1397/2/30 ۱۳:۴۹
درباره محمدابراهيم باستانى پاريزى - متولد ۱۳۰۴ روستاى كوچك پاريز(امروزه شهر است) بين سيرجان و رفسنجان. - ۱۳۲۵عزیمت به تهران و ادامه تحصیل در دانشسراى عالى تهران - پايان سال ششم ادبى در دبيرستان رشديه تهران و همكارى با مطبوعات - از سال ۱۳۳۰ تا سال ۱۳۳۷ معلم و مدير در دبیرستانهای كرمان
درباره محمدابراهيم باستانى پاريزى
- متولد ۱۳۰۴ روستاى كوچك پاريز(امروزه شهر است) بين سيرجان و رفسنجان.
- ۱۳۲۵عزیمت به تهران و ادامه تحصیل در دانشسراى عالى تهران
- پايان سال ششم ادبى در دبيرستان رشديه تهران و همكارى با مطبوعات
- از سال ۱۳۳۰ تا سال ۱۳۳۷ معلم و مدير در دبیرستانهای كرمان
- سال ۱۳۳۷ بازگشت به تهران و شروع دوره دكترى تاريخ در دانشگاه تهران
- سال ۱۳۴۹ عزيمت به اروپا (چندين كتاب از او در همين سال منتشر میشود.)
- باستانی پاریزی صبح روز سهشنبه پنجم فروردین ۱۳۹۳ پس از یک ماه بیماری کبد در بیمارستان مهر تهران دیده از جهان فروبست و طبق وصیت خود در قطعه ۲۵۰ بهشتزهرا در کنار همسرش به خاک سپرده شد.
برخى از مهمترین آثار او عبارتند از:
پيغمبر دزدان (۱۷ بار تجديد چاپ شده است) حماسه كوير، ناى هفتبند، سياست و اقتصاد صفوى، آسياى هفتسنگ و...
با آوردن نامش در هر محفل و نقلى حتماً حضار ياد كرمان میافتند. مثل همين حالا! بااینحال او تنها عاشق كرمان و مردم آن منطقه نيست. به گواهى مرحوم دکتر زریاب، مدرس فلسفه تاريخ و مدير گروه سالهای نهچندان دور گروه تاريخ دانشگاه تهران، دكتر محمدابراهيم باستانى پاريزى علاوه بر كرمان عاشق ايران و مردم آن نيز هست. «كسى نمیداند كه در ذهن باستانى، ايران اصل است يا كرمان؟ پاريز فرع است يا كرمان؟ و اگر كسى به اوضاع جهان واقف نباشد و فقط نوشتههای باستانى پاريزى را بخواند، خيال خواهد کرد كه كرمان دل ايران است و پاريز دل كرمان.»
پس اگر بگوييم كه باستانى پاريزى تاريخ را از «برج عاج» و گوشه انزوايش بيرون كشانده و آن را در دسترس مردمى كه مایهای از سواد دارند گذاشته است و به تعبير ديگر مسائل و مباحثى كه مرده و بیجان پنداشته میشدند با نفس مسيحايى نويسندگى خود، جان بخشيده و جزو مسائل «عام البلواى» روزانه كرده است، سخنى به گزاف نگفتهایم. خود دكتر باستانى در جايى مینویسد: «تمام هنر من اين است كه تاريخ را از قصرهاى مجلل پادشاهان به خرابههای كاهگلى مردم آوردم.» (نقل به مضمون) و راست میگوید. به قول همان مرحوم دکتر عباس زرياب پر غلط نيست اگر بگوييم كه او تاريخ را از صورت دارويى تلخ به شكل گوارشى مطبوع و لذتبخش درآورده است و همين عمل را بهطور خاص درباره تاريخ كرمان انجام داده است.»
و به همت اوست كه مردم ايران بهوسیله او نه تنها كرمان و تاريخ اش را میشناسند بلكه با مصائب و مسائل كرمان در طول تاريخ و در حال حاضر آشنا شدهاند و نام عده زيادى از مردم كرمان كه از محدوده شهر و تاريخ آن پاى بيرون ننهاده بودند به همت قلم تواناى باستانى پاريزى شهرتى جهانگير پيدا کردهاند و يكى از تواناییهای نويسندگان بزرگ همين است كه اشخاص گمنام را از گوشه گمنامى درآورند و لباس شهرت و نامآوری بر آنها بپوشانند.
باستانى پاريزى خود علت علاقه و نگارش هميشگى و دائمى از نام وطن را اين چنين توضيح میدهد: «اين البته علتش روشن است. حب ديار است كه قلب مرا لبريز از شعف و شوق ساخته است ـ كه كرمان است و خاكش دامنگیر.»
محمدابراهيم باستانى پاريزى كيست؟ استاد درباره خود چنين مینویسد: «من تاكنون بيش از ۵۵ كتاب نوشتهام و بعضى از آنها پنج، شش بار و يكى از آنها ـ پيغمبر دزدان ـ ۱۷ بار تجديد چاپ شده است ـ و بنابراين ديگر اگر كتابى هم چاپ میکنم احتمالاً عقدهای در خود نخواهم داشت.» و سؤال بعدى با خواندن اين عبارات مسلماً اين خواهد بود كه چطور كسى میتواند اين مقدار اثر تأليفى و تحقيقى داشته باشد. يكى از يكى شیرینتر و خواندنیتر؟
دكتر پاريزى خود مینویسد: «بعضى از کتابهای جديد من، از شكم کتابهای گذشته خارج شده است. ـ يا بهعبارتدیگر بعضى از کتابهای من زايمان کردهاند ـ كتاب تازه از شكم درآوردهاند. مثلاً كتاب «خود مشتمالی» اول يك مقاله بود در كتاب «اژدهاى هفتسر» و بعد از شكم آن كتاب درآمد و خود كتاب جداگانه شد. هم چنانكه «شاهنامه آخرش خوش است» اول فصلى بود از كتاب ناى هفتبند. يا كاسه كوزه تمدن ـ مقالهای گمنام بود ـ در گوشه مار در بتكده كهنه، آن مار تخم گذاشت و كاسه كوزه تمدن از دنبالهاش از پوست بيرون آمد.
دکتر محمدابراهیم باستانى پاريزى، حالا ۷۸ ساله است. گرچه خودش دريكى از مقدمههای کتابهایش به بهانه ۷۷ سالگیاش مینویسد: «من درواقع يك جوان ۱۴ سالهام. زيرا در ۱۳۰۴ شمسى به دنيا آمدهام و اينك درست ۷۷ سال دارم كه برابر است با دو هفت = ۷+۷ كه میشود چهارده و امسال اگر اين قران دو هفته را پشت سر بگذارم، به قول پاریزیها «سك مت» (معجزه) کردهام. من اكنون يك جوان دو هفته شدهام ـ آنطور كه سعدى گفته: «دو هفته میگذرد، كان مه دو هفته نديدم/ به جان رسيدم از آن تا به خدمتش برسيدم.»
و اما زندگى استاد. چيز چندانى نمیتوان نوشت الا اينكه به نوشتههای خودش بسنده كنيم. چون ايشان نه مثل خیلیها، «عشق مصاحبه» اند و دائماً با روزنامهها كلنجار میروند و نه خيلى اهل شهرت و نام.
با اين حال در مقدمه كتاب «گذر زن در گدار تاريخ» كه يكى از آخرين آثارش هم هست مینویسد «من اينك ۷۷ ساله شدهام و اتفاق است كه ۵۵ كتاب نيز تا امروز چاپ کردهام: دو عدد دورقمی مشابه مزدوج...»
همانطور كه پیشازاین نوشته شد پاريزى متولد سال ۱۳۰۴ در روستاى كوچك پاريز كه حالا براى خودش شهرى است، بين سيرجان و رفسنجان به دنيا آمد تا پنجم ابتدايى را در همان روستا خواند. درباره كلاس پنجم و یازدهسالگیاش مینویسد «سال پنجم دبستان را در مدرسه پاريز میخواندم. سال خشکسالی بود. قطعه شعرى گفته بودم كه: «بيا اى برف و باران خداوند/كه تا خلق خدا باشند خرسند.» و آخر آن اظهار معلومات ادبى و تاريخى و جغرافيايى كرده بودم كه: «بيا تا آبها از كوه درآيد/ ولو طوفان قوم نوح آيد.» لازم به تذكر نيست كه به خاطر غلط بودن قافيه ـ لابد ـ آن سال خدا بارانى نفرستاد و كوه و دشت و صحرا خشك و بیروح ماند!»
استاد كلاس ششم را هم در همان پاريز میخواند و علیرغم ذوق و استعدادش مجبور به ترك تحصيل میشود و نزد پدر تحصيلاتش را ادامه میدهد و در سال ۱۳۱۸ بار ديگر عازم سيرجان میشود تا تحصيلاتش را ادامه بدهد و پس از گذشت ۳ سال باز هم وقفهای در ادامه تحصيل اش به وجود میآید و بعد از آن به دانشسراى مقدماتى كرمان میرود و بعد از دو سال تحصيل در دانشسرا در امتحانات پايانى شاگرد دوم میشود و در سال ۱۳۲۵ به تهران میآید و در دانشسراى عالى تهران ادامه تحصيل میدهد و سال ششم ادبى آن زمان را در دبيرستان رشديه تهران به پايان میبرد و همكارى جدیاش با مطبوعات را از همين زمان آغاز میکند.
خود استاد درباره آن سالها مینویسد: «۲۲ سالگى (۱۳۲۶) در مدرسه شيخ عبدالحسين تهران حجره داشتم و در كلاس ششم ادبى مدرسه مروى شاگرداول شدم كه عكس من هم در روزنامه ترقى چاپ شد. مقالات و اشعارم بيشتر در روزنامههای خاور و پولاد و ترقى به چاپ میرسید و بعضاً در خواندنیها نقل میشد.»
پس از اين سال هاست كه دكتر پاريزى وارد دانشگاه میشود و در دانشكده ادبيات فارسى دانشگاه تهران مشغول به تحصيل میشود سپس در رشته تاريخ ادامه تحصيل میدهد و پس از پايان دوره ليسانس به كرمان بازمیگردد و در دبیرستانهای كرمان مشغول به كار میشود و در همين ايام ازدواج میکند.
درباره آن سالها مینویسد: «با همسر گرانقدرم، حبيبه خانم حايرى در سال ۱۳۳۳ در كرمان آشنا شدم و ازدواج كردم و بهجای ايشان مديريت دبيرستان بهمنيار را بر عهده گرفتم. اين زن در تمام مراحل زندگى همراه و مشوق من بود و از بسيارى از حقوق خود صرفنظر كرد تا من توانستم اندكى بيش از ۵۵ جلد كتاب و كمى كمتر از هزار مقاله بنويسم...» و پس از سالها زندگى همسرش در پنجم شهريور ۱۳۷۹ در سن ۷۵ سالگى او را ترک میکند و به قول حافظ: خويش آسوده شد و كار مرا مشكل كرد... همسر فقيد خود را در بهشتزهرا به خاك سپردم و صبحهای جمعه اغلب، من و فرزندم حميد و عروسم دردانه و نوههایم مانى و ماهان و ... بر مزار او فاتحهای میخواندیم.»
دكتر پاريزى تا سال ۱۳۳۷ مديريت و تدريس در دبیرستانهای كرمان را ادامه میدهد و در عين حال قلم هم از دستش نمیافتد. «۳۳ سالگى (۱۳۳۷) در كنكور دوره دكترى تاريخ قبول شدم و از مديريت دبيرستان بهمنيار استعفا داده و با موافقت همسرم، به تهران ـ اداره موزه ايران باستان ـ انتقال يافته و سال بعد در مجله دانشكده ادبيات دانشگاه تهران به غلطگیری پرداختم. مجله «هفتواد» را يك سال پيش از آن در كرمان منتشر میساختم. يك مقاله من در هفتواد كرمان اين عنوان را داشت: «درين شهر، همه راهها به بنبست ختم میشود.» دكتر پاريزى ده سال تمام را علاوه بر تدريس در دانشگاه بهعنوان مدير مجله دانشكده ادبيات دانشگاه تهران پشت سر میگذارد تا اينكه در ۴۴ سالگى و در سال ۱۳۴۸ به دعوت انجمن ايران و آمريكا در اصفهان، يك سخنرانى در باب اقتصاد صفويه ايراد میکند. همان سخنرانى مايه اصلى كتاب سياست و اقتصاد عصر صفويه شد كه تاكنون پنج بار به چاپ رسيده است. در مقدمه همان كتاب درباره سخنرانى نوشته است،» سخنرانى چيزى نيست، جز اينكه معمولاً آدم، طى بيست، سى سال نان و پنير و انگور خوردن، چيزهايى میاندوزد و میآموزد و بعد همه آنها را در ازاى يك شكم پلو، در يك ساعت تحويل مستمعين خوش دهان ـ به قول مولانا ـ يا نظر پاك خطاپوش خوانندگان ـ به قول حافظ ـ میدهد.» در سال ۱۳۴۹ براى فرصت مطالعاتى و تحقيق به اروپا میرود و در همين سال چند كتاب از ايشان چاپ میشود. ده سال بعد يعنى در سال ۱۳۵۹ به عضويت هيأت تحريريه تاريخ تمدنهای آسياى مركزى در يونسكو انتخاب میشود و ده سال تمام را هر ۱۵ روز براى شركت در هيأت تحريريه به پاريس میرود «بحمدالله سه چهار جلد از آن كتاب، چاپ شده و به فارسى نيز ترجمه شده است.»
گرچه در سالهای پس از آن يكى از کتابهای وى بنام «آفتاب زرين فرشتگان» كه دستمایه اصلیاش سخنرانى است و او در سال ۱۳۶۶ در دانشگاه امام صادق در خصوص «سياست در سیاستنامه» ايراد میکند، «به قول آنها ماكارونى و به قول بعضیها خمير» میشود. «درست ۳۰ سال بعد از آنكه چاپ سوم ذوالقرنين يا كوروش كبير، در زمان شاه، براثر يك سوءتفاهم خمير شد.»
سخن را با نوشتارى از مرحوم زرياب درباره باستانى پاريزى آغاز كرديم و شايد بهتر باشد كه با سؤال و جوابى كه او درباره اين پير تاريخ و تاریخنویس هميشه جوان میکند به پايان ببريم. او میپرسد «آيا تاريخ براى باستانى پاريزى ابزارى است براى اظهار قريحه درخشان او در نويسندگى و يا نويسندگى در نظر او خادم تاريخ است؟»
و خود پاسخ میدهد كه «به نظر من تاريخ براى پاريزى فینفسه چندان اهميتى ندارد و اهميتش آنگاه است كه نمايانگر وضع حاضر و مبين دنياى معاصر باشد... اگر تاريخ براى عده كثيرى از افراد مملكت ما امرى ملالآور و بیفایده باشد، باستانى پاريزى توانسته است اين زنگ ملال را [بهزعم من باقلم استادانه و شيوايش] از چهره تاريخ بزدايد.» شايد به همين خاطر است كه خوانندگان او ناگهان متوجه میشوند كه چگونه اين نويسنده بزرگ با لطایفالحیل و زرنگیهای خاص خود، او را در ميان معركه تاريخ رها كرده است و چطور نامهای نامأنوس تاريخى و اسامى دور از ذهن جغرافياى تاريخى، بیآنکه خودخواسته باشد، ناگهان در مغز او جايى گرفته است؟»
به قول دكتر زرياب اگر مردم كرمان تاكنون به مردانى چون ميرزا آقاخان كرمانى و شيخ احمد روحى و افضل الملك افتخار میکردند، پس از اين نام باستانى پاريزى نيز در لوحه افتخارات كرمان و ديباچه مشاهير آن ياد خواهد شد. نام پاريز كه تاكنون، حتى بر بعضى از كرمانيان هم نامى ناشناخته بود، در ميان همه كسانى كه فارسى میدانند و میخوانند نامى شناخته شده خواهد بود.
برخلاف عمدهٔ کتابهای تاریخی که اغلب نثری سرد و سنگین دارند، بیشتر نوشتههای تاریخی باستانی پاریزی پر از داستانها و ضربالمثلها و حکایات و اشعاری است که خواندن متن را برای خواننده آسانتر و لذتبخشتر میکند.
بهعلاوه کتابهای باستانی پاریزی معمولاً پاورقیهای بسیار مفصلی دارند که گاهی از خود متن هم مفصلتر است.
- این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشننامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد 1290 تا 1330 خورشیدی میپرداخت. بخشی از این پروژه سال 1383در قالب کتاب منتشر شده است.
منبع: انسان شناسی و فرهنگ
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید