مبانی نظری خوشنویسی در تمدن اسلامی / دکتر حسن بلخاری ـ بخش اول

1397/4/4 ۰۸:۳۵

مبانی نظری خوشنویسی در تمدن اسلامی / دکتر حسن بلخاری ـ بخش اول

در مقاله «تجلی در هنر اسلامی و تجسد در هنر مسیحی و بودایی»۱ و نیز در کتاب نظریه تجلی، در باب شمایل‌گریزی هنر اسلامی۲ در حد توان روشن و اثبات کرده‌ام محوری‌ترین و بنیادی‌ترین اصل حاکم و مطرح در یک دین، شکل‌دهنده کلی مفهوم هنر در آن دین است؛ برای مثال اصل تجسد در الهیات مسیحی، نقش بسیار بارز و تعیین‌کننده‌ای در فرم و معنای هنر مسیحی دارد.

 

 

مقدمه: در مقاله «تجلی در هنر اسلامی و تجسد در هنر مسیحی و بودایی»۱ و نیز در کتاب نظریه تجلی، در باب شمایل‌گریزی هنر اسلامی۲ در حد توان روشن و اثبات کرده‌ام محوری‌ترین و بنیادی‌ترین اصل حاکم و مطرح در یک دین، شکل‌دهنده کلی مفهوم هنر در آن دین است؛ برای مثال اصل تجسد در الهیات مسیحی، نقش بسیار بارز و تعیین‌کننده‌ای در فرم و معنای هنر مسیحی دارد. کما اینکه چنین اصلی در مورد مشارب و مذاهبی چون بودیسم و هندوییسم نیز صادق است؛ اما در تمدن اسلامی بنا به آیه تجلی، هیچ‌گونه جسمانیتی از خدا ارائه نمی‌شود و حضرت موسی(ع) در طلب رؤیتی که لازمه‌اش ظهور حق در جسمانیت است، ناکام می‌ماند: «و لمّا جاء موسى لمیقاتنا و کلّمهُ ربهُ قال رب أرنی أنظُر الیک قال لن ترانی ولکن انظُر الى الجبل فإن استقرّ مکانهُ فسوف ترانی. فلمّا تجلّى ربهُ للجبل جعلهُ دکّا و خرّ موسى صعقا. فلمّا أفاق قال سُبحانک تُبتُ الیک و أنا أوّلُ المُؤمنین: چون موسى به میعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: پروردگارا، خود را به من بنماى تا بر تو بنگرم. فرمود: هرگز مرا نخواهى دید، لیکن به کوه بنگر. پس اگر بر جاى خود قرار گرفت، به‌زودى مرا خواهى دید. چون پروردگارش به کوه جلوه نمود، آن را ریز ریز ساخت و موسى بیهوش بر زمین افتاد و چون به خود آمد، گفت: تو منزهى. به درگاهت توبه کردم و من نخستین مؤمنانم.»۳

همچنین در هیچ کجای دیگر قرآن نیز (به عنوان متن معیار) مفهومی دال بر این معنا وجود ندارد. تنها در یک مورد خداوند از ورای درختی با موسی سخن می‌گوید: «فلمّا أتاها نودی من شاطئ الوادی الأیمن فی البُقعه المُبارکه من الشّجره أن یا موسى إنّی أنا الله رب العالمین: چون به آن [آتش] رسید، از جانب راست وادى در آن جایگاه مبارک از آن درخت ندا آمد که: اى موسى، منم من، خداوند، پروردگار جهانیان.»۴ که شعله‌ور است: «فلمّا جاءها نودی أن بورک من فی النّار و من حولها و سبحان الله رب العالمین: چون نزد آن آمد، آوا رسید که: خجسته [و مبارک گردید] آن که در کنار این آتش و آن که پیرامون آن است و منزه است ‏خدا پروردگار جهانیان.»۵ و موسی(ع) جز کلماتی نمی‌شنود که البته این نوع ظهور، زمینه‌ساز مفهوم نماد در ایده و هنر اسلامی است که در جای دیگر به تفصیل به آن پرداخته‌ام.۶

البته در برخی از آیات قرآن، تشبیهاتی وجود دارد که مبنای ایده و عقیده فرقه گمراهی چون مشبّهه یا مجسمه۷ شده است تشبیهاتی که اگر نیک در آنها بنگریم، صفاتی تجسیمی از خدا در آنها ارائه می‌شود که کاملا مشابه با اجزای کالبدی انسان است؛ مثلا اصطلاحی چون دست خدا در آیه شریفه «یدالله فوق أیدیهم: دست ‏خدا بالاى دستهاى آنان است.»۸ که بالصراحه از دست خدا سخن می‌گوید و یا مسأله عرش و کرسی با آیاتی چون «و کان عرشُهُ على الماء: عرش او بر آب بود»۹ و «وسع کُرسیُّهُ السّماوات و الأرض: کرسى [فرمانروایی] او آسمان‌ها و زمین را در بر گرفته است.»۱۰ که البته هیچ‌کدام از این آیات دال بر مشروعیت عقیده تجسد در تمدن اسلامی نیست؛ زیرا قاطبه متفکران و مفسران مسلمان، این تشبیهات را دارای ماهیتی کاملا تمثیلی می‌دانند. تمثیلی از نوع «فتمثّل لها بشرا سویّا: به [سیمای] بشرى خوش‏اندام بر او تمثل یافت.»۱۱ در هفدهمین آیه از سوره مریم. جبرئیل به روایت این آیت، چون بشری بر حضرت مریم(س) تمثّل می‌یابد و هیچ مفسری این تمثّل را تحقق حضور جبرئیل در کالبد بشری نمی‌داند.

تمثیل و تمّثل به معنای صورت‌نمایی خاصی است که مخاطب، در ایجاد تصویری ذهنی در نفس خویش (برای ادراک معنایی مجرد) فاعلیت دارد و در اصل اوست که چنین تصور و ادراک می‌کند نه اینکه حقیقتا در جهان خارج اصل تمثیل تحقق یافته باشد؛ مثلا اگر بگوییم عیسی(ع) نور است، قطعا این سخن بدان معنا نیست که در عینیت، عیسی نور است، بلکه نور به عنوان یک امر محسوس، هادی روح، در ادراک شخصیتی است که چون نور عمل نموده و روح را روشنایی می‌بخشد؛ به عبارتی در تمثیل از مفاهیم مأنوس در ذهن و روح مخاطب استفاده می‌شود تا یک معنای مجرد مورد ادراک وی قرار گیرد، لیکن در عینیت آنچه به عنوان تمثیل و تشبیه از آن سخن می‌رود، واقعا محقق نمی‌شود؛ همچنان که جبرئیل در عینیت تبدیل به بشر نشد، بلکه مریم(س) او را به صورت بشری ادراک نمود.۱۲

بنابراین از تشبیه مطرح در آیات فوق‌الذکر نیز نمی‌توان تجسد یا تجسم خدا را اثبات کرد. اسلام در این عرصه بنا به آیه تجلی (اعراف،۱۴۳) معتقد به تجلی است و تجلی قوانین خاص خود را دارد. بر این اساس می‌گوییم تجسد، هیچ محوریتی در اسلام ندارد؛ اما به جای آن اصولی چون توحید که بدون تردید بنیادی‌ترین اصل اصیل و رکن رکین دین اسلام است، ماهیت هنر در این تمدن را رقم می‌زند. در مسیحیت بر بنیاد آیات اولیة «انجیل یوحنا»،۱۳ خداوند چون بشر می‌شود («در ابتدا کلمه بود، و کلمه نزد خدا بود، و کلمه خدا بود… و کلمه جسم گردید و میان ما ظاهر شد») و وظیفه هنر، ماندگار کردن این الوهیت بصری است؛ اما در اسلام خداوند تجسد نمی‌یابد، تجلی می‌گیرد و در تجلی اسما و صفات حضرت حق (و نه ذات) در عالم ظاهر می‌شوند و کلمه، رمز مطلق این ظهور است و کلمات، تجلیات ظهوری حضرت او در عالم. از دیدگاه عرفا و حتی حکمای متألّه، عالیترین نوع ظهور، همین ظهور است؛ ظهوری خاص که ذات مطلق هنری مقدس، چون خوشنویسی را در تمدن اسلامی شکل داده و هویت بخشیده است.

 

الف) کلمه، رمز ظهور هستی و خوشنویسی

بر بنیاد آیات قرآن و تاویل و تفسیر حکما و عرفای مسلمان، حق با «کُن» خلق را اظهار و هستی را آشکار نمود. او چون اراده ایجادی کند، می‌گوید باش، پس می‌شود: «اذا قضى أمرا فإنّما یقولُ لهُ کُن فیکون: چون کارى را اراده کند همین‌قدر به آن مى‏گوید موجود شو پس بى‏درنگ موجود مى‏شود.»۱۴ و این همان معناست که در اندیشه شیخ اکبر عرفان اسلامی (محیی‌الدین بن عربی) با مفهوم «سماع» هویت می‌یابد. از دیدگاه او که معتقد است هستی و تکوّن هر چیزی در عالم به سماع امر کُن صورت می‌پذیرد۱۵ هر موجودی از موجودات کلمه‌ای از کلمات‌الله است؛۱۶ زیرا مظهر خارجی کلمه تکوین است۱۷ و این معنا نیز البته متأثر از آیات قرآن است: «قل لو کان البحرُ مدادا لکلمات ربی، لنفد البحرُ قبل أن تنفد کلماتُ ربی و لو جئنا بمثله مددا: بگو اگر دریا براى کلمات پروردگارم مرکب شود پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان پذیرد قطعا دریا پایان مى‏یابد هر چند نظیرش را به مدد [آن] بیاوریم.»۱۸

این کلمات که به تعبیر عبدالرحمن جامی در شرحش بر فصوص‌الحکم سه گونه‌اند: «کلمه‌ای که حروف فعل و تأثیر، یعنی حقایق وجوب را در بر دارد؛ کلمه‌ای که در برگیرندة حروف انفعال یعنی حقایق امکان است، و کلمه‌ای که برزخی است؛ یعنی هم حروف حقایق وجوب را در بر دارد و هم حروف حقایق امکان را و در حد فاصل میان وجوب و امکان قرار دارد و این کلمه همان حقیقت انسان کامل است»۱۹ در رأس خویش کلمه الله را دارند که بسیار بلندمرتبه است: «و کلمه الله هی العُلیا: کلمه خداست که برتر است.»۲۰ و پیامبرانی که به نص صریح قرآن کلمات اویند: «إنّ الله یُبشّرُک بکلمه منهُ اسمُهُ المسیحُ عیسى ابن مریم وجیها فی الدنیا و الآخره و من المقرّبین: [یاد کن] هنگامى [را] که فرشتگان گفتند اى مریم، خداوند تو را به کلمه‏اى از جانب خود که نامش مسیح عیسى ‏بن ‏مریم است، مژده مى‏دهد، در حالى که [او] در دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان [درگاه خداست.»۲۱ و دقیقا از همین روست که ابن‌عربی در فصوص‌الحکم، تمامی پیامبران را کلمه خوانده (کلمه آدمیه، کلمه نوحیه، کلمه اسحاقیه و…) و در رأس تمامی آنها انسان کامل یا حقیقت محمدیه را قرار داده است. حقیقتی که تمامی صفات الهی در او تجلی کرده۲۲ و در تداوم تشبیهات حقایق عالم با کلمه و کتاب در حکمت و عرفان اسلامی، شگفت اینکه انسان کامل خود کتاب مختصری است از ام‌ّالکتاب.۲۳

مختصر اینکه عالم، کتاب مُبین حق و عرصه ظهور کلمات خداوند است کلماتی که در عالم خارج تحقق می‌یابند هرچند مجرمان و کافران را خوش نیاید: «و یُحق الله الحقّ بکلماته ولو کره المجرمون: خدا با کلمات خود حق را ثابت مى‏گرداند هر چند بزهکاران را خوش نیاید.»۲۴ و البته کلماتی که پیامبران خدا نیز بدان‌ها امتحان می‌شوند: «و إذ ابتلى ابراهیم ربهُ بکلمات: چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى آزمود و وى آن همه را به انجام رسانید».۲۵

بنابر این کلمه در اسلام شرافتی یافت که منزلت و قابلیت نزول روح پاک حق در قالب خود را داشت و محتمل به همین دلیل، تنها یادگار حضرت حق در میان بشر، کلماتی آسمانی، موزون و آهنگین گردید به نام قرآن. قرآنی که بر بنیاد کلمه و در صورت کتاب ظاهر گردید، همان کلمه عیسویان در ابتدای انجیل یوحنا، اما نه در صورت پوست و گوشت و استخوان که در قالب کلمه. هنر اسلامی در گام نخستین خود عهده‌دار تزیین و تجلی جمالی این کلمه و کلمات منبعث از آن شد تا دلالتی باشد بر سرّ شرافت و قداست خوشنویسی در اسلام.

در این کتاب آسمانی که کتاب ملفوظ هستی یا کتاب مبین است نه تنها کلمه بل حتی ابزاری که کلمات را می‌نگارند، چنان شرافت می‌یابند که منزل سوگند حق واقع می‌شوند: «ن والقلم و ما یسطرون: نون، سوگند به قلم و آنچه مى‏نویسند.»۲۶ و این معنا البته در احادیث و روایاتی که مرجع دوم اندیشه اسلامی پس از قرآن محسوب می‌شوند ظهوری گسترده‌تر دارد. اولین چیزی که حق تعالی خلق می‌کند، قلم است تا بنگارد آنچه بر موجودات و کائنات می‌رود تا به ابد۲۷ و جنس این قلم از نور است۲۸ و نگارندة همه موجودات عالم تا روز قیامت.۲۹

تعمق در فرهنگ اسلامی نشان می‌دهد تقدس فوق‌العاده مفاهیمی چون کلمه، کتاب، قلم و نیز شانیت قرآنی و عرفانی حروف که به عنوان مثال در این روایت از پیامبر اکرم(ص) ظهور دارد که به برخی از کاتبانشان می‌فرمود: «ألق الدّواه و حرّف القلم و انصب الباء و فرّق السّین و لا تُعوّر المیم و حسّن الله و مُدّ الرّحمن و جوّد الرّحیم و ضع قلمک على أُذُنک الیُسرى فإنّهُ أذکرُ لک»۳۰ و به‌ویژه این روایت: «یا محمد فأخبرنی أیُّ شئ مُبتدأُ القُرآن و أیُّ شئ مُؤخّرُه؟»‏ قال: «مُبتدؤُهُ بسم الله الرّحمن الرّحیم و مُؤخّرُهُ أبجد.» قال: «ما تفسیرُ أبجد؟» قال: «الألفُ آلاءُالله، و الباءُ بهاءُالله، و الجیمُ جمال‌الله، و الدّالُّ دینُ‌الله و إدلالُهُ على الخیر، هوّز الهاویه، حُطّی حُطوطُ الخطایا و الذنوب، سعفص صاعا بصاع حقّا بحقّ فصّا بفصّ یعنی جورا بجور، قرشت سهمُ الله المُنزلُ فی کتابه المُحکم»۳۱ نگارش متن مقدس را از چنان عظمتی برخوردار نمود که نگارش جمیل و زیبای آن نخستین و مهمترین عرصه تجلی روح زیبایی‌شناسانه تمدن اسلامی گردید.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- ر.ک به نشریه سروش اندیشه، سال اول شماره دوم بهار ۱۳۸۱ صص۱۶۸ـ ۱۷۸

۲- نظریه تجلی، در باب شمایل‌گریزی هنر اسلامی، حسن بلخاری، نشر دفتر فرهنگ اسلامی ۱۳۹۴

۳- اعراف، ۱۴۳

 4-  قصص،۳۰

 ۵- نمل، ۸

۶- در کتاب در حال انتشار «نظریه تجلی در تبیین ماهیت هنر اسلامی».

۷- نویسندگان ملل و نحل از گروهی از مسلمانان به عنوان مشبّهه و مجسّمه یاد کرده‏اند. این گروه و فرقه خداوند را به موجودات جسمانی، تشبیه می‏کنند و برایش دست و پا و دیگر اعضای موجودات جسمانی را قرار می‏دهند. مجمسه به معنای اعتقاد به جسمانی بودن خداوند است. رک: فصل هشتم از کتاب الفرق بین الفرق، اثر ابومنصور عبدالقاهر بغدادی، به اهتمام دکتر محمدجواد مشکور، انتشارات اشراقی، چاپ سوم: ۱۳۵۸٫

۸- فتح،۱۰٫

۹- هود، ۷٫

۱۰- بقره، ۲۵۵

 ۱۱- مریم، ۱۷٫

۱۲- نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، عبدالرحمن جامى، ص۵۵ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش

۱۳- «در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود. همان در ابتدا نزد خدا بود. همه چیز به واسطه او آفریده شد و به غیر از او چیزی از موجودات وجود نیافت. در او حیات بود و حیات نور انسان بود… او آن نور حقیقی بود که هر انسان را منور می‌گرداند و در جهان آمدنی بود. او در جهان بود و جهان به وسیله او آفریده شد و جهان او را نشناخت. به نزد خاصان خود آمد و خاصّانش او را نپذیرفتند؛ و اما به آن کسانی که او را قبول کردند، قدرت داد تا فرزندان خدا گردند، یعنی به هر که به اسم او ایمان آورد، که نه از خون و نه از خواهش جسد و نه از خواهش مردم، بلکه از خدا تولد یافتند. و کلمه جسم گردید و میان ما ظاهر شد، پر از فیض و راستی؛ و جلال او را دیدیم؛ جلالی شایسته پسر یگانه پدر.» انجیل یوحنا، باب اول

۱۴- مریم، ۳۵٫

۱۵- الفتوحات المکیه (۱۴ جلدى)، محیى الدین ابن عربى، ج۳، ص۱۹۴، چاپ دوم، مصر، ۱۴۰۵ق

۱۶- همان (۴ جلدى)، ج۴، ص۱۶۷، دار صادر، بیروت.

۱۷- إن کان کل موجود من الموجودات کلمه من کلمات‌الله لأنه المظهر الخارجی لکلمه التکوین. فصوص الحکم، محى‌الدین ابن عربى، تعلیقات ابوالعلاء عفیفی انتشارات الزهرا، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش، ص۴ همچنین تفسیر عبدالرحمان جامی نیز در این باب جالب توجه است: موجودات را از آن سبب «کلمات» خوانند که مشابهتى دارد به کلمات لفظیه انسانیه؛ چه، اعیان موجوده عبارت است از تعیّنات واقعه در نفس رحمانى ـ که عبارت از انبساط وجود و امتداد اوست به سبب مرور او بر مراتب چنان‌که کلمات لفظیه عبارت است از تعیّنات واقعه در نفس انسانى به واسطه مرور او بر مخارج. نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص۸۴، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تهران، چاپ دوم: ۱۳۷۰ش.

۱۸- کهف، ۱۰۹.

۱۹- شرح فصوص الحکم، عبدالرحمن جامی ص۲۴ افست از روی چاپ سنگی، مطبع دخانی: بلده فیروز پور شهر ۱۹۰۷ به نقل از حکمت و هنر در عرفان ابن عربی نصرالله حکمت، ص۲۱۶، نشر فرهنگستان هنر ۱۳۸۴

۲۰- توبه،۴۰٫

۲۱- آل‌عمران، ۴۵

۲۲- فصوص الحکم، التعلیقه، ص۴٫

۲۳- نقدالنصوص، متن، ص۹۸

۲۴- یونس، ۸۲٫

25- بقره، ۱۲۴

26- قلم، ۱.

۲۷- و عن عُباده بن الصّامت قال سمعتُ رسول‌الله(ص) یقولُ: انّ أوّل ما خلق الله القلمُ فقال لهُ اکتُب فجرى بما هو کائنٌ الى الأبد. بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏۵۴، ص۳۷۵

۲۸- عن معاویه بن قُرّه عن ابیه قال قال رسول‌الله(ص): ن والقلم و ما یسطُرون قال لوحٌ من نورٍ و قلمٌ من نورٍ یجری بما هو کائنٌ الى یوم القیامه. همان

۲۹- و عن ابن عباسٍ قال انّ الله خلق النّون و هی الدّواه و خلق القلم فقال اکتُب قال و ما اکتُبُ قال اکتُب ما هو کائنٌ إلى یوم القیامه و از نور ساطع: و عنهُ قال قال رسول‌الله(ص) النّونُ اللوحُ المحفوظُ و القلمُ من نورٍ ساطع٫ همان

۳۰- بحارالانوار، ج‏۹، ص۳۳۸

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: