1397/5/3 ۱۰:۴۹
کلیم کاشانی هم مانند «قدسی» به عوض نظم اشعاری به مناسبت مواقع بااهمیت و مسرتافزا، انعامات گزاف به دست آورد. یک بار بروز «قرانالعیدین» یعنی نوروز و عیدالفطر که همان روز شاهجهان از کشمیر بهاکبرآباد معاودت نموده بود و بر تخت طاووسی که به مخارج یک کرور روپیه فراهم آمده بود، جلوس فرموده و کلیم یک قصیده غرّا در تهنیت عیدین و توصیف تخت مذکور بهحضور سلطان صاحبقران انشاد کرد. مطلع قصیده هذا بهقرار ذیل میباشد:
خجسته مقدم نوروز و غرّة شوال
فشاندهاند چه گلهای عیش بر سر سال
شاهجهان هنرپرور و جوهرشناس بود. این شاهکار شعری وی را قدردانی کرده، پنجهزار و پانصد روپیه بهاو ارزانی داشت.
وقتی سلطان ترکستان بهنام شاهجهان یک مرقومه ایفاد کرده بدین موجب او را هدف اعتراض و ایراد قرار داده بود که او به اسم خود عنوان «شاهجهان» افزوده است، درحالیکه حد و حصر مملکت شاه هند از مرز هند بیرون تجاوز نکرده است. همینکه کلیم از ایرادگیری والی ترکستان آگاهی یافت، او در جواب این خطاب شعر ذیل را سرود که خیلی مُسکِت و معنیخیز میباشد:
هند و جهان ز روی عدد چون برابر است
بر من خطاب شاهجهان زآن مقرر است
شاهجهان از بداهت و سرعت ذهن کلیم خیلی مسرور گشت و این بیت را در جواب مکتوب سلطان ترکستان فرستاد و شاعر مزبور را بهجایزهای خطیر سرفراز فرمود.
چندی بعد کلیم بهسال ۱۰۳۴ هجری مطابق ۱۶۳۹م در مصاحبت شاهجهان بهکشمیر درآمد و از ظرافت و شادابی سبزه و گلهای این سرزمین و از جلوههای طربانگیز این قطعه ارض آنقدر شیفته و سحرزده گشته بود که از شاه موصوف برای بقیه زندگانی خود را آنجا گذراندن تقاضا نمود. شاهجهان خواهش وی را پذیرفت و سرانجام آنجا ماندگار شد و در نظم کردن «شاهنامه شاهجهانی» خود را مشغول کرد تا اینکه همانجا بهسال ۱۰۶۲ هجری مطابق ۱۶۵۱م بهرحمت حق پیوست. کلیم با ظفرخان احسن ربط و قربت میداشت و در ایام اقامت وی در کشمیر ظفر خان او را مورد تقویت و حمایت قرار داد.
قطع نظر از غزلها، کلیم مثنویهای متعدد سراییده است. در خصوص تعریف اکبرآباد قحط دکن، صعوبت راه کشمیر، علاوه بر «پادشاهنامه» که نامکمل مانده، مثنویها دارد و مانند قدسی و میر الهی در تعریف کشمیر هم مثنویی سروده است. ابیات مختص به مدح ظفر خان احسن از یک مثنوی کلیم که درباره تعریف کشمیر گفته شد اینجا نقل میگردد:
چمنپیرای باغ عدل و احسان
جهان خلق، نواب ظفرخان
سحاب لطف او تا شد گهربار
گل است آشفته از همچشمی خار
چو احسانش به حال خلق پرداخت
دل کان و کف دریا تهی ساخت
به حسن خلق او یوسف خریدار
به خاتم داریاش، حاتم سزاوار
مجالس شعری که تحت توجهات ظفرخان احسن منعقد میشد، خیلی جالب و نشاطانگیز میبود. او خود یک شاعری معنیطراز و نازکخیال بود و شعرایی را که توسل به دربار او میجستند، به دلگرمی حمایت میکرد. در بعضی تذکرهها یادآوری شده است که روزی در مجلس ظفرخان، صائب تبریزی و میرزا ابوطالب کلیم سخنسرایی میکردند. در اثنای شعرگویی، ظفرخان پیشنهاد کرد که بیتی در وصف لبی که زخم دندان خورده باشد، مورد فکر سخن قرار باید داد. بهموافقت هدایتخان والامقام اولا کلیم این مطلع را ارتجالا گفت:
زخم دندان خوبتر کرد آن لب پرخنده را
قیمت آری، بیش میباشد عقیق کنده را
جمیع حضار مجلس بر این بیت صدای آفرین بلند کردند. سپس میرزاصائب هم یک بیتی در جواب این نکتهآوری بهقرار ذیل طرح کرد:
باشد به لبش نشان دندان نقشی که به مدعا نشیند
این بیت هم مورد ستایش و تحسین جمله اهل مجلس شد. کلیم را از این جواب صائب تقریبا تحت احساس شکستخوردگی آمد؛ ولی حواس خود را جمع کرد و بلاتأخیر این شعر انشاد کرد:
پیش این جوهریانی که در این بازارند
قیمت رشته فزونتر بوَد از گوهر ما
صائب از شعر مزبور خیلی ناراحت شد و آخرالامر این شعر بدیهه را پیش مجلسیان خواند:
تیرهروزی بین که میخواهد کلیم بیزبان
پیش شمع طور، اظهار زباندانی کند
همینکه این بیت از صائب شنید، کلیم بیحد رنجیده گشت. صائب هم آماده بهنزاع بود؛ ولی سعی صلحجویانه ظفرخان از این فتنه مانع آمد.
کلیم اگرچه در جمله اصناف سخن طبعآزمایی کرده است و بهویژه در مثنویسرایی و قصیدهگویی چیرهدستی او شایسته تحسین میباشد و در این صنوف سخن لزومات واقعهنگاری را بهکمال هنرمندی بهانجام رسانده است. در واقعهنگاری کلیم توصیف طبیعت و تصویر اوضاع و الوان موسمها را هدف سخنگویی قرار داده است. مخصوصا احوال و کوایف صیف و شتا، بهار و خزان، سختی و رنج سفر را بهشیوه مؤثر تبیین نموده است. ولی ویژگیهای هنر سخنسرایی او در صنف غزل خوبتر میدرخشد و اختصاصات غزلهای او مانند غزلهای شعرای معاصر او مبنی بر معنیآفرینی، خیالپردازی، تمثیل، ایجاز، ایهام و غیره میباشد.یکی از غزلهایش مثالا درج ذیل میگردد:
پیری رسید و موسم طبع جوان گذشت
تاب تن از تحمل رطل گران گذشت
وضع زمانه قابل دیدن دوباره نیست
رو پس نکرد هر که از این خاکدان گذشت
درراه عشق گریه متاع اثر نداشت
صد بار از کنار من این کاروان گذشت
طبعی به هم رسان که بسازد به عالمی
یا همتی که از سر عالم توان گذشت
در کیش ما تجرّد عنقا تمام نیست
در بند نام ماند اگر از نشان گذشت
بدنامی حیات دو روزی نبود بیش
آنهم کلیم، با تو بگویم چه سان گذشت:
یک روز صرف بستن دل شد به آن و این
روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت
میر الهی
میر عمادالدین ولد محمود امیر حجت الله حسینی معروف بهمیر الهی اصلا از همدان بود و در اسدآباد مِن مضافات همدان تقریبا به سال ۹۹۴ هجری مطابق ۱۵۸۵ م پا بهعرصه حیات گذاشت. به قصد فراگرفتن علوم فایق و فراتر به سفر شیراز رفت و تخمیناً سه و نیم سال آنجا در تحصیلات اشتغال ورزید. چندی بعد سوی عراق حرکت کرد. میر الهی با فکر و فعالیت نقطویان قربت میداشت و واقعا از خوف مکافات این فکر و عمل کفرآمیز، خود را نجات دادن بهراه کابل و قندهار به سال ۱۰۲۱ هجری بهآگره وارد شد؛ ولی کمی بعد به اسباب ناگزیر از اینجا اجباراً به کابل مراجعت کرد؛ ولی بار دوم به سال ۱۰۲۴ هجری بهآگره ورود کرد.
میر الهی به فضل و کمال آراسته بود و ذوق و قریحه شعری وی را تذکرهنویسان مورد ستایش و تحسین قرار دادهاند.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید