حکیم توس و آرزوهای ایرانیان/ دکتر انوشیروان منشی‌زاده

1396/11/28 ۰۸:۱۸

حکیم توس و آرزوهای ایرانیان/ دکتر انوشیروان منشی‌زاده

امام محمد غزالی ترک مجلس وعظ کرده بود. طالبان ذوق از حضرت امام التماس کردند، برای نصایح و موعظه. امام نیز ملتمس ایشان مبذول داشته، همّت بر تزیین مجالس موعظت گماشته‌اند، روز اول حافظ در مجلس امام آیتی از آیات تقوی و خشیت ملک اعلام خوانده است، اما در اثنای تقریر فرموده‌اند: آنچه این ضعیف در مدت سی‌سال از معانی اخبار به مسامع احرار و اخیار رسانیده است، فردوسی حاصل این همه در دو بیت ادا کرده و این دو بیت را خوانده‌اند

 

امام محمد غزالی ترک مجلس وعظ کرده بود. طالبان ذوق از حضرت امام التماس کردند، برای نصایح و موعظه. امام نیز ملتمس ایشان مبذول داشته، همّت بر تزیین مجالس موعظت گماشته‌اند، روز اول حافظ در مجلس امام آیتی از آیات تقوی و خشیت ملک اعلام خوانده است، اما در اثنای تقریر فرموده‌اند: آنچه این ضعیف در مدت سی‌سال از معانی اخبار به مسامع احرار و اخیار رسانیده است، فردوسی حاصل این همه در دو بیت ادا کرده و این دو بیت را خوانده‌اند که:

پرستیدن دادگر پیشه کن

ز روز گذر کردن اندیشه کن

بترس از خدا و میازار کس

ره رستگاری همین است و بس(۱)

درگشت و گذاری در بوستان شعر و ادب فارسی به تماشای باغی پُرشکوفه آکنده از همه زیبایی‌ها، درختانی ریشه در خاک رها کرده، گل‌هایی با طراوت همراه با نسیم می‌نشینم که از زیبایی، تازگی، شادابی خاص برخوردار بوده و گل‌های این گلستان درختی شکوهمند، ریشه در خاک را درخود پرورش داده است. شاهکارهای ادب و هنر در گوشه و کنار این بوستان در جلوه‌اند و هوش از هر بیننده اهل دلی می‌ربایند. کناره تماشاگه گلی بر شاخه‌ای و بلبلی به ترانه دست یازیده است. این گل‌های زیبا که هر یک به رنگی در جلوه‌اند، درختانی سترگ را در خود پرورانده‌اند. آن چنان شاخ و برگ آنان سایه گستر شده است که سایه‌بانی برگل‌های دیگرند. غزلیات دلنشین حافظ، اشعار سُکرآور سعدی با بوستان و گلستانش در مقام جلوه‌گری بوده که هوش از هر خواننده‌ای می‌ربایند و از هر باد خزانی و سرمای دی ماهی در گزندند. تابش گرمای خورشید برگی را رنجور نساخته و پاشیدن نور مهتاب زیبایی آنها را در این گلستان دو چندان کرده است.

در میان این همه زیبایی‌ها درختی تنومند، سرافراز، شاخه بر آسمان ساییده؛ تماشاگه پُر از رمز و راز رندانی گشته و دل سوختگان‌ دل از دست داده و نگران را فرا می‌خواند تا در سایه آن آرمیده غرق در زیبایی‌ها گردیده و خستگی روز به روزگاران از تن خود بزدایند و این درخت تنومند جز شاهنامه حکیم طوس چه می‌تواند باشد؟

شاهنامه به راست شاهکاری است که تا نامی از ایران زمین و مردمان آن است، در این بوستان که خود بهشتی است، سرافرازانه از سده‌ها و روزها و شبان گذر می‌کند. شگفت آن که چگونه این درخت تنومند، ریشه در خاک پاک ایران‌زمین گسترده و با همه دشمنی‌ها و تنگ نظری‌ها، هنوز هم سایه سار خود را از ایرانیان پاک نهادی که دل به فرهنگ و ریشه و نژاد خود بسته‌اند، دریغ نمی‌نماید.

با خواندن غزلیات حافظ، بوی شیراز، کوچه باغ‌های آن که پُر از عطر یاس و نسترن است. آزادگی، رندی، عشق و عاشقی در مشام بیننده در می‌آید و همراه آن با لبخندی از ریا، گناه، بیدادها شکوه می‌کند. کیست که با خواندن این غزل‌های شورانگیز، فساد و تباهی روزگار حافظ را در پیش روی نبیند؟ در گلستان و بوستان شیخ اجل سعدی، این شاعر دل‌سوخته، خواننده را به ترک ظلم و تباهی، حاکمان و بزرگان را به گریز و ترک سیاه کاری و ستم و جوان را به راستی و درستی و فرزانگی می‌خواند.

بوستان نیز به همین گونه شاهکاری است از نیازهای اخلاقی و روانی آدمیان در گذر فصل‌ها و سالیان عمر که در دل و جان می‌نشیند. آرامش تن و جان است. در روزگاری که بیداد جای داد را گرفته و کینه و عداوت جای مهر و محبت را، فرجامین آن جاودانگی سعدی و حافظ در ادب فارسی است که سعدی شیخ اجل نام می‌گیرد و حافظ لسان الغیب را.

شاهنامه گونه دیگر است. فردوسی آفریننده آن به راهی دیگر رفته و سخن او از سنخ دیگر است. فردوسی از دهقان‌های طوس است. طوس از شهرهای خراسان بزرگ، شهری کوچک در دل آن، آفریننده بزرگانی است که ستاره‌های درخشان و پُر فروغ ادب فارسی‌اند. فردوسی، دقیقی، اسدی، خواجه‌نصیرالدین طوسی شمار اندکی از این بزرگانند.

به راستی توس زادگاه حکیم فردوسی خود به همراه این همه بزرگان داستانی و حکایتی دگر دارد. سرنوشت او نیز در بازی روزگار گونه دیگر است. شهری کوچک از خراسان بزرگ، زادگاه ایرانیان نژاده، حافظان و یادآوران فرهنگ کهن، شهری خُرد و کوچک با مردانی بزرگ، از یک سو پرورنده فردوسی است که سخن او یادآور فرهنگ و تمدن چندهزار‌ساله است. زبان شیرین فارسی را پاس می‌دارد و شاهکاری می‌آفریند که از هر باد و باران بی‌گزند است.

از دگر سو مردی را در دامن خویش می‌پرورد که با دانش و آگاهی و فرهنگ خود خلافت چند صدساله عباسیان را درهم می‌پیچد ستار‌‌ه‌های دیگری نیز در پهنه آسمان این شهر درخشیده‌اند. هرچند نام دقیقی طوسی که سنگ آفرینش شاهنامه را بنا نهاد، در گذر قرن‌ها غبار گرفته باشد. اکنون از پس یک هزار سال شاهنامه فردوسی بوی کهنگی نداشته، بلکه هر روز صاحب دلی درباره آن سخنی گفته و یاد او را بزرگ داشته است.

اما راز و رمز این جاودانگی چیست که نه امروز بلکه فرداهای دیگر که در راهند، پی به عظمت و گران سنگی آن برده و همواره ایرانیان به مانند آن که به میهن و فرزانگی و دانایی خود می‌بالند، شاهنامه نیز همراه و راهنمای آنان بوده و گمشده خود را در آن می‌جویند و در بالندگی خود اشعار آن را مترنم‌اند. شاهنامه از خرد و دانایی می‌گوید. از پروردگار داد سخن می‌دهد که آفریننده جان و خرد است:

به نام خداوند جان و خرد

کزین برتر اندیشه برنگذرد

حکیم توس، ستایش‌گر خرد و دانایی، خرد را چشم مردمان دانسته که با این چشم خردمندی می‌باید از گذرگاه‌های پرخطر وآشوب بگذرد:

خرد چشم جان است چون بنگری

تو بی‌چشم، شادان جهان نسپری

نخست آفرینش خرد را شناس

نگهبان جان است و آن را سه سپاس

سه پاس تو گوش است و چشم و زبان

کز اینت رسد، نیک و بد بی‌گمان

فرهمندی، جاودانگی و فرزانگی را در پهنة گیتی از خردمند می‌داند آن که خردمند است، داناست و آن که بی‌خرد، نادان. فردوسی دلبسته و شیفتة داد است و از بیداد در گریز است. بزرگانی که بر داد بوده‌اند می‌ستاید، نکوهش‌گر بیداد است.

در فرهنگ فردوسی و آموزة آن، داد رمز بقاء حکومت‌ها و ستم همانند تیغی برنده است که ریشه حکومت‌ها را از بیخ و بن درمی‌آورد. نام نیکوی آدمی از داد است و بدنامی همیشگی از ستم و ستمکاری:

اگر دادگر باشی ای شهریار

نمانی و نامت بود یادگار

تن خویش را شاه بیدادگر

نیارد جز از گور و نفرین به بر

اگر پیشه دارد دلت راستی

چنان دان که گیتی تو آراستی

چو خواهی ستایش پس مرگ تو

خرد باید ای تاج ور ترگ تو

چنان کز پس مرگ نوشین، روان

به گفتار من داد او شد جوان

در گفتار حکیم طوس، فریدون مورد ستایش است. او را بزرگ می‌داند. ضحاک را نکوهش و بدنام جاودانه تاریخ می‌داند که بر بیداد بوده است. داد را هنری دست‌نیافته نمی‌بیند در گمان است که آدمی بدون داد و دادگری بازندة روزگار و تباه‌کننده عمر است:

فریدون فرخ فرشته نبود

به مشک و به عنبر سرشته نبود

به داد و دهش یافت این نیکویی

تو داد و دهش کن فریدون تویی

در بینش شاهنامه، مردمانی که تماشاگر بیدادند و خموشی برگزیده‌اند، شریک و انباز در بیداد بوده؛ همان‌گونه که یاری آنان به دادگران گوارایی و شادکامی مردمان را در پی دارد، خموشی آنان در برابر بیدادها، رنج و آلام برای آنان همراه خواهد داشت. چرایی آن را، آن گمان دارد که تسلیم در برابر ستم‌کاری، آتش بیدادگران را تیزتر ساخته، هنرخوار می‌گردد، دروغ و ریا صفت غالب مردمان گردیده، دانا خوار و نادان برگزیده می‌شود:

چو ضحاک شد بر جهان شهریار

بر او سالیان انجمن شد هزار

سراسر زمانه بدو گشت باز

برآمد برین روزگاری دراز

نهان گشت کردار فرزانگان

پُر آگنده شد کام دیوانگان

هنر خوار شد، جاودیی ارجمند

نهان راستی، آشکارا گزند

شده بر بدی دست دیوان دراز

به نیکی نبودی سخن جز به راز

مغز سر جوانان ایران زمین، خورش مارِ دوش‌های ضحاک می‌گردد. در هزار سال عمر ضحاک، فراوان جوانانی که به خاک و خون غلتیدند، خموشی پرده بر این همه ستم کشیده شده بود. مردمان چشم و گوش خود را بسته بودند. ضحاک هر روز خون‌خوارتر و دلیرتر بر ستم و ستم‌کاری می‌گشت. از ضحاک متنفر است، روزگار او هنرها خوار گردیدند. بی‌خردان قدر یافتند، فرزانگان نهان گردیدند. گویی که شب تاریک دورة ضحاک سحری در پی نداشت.‌فردوسی «کاوه» را می‌ستاید؛ آهنگری که توان دیدن این همه بیداد را ندارد. کاوه خورشیدی بود از پس سیاهی‌ها و شب‌های تاریک که بی‌پایان می‌نمود. چرم آهنگری را پرچم برافراشته بر بیدادها کرده. خروش او کاخ ظلم ضحاک را درهم نوردید. پتک آهنگری او بر سر ستم‌کاران فرود آمد. از بیدادگران کشته‌ها پشته‌ها گشت.

فردوسی می‌بالد که همان چرم آهنگری کاوه در روزگاران شکوه و عظمت ایرانیان، نشانة سرافرازی، فرخندگی ایرانیان گشت. پهلوانان در جنگ‌ها پرچمدار آن گردیدند. نگاه به آن فرخندگی را همراه داشت. بود آن، بود آزادی و آزادگی ایرانیان بوده و نبود آن یادآور رخت بستن بزرگی و سرافرازی آنان گردید. پیام فردوسی در شاهنامه یادآور آن است که داد ماندنی و بیداد و ستم رفتنی است.

در پایان هر روزگار سیاه، ستاره‌ای می‌درخشد و با خود روزگاری دیگر را همراه دارد که روزی نو است. فردوسی از بدی و کژی و ناراستی در رنج است که تا راه نیکی باز و گشوده است، کوشش و گام گذاردن در راه بدی بیهوده و ستمکاری بر خویش است:

بیا تا که جان را به بد نسپریم

به کوشش همه دست نیکی بریم

نباشد همه نیک و بد پایدار

همان به که نیکی بود یادگار

آنان که در این مرز و بوم‌اند و ایرانی نام می نهیم و گستردگی سرزمین آنان بسیار فراتر از سرزمین کنونی ایران است، در طول تاریخ به میهن‌دوستی و فداکاری و جان‌فشانی در راه آن شهره گردیده‌اند. این قولی است که دوست و دشمن همگی برآنند. ریشة این ویژگی، مهر به وطن در آموزه‌های اوستا بوده؛ چه آن که در این کتاب مقدس، سرزمین ایرانویچ همواره اهورمزدا نسبت به آن نظر و عنایت ویژه داشته است. سرزمینی است پاک، آبادان با مردمانی نژاده. فردوسی به راستی دلباختة میهن و سرزمین خویش است. همه چیز را برای ایران می‌خواهد. در گمان او نبرد بین ایران و انیران، سرانجام به چیرگی و پیروزی ایرانیان پایان خواهد یافت.‌در شاهنامه، پادشاهان و پهلوانان بزرگترین خویش کاری آنان نگهداری و حفظ و حراست سرزمین ایران است. رستم، جهان پهلوان ایرانی چون کوهی استوار یار و یاور ایرانیان بوده، جنگ‌های او در راه این خاک پاک بوده است. سفارش حکیم طوس به ایرانیان کوشش در راه ایرانی آبادان و پاس داشت آن است:

که ایران چو باغی است خرم بهار

شکفته همیشه گل کامکار

پر از نرگس و نار و سیب و بهی

چو پالیز گردد ز مردم تهی

سپر‌غم یکایک ز بن برکنند

همه شاخ نار و بهی بشکنند

سپاه و سلیحت دیوار اوی

به پرچینش بر نیزه‌ها خار اوی

اگر بفکنی خیره دیوار باغ

چه باغ و چه دشت و چه دریا، چه راغ

نگر تا تو دیوار او نفکنی

دل و پشت ایرانیان نشکنی

کز آن پس بود غارت و تاختن

خروش سواران و کین آختن

زن و کودک و بوم ایرانیان

به اندیشه بد منه در میان

فردوسی در بیان اساطیر و رویدادهای تاریخی، حکیمانه سخن می‌راند و چگونگی پیروزی‌ها و ماندگاری آنان به گفتگو پرداخته، ناکامی و شکست ایرانیان در پس روزگاران را غمگنانه به نظم آورده است و پایان سخن شاهان، فرمان‌روایان و پهلوانان را به نیک‌ورزی، دادجویی و دادگری، دانشوری، میهن‌دوستی و یاری مردمان رنج دیده و ناتوان فرا می‌خواند. باور دارد شکوه و پابرجایی ایران جز بر شیوه دادگری و باشندگی و یاری توده مردم و زیردستان و فرودستان میسور نگشته است:

همه گوش دل سوی درویش دار

غم کار او چون غم خویش دار

چکیده حکمت فرزانه توس در باب آداب پادشاهی و حکومت‌داری سخن بیش گفته است. خونریزی، نابودی شهرها، بند کشیدن بیدادزدگان، شومی همراه داشته و هشدار می‌دهد که بدترین بازمانده آدمی بدنامی تاریخی است:

ز هوشنگ ماند، این سده یادگار

بسی باد چون او دگر شهریار

کز آباد کردن جهان شاد کرد

جهانی به نیکی از او یاد کرد

آرزوی همیشگی ایرانیان همواره سربلندی، بزرگی و آبادانی ایران زمین بوده و در گذر تاریخ و فرهنگ و تمدن آنان هیچ‌گاه زبونی و سرسپردگی به بیگانگان دیده نشده اگر کوتاه زمانی مرز و بوم آنان مجد و عظمت خود را از دست داد، و انیرانیان جای ایرانیان را گرفته‌اند گناه آن از شاهان و پهلوانان نادان و بیگانه از مردم خویش بوده است.

در شاهنامه هیچگاه سخنی برخلاف فرهنگ و تمدن ایرانیان نرفته و آنچه در همه فرهنگ‌ها از خردمندی، داد، راستی و درستی گفتگو شده، بیش و فراوان‌تر در این کتاب گران سنگ دیده می‌شود. تازگی شاهنامه و جاودانگی آن شاید به همین خاطر است:

هر آن گه کت آید به بد دسترس

ز یزدان بترس و مکن بد به کس

به نزد کهان و به نزد مهان

به آزار موری نیرزد جهان

دراز است دست فلک بر بدی

همه نیکویی کن اگر بخردی

چو نیکی کنی نیکی آید برت

بدی را بدی باشد اندر خورت

به باور نگارنده، شاید در هنگام سرودن شاهنامه، فردوسی خود نیز باور نداشته که چه گوهر گرانبهایی را برای ایرانیان و جهانیان یادگار گذاشته و شاید ایرانیان نیز گاه بی‌خبر باشند که حکیم طوس برای آینده و روزگاران پسین آنان چه گنجینه‌ای از حکمت و دانایی برای آنان ارزانی داشته است. در این دریای گهربار می‌باید چنگ آویخت و خروار خروار گوهر دانش و خرد را به دست آورد.

نمی‌توان به آینده روشن و نیک‌بختی ایران زمین و مردمان آن دل بست و امید داشت و در همان حال غافل و بی‌خبر از شاهنامه بود و آنچه خود داشت، از بیگانه تمنا کرد. چه آن که غفلت از آن، غفلت از مجد و بزرگی ایرانیان در زیر و بم روزگاران است.

جهان یادگار است و ما رفتنی

ز مردم نماند جز از گفتنی

پی‌نوشت:———————

۱ـ کتاب ینبوع الاسرار‌ فی نصایح الابرار، تألیف کمال‌الدین حسین خوارزمی، به اهتمام استاد دکتر مهدی درخشان.

۲ـ بیت‌ها از شاهنامه مشهور به مسکو (چاپ مسکو) انتخاب شده است.

۳ـ از کتاب‌های فرزانگانی هم چون شادروان دکتر محمدامین ریاحی و استاد جلال خالقی مطلق بهره‌های فراوان برده‌ام.

منبع: روزنامه اطلاعات

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: