1397/2/30 ۱۳:۳۴
علامه سيد جلالالدین آشتيانى از علماى بنام حوزه فلسفه و معرفت دينى است. اهتمام او در نگارش تاريخ فلسفه و عرفان اسلامى بعد از ملاصدرا و توجه به متون باقى مانده از آن دوران، به حفظ و احياى بخش مهمى از گنجينه متون حكمان معرفت و فلسفه اسلامى منجر شده است.......
- متولد ۱۳۰۴ آشتيان اراك
- شاگرد بزرگانى چون آیتالله شهيد صدوقى، شيخ مهدى مازندرانى، علامه سید محمد طباطبايى ( ۵ سال ) و آیتالله رفيعى قزوينى و آقا میرزا احمد آشتيانى.
- ۱۳۳۸ ورود به دانشگاه مشهد بهعنوان مدرس رشته فلسفه و تصوف اسلامى و تأليف کتابهایی چون هستى از نظر عرفان و فلسفه
- ۱۳۳۹ شرححال و آرا فلسفى ملاصدرا
- ۱۳۴۳ شرح مقدمه قيصرى برفصوص الحكم
- ۱۳۶۶ تفسير سوره توحيد
- ۱۳۶۹ شرح بر زادالمسافر ملاصدرا
- ۱۳۵۳ شرح فصوص الحكم فارابى
علاوه بر آن ميزان تصحيحات ايشان بالغ بر ۳۵ مجلد قطور است. برخى از آنهاعبارتاند از: شرح و تصحيح مبدأ و معاد ملاصدرا، شرح و تصحيح رسائل فلسفى ملاصدرا، شرح اصول المعارف ملاحسين فيض، قرة العيون ملامهدى نراقى، شرح تعهيد القواعد صدرالدين محمد تركه، شرح زادالمسافر ملاصدرا، تصحيح شواهد الربوبيه ملاصدرا، تصحيح اللمعة الدلهية ملامهدى نراقى، شرح مقدمه قيصرى بر فصوص الحكم محى الدين ابن عربى و …
علامه سيد جلالالدین آشتيانى از علماى بنام حوزه فلسفه و معرفت دينى است. اهتمام او در نگارش تاريخ فلسفه و عرفان اسلامى بعد از ملاصدرا و توجه به متون باقیمانده از آن دوران، به حفظ و احياى بخش مهمى از گنجينه متون حكمان معرفت و فلسفه اسلامى منجر شده است. آنان كه محضر عالیقدر اين استاد گرانمایه را حتى در جلسهای كوتاه، درك كرده باشند، جملگى بر صفاى باطن، جلاى نفس و حضور پر از معنا و معنويت او اتفاقنظر دارند.
میگویند فلسفه دوست داشتن حقيقت است و فيلسوف عاشق آن و حقيقت چون الماسى است كه شرارههایش نه فقط يك زاويه، كه تمام زندگى آدمى را با شعاع نافذش منور میسازد. از طرف ديگر نياز به فلسفه از آن روست كه فلسفه، خميره ازلى انسان و خرد جاودان است. شايد به همين خاطر هم هست كه بزرگان فلسفه، ابرمردانى هستند بى مدعا كه بيش از آنكه حرص آب داشته باشند جوياى تشنگى هستند و هم از اين روست كه نامشان در هميشه تاريخ ماندگار است و خدماتشان براى نسلهای متمادى به يادگار.
در این ميان فلسفه اسلامى توانسته است از آغاز اوجگیری و تكاملش تاكنون خدمات ارزندهای را به انسان امروزى ارائه كند و بزرگداشت بزرگان آن، بزرگداشت تفكر و ميل به كمال انسان است. حكيم عالیقدرسید جلال آشتيانى را بايد از حكيمان و شارحان برجسته عرفان نظرى روزگاران امروز دانست و بدون شك او تنها شارح و مورخ حكمت و عرفان نيست بلكه انديشمندى است كه متذكر عهد ما با فلسفه است.
در توصيف خدمات ارزنده او شايد اغراق نباشد اگر بنويسم او کشفالمحجوب كرده و با درنگذشتن از سنت «گذشته» توانسته است غبار نسخ را از ميراث فلسفى ايران و اسلام بزدايد و بهحق، كوشش ايشان در سنت پژوهى، زواياى ناگشوده اى از اين حكمت را كه هنوز درباره آن به جديت انديشه نشده بود گشود. فیالواقع كاشف اين ناكجاآباد بدون شك علامه سید جلالالدین آشتيانى هست و خواهد بود.
استاد علامه سید جلالالدین آشتيانى، شارح بزرگ حكمت و عرفان در عصر ما، به سال۱۳۰۴ هجرى شمسى در شهرستان آشتيان از توابع اراك به دنيا آمد و مقدمات علوم اسلامى را در اين شهر خواند و سپس عازم حوزه علميه قم گرديد. او در آنجا نزد آیتالله شهيد صدوقى و برخى بزرگان ديگر کتابهایی چون «مغنى »، «مطول»، «شرح لمعه»، «رسائل» و «مكاسب» را خواند و سپس به توصيه مرحوم آقاميرزامهدى آشتيانى، «شرح منظومه» و «شوارق » را نزد شيخ مهدى مازندرانى فراگرفت و پنج سال تمام در دروس «كفايه» فلسفه و تفسير علامه سید محمدحسین طباطبايى حضور يافت و آنگاه مدتى مديد نيز فلسفه و عرفان را نزد آیتاللهسید ابوالحسن رفيعى قزوينى و آقاميرزااحمد آشتيانى دوره كرد. در شأن مقام آیتالله آقاميرزاابوالحسن رفيعى همين بس كه علاوه بر تأليفاتى در فقه، اصول، تفسير، فلسفه و عرفان، شاگردان برجستهای نيز تربيت و تحويل جامعه اسلامى داد كه در طليعه آنها، امام خمينى (قدس سره) قرار دارد. از ديگر شاگردان آن فقيد میتوان به افرادى چون شيخ محمدحسين اويسى، شيخ حسن حسنزاده آملى، نظامالدین الهى قمشهای، دكتر حسين نصر و... اشاره كرد.
علامه آشتيانى پس از فراغت از تحصيل و پس از آغاز زندگى دانشگاهى خود در دانشگاه مشهد علاوه بر تدريس دروس فلسفى و عرفانى در سطوح كارشناسى، كارشناسى ارشد و دكترا، تحقيقات دامنهداری را در اين زمينه آغاز كرد كه يكى پس از ديگرى بهصورت مقالات و كتب مختلف منتشر شد. ارزش كارى اين استاد زمانى آشكارتر میشود كه بدانيم ايشان زمانى انتشار مقالات تحقيقى خود را درزمینهٔ فلسفه و عرفان اسلامى آغاز كردند كه دامنه اين تحقيقات در ايران به وسعت امروزى نبود و حتى دانشجويان دانشگاه و طلاب حوزههای علميه هم بهشدت امروز توجهى به تحصيل فلسفه و عرفان اسلامى نشان نمیدادند. بااینحال استاد آشتيانى با انتشار مقالات و كتب فلسفى و عرفانى خود موجب تجديد و ادامه حيات فعال و پوياى تحقيقات فلسفى شدند و در رونق و پیشرفت آن سهمى بسزا و غیرقابلانکارداشتهاند.
نظر استاد آشتيانى درباره جايگاه فلسفه و حكمت شايد گوياى تمام آن چيزى باشد كه از آن تحت عنوان «غربت فلسفه» ياد میکنند. ايشان دراینبارهمیگوید: «هرگز حكمت از علومى كه عالمگیر باشد نبوده است و نخواهد بود و تعليم و تعلم آن اختصاص به خواص دارد. علمى كه خاص خواص است محتاج به شنوندگان ميليونى نيست. اگر گوشى تاب شنيدن مباحث توحید و شئون خاص توحيد از قبيل صفات الهيه و احاطه قوميه حق و سريان حقيقه الحقايق در مظاهر خلقيه و مباحث خاص معاد و نشأت بعد از موت و لزوم تهذيب نفس از رذايل و تحليه و آرايش آن به فضائل اخلاقى، نداشته باشد مثنوى مولوى خودمان تكليف او را معين كرده است. گوش خر بفروش و ديگر گوش خر/ كاين سخن باور ندارد گوش خر. آنهایی كه در مباحث برهانى و مبانى عرفانى شك دارند و از برهان گريزان يا از جاهلانى هستند كه استعداد و فهم مسائل لطيف و دقيق را فاقدند و خود نمیفهمند كه نمیفهمند و يا محضر استاد متضلع را درك نکردهاند و يا از آن طایفهاند كه صرفاً ذوق و استعداد و درك علوم ادبى و تاريخ و علومى از اين سنخ را واجدند ولى فاقد قريحه خاص حكمت متعاليه و ذوقيات و عرفانيات اند، اين نوع از خلق بهتر است دنبال مطلوب خود بروند…»
استاد آشتيانى تاكنون بيش از هفتاد مقاله و كتاب در خصوص عرفان و فلسفه تأليف کردهاند كه اول بار در سال ،۱۳۳۸ اولين مقالهشان در يكى از مجلات فلسفى به چاپ رسيد و از اوايل دهه ۱۳۴۰ مقالات و نظراتشان در مجلاتى چون «راهنماى كتاب»، «وحيد» ، «معارف اسلامى» و نشريه دانشكده الهيات مشهد، كيهان انديشه و فصلنامه وقف ميراث جاودان به چاپ رسيده است. موضوعات اين مقالات را میتوان به سه دسته تقسيم كرد. دسته اول عبارتاند از شرححال علماى بزرگى نظير: «سيد محمدکاظم عصار»، «سيد احمد تهرانى»، «حاج ملاهادى سبزوارى»، «ملامهدى نراقى »، «حاج ميرزا سید محمدحسین طباطبايى»، «ميرزا سيد حسن بجنوردى» و …
دسته دوم عبارتاند از توضيح برخى از مسائل باريك عرفانى و فلسفى مثل «ابن عربى و مسأله ولايت»، «اصاله الوجود عندصدرالدين شيرازى»، «ختم ولايت در انديشه ابن عربى»، «معاد جسمانى» و …
و بالاخره دسته سوم آثار ايشان نقد آرا فلسفى مثل كتاب «نقد تهافت غزالى» است و با اين حال نمیتوان تعداد كل مقالات استاد آشتيانى را بهطور دقيق برشمرد. چراکه در مجلات مختلف پراکندهاند. علاوه بر آن بيش از ۷ تأليف مستقل و ۳۵ تصحيح و مقدمه بر نوشتههای فلاسفه دوران مختلف اسلامى داشتهاند.
يكى از دغدغههای اصلى محققان و دانشجويان ايرانى در خصوص فلسفه اين سؤال اساسى است كه آيا لازم است فلسفه غرب را هم بياموزيم يا بايد به فلسفه اسلامى اكتفا كنيم؟ استاد آشتيانى در اين خصوص میگویند:«براى ما لازم شرعى نيست كه فلسفه جديد را دارا باشد ، مطلوب است. كمتر میتوان كسى را پيدا كرد كه كتابى از فلسفه جديد ترجمه نموده باشد كه به كار آيد. آنچه از كانت و دكارت در فلسفه دیدهام كه دست مترجم به آن رسيده است، قابل مناقشات كثيره است و مطلقاً عمق فلسفه ملى خودمان را فاقد است. به عقيده من فلسفه جديد از عالم فلسفه تنزل كرده است و به نوعى حسگرایی مبدل شده است.»
ازنظر علامه آشتيانى در هوش و پشتكار غربیها نبايد شك كرد. «غربى اگر عرفان را با مقدمات و شرايط آن در جوانى فراگيرد و نيز با دین در محيط دينى در سن مناسب با دليل و برهان آشنا گردد فرقى بين ديد غربى و چشم شرقى در بين مشاهده نمیشود و اين نكته بر ما مسلم است كه آنچه در اسلامشناسی به قيد تحرير درآمده است از مردم غرب است.» به عقيده علامه آشتيانى اگر كسى يك دوره فقه آموخت، اسلامشناس نيز هست و پايه اسلامشناسی را بايد در اصول ، عقايد و شناخت قرآن و روايات معتبر و اعمال حضرت رسالت پناه عليه و على اولاده السلام در طول زندگى ظاهرى آن واسطه نزول خيرات و بركات و امير ارباب حق و يقين على (ع) و كيفيت زندگى و كلمات معجز نظام آن حضرت و روش دوران بعد از رحلت جناب ختمیمرتبت (ع) و چند سال خلافت او، پيدا يا كشف نمود.
علامه آشتيانى يكى از عوامل افول فلسفه را نبود دانشجوى علاقهمند و باهوش میداند «برنامه مناسب براى آموزش فلسفه برچنداصل مهم مبتنى است. ازجمله انتخاب دانشجوى بسيار باهوش نه دانشجوى وامانده از كليه رشتههای دانشگاهى، اصل دوم وجود استعداد مناسب با فلسفه در طالب علم و نيز وجود شوق به اين علم است. در عصر ما كتب تحصيلى در رشته فلسفه، آثار صدر الحكماست و حكمت متعاليه او ناظر به فلسفه مشاء اشراق است و مبانى تحقيقى او چه به اعتبار ظاهر و چه به لحاظ باطن، آميخته با تصوف و عرفان است؛ گاهى مطلبى را تقرير مینماید كه بسيار مهم است ولى باکمال اختصار كه شخص غيرمتضلع از آن میگذرد.»
از نظر علامه آشتيانى كسانى طالب فلسفهاند كه طالب معرفت حقاند و آنچه كه مرتبط به حق و معبود مطلق است. او میگوید «اين طريقه قبايى نيست كه براى قامتى دوخته باشند.» اگر طول تاريخ فلسفه اسلامى را به معناى سیر زمانی آن، طى سيزده قرن تفكر اسلامى و عرض تاريخ فلسفه اسلامى را به معناى مباحث گوناگون فلسفه و آثارى در اين زمينه در تمام اين دوران نگاشته شده و ارتباط فلسفه با ساير نحله هاى انديشه و تفكر انتزاعى تلقى كنيم، بايد اذعان داشت كه خدمات استاد آشتيانى در هر دو بعد اين تاريخ بسيار شايان توجه وعظيم است.
از نظر سير تاريخى فلسفه اسلامى ايشان ديدشان همانند فلاسفه غربى كه تاريخ فلسفه را خود فلسفه میدانند و براى مباحث فلسفى اصالتى خارج از زمان و دوران خاص تكوين اين و آن انديشه قائل نيستند نبوده است و بلكه با وجود توجه به پيوند حلقه مانند ادوار گوناگون فلسفه اسلامى براى مکتبهای گوناگون فلسفه اسلامى اصالت قائل بوده و گفتار «انظر الى ماقال وللدالى من قال» هيچ گاه از مدنظر ايشان دور نبوده است و لذا تصور ايشان از فلسفه اسلامى و تاريخ آن خود از ديدگاه فلسفه اسلامى است و نه غربى.
به همين خاطر هم هست كه «هانرى كربن» كه سخت با تاریخگرایی متداول در غرب مخالف بود و روزگارى میگفتباید کتابی پيرامون «ضد تاریخ فلسفه» در غرب نگاشت، سخت به آثار استاد آشتيانى حتى براى تحقيقات اصيل تاريخى و نهفقطتاریخگراییعلاقهمند بود و بنا به گفته استاد حسن لاهوتى او را «ملاصدراى ثانى» مینامید.
اهميت تحقيقات علامه آشتيانى زمانى بيشتر معلوم میشود كه بدانيم از آنجا كه برخى از ادوار فلسفه اسلامى بيشتر از ادوار ديگر موردمطالعه قرار گرفته بود، استاد آشتيانى هم خود را صرف حلقههای مفقوده سلسله فلسفه و حكمت اسلامى كردند و در اين بين دورانى از تاریخ فلسفه اسلامى كه بيش از هر دوران ديگر از آن غفلت شده است، يعنى قرون هشتم تا دهم است كه استاد بيشتر وقت خود را صرف شناسايى اين دوران و بزرگان آن همچون «محمود و محمد دهدار» و خاندان دشتكى و خضرى و ديگرانى كه اكنون به اعضاى مكتب شيراز شهرت یافتهاند و همچنين برجستهترینشخصیتهای اين عصر مثل «ابن تركه اصفهانى» كردند و همين علاقه منجر به چاپ اثر بديع او «تمهيد القواعد» با مقدمه مبسوط ايشان شد. اما در عرصه عرض تاريخ فلسفه اسلامى، استاد آشتيانى خدمات ارزنده و شايانى براى بهتر شناساندن كلام فلسفى تشيع کردهاند و پيرامون شروح متعددى كه طى قرون بر كتاب «التجريد» خواجه نگاشته شده نكاتى بس ارزنده نوشتهاند و كيست كه بتواند سهم بزرگ استاد آشتيانى را در احياى تفكر ملاصدرا كه اكنون همه در جستوجوی آثارش هستند انكار كند؟ اينكه امروزه علاوه بر «اسفار و شواهد» ملاصدرا و چند رساله چاپ سنگى وى كه نادر بود و هركس امكان دسترسى به آن را نداشت، میتوانیمبهراحتی اغلب آثار اين حكيم بیبدیل را به دست آوريم، همه را مديون زحمات بیدریغ و شبانهروزی و عاشقانه علامه آشتيانى هستيم و درواقع بسيارى از اين رسائل براى اولين بار توسط استاد آشتيانى ويراسته شده و با تحليل و نقد دقيق به طبع رسيده است. نوشتار خود را در خصوص علامه آشتيانى با گفتاری از دكتر داريوش شايگان درباره ايشان به پايان میبریم. او دوباره استاد آشتيانى نوشته است»: «علامه آشتيانى نقطه تبلور يك نحوه هستى است كه از یکسو معطوف به قلههای بزرگ تفكر اين مرزوبوم است. يعنى ابن سينا، شيخ الاشراق و صدرالمتألهين و از سوى ديگر نگاهى است باز بهسوی آينده... او دربرگیرنده بهترين صفات معنوى اين آبوخاک است در آنچه طى قرون متمادى روح اين قوم کهنسال به تقطير فراهم كرده است و باحوصله مورچه وار در كتب و رسائل، آداب و خلقيات سارى نموده است.» بهحقمیتوان گفت سید جلال آشتيانى يكى از نوادر زمانه ماست كه قرنى طول خواهد كشيد تا يكى چون او در عرصه علمى و فرهنگى به ظهور آيد كه عطار میگوید «كه در هر قرن يك عطار نايد.»
- این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشننامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد 1290 تا 1330 خورشیدی میپرداخت. بخشی از این پروژه سال 1383در قالب کتاب منتشر شده است.
منبع: انسان شناسی و فرهنگ
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید