوی العالم الاكبر
پس ای برادر حقیقت! از خواب غفلت بیدار شو و چشـم دل باز كن و جان خود بیناساز و كتاب وجود خود را بخوان كه برای گواهی بسنده است.
خداوند میفرماید: «سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی تبین لهم انه الحق». تا تو در غشوه عالم طبیعت و مستی شراب هیولا هستی، امكان ندارد خود و خویشتن خود را مشاهـده كنی و كتاب ذات خودت و زبور حقیـقت وجودت را بخوانی. پس، از این ظلمتكده ظالمه مظلمه و این دار وحشتزا و وحشتانگیز و از این نشئه تنگ كدورتآور به درآ و كتاب وجودت را باز خوان و به پرواز درآ و بالاتر و بالاتر و ...
تو را ز كـــنگره عرش میزنند صــفیر
ندانمت كه در این دامگه چه افتاده است
پرده طبع و طبیعت را پاره كن كه تو از عالم قـدس و طهارت و دار نور و كرامتی.
چاك خواهم زدن این دلق ریائی، چه كنم؟
روح را صحبت ناجنس عذابی است الیم
تو اگر پردههای ظلمانی را پاره كنی، ظهور حق را در همه چیز و احاطه حق را بر همه چیز خواهی دید و خواهی دید كه اینها آیات و بینات اویـند و با كمالات خود بر كمال پدیدآورنده و آفریدگار خود دلالت دارند.
22 و 23 ـ شأن و جبروت الهی: «اللهم انی اسألك بما انت فیه من الشأن و الجبروت...»
به مدلول آیه «كلّ یومٍ هو فی شأن»، خدای متعال در هر «آن»، شأنی دارد و تجلی خداوند با تمام شـئونش، جز برای انسان كامل مـحقق نمیشود؛ زیرا هر موجودی از موجودات، از عوالم عقول مجرده و ملائكه مهیمن بر جهان و فرشتگان صف اندر صف «والصّافّات صفّا»، تا نفوس كلی الهی و ملائكه مدبّره «فالمدبّرات امرا» و همچنین آنان كه بر ملكوت عُلیا مسـلطند و نیز سایر مراتبِ ملائكه تا فرشتگان زمین، همگی مظهر اسمی خاصند كه خدا با آن اسم خاص بر او تجلی میكند و هر كدام مـقام معلـوم دارند: «و ما منّا الّا و له مـقامٌ معلـوم».
پارهای در مرتبه ركوعاند و به سجده نمیروند و برخی در حال سجده هستند و ركوع نمیكنند و برای هیچكدام، یارای تجاوز از مقام و تخطی از محل خاص خودش نیست. ولذا جبرئیل در پاسخ پیامبر(ص) كه از او پرسید چرا از همراهی با او ـ در مـعراج ـ باز ماند؟ گفت: «لو دنوت أنمُله لاحترقت: اگر به اندازه یك بند انگشت برتر آیم، خواهم سوخت.»
گفت: جبریلا، بپر انـدر پیام گفت: رو رو، من حریف تو نیام
اگـر بـند انگشت برتر پَـرم فـروغ تجلی بســـــوزد پـرم
اما وقتی خداوند بر سالك به هر اسمی تجلی كند، او با تجلی هر اسمی خاص، به مقام آن اسم تحقق پـیدا میكند و شایسته تجلی اسم جامع میشود كه همه شـئون و تمامی جـبروت و سلطنت را به وحـدت جمعی دارا خواهد بود؛ از این روست كه سالك در این دعا، نخست خدای خویش را به جـبروت و شأنی كه به طریق وحدت دارد، میخواند و در مرحله بعد، به هر جبروت و شأنی كه در تجلی اسـمائی و صـفاتی و افـعالی دارد میخواند. و این، آخرین مراتب سیر الی الله است كه بقاء بعد از فناست.
24 ـ اجابت الهی: «اللهم انی اسألك بما تجیینی به حین اسألك...»
همه اسماء الهی مظهر اسم اعظماند كه مـحیط بر آنها به نحو وحدت و بسـاطت و مستجمع جمیع آنها و حاكـم بر آنهاست و غـلبه و سـلطه بر كل آنها دارد؛ و آنگاه كه این حقیقت شریف بر قلب سالكی كه مـتحقق به اسم اعظم فعلی شـده، روشن شود، خواهد دید كه اجابت كننده دعای او، در ابـتدا اسم اعظم است با مظاهرش. اما در آخرِ سلوك، تنها خود اسم اعظم است و از این رو میگوید: «الّلهـم انی اسألك بـما تُجیبنی به حین اسألك»، یعنی نخست به هر اسمی از اسماء الهی كه همگی به اسم اعظم بر میگردند، خداوند را میخواند و در پایان میگـوید: «فاجبنی یا الله» كه ایـنجا اجابت را تـنها از اسم الله اعظم میخواهد؛ زیرا اوست كه او را اجابت میكند و حافظِ مراتب و مربّی او و مانع از راهزنان و وسوسهگران در قلب سالك است. اینكه این دعا با «اللهم» شروع شده و با «أجبنی یا الله» ختم شده، اشاره به این است كه اسم اعظم الهی است كه در آغاز و انجام، اجابت كننده است و هو الظاهر و الباطن.
اشارهای كوتاه به دعای ابوحمزه ثمالی
دعاهای وارده از ائـمه اطهار و اولـیای دین ما، پر است از عـجز و لابه و سوز و گداز و راز و نیاز. این دعاها به همان اندازه كه مشـتمل بر نگرانـی از سوء عاقبت و ترس از عذاب الهی است، آكـنده است از عشـق و امید و مهر و عاطفه. دعای ابوحمزه ثمالی (مروّی امام سجاد(ع)) عباراتی دارد كه آدمی را از شدت عشق و شور و امید به پرواز در میآورد. ذیلاً چند جمله از این دعا را میخوانیم:
«الهی و سیدی! و عزّتك لئن طالبتنی بذنـوبی، لاطالـبنّك بعفـوك و لئن طالبتنی بلؤمی لاُ طالبنّك بكرمك و لئن ادخلتنی النّار اعلمت اهل النّار بحبّی لك: خدای من! سـرور من! به راسـتی كه اگر تو به خاطـر گناهانـم از من طلبكاری كنـی، من با عفوت از تو طلبكاری میكنـم. و اگر با لئامت و پستی من از من طلبكاری كنی، من با كرمت از تو طلبكاری میكنم. و اگر مرا به آتش درآری، به آتشیان اعلام میكنم كه: تو را دوست دارم!»
«الهی و سیدی! ان كـنت لا تـغفّرالّا لِاولـیائك و اهل طاعـتك، فالـی من یـفزع المُذنبون؟ و ان كنت لا تُكرم الّا اهل الوفاء بك، فبمن یستغیث المسیئون: خدای من! سرور من! اگر تو جز دوسـتان و طاعتگزاران خودت را نمیآمرزی، پس گناهكاران به چه كسی فزع برند؟ و اگر جز وفاداران را گرامی نمیداری، پس بدكاران از چه كسی فریادرسی كنند؟»
«الّلهم املأ قلبی حُبّاً لك و خشیهً منك و تصدیقاً بكتابك و ایماناً بك و فَرَقاً منك و شوقاً الیك، یا ذاالجلال و الاكرام: خدایا! دلم را پر كن از محبت خودت و ترس از خودت و تصـدیق به كتابت و ایمان به خودت و بیتابی نسبت به خودت و شوق به سوی خودت، ای صاحب جلال و اكرام.»
«فمن اسوء حالاً منّـی ان انَاَ نُقِلت الی قبر لـم اُمّهده لرقَدتی و لـم أفُرشه بالـعمل الصّالح لضجعتی: خدایا! چه كسی از من بدحالتـر است، اگر مرا به هـمین حالت، به قبری منتقل كنند كه آن را برای آرامشم آماده نكردهام و آن را با عـمل صالح برای سر به بالین گذاشتن فرش نكردهام.»
«و ما لی لا ابكی؟ و لا ادری الی ما یكون مصیری و أری نفسی تخادعنـی و ایامـی تخاتلنی و قد خفقت عند رأسی اجنحه الموت: چرا نگریم؟ در حالی كه نمیدانم بازگشت من به كجاست؟ و میبینم كه نفسم مرا میفریبد و روزگارم به من خیانت میكند و بال و پر مرگ بر سرم گشوده شده است.»
«أبكی لظلمه قبری، أبكـی لضیق لحدی، أبكـی لسؤال منكر و نكیر ایای، ابكـی لخروجی من قبری عریاناً ذلیلاً حاملاً ثِقلی علی ظهـری، اُنظرُ مَرّه عن یمینـی و اُخری عن شمالـی، اذ الـخلائق فی شأن غیر شأنی لكـل امرء منهم یومـئذ شأن یغنیه: برای تاریكی قبرم میگریم، برای تنگی لحدم میگریم، برای سـؤال نكیر و منكر از خود میگریم، برای آن وقتی میگریم كه عریان و ذلـیل از قبرم خارج میشوم در حالی كه بار سنگین گناهم را بر دوش دارم؛ گاهی به طرف راست و گاهی به طرف چپـم نگاه میكنم در حالی كه خلایـق، هر كـدام گرفـتاری خـودشان را دارند؛ هر كس در آن روز، گرفتاری دارد كه او را بس است!»
به طور كلی، دعاهای شریف ائـمه ما، در حال و هوای بـین «خوف» و «رجاء» و «بیم» و «امید»، در نوسان هستند. این دعاها اگر با معرفت و توجه و خلوص و عشق خوانده شود، اثر آموزشی و پرورشی بسیار بالا و والایی دارد كه بر اهل معنی پوشیده نیست.
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید