1397/5/27 ۰۸:۳۸
به نظر «امیل دوركیم١» جامعه شناسی برای تبدیل شدن به یك علم باید واقعیت اجتماعی را مطالعه كند. یعنی باید تحلیل نهادهای اجتماعی را با همان عینیتی دنبال كند كه دانشمندان طبیعت را مطالعه میكنند.
بررسی موج نوینی در طراحی گرافیك معاصرایران
مقدمه: به نظر «امیل دوركیم١» جامعه شناسی برای تبدیل شدن به یك علم باید واقعیت اجتماعی را مطالعه كند. یعنی باید تحلیل نهادهای اجتماعی را با همان عینیتی دنبال كند كه دانشمندان طبیعت را مطالعه میكنند. همچنین پدیدههای اجتماعی را مانند امری خارج از وجود فرد در نظر بگیریم تا افكار و نظرات شخصی و پیشداوریهای ساخته و پرداخته قبلی در آن هیچ تاثیری نگذارد و پدیدهها همان طور كه هستند مورد بررسی قرار گیرند . دوركیم در سن كمال تاكید میكرد كه واقعیتهای اجتماعی و به ویژه قواعد اخلاقی تنها در صورت درونی شدن در وجدان فردی، به راهنما و نظارت كننده موثر رفتار بشر تبدیل میشوند، بدین معنی، «جامعه» چیزی هم فراسوی ما و هم در درون ما است. او معتقد بود كه انسان تابع جامعه است و جامعه مقدم بر فرد است و قوانین جامعه حاكم بر ترقی آدمی است .
او تقسیم كار گسترده را با اعتقادات مشترك، با نظم اخلاقی كه یكپارچگی اجتماعی را تضمین میكند مربوط میسازد و وظیفه خود را تعریف نظام اخلاقی مناسب برای جامعه میدانست كه این نظام اخلاقی وظیفه متحد كردن طبقات و گروههای شغلی را با همدیگر برای یك هدف مشترك بر عهده داشت.
از دید امیل دوركیم، تعهد اخلاقی همچون پادزهری برای وضعیتی است كه در نتیجه كاهش تعهد مذهبی پدید میآید. او بر این باور بود كه جمع در میان خود شیوه عمل میآفریند و اخلاق به عنوان تنظیم كننده روابطی است كه در طول زمان تغییر میكنند .
دوركیم، وجدان جمعی را مجموعه باورها و احساسات مشترك اعضای یك جامعه میداند كه مافوق وجدانهای فردی است و نتیجه زندگی گروهی است و تنها ماهیت گروه میتواند آن را توجیه كند و حجم و تراكم گروه بر چگونگی ظهور وجدان جمعی موثر است كه بعدها تصورات جمعی و شیوه مشترك اندیشه كه مجموعه ایدههای اجتماعی است جانشین وجدان جمعی میشود. دوركیم، نه به صفات فردی؛ بلكه به ویژگیهای گروهها و ساختارها میپرداخت. او بر مسائلی همچون انسجام یا عدم انسجام گروههای مذهبی خاص تاكید میكرد و نه بر مختصات فردی مومنان آن گروهها .
هیات
در لغتنامه دهخدا كلمه «هیات» در لغت به معنای «صورت، شكل، حالت هرچیز» آمده است. هیات نوعی تشكل مذهبی بر محور عزاداری بر سیدالشهدا و ائمه (ع) است، كه مجموعههایی از مردم هرمحله، در شهرها یا روستاها برای سوگواری و روضه خوانی نسبت به امام حسین(ع) به ویژه در ایام عاشورا تشكیل مییابد. از همان روزگار كه طرح واقعه دلخراش و جانسوز كربلا به صورت مقتلخوانی و سپس روضهخوانی در آمد، شوق خدمت در مجالس حسین بن علی و یاران شهیدش(ص) دامن جان عدهای را گرفت. هیات نوعی سوگواری گروهی است و هر هیات نام خاص و پرچم و علامت ویژهای دارد.
پیدایش عزاداری رسمی و علنی بر امام حسین علیهالسلام از زمان آل بویه شكل گرفت. آل بویه شیعه اثنی عشری بودند و خلفای عباسی كه بغداد مقر آنها بود، سُنی مذهب بودند. اوج قدرت آل بویه در زمان معزالدوله بود. وی دستور داد كه مردم در روز عاشورا گرد یكدیگر برآیند و اظهار حُزن (نسبت به امام حسین علیه السلام) كنند. در این روز بازارها بسته شد. زنان بر سر و روی خود میزدند و برحسین علیه السلام نُدبه میكردند. در این روز نوحهگری و ماتم به پا شد.
بررسی نشان هیاتها
یكی از مزیتهای نوشتار، نوعی كمك به حافظه انسان در نگهداری دانش، فرهنگ و سایر علوم است. ثبت اطلاعات به صورت نوشتار، این امكان را فراهم میسازد كه مخاطب بارها به آن مراجعه كند، یعنی امكان بازنگری مجدد همواره برای انسان میسر است. در چنین معنایی است كه انسان با پیدایش خط، به دانش گذشتگان دست پیدا كرد و دانش كنونی خود را نیز به ثبت رساند.
در برخی از آثار و تجربیات گرافیستها و خوشنویسانی، موضوع ذخیره اطلاعات و دسترسی به تجربه گذشتگان و عامل خوانایی و رعایت موازین خوشنویسی آنچنان مورد مصرف قرار گرفته است كه میتوان اذعان داشت طراحی نشان برای هیاتهای مذهبی نوعی «مداحی مصور» است.
در چنین آثاری، طراح میخواهد ما را با ذخیره احساسی آثارش سرشار سازد. در چنین مواردی درك خالص و ناب گرافیك به مدد نقشمایههای سنتی میآید و اصطلاحا نوعی فرآیند «از آن خود كردن٢ » به معنای «برگرفتن شیوه یا طراحی از آثار دیگران - عمدتا پیشینیان - و به كار بردن آن در اثر خود» رخ داده است كه اگر به تغذیه ذهنی و غنای خلاقه او بینجامد بی شك به استمرار در سنتآفرینی و هویت هنرمند منتهی میشود.
دیری است راهحلهای بسیار پیشرفتهتر و مطمئنتری برای ثبت دانش بشری اختراع شده و خط به تنهایی دیگر چنین وظیفهای برعهده ندارد. از چنین منظری است كه بركشیدن عنصر «خط» از محدوده كالیگرافی به تایپوگرافی و گاه نیز «تایپوگرام٣»به معنای «استفاده از حروف برای بیان بصری یك اندیشه توسط چیزی بیش از صرف حروفی كه آن كلمه را میسازد»؛ به روند مدرنیزاسیون نشان هیاتها مدد میرساند. برخی آثار تاحدی میتوانند حلقه واسطه میان نسل قدیمی و نسل آینده تایپوگرافی به حساب آیند. با اندكی تسامح میتوان طعم آثار اساتید قدیمی را در درون ساختار مدرن مشاهده كرد. نگاه به آثار هنرمندان نسلهای قبل، برای درك سنت و پیریزی مبانی معاصر میتواند برای نسل جوانتر مفید باشد و زمینهای بسازد كه ژانر موسوم به «گرافیسم هیاتهای مذهبی» را در دل گرافیسم عمدتا منفعل در برابر امواج غربی به دنیا معرفی كند.
اگر به سیاق مقلدان دست به تكرار و بازآفرینی مقلدانه كار اساتید قدیمی بزنند و به راههای رفته خو كنند و در پی كشف خود در دل سنت نباشند،در دورباطل و عقیم گرفتار میگردند. با این توضیح كه كشف خود به عنوان یك هنرمند معاصر، تنها وقتی ممكن است كه با نفی سنت و سنتآفرینی مداوم، از ریشه به ساقه و از بنیاد به كاكل امواج بالارونده در حركت باشیم.
در اینجا پرسشی بی درنگ مطرح میشود: استفاده نقاشانه از خوشنویسی در ایران خیلی بیشتر از كاربرد آن در عرصه گرافیك است، با اینكه میدانیم اغلب گرافیستها خوشنویس نیستند اما با استفاده از نرمافزارهایی كه میتوان خط نستعلیق را تایپ كرد، عنصر خوشنویسی را به دلخواه در پردازش آثارشان به كار میگیرند، بدترین اتفاق ممكن برای نستعلیق همین طراحی نرمافزار بود. نرمافزار بیهوشی كه نه تنها در كلمات، بلكه در چیدمان نیز فاقد هرگونه ملاحظهای است. ملاحظه از بابت خط و خوشنویسی. حالا این را اضافه كنید به یك طراح كه چیزی از ساختار خط نستعلیق نمیداند. خب، نتیجه كاملا مشخص است.
سوای حروف درهم و برهم، بدون ریتم و وزن! كه مواردی از این دست را میتوان در همین مجموعه پیش روی مخاطبان نیز مشاهده كرد .
تا پیش از این یك هنرمند طراح برای استفاده از خط نستعلیق مجبور به همكاری با هنرمند خوشنویسی بود كه به حد كمال خط را میشناخت. بدینترتیب پردازش اثر عاری از هرگونه ساختارشكنی و ناهنجاری بود اما پس از تولید این نرمافزار، چنین همكاری میان طراح و خوشنویس متخصص تقریبا به صفر رسیده. این بلا بر سر خط شكسته نیز آمده است. ازجمله ایرادهایی كه میتوان به این نرمافزار گرفت، نحوه قرار گرفتن حروف و كلمات در سطر، كشیدهها، نقطهگذاریها و اشكالات زاویهای در آن است كه طراح را ناگزیر به «كاستن فاصله میان حروف برای بهبودی نمای ظاهری كلمات» یا «كرنینگ٤»میشود.
رشد كمیت در خوشنویسی چنانچه صرفا با تكرار و تقلید همراه باشد، حاصلی به همراه ندارد.هماینك رشد كمی خوشنویسی اصلا قابل مقایسه با دوران صفویه و قاجاریه نیست و هرگز در طول تاریخ این تعداد پرشمار خوشنویس نداشتهایم اما در دوران صفویه خوشنویسی به نام میرعماد داشتهایم كه امروزه همه خوشنویسان ما سعی دارند به او شبیه شوند كه هنوز نشدهاند حتی اگر به او برسند، باز هم به چند قرن قبل بازگشتهاند اما نه به مقام میرعماد بلكه به رسامی و تقلید او، آن هم در آستانه هزاره سوم. باید منتظر دستی، ذهنی و خلاقیتی باشیم تا اوج را به ما نشان دهد. اوج را نه با ابعادی كه مثلا در صفویه یا قاجاریه تجربه كردهاند، اوج را با ابعاد پیچیده زمانه ما.
وقتی به تاریخ نگاه میكنیم، مشاهده میشود كه میرعماد در عصر صفویه و میرزا غلامرضا در دوره قاجاریه، خوشنویسی را به حد اعلا ارتقا دادند. بنابراین افرادی در گذشته خوشنویسی را به تكاپو و تپش و همچنین به رشد و تعالی مناسب زمانه خودشان رساندهاند اما چرا خیل انبوه مقلدان پندنمیگیرند؟ چرا هنوز عده زیادی میخواهند میرعماد یا میرزا غلامرضا شوند؟ چرا به این نكته ظریف نمیاندیشند، در سالهایی كه همه به دنبال میرعماد شدن بودند و نوشتن به شیوه میرعماد یك امتیاز و فضیلت بود، میرزا غلامرضا این كار را نكرد؟ میرزا غلامرضا محضر میرعماد را درك كرد و بعد به كار بزرگ و سترگ خودش پرداخت و در تقلید از میرعماد باقی نماند و آثاری خلق كرد كه تاریخ بگوید: اثر كلك میرزاغلامرضاست. بزرگانی همچون میرزا غلامرضا با طرز نگاهش و با آثارش به ما میگوید كه نباید در تقلید متوقف شویم.
خوشنویسی به علت نوع تمریناتش كه با تكرار و اصرار و مداومت همراه است، نوعی اعتیاد و عادت به دست و ذهن هنرجو منتقل میكند كه دلكندن از آن سخت است... علاوه بر دلسپاری و دلكندن و دلی برخورد كردن، جراتی میخواهد كه با تحقیق و نوگرایی به دست میآید. چنین جراتی در خوشنویسی ما كم رخ داده است اما هر بار كه رخ داده، هنرمندی بزرگ بالیده است.
نتیجه
خوشنویسان و طراحان گرافیك جوان باید آگاه باشند تا زمانی كه فقط تمرین و مشق میكنند، در بهترین حالت یك تكنیسین ماهر به حساب میآیند و تنها وقتی پا در درگاه رفیع هنر میگذارند كه از دل سیاهمشقها با شهامت و اندیشه والا عبور كرده و تجربهگری را بیازمایند. بسیاری از اساتید معاصر، در بهترین حالت و در درون سنت و تعاریف كلاسیك قابل ارزیابیاند اما اگر فراتر از سنت و در ابعادی بینالمللی نگاه كنیم در سنجش و ارزیابی بزرگتر نمیگنجند و محدود در تعاریف و بهبه و چهچه بومی، متوقف میشوند.
حتی اگر یك خوشنویس معاصر، وقت و حوصله و استعداد آن را داشته باشد كه همه دورهها را طی كند، یعنی میرعماد، میرزا غلامرضا، كلهر و ... را مشق كند و در زمانه ما بتواند استاد امیرخانی را هم مشق كند، باز هم هنوز به خودش نرسیده است. برای رسیدن به خود راهی جز جسارت، تحقیق و پركاری خلاق باقی نمیماند.
میگویم «جسارت» زیرا پس از سالها مشق و تمرین، درجهای از مهارت به دست میآید كه به سادگی نمیتوان از آن جدا شد و هنگامی هم كه خوشنویس جوان از مهارت به دست آمده بخواهد جدا شود، درست مانند نوزادی است كه پا به دنیای جدیدی میگذارد چرا كه یك مبنای به سختی حاصل شده را باید ترك كند و پایههای یك مبنای دیگر را پیریزی كند.
نكته حایز اهمیت در دقت نسبت به همین مساله است: هر كس بخواهد كار نو عرضه كند باید پایه محكم و ریشهدار داشته باشد و هر كس كه به ریشهها و سنتها بپردازد انجام كار نو برایش دشوار میشود. بدون ریشه داشتن، كار نو به انحراف كشیده میشود و برخورداری از ریشه نیز دلكندن از آن را دشوار میكند. این یك پارادوكس جدی است كه هر هنرمندی جدی در صورتی كه طاقت و ظرفیت رشد رو به تعالی را داشته باشد به سختی باید آن را شناخته و سپری كند.
١. امیل دوركیم، جامعه شناس اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی .بسیاری اورا بنیانگذار جامعه شناسی میدانند. / David Émile Durkheim
٢. Appropriation / از آنِ خود كردن.
٣. Typogram
٤. Kerning
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید