مکتب نجف اشرف نگاهی از بیرون / دکتر ابوالفضل فاتح - بخش اول

1396/10/10 ۰۸:۰۲

مکتب نجف اشرف نگاهی از بیرون / دکتر ابوالفضل فاتح - بخش اول

متن پیش‌رو، مقدمه‌ای بر یک نوشته بلند و تجربه‌ای از چندین‎ ‎سفر به عتبات عالیات است که ان‌شاءالله به صورت مستقل منتشر خواهد شد. ‏‎‎سیاق این نوشته نوعی «مطالعه موردی» است که برداشت‌های نگارنده در قالبی‎ ‎روایت‌گونه عرضه می‌شود و ضرورتا در قالب نوشتارهای رسمی نمی‌گنجد.

 

یادآوری: متن پیش‌رو، مقدمه‌ای بر یک نوشته بلند و تجربه‌ای از چندین سفر به عتبات عالیات است که ان‌شاءالله به صورت مستقل منتشر خواهد شد. ‏‎‎سیاق این نوشته نوعی «مطالعه موردی» است که برداشت‌های نگارنده در قالبی روایت‌گونه عرضه می‌شود و ضرورتا در قالب نوشتارهای رسمی نمی‌گنجد. موضوع مطالعه، صرفا حوزه علمیه نجف اشرف است و لذا به حوزه‌های علمیه دیگر، مخصوصا قم مقدسه که از دیگر ارکان حوزه علمی شیعی است، پرداخته نشده است‏.‏ چون مطلب از نگاه یک ناظر بیرونی نوشته شده، ممکن است در مواردی با‏ تلقی و واقعیت درونی همسانی نداشته باشد که امری طبیعی است و پیشاپیش اعلام می‌شود این متن برای هر نوع ویرایش و یا تصحیح باز است.

 

مکتب نجف

حوزه نجف تاریخی کهن دارد و یکی از بنیادی‌‌ترین نهادهای تولید علم در جهان تشیع است. در طی چند سده گذشته، این نهاد به دلیل شرایط تاریخی توانسته است ساختار علمی، رویه‌ها و ویژگی‌های خاص خود را محفوظ نگه دارد. در یکی دو قرن اخیر که بسیاری از نهادهای علمی دینی و غیر دینی ـ چه‏ دانشگاه‌های تراز اول جهان و چه کلیساها و حتی حوزه‌های علمیه ایران ـ در ارتباطی مستمر با تشکیل دولت‌های مدرن تحول بنیادی یافتند، شرایط به گونه دیگری برای حوزه نجف رقم خورد. شکل‌گیری حکومت‌های استبدادی در عراق که با کل مکتب تشیع و روحانیت شیعه در چالش یا ستیز بوده‌اند، سبب شد تا حوزه‏ به‌ویژه در دوران صدام، ساحت خود را به شکل حداکثری از حوزه سیاست جدا کند و مگر در شرایط اجتناب‌ناپذیر، به تعامل بسیار حداقلی با دولت بپردازد.

جدایی عمیق تنها بین دولت و حوزه نبود، بلکه جامعه شیعیان عراق نیز به دلیل ساختار سیاسی رژیم گذشته، به طور کامل به حاشیه رفته بود و به تعبیر دیگر، به نوعی عزلت ناخواسته همچون وضعیت مشابه خود در بسیاری دیگر از دوره‌های عراق قدیم دچار شد. چنین عزلتی مزایا و تهدیدهای خاص خود را داشت. در این حال پس از سقوط صدام، اوضاع به شکل اساسی دگرگون شد. ورود جامعه شیعیان عراق به حوزه سیاست در ابعاد وسیع، گشایش حوزه علمیه به جهان بیرون از خود، و شدت‌گرفتن تنشهای ژئوپلیتیک، حوزه را از عزلت ناخواستة تاریخی خارج ساخت.

حوزه نجف دوره‌های مختلفی از رکود نسبی را تجربه کرده است. گاه به دلیل درگذشت عالمی سترگ نظیر شیخ طوسی، جنبش علمی برای قرنها فرونشسته است؛ گاه‏ به دلیل رونق گرفتن حوزه کهن و قدیمی‌تر کربلا در سنوات مختلف و یا با طلوع عالمی بزرگ نظیر ابن‌ادریس حلّی ـ ناقد مشهور آرای شیخ طوسی در قرن ششم‏ هجری ـ در حوزة حلّه، تحت‌الشعاع قرار گرفته و گاه به دلیل سلطه عثمانی‌ها بر عراق و منازعه با صفویان که به «معاهدة ذهاب» انجامید (قرن ۱۱هجری)، باب‏ مهاجرت به این حوزه تنگ شده است. همزمان، به دلیل گستره نفوذ جنبش اخباری‏گری تحت تأثیر آموزه‌های امین استرآبادی دچار سکته اصولی شده و به همان نسبت تنزل یافته است.

در عین حال این حوزه دوره‌های درخشانی از تولید و جنبش علمی را نیز تجربه کرده است؛ مخصوصا از قرن دهم هجری با طلوع شخصیتی احیاگر چون مقدس اردبیلی که نجف یک بار دیگر پس از شیخ طوسی سر برافراشت و با همه تنگناها که گفته شد، با شیخ انصاری و نامورانی چون صاحب جواهر،‏ آخوند خراسانی و دیگر شخصیت‌های تاریخی… به جریان تولید علم خود ادامه داد و درخششی کم‌نظیر یافت و مرکزیت علمی خود را به اثبات رساند؛ اما در میان همه این فراز و فرودها، شاید اغراق نباشد اگر بگوییم عنصر اصلی که امروز نجف را با گذشته آن متمایز می‌سازد، عنصر علمی آن نیست که این عنصر همواره البته با نوسان در آن موجودیت داشته، بلکه نقطه تمایز امروز، عنصر جدیدی به‏ نام «آزادی» است‏.

حوزه نجف به دلایل ساختاری و تاریخی، از حوزه دولت در عراق دور بوده و‏ هست و به علاوه، امروز دیگر اثری از دولت استبدادی که حوزه را محصور و محدود کنند، نیست. این دو عامل در کنار سعة صدر و تدبیر مراجع و علما باعث شده است‏ که حوزه نجف آزادی را به معنای جدیدی تجربه کند. این آزادی در کنار گسترش ارتباطات داخلی و بین‌المللی و ورود فنّاوری‌‌های ارتباطی جدید، حوزه نجف را با فرصت‌های جدیدی روبرو ساخته است و امید می‌رود که در دهه‌های آتی ثمرات فراوانی را به دنبال داشته باشد و تحولی نوین را در عالم اندیشه اسلامی جهت پاسخگویی به نیازهای عصر جدید رقم بزند. این آزادی و تحولات متوالی و چالش‌ها و فرصت‌های ناشی از آن، روزگار حاضر را به یکی از نقاط عطف تاریخی این حوزه مبدل ساخته است، به گونه‌ای که می‌توان گفت تاریخ حوزه نجف از بابتی از این پس به دو دورانِ قبل و بعد از سقوط صدام تقسیم می‌شود.

اگر ریشه‌های اصلی مکتب نجف را در قرون متمادی تا قبل از سقوط صدام عینیت‌یافته بدانیم، در این دوران جدید بنیان‌ها، تاریخ و مشخصات جدیدی در این مکتب در حال تکوین است و در دورانی که ورود خودآگاهانه و خودمختارانه به عصر جدید ممکن است بسیاری از تهدیدها را به فرصت تبدیل کند‏ و زمینة رشد و اعتلای این نهاد بی‌بدیل جهان تشیع را فراهم آورد و البته عدم توجه به این نقطه عطف تاریخی ممکن است خسارت‌های فراوانی به دنبال داشته باشد.

 

حوزه علمیه نجف اشرف

در شعبان المعظم گذشته فرصتی برای زیارت مجدد از عتبات عالیات و دیدار با علمای کبار فراهم شد. اولین بار سال ۲۰۰۳، چند ماه پس از سقوط صدام، توفیق‏ زیارت یافته بودم و حالا پس از ۱۴سال، برای پنجمین بار بود که به این‏ سعادت نایل می‌شدم. پس از زیارت، آنچه بیش از همه توجه مرا به خود جلب می‌کرد، تغییرات ظاهری و توسعه و امثال آن نبود؛ چه اینکه سالها جنگ داخلی و حجم تخریب‌های به‌ جامانده از ظهور و سقوط گروه‌های ضد اسلامی افراطی همچون داعش، توقع زیادی را نیز از این باب برنمی‌انگیخت. برای من مهم این بود که: نجف ۱۴سال پس از آزادی به کدام سو می‌رود؟

حوزه علمیة نجف اشرف موفق شد زیر فشار و تهاجم سیاه‌‌ترین نوع استبداد، خود را حفظ کند. با سقوط صدام و گشایش فضا، از در امتناع و استغنا وارد حوزه سیاست شد. در مواجهه با سرطان داعش، استقامت ورزید و در نهایت به عنوان یک عنصر دفاعی و راهگشا به صحنه آمد. توجه به این مؤلفه‌ها، پرسش‌هایی را به ذهن تداعی می‌کند از جمله اینکه:

‏۱ـ راز استحکام و ماندگاری این حوزه در جامعه چندپارچة عراق چیست و ناشی از کدام مؤلفه‌های درونی و بیرونی است؟

‏۲ـ چالش‌های پیش روی این حوزه کدام است؟

برخی از نکاتی که در این مسافرت و در خلال دیدارها و گفتگوها با علمای نجف به نظر نگارنده اهمیت بیشتری داشت و پیش‌نیاز پاسخ به سؤالات فوق است، در ادامه قلمی می‌کنم. مهم‌ اینکه من به عنوان یک ناظر غیر روحانی، می‌توانستم با حفظ فاصله، حوزه نجف را ببینم و بر این اساس، استنباط نگارنده ممکن است متفاوت، ولی در مواردی قابل تأمل باشد.

 

مکتب نجف در بستر تاریخ

بی چون و چرا مرکز نجف، مرقد مطهر امام علی ابن ابی‌طالب(ع) است. کوفه و نجف به نوعی برای شیعه مبدأ تاریخ است. بخش عمده‌ای از سنت پیامبر اکرم(ص) و تفسیر مفاهیم اصلی و اولیة اسلام در قالب حکومت کوتاه اما جاودان امام علی(ع) همانجا روی داده و میراث اصلی اسلام و تشیع در بُعد نظری و عملی است و در این حال هم امام علی(ع) و هم امام حسن(ع) و هم امام حسین(ع) سخت‌‌ترین و تلخ‌‌ترین بی‌وفایی‌های تاریخ را در این دیار تجربه کرده‌اند.

از سال ۴۴۸ هجری که شیخ طوسی با مهاجرت اجباری از بغداد که آن زمان مرکزیت حوزه شیعی بود، نجف را پناهگاه خود از هجوم و شیعه‌کشی و کتاب‌سوزی سلجوقیان مدعی تسنن و پایگاه تأسیس مکتب مستقل فقهی خود قرار داد، حوزه علمیه نجف یک هزاره را پشت سر می‌گذارد. بی‌تردید اصلی‌‌ترین دلیل شکل‌گیری و دوام این حوزه، سکنی‌گزینی علمای بزرگ در جوار عظمت معنوی، تاریخی، فرهنگی و معناییِ حرم شریف امیرالمؤمنین(ع) و مراودت با کربلای معلی است‏.‏ جذابیت‌های دیگر کوفه و نجف ازجمله تاریخ سرشار از جنبش‌های علمی و فرهنگی این سرزمین، وجود وادی‌السلام و در خاک‌خفتگان والامرتبة آن و همچنین موقعیت تجاری حائز اهمیت آن است، هرچند که دلیل اصلی شکل‌گیری این حوزه علمیه شیعی نبوده است.

در طی سالیان دراز به‌تدریج مراکز و مجامع علمی و مدارس این حوزه از مکتب شیخ طوسی و مسجد شیخ انصاری، مدرسه صحن شریف تا مسجد عمران، مسجد خضراء و مدرسه آخوند یزدی و مسجد هندی، و نیز مکاتب و مدارس مراجع عظام شیعه و علمای بزرگ در شعاع و در مدارهایی گرداگرد حرم شریف و در خیابان‌های اطراف از شارع الرسول(ص) و شارع شیخ طوسی و شارع الصادق(ع) و شارع زین‌العابدین(ع)… گسترش یافته‌اند؛ چنان که مدفن بسیاری از بزرگان و علما نیز در همین محدوده واقع شده است: از مقبرة علامه حلّی و مقدس اردبیلی، شیخ انصاری و شیخ طوسی و آخوند خراسانی و سیدخویی در رواق‌ها و ایوان‌های حرم گرفته تا همین خیابان‌های اطراف که مدفن صاحب جواهر و علامه امینی و آیات عظام محسن حکیم و کاشف‌الغطاء و… است، تا وادی‌السلام که در کنار مرقد مطهر پیامبران خدا چون آدم و نوح و هود و صالح ‏(علیهم‌السلام) جای گرفته است. هرچه به حرم نزدیکتر می‌شویم، جمعیت بیشتری از طلبه‌ها و روحانیان به چشم می‌خورد. گرچه در دوران فشارهای بنیان‌کن صدام، تعداد طلبه‌ها به کمترین میزان خود تنزل یافته بود، اما اکنون حدود ۱۴ تا ۱۵هزار طلبه و معمم برای آموختن علوم و معارف اهل بیت علیهم‌السلام در این شهر زندگی می‌کنند.

 

عزلت شهر نجف و درهم تنیدگی سنت و تجدد

عزلت ناخواستة شیعیان عراق و تبعیض‌های دینی و سیاسی سبب شد تا شهر نجف اشرف به‌رغم وجود حرم مطهر امیرالمؤمنین(ع) و تأثیر عظیم حوزه آن در تولید علم و پرورش فقه شیعی و همجواری با وادی‌السلام، در بعد شهرسازی پیشرفت خاصی نداشته باشد. در سالهای پس از سقوط صدام نیز جز ساخت و سازها و خیابان‌کشی‌های متناسب با یک قطب زیارتی و البته نه چندان سازگار با شهرسازی مدرن، رخداد مهمی از نظر شهرسازی و امکانات شهری فوق‌العاده در این شهر دیده نمی‌شود. حتی حرم امام علی(ع) متناسب با حجم میلیونی زائران این حرم معنوی و حیات‌بخش توسعه نیافته است. با این حال شهر، آمیخته‌ای از ساخت و بافت سنتها و البته سرک‌هایی به سمت تجمل و تجدد است: ساخت و بافتی سنتی که در گوشه و کنار اغلب خیابان‌هایش، فروشگاه‌هایی با معماری یا زرق و برق‌های امروزی خودنمایی می‌کنند.

مردمان نجف نیز همین گونه هستند و پاره‌هایی از سنت و مدرنیته را در هم تنیده‌اند. طلبه‌های نجف نیز همین‌گونه‌اند: در عین زندگی ساده و تراشیدن سر و پرهیز از ساعت مچی، آخرین مدل موبایل‌ها و تبلت‌ها را در دست دارند و در خانه‌ها و دفاتر ساده آنان ـ به‌ویژه اساتید و طلبه‌های مرفه‌ترـ انواع تکنولوژی‌های جدید و وسایل ارتباطی نوین را مشاهده می‌کنید. این را در ویژگی‌ها و هنجارهای اجتماعی زندگی طلبگی نیز می‌توان دید.

 

نهاد علم:‏ محوریت فقه و اصول و قبول تنوع

حوزه علمیه نجف در درجه اول یک نهاد علمی است و آنچه نهادهای علمی را با هم متفاوت می‌سازد، هدف و رویکرد این نهادها در ساحت علم است؛ برای مثال‏ دانشگاه‌ها عموما مرکز پرورش افراد ممحض در علوم نظری و همچنین علوم کاربردی است. در این حال برخی گرایش بیشتری به علوم محض و نظری، و برخی گرایش بیشتری به علوم کاربردی نشان می‌دهند. دانشگاه کمبریج و آکسفورد هر دو از نهادهای علمی بسیار معتبر و البته تخصصی جهان، با سابقة چند صدساله هستند. نگاهی به مکتب علمی این دو دانشگاه نشان می‌دهد که در بسیاری از زمینه‌ها کمبریج بیشتر رویکرد و توانمندی نظری، و آکسفورد بیشتر رویکرد و توانمندی کاربردی را دنبال می‌کند. هر یک از این دو دانشگاه هم سنتهای خود را دارند. سنتهای قدیمی پوشیدن عبا و کلاه و کراوات مخصوص یا نوع برگزاری مراسم فارغ‌التحصیلی و نوع معماری بسیاری از ساختمان‌ها که در طول قرون متمادی بر جا مانده است و در عین حال جریان علمی این دو دانشگاه با قدرت به پیش رفته و هرگز آن سنتهای ظاهری، تعارضی با نشاط علمی نداشته است. هر دو دانشگاه توانسته‌اند متناسب با هدف یک نهاد علمی واقعی نیروی علمی کارآمد و تراز اول در سطح جهانی پرورش دهند. این اصرار وجود دارد که خروجی نهایی این دو دانشگاه، هم از قدرت علمی و هم قدرت کاربردی جدی برخوردار باشند. یک نهاد علمی که نتواند هر دو یا یکی از این دو را پرورش دهد، دیگر نهاد علمی نیست‏.

نظام آموزشی حوزه نجف اشرف نیز یک نهاد واقعی تولید علم با یک نظام‏ تخصصی مبتنی بر تجارب چندصد سالة تفقّه و تدریس علمای کبار به همراه سنتهای خاص خود است. با اینکه فقه و اصول محوری‌‌ترین نقطه تمرکز و تکاپوی علمی حوزه نجف اشرف است، اما در چند سدة گذشته مکاتب مختلفی در کنار هم و‏ بدون تزاحم رشد و نمو داشته‌اند و نمایندگانی شاخص به جهان تشیع معرفی کرده‌اند. قبول تنوع و وسعت و‌ هاضمة بزرگ در پذیرفتن این تنوع، از ویژگی‌های نجف اشرف است.

در همین نیم قرن اخیر، نگاهی به مکاتب رایج در نجف اشرف مؤید این نکته است. بر اساس تقسیم‌بندی اساتید نجف، مکتب حضرت آیت‌الله خویی چنان که از درسهای فقه و اصول ایشان روایت می‌شود، بیشتر امتداد مکتب‏ محقق نائینی بود. مکتب امام‌خمینی مکتبی از امتزاج فقه و اصول و فلسفه دانسته شد، و شهیدصدر امتداد مکتب محقق عراقی، و آیت‌الله سیدمحمد روحانی امتداد مکتب محقق اصفهانی (کمپانی) شناخته شده‌اند. یا آیت‌الله سیستانی‏ که در امتداد یک مکتب خاص قرار نگرفته و تلاش داشته‌اند که با نگاهی تطبیقی‏ به مکاتب مشهد، قم و نجف، مباحث خود را عرضه کنند. در زندگینامه ایشان آمده است: «از یک سو آرای عالم مشهد مرحوم میرزامهدی اصفهانی (قدس ‌سره) را مطرح کرده، از سوی دیگر نظریات آیت‌الله بروجردی (قدس‌ سره) را به‏ مثابه زبان گویای مکتب قم متعرّض شده‌اند و سرانجام دیدگاه‌های آیت‌الله خویی (قدس‌ سره) و شیخ حسین حلّی (قدس‌ سره) را به عنوان نظریه‌‌پردازان مکتب نجف اشرف به میان کشیده است…»

علاوه بر این در طول زمان روشهای تدریس و مکاتب دیگری نیز حضور چشمگیر و تأثیرگذاری در حوزه نجف اشرف داشتند و البته همه در کنار هم، در قالب یک دانشگاه مکتبی که به دلیل‏ مختصات ویژه‌اش باید آن را «مکتب نجف» نامید، با‌ هاضمه‌ای بزرگ عرض اندام داشته‌اند.

 

اصرار بر فقه و اصول

حوزه علمیه نجف اشرف همواره خاستگاه فقهای تراز اول جهان تشیع بوده است و کیان علمی تشیع را برافراشته است. تمرکز کلی بر فقاهت است و در نیم قرن اخیر از علوم دیگر به شکل رسمی پرهیز می‌شود. شاید به همین دلیل، تدریس‏ علوم عقلی از فلسفه و کلام و عرفان تا تاریخ و جغرافیا که روزی شایع بوده‌اند، به‌تدریج افول پیدا کرد؛ چنان که علامه طباطبایی از دانش‎‌‎آموختگان همین حوزه است. آنجا اول باید فقیه بود و بعد استاد در هر علم دیگر؛ اما از زمانی که آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی فلسفه را منع کردند، فلسفه از رواج افتاد. پس از آن حتی آقای خویی که نزد سیدحسین بادکوبه‌ای فلسفه خوانده بود و خود فلسفه تدریس می‌کرد و یا آقای سیدهادی میلانی دیگر در نجف فلسفه درس ندارند. البته اساتید، به شکل فردی، مطالعاتی داشته و خود در‏ این علوم شناخت دارند و بعضا ممحض هستند، اما در وضعیت فعلی این دیدگاه غلبه‏ دارد که: فلسفه و عرفان، یا علم نیست و یا در وضع کنونی‌اش علمی نافع نیست و ممکن است از آن در ایجاد مکاتب انحرافی و یا تفسیرهای التقاطی سوءاستفاده‏ شود؛ لذا این علوم برای حوزه، علوم اصلی تلقی نمی‌شوند و فایده آنها در این حد دانسته نمی‌شود که وجوهات صرف آن شود؛ چنان که آیت‌الله سیستانی درباره عرفان فصوصی بیان می‌دارند: «این‌جانب در ارتباط با معارف اعتقادی، به روش اکابر علمای امامیه (قدس الله اسرارهم) که مطابق با آیات قرآن مجید و روایات اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) می‌باشد، معتقد بوده و روش فوق‌الذکر را تأیید نمی‌نمایم.» یا آیت‌الله فیاض اظهار می‌دارند: «عرفان به‏ معنی کشف حقیقت‌ها و برداشتن پردة جهل از آن و علم به غیب، توهمی بیش نیست‏ و حقیقت ندارد» و ابن‌عربی را تا سر حد زندیق معرفی می‌کنند و درباره فلسفه می‌گویند: «تمایل برخی به علم فلسفه، توسعه و پیگیری مسائل آن، تکیه به آن و صرف وقت در مسائل غیرمهم آن که اصولا در علم اصول فقه متداول است، درست نیست و تباه کردن عمر است و چه بسا ساختار فکری مضری باشد.»

از این رو به طور کلی اشتغال رسمی به این علوم، در شرایط فعلی دست کم توصیه نمی‌شود و شایع نیست، گرچه ممانعت هم نمی‌شود؛ لذا از این منظر تنوع و پراکندگی علوم در حوزه نجف اشرف کمتر است که برخی بر این باورند ممکن است با توجه به تحولات دنیای جدید، به‌ویژه ضرورت گفتگوی علمی با جهان غرب، موجب بروز ضعفهایی شود. به علاوه همواره این نکته مطرح بوده است که ممکن است تمرکز بیش از حد و فرو رفتن در بحثهای اصولی محض و غیر کاربردی، ارزش افزودة خاصی در امر فقاهت نداشته و بالعکس ممکن است مانع نوآوری و ابتکار‏ نیز بشود.

 

اعتدال در فتوا، تعادل در ممشا

اعتدال در فتوا و تعادل در ممشا، از ویژگی‌های دیگر نجف شمرده شده است. بزرگان نجف، شیعه را مکتب اعتدال می‌دانند و باور دارند مبنا، کتاب و سنت است و فقاهت حول این دو مبنا می‌چرخد و فقیه برای فتوای خود، باید دلیل محکم‏ در کتاب و سنت داشته باشد و شروط صدور روایات را مد نظر قرار دهد. این‏ مشی سبب شده است که پرهیز از افراط و تفریط، یک مشی مقبول در سلوک فتوایی و‏ اجتماعی باشد و فتاوای شاذ یا عوام‌گرا کمتر رونق یابند. سکه تکفیر و ارتداد رایج نیست و بازار انحراف و تمسک به خرافه و غیبگویی در این حوزه نیز کساد است و اگر هم جایی خودی بنماید، در جریان اصلی حوزه مهجور است‏.

همین اعتدال سبب می‌شود تا ارتباط با سایر مذاهب و فقه مقارن و گفتگوی بین دینی حساسیت برانگیز نباشد. انحراف در حوزه ممنوع است؛ اما در قبال‏ فرَق انحرافی خارج از حوزه، با اینکه نفی وجود دارد، واکنش عملی شدیدی دیده نمی‌شود و به اصطلاح عرصة حیات بر کسی تنگ نمی‌شود. در نجف تنوع و نوآوری در فتوا وجود دارد کمااینکه فتوای آیت‌الله حکیم درباره طهارت اهل‏ کتاب برخلاف مشهور آن زمان بود و الان نیز فتوای آیت‌الله فیاض در مجاز‏دانستن برخی شئون، خلاف مشهور است. از ایشان درباره قضاوت، مرجعیت و ریاست‏ زنان پرسیدم؛ پاسخ دادند: «بله، هیچ تفاوتی قائل نیستم، چه عیبی دارد؟ زن‏ بشر نیست؟!» پاسخی که فهم خاص ایشان از کرامت و ظرفیت انسان، صرف نظر از‏ جنسیت را بیان می‌دارد. و یا فتاوای آیت‌الله سیستانی در فقه غرب‌نشینان که مبتنی بر کرامت عموم انسان است، آنجا که برخی رفتار غیر قانونی و سوءاستفاده در کشورهای اروپایی را چه بسا جایز بدانند، اما ایشان بیان می‌دارند: «حتی اگر رفتاری به اسلام ضربه نزند، اما عهدشکنی و فریبکاری به هر کس و‏ به هر صورت باشد، حرام است.» با این حال کسی تعدّی و تعریض غیرعلمی نمی‌کند و اگر هم بکند، تأثیری ندارد.

در نجف نسبت به موضوعات روز انفتاح خوبی وجود دارد، و هرگونه پرسش، به‌ویژه در حوزه اقتصاد و فناوری‌ جدید و علوم پزشکی و حقوق انسان و موضوعات جدید مبتلا به مقلدان به‌سرعت پاسخ داده می‌شود. در این حوزه نوگرایی‌هایی وجود دارد که اگر شرایط اجازه دهد و بیان شود، شاید برای برخی‏ تکان‌دهنده و تحملش مشکل باشد؛ اما در مباحث مربوط به تاریخ اسلام، تاریخ تشیع، موضوعات مربوط به جزئیات منقول در منابر بر اساس مقاتل، سبکها و سنتهای عزاداری، ورود سینما به حوزه مذهب به‌ویژه در موضوع اهل بیت (علیهم‌السلام) به‌شدت تحفظ وجود دارد و از ورود به این موضوعات، حداقل در علن استقبال نمی‌شود.

در نجف صاحب فتوا استحکام رأی دارد؛ اما کسی را مجبور به انجام فتوایش نمی‌کند؛ برای مثال با آنکه فتواهای نسبت معاملات، حدود، قضا و هنر و‏ موسیقی و امثال آن روشن است، اما در چگونگی کاربست اجتماعی فتوا، نمایندگان مرجعیت یا خود مراجع مداخله یا اعمال فشاری ندارند. موضوع قمه‌زنی نیز از همین شمار است. ممکن است برخی فقهای اصلی در نجف اشرف آن را نپذیرفته باشند، اما مداخله‌ای هم برای کاربست اجباری فتوایشان ندارند.

آزادی‌های اجتماعی و رسانه‌ای در عراق با نگاه مرجعیت تنظیم نمی‌شود، و آزادی اندیشه و بیان و احترام به نظرات و آرا دیگران در نزد مرجعیت نهادینه شده است و مرجع نه تنها محدودیت‌آفرین نیست، که مشوق آزادی است. وقتی شخصیتی عالیقدر مثل آیت‌الله سیستانی واکنش یا حساسیتی منفی نسبت به‏ مطالبی که از سوی دیگران گفته می‌شود ندارد، خود به خود بر فضای آزاد در عراق اثر مثبت می‌گذارد. چه در موضوع احترام به قراردادهای ملل و چه در موضوع آزادی اندیشه، این موضوع ممکن است ناشی از «قاعدة احترام» آیت‌الله سیستانی باشد و منطقا رویکرد ایشان، بر نگاه حوزه نجف به انسان و حقوق‏ انسان و رابطه دین با دنیای جدید و رابطه فقه و حکومت مدنی تأثیرگذار است.

 

درجات و مراتب علمی

در نجف انگیزه‌ای جز ملاشدن سودمند نیست. غایت درس در حوزه نجف، استادی و مرجعیت است و نه هیچ منصب دیگری. ممکن است حوزه‌ای مرجع‌پروری را هدف خود قرار نداده باشد و پرورش روحانی برای عرصه‌های دیگر را مهمتر بداند و نگاه کاربردی ـ سیاسی ـ اجتماعی به پرورش روحانی داشته باشد؛ مثلا‏ بخواهد قاضی یا نماینده مجلس یا غیره پرورش دهد؛ اما نجف چنین نگاهی ندارد. نجف مرجع‌پرور و فقیه‌پرور است و این از سنتهای کلیدی این حوزه است. یک دلیل، نگاه غالب به فلسفه فقاهت در این حوزه است و البته فضای سیاسی و اجتماعی و تاریخی تکوین نجف نیز سبب شده است حوزه نگاهی درونگرایانه و به تبع، رویکردی نظری داشته باشد. در دوران صدام، به عنوان مثال، غایت سیاسی ممکن نبود و حداکثر امکانی که برای حوزه فراهم بود، همین‏ درس و بحث رایج بدون مداخله در سیاست بود، الا مواردی که بعداً ذکر خواهد شد. در دوران جدید هم که حوزه نقش کلی نظارتی و مشورتی در حوزه سیاست پیدا کرده است، باز هم به دلیل وزن همان فلسفه فقاهت و ثقالت مکتب زعما و فقهای پیشین، گرچه تفاوت‌هایی ایجاد شده، اما به تغییر مبنایی نینجامیده و همچنان‏ فاصله با حکومت حفظ شده است. قطب‌نمای طلبه‌ها کماکان به سمت استادی و مرجعیت از طریق کسب علم و تقوا ـ و نه کسب مقامات سیاسی ـ ثابت مانده است.

از آنجا که علم و تقوا و نه پول و زور معیار رشد است، عوام‌گرایی (پوپولیسم) معنای‏ خود را از دست می‌دهد و بار معنایی منفی پیدا می‌کند. با زور و قدرت و زبانبازی کسی مرجع نمی‌شود و اگر هم ادعای مرجعیت کند، کسی از او تبعیت و تقلید نخواهد کرد. باید در تلاشی شبانه‌روزی و رقابت علمی مثبت، کسب اجتهاد کرد. علاوه بر آن، در نجف فعلی اصرار بر این است که علم تقلیدی نیست و‏ عالم نباید تقلید کند. نجف روزگاری تحت تأثیر آرای شیخ طوسی قرنها تابعیت‏ ایشان را داشت و کمتر نوگرایی در آن دیده می‌شد؛ اما در دوران اخیر به قول استاد جواهری: «عالم نجفی یک مبانی اصولی دارد و خودش دیگر تابع شیخ طوسی و شیخ انصاری نیست، بلکه خود عالم، باید شیخ انصاری و شیخ طوسی باشد.» البته‏ اینکه واقعا تا چه ‌اندازه قله‌هایی چون شیخ انصاری و شیخ طوسی به نسبت امکانات و اطلاعات امروز تکرار شده‌اند، پرسشی است که اهل فن فقه می‌توانند به آن پاسخ دهند؛ اما اساس این رویکرد که از عالم، تولید علم اجتهادی و غیر تقلیدی مطالبه کند و در جستجوی پرورش چنین عالمی باشد، از ویژگی‌های نهادهای علمی پیشرو و تخصصی است و منجر به استحکام علمی و استدلالی می‌شود.

طی شدن مراتب و درجات علمی در این حوزه نیز فرایندی طبیعی و مدنی دارد که طی چند قرن به سنتی اساسی بدل شده است. طلبه باید ابتدا در دوره‌ای حدوداً ۹ تا ۱۰ساله سطوح را پشت سر بگذارد و سپس در درس خارج اصول و فقه‏ حاضر شود. گرچه در طی تحصیل سطوح هم طلبه می‌تواند خود دروسی را که آموخته، تدریس کند، ولی مقام واقعی استادی پس از حضور در درس خارج اصول و فقه و‏ فراگیری این مرحله مفهوم می‌یابد. از این مرحله طلبه می‌تواند استاد و سپس، به میزان توان علمی و خلاقیت فردی خود با کسب اجازه، مجتهدی فاضل و مؤلف و‏ شاگردپرور شود تا در تراز شخصیت‌هایی قرار گیرد که احتمال مرجعیت آنان می‌رود. البته روشن است که صرف حضور در نجف و بهره‌مندی از مکتب آن، کسی را مجتهد برتر نمی‌کند و هر مجتهدی هم راهگشا نمی‌شود. سالها مجاهدت علمی و ریاضت اخلاقی در مکتب نجف به همراه خلاقیت، شهامت و شجاعت در اجتهاد و قدرت‏ تعقل، هوش راهبردی (استراتژیک) و روح والای انسانی و مهمتر از همه، توفیق الهی است‏ که کسی را منشأ اثر می‌سازد. در یک مثال ساده می‌توان گفت همه در نجف، آقای حکیم و آقای خویی و آقای خمینی و آقای صدر و آقای سیستانی نمی‌شوند؛ شخصیت این بزرگان از وجوه مختلفی منحصر است و البته ایشان هم اگر در مکتب نجف نبودند، شاید به چنین توفیقاتی دست نمی‌یافتند، الله اعلم.

فرآیند اعلام «مرجعیت» که عالی‌‌ترین مقام علمی حوزه است، پس از سالها تحصیل و تحقیق و تدریس و ریاضت و زهد رخ می‌دهد. تحقق مرجعیت و مشروعیت آن،‏ در تعاملی طولانی میان اساتید و فضلا و طلاب حوزه شکل می‌گیرد. اعلام مرجعیت معمولا به واسطه تقاضای شاگردان یک استاد و رجوع مردم رخ می‌دهد؛ اما در عین حال کمتر دیده شده است که تا وقتی مرجعی بزرگ در قید حیات است، شاگردان او ـ هرچقدر هم فاضل باشند ـ اعلام مرجعیت و نشر رساله کنند. البته‏ گهگاه اعلام مرجعیت به حاشیه‌هایی نیز منجر شده است.

تنوع مراجع از باب گوناگونی اساتید و مدارس معمول است؛ چنان که در دوران سیدمحسن حکیم و سیدمحمود شاهرودی، سیـدعبد الهــادی شیـــرازی و سیدابوالقاسم خویی و سیدروح‌الله خمینی و آقامیرزا باقر زنجانی و میرزاحسن بجنوردی و شیخ حسین حلی و سپس عبدالاعلی سبزواری، سیدعلی سیستانی، سیدمحمد روحانی، میرزاجواد تبریزی، آقا سیدعلی بهشتی، سیدنصرالله مستنبط و شهیدصدر و بزرگانی دیگر همه در صحنه حضور داشتند.

برخی تنوع مراجع در تشیع را یک نقطه ضعف و عامل تفرق در شیعه و شعبه ‌شعبه شدن امکانات دانسته‌اند. در این حال نقطه مثبت تنوع، بازشدن فضای‏ فکری و تنوع آرا و فتوا و آزادی و تحرک بیشتر در جامعه شیعی است که شیعیان می‌توانند با آزادی بیشتری کارشناس مذهب خود را انتخاب کنند. به همین ترتیب، در صورت بروز تهدید و آسیب و فشار، تنوع مراجع، تهدید و محدودکردن‏ همه آنها را دشوارتر می‌سازد و قدرت انعطاف بیشتری به تشیع به عنوان یک اقلیت می‌دهد.

با وجود تنوع مراجع، عموماً آن که فضل بیشتری داشته، شاگردان بیشتری‏ پرورش داده و البته مقلدان بیشتری دارد، در یک فرآیند تدریجی به عنوان مرجع اعلی شناخته می‌شود؛ نظیر آنکه مرحوم آیت‌الله سیدمحمود شاهرودی بزرگ و مرحوم آیت‌الله سیدمحسن حکیم هر دو از اعاظم نجف اشرف بودند، ولیکن‏ آیت‌الله حکیم پس از آیت‌الله بروجردی جایگاه مرجعیت اعلی را پیدا‏ کرد. یادآوری این نکته نیز خالی از لطف نیست که مرجعی که در این فرآیند طبیعی و مدنی به مرجعیت اعلی رسیده و مخصوصا از طول عمر مناسبی برخوردار باشد و توانسته باشد با برگزاری دوره‌های مختلف درس خارج فقه، شاگردان زیادی‏ را پرورش دهد، معمولا به دلیل همین شبکه بزرگ از مجتهدان برای چندین نسل مرجع اصلی خواهد ماند، و چندین مرجع بزرگ شیعه شعبه‌ای از شاگردان او خواهند بود، نظیر آنچه درباره آیت‌الله العظمی خویی شاهد بوده‌ایم.

عالی‌‌ترین مرجع نجف، همان «زعیم حوزه» است و عموماً مرجعیت اعلای شیعه نیز از آن اوست. پس از انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی، شاهد نوعی تقسیم مسئولیت در مرجعیت عالی شیعه بودیم؛ چرا که دو جریان و شخصیت تراز اول شیعه‏ نظیر ایشان و آیت‌الله خویی در یک زمان قرار گرفته بودند و به نوعی دو‏ جریان بزرگ و سلوک ویژه در ایران و عراق به عرصه سیاسی معرفی شده بود؛ لذا‏ جریان اصلی مقلدان شیعه بین این دو بزرگوار تقسیم شده بود و هم?اکنون نیز‏ اگرنه به غلظت دوران امام خمینی، کمابیش مقلدان جهان شیعه بین مراجع اصلی این دو جریان در نوسان هستند.

نجف در معرفی مرجع، شاگردان و پیروان مکتب خود را ترجیح می‌دهد، در عین حال تواضع علمی در حوزه نجف به گونه‌ای است که در مواردی که عالی‌‌ترین مقام علمی خارج از حوزه نجف اشرف باشد، مثل زمان آیت‌الله بروجردی و یا زمان آیت‌الله گلپایگانی، رجوع به ایشان توصیه می‌شود و یا در فتاوای احتیاطی به مرجعی ارجاع داده می‌شود که در فضل، در ردیف بعدی قرار دارد و مکان جغرافیایی آن مرجع نقشی در این موضوع ندارد‏.

تأثیر ساختار مدنی حوزه نیز در انتخاب زعیم حوزه علمیه نجف اشرف قابل‏ مشاهده است. این ساختار با آنچه در بروکراسی‌های جدید که در شکل هرمی و فاصله روزافزون بین نخبگان یک سازمان و عموم بدنه آن سازمان بروز دارد، متفاوت است. ساختار حوزه نجف فاقد بسیاری از پیچیدگی‌های غیرضروری سازمان‌های مدرن، کاغذبازی‌های آزاردهنده و ساختارهای نظارتی رسمی است و امور بر اساس تعامل مستمر و بر مبنای شناخت و اعتماد تشکل و تحقق می‌یابند. و همان گونه که تبیین شد، تمامی این فرایندها منبعث از درون حوزه است. «زعیم حوزه» عالی‌‌ترین مقام تصمیم‌گیر و نماد علمی و هدایتی و صیانتی این حوزه است. تصمیمات زعیم، دستوری نیست، اما چون زعیم عالی‌‌ترین مقام فقهی است و معمولا پس از مشورت با فقهای بزرگ دیگر و با بررسی مصالح عالی مذهب، حوزه و یا ملل مسلمان تصمیمی را اعلام می‌کند، آن تصمیم عرفاً تکلیف‌آور است. زعیم عموما در یک توافق عرفی در میان اساتید تراز اول و به دور از دخالت سیاست تعیین می‌شود. آنجا آن که فقیه‌تر است و ریشه‌دارتر است، زعیم‌تر است. معمولا اشاره و تأیید زعیم قبلی نیز نقش‌آفرین است؛ چنان که در ۱۴۰۹ق آیت‌الله خویی به اصرار، آیت‌الله سیستانی را به جای خود برای نماز در‏ مسجد خضراء تعیین نمودند و همین نکته اشارتی بسیار مهم بود که همزمان با آیت‌الله عبدالاعلی سبزواری، آیت‌الله سیستانی نیز مطرح شدند. رقابت‌های معمولِ عرصه‌های دیگر هم چندان در این حوزه نقشی ایفا نمی‌کند. خداباوری، معنویت‌گرایی و تقوا زیربنای مرجعیت و زعامت است. در این حوزه این باور وجود دارد که خداوند و عنایت اهل بیت علیهم‌السلام و تحت‏ توجه حضرت ولی‌عصر(عج) بودن، مصدر توفیق است و روایت‌های بسیار از توسل علما به چهارده معصوم برای حل مسائل دشوار شنیده می‌شود. همچنین ملایی، حکیم بودن، مدبر و راهبر بودن، پروردة مکتب نجف بودن، پاک‌زیستی، تشخیص مصلحت و ضرورت و استقلال شخصیتی، از ملاک‌های بسیار مهم زعامت است. ملیت هم نقش چندانی در موضوع مرجعیت و زعامت ایفا نمی‌کند. این حوزه فقط چندملیتی نیست؛ چرا که در بسیاری از حوزه‌های دیگر نقاط عالم تشیع، طلاب یا اساتیدی با ملیت‌های مختلف تحصیل و تدریس می‌کنند، اما زعامت و مرجعیت عموما در آن‏ حوزه‌ها تابع ملیت همان کشور است؛ اما حوزه علمیه نجف اشرف حوزه‌ای فراملیتی است. این موضوع در طول دوران‌ها و قرون جاری و ساری بوده است و شخصیت‌ها از باب وجاهت‌شان و صرف نظر از ملیت‌شان بر مصدر مرجعیت و زعامت این حوزه قرار می‌گرفته‌اند. هم اکنون نیز در حالی که زعامت حوزه علمیه نجف‏ اشرف بر عهده مرجع عالیقدر تشیع حضرت آیت‌الله سیستانی است که ایرانی هستند، حضرت آیت‌الله سید محمدسعید حکیم عراقی‌الاصل، حضرت آیت‌الله فیاض‏ افغانستانی و حضرت آیت‌الله شیخ بشیر نجفی پاکستانی‌الاصل هستند و به عنوان چهار مرجع عالیرتبه حوزه نجف اشرف محسوب می‌شوند. اساتید حوزه نیز از ملیت‌های مختلف هستند و همین‌جا خوب است بیان شود که شاید همین چندملیتی بودن بزرگان حوزه نجف اشرف، نگاه آنان را از تمرکز صرف بر عراق دور داشته است، مگر آنکه در این کشور مسموع‌الکلام بوده‌اند؛ مثلا در دوره معاصر، میرزامحمد تقی شیرازی علیه اشغالگری انگلیسی‌ها در عراق فتوای جهاد داد و آیت‌الله خویی در «انتفاضة شعبانیه» مداخله رهبرانه کرد و یا آیت‌الله سیستانی که علاوه بر مرجعیت عالی شیعیان، اساسا رهبری مذهبی و معنوی عراق امروز مستمرا و عرفاً بر عهده ایشان قرار گرفته است و در عراق مسموع‌الکلام‏ هستند. در غیر این صورت در گذشته، تمرکز بر مسائل عراق عمدتا از سوی علمای عراقی حوزه نجف اشرف همچون آیت‌الله سیدمحسن حکیم و یا شهید صدر و یا شهید سیدمحمد باقر حکیم مشاهده شده است که طبیعتا در کشور عراق مسموع الکلام بوده‌اند و علمای دیگر بیشتر مشارکت‌های سیاسی‌شان که در موضوعات خاص و مهم صورت گرفته، عموما متوجه کشوری بوده که تابعیت آن را داشته‌اند، نظیر فتوای تحریم تنباکوی میرزای شیرازی که از سامرا، ولی درباره‏ ایران صادر شد و یا اقدامات ضد استبدادی آخوند خراسانی و ملا عبدالله مازندرانی و میرزاحسین خلیلی تهرانی از حوزه نجف در نهضت مشروطه و یا نامه انذار آیت‌الله خویی به شاه در فروردین ۱۳۴۲ درباره انقلاب سفید و‏ انجمن‌های ایالتی و ولایتی و امضای نامه حمایت از امام‌خمینی پس از‏ دستگیری ایشان توسط رژیم شاه.‏

در نمونه‌ای شاخص همچنین ملاحظه می‌کنیم که حضرت امام‌ خمینی نیز در دوران حضور در عراق بیشتر متوجه مسائل ایران بودند و مبارزاتشان بیشتر حول مبارزه با نظام سلطنتی و هدایت انقلاب اسلامی ایران می‌چرخید. البته ذکر این نکته هم ضروری است که در چند دهه اخیر منتهی به سقوط صدام، وضعیت استبداد داخلی عراق، اقتضای مداخله علمای تراز اول به‌ویژه از ملیت‌های مهاجر را نداشته است؛ چرا که علمای مهاجر به‌سرعت با فشار‏ داخلی و یا دلیلی خارجی، محدود و یا از عراق اخراج می‌شدند. کما اینکه امام نیز مجبور به مهاجرت از عراق به فرانسه شد.

در تعیین زعیم، نهادهای سیاسی و امنیتی و احزاب و حکومت نقشی ندارند و کسی هم وقعی به آنها نمی‌نهد. کما اینکه در گذشته چندین بار حکومت تلاش داشته تا برای حوزه زعیم پروری کند، اما به جایی نرسید. البته در اواخر عمر آقای خویی و عدم تمکین جدی ایشان نسبت به مطالبات ناحق حکومت بعثی، دولت‏ صدام درصدد برآمد تا مرجعیت عربی ـ عراقی را در صدر حوزه علمیه نجف و کل عراق قرار دهد؛ لذا دولت صدام بر مرجعیت آقای سیدمحمد صدر ـ پدر آقای مقتدی‏ صدر ـ پافشاری کرد و مجال فراوانی در اختیار ایشان قرار داد. برپایی نمازهای جمعه در بسیاری از شهرهای عراق از این جمله بود. آقای محمد صدر که در خطبه‌های نخست انتقاداتی را متوجه حوزه نجف اشرف کرده بود، به‌تدریج سمت و سوی انتقادی گرفت و در آخرین خطبه‌های خود به‌شدت علیه صدام موضع گرفت که منجر به ترور ایشان به دستور صدام شد. دوستداران ایشان هدف پذیرش مرجعیت‏ توسط آقای محمد صدر را رونق‌دادن به حوزه‌های علمیه و رسیدگی به فقرا عنوان کرده‌اند.

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: