1396/9/25 ۱۰:۲۴
بسا خوانندۀ عادی با دیدن عنوان هر کتاب قصۀ عامیانهای، فوراً به یاد همان داستانهای سنتی ایرانی بیفتد که برای سرگرمی مردم در خانهها، قهوهخانهها، خلوتخانهها و... خوانده میشد تا روز را به شب یا شب را به روز آرند و مدتی با قهرمانان آنها و هم بهجای آنان در عالم ذهنی و خیالی به سر برند؛ اما اگر چنین هم بوده، تمام مقصود گوینده یا نویسنده برخی داستانها نبوده است؛ بلکه چه بسیار نکات مهمی از مقولات تاریخ، فلسفه، اخلاق، مذهب، ادب و... مدنظر وی بوده که تنها در قالب سخن و قصه عامیانه قابل تفهیم به مردم بوده است؛ چنانکه امروزه هم این چنین رویکردی بعضاً در برخی فیلمهای سینمایی یا تلویزیونی و یا در بخشی از روزنامهها و مجلات و کتابها دیده میشود.
با نگرۀ اخیر، دیگر همۀ قصهنویسها فقط «عامهنویس» نبودند، بلکه برخی حکیم (به معنای عام کلمه) یا مورخ (به معنای داستان تاریخینویس) و یا ادیبی بودند که اطلاعات عمیقی هم، دربارۀ مضامین نهفته در قصۀ خود داشتند و در صدد تعلیم یا تفهیم آنها برمیآمدند و یافتههای علمیشان را به مخاطب قصهخوان خویش، تقدیم مینمودند. در دوران معاصر و به خصوص در هفتاد، هشتاد سال اخیر، آنان که استاد در ادبیات، تاریخ و... بودند و قلم توانایی برای نوشتن مطلب دربارۀ موضوعات گوناگون علوم انسانی داشتند، آنگاه که به محتوای برخی قصههای عامیانه برمیخوردند و غنای موضوعی آنها را میدیدند، تازه به فکر احیای مجدد آن قصهها و هم استخراج مواد پرارزش اجتماعی، تاریخی و فلسفی آنها برمیآمدند تا مشکلات تحقیق در مقولات مزبور را حل کنند و ابهامات مربوطه را برطرف نمایند. پس محقق در امر قصه، خود ادیب یا مورخی محسوب میشد که بنا به اقتضای زمانه، خود را موظف به موجزنویسی (از «کتاب» به «مقاله») میدانست و به نکتهچینی (از قصهها) اکتفا میکرد و امروز هم، چنین است.
باری، از معاصران میتوان به کسانی همچون دکتر پرویز ناتل خانلری (مصحح سمک عیار)، استاد ایرج افشار (مصحح اسکندرنامه، قصه حسین کرد،...)، دکتر محمدجعفر محجوب (پیشکسوت بررسی داستانهای عامیانه و مصحح امیر ارسلان و...) دکتر جعفر شعار (مصحح حمزهنامه،...)، دکتر حسین اسماعیلی (مصحح ابومسلمنامه و حاتمنامه) و مؤلف محترم کتاب حاضر (و مصحح اسکندرنامه نقالی) اشاره نمود که پیشروان قصهشناسی و قصهپژوهیاند و تحلیلهای موضوعی جامع آنان از قصههای عامیانۀ ایرانیِ به جایمانده، رهگشای محققان است.
در«قصههای عامیانه ایرانی»، محتوای برخی قصههای مشهور سنتی طی 28 مقاله مورد بررسی قرار گرفته است و نکات مهم و جالب آنها در قالب تحلیلهای تاریخی، اجتماعی، دینی، ادبی و... نمایانده شده است. مؤلف محترم سعی کرده موضوعات اصلی و فرعی موجود در قصهها را با نثری یکدست و روان و در عین حال متخصصانه و جامع (به لحاظ مقولات پیشگفته) و نزدیک به سلیقه فکری خواننده عرضه نماید؛ طوری که گویی خود نیز همانند قصهنویس و داستانپرداز، همراه با خواننده کتاب، «قصه تحلیل» را پی میگیرد و در جای جای آن (کتاب) اصرار دارد که وی دست خالی و محروم از «نکته»، مطلب را رها نکند.
گفتنی است قصههای عامیانۀ ایرانی، با نگرش به سیر تاریخی و رخدادهای اجتماعی و فرهنگی مردم ایران (بعد از ظهور اسلام) اعم از تحول در خلق و خوی آنان و هم گرایشهای مذهبیشان که همۀ اینها کم یا زیاد به سبک عامیانه در متن قصهها مطرح و درهم تنیده شدهاند، تألیف یافته است؛ لذا عجیب نیست که مؤلف محترم با باریکبینی برای هر بخشی از قصهها تحلیل خاصی دارد و آنجا که دیگر چیزی برای گفتن نباشد، تازه بخش مفیدی از قصه مورد بررسی را انتخاب نموده، خواننده را به قضاوت دربارۀ محتوای آن واداشته است؛ به عبارت دیگر استاد ذکاوتی با نظر بر اینکه «در ایران هم مثل همه جای دنیا، گفتن و خواندن و شنیدن و قصه و افسانه و حکایت از دیرباز شایع و رایج بوده و در هر شرایط تاریخی رنگ ویژهای به خود میگرفته، گاه داستانهای حماسی و پهوانیِ میهنی رواج داشته و گاه قصههای سرگرمکنندۀ سرزمین عجایب ـ آنچنان که در سندبادنامهها یا جهانگشاییهای اسکندر و غیره آمده است ـ گاه افسانههای دیو و غول و طلسم و جادو، شنوندگان و خوانندگان را مدهوش و مبهوت میداشته، زمانی حکایت واقعگرا از زندگی شهری، ذهن صیقلی و آزمودۀ فرهیختگان را به خود جذب میکرده و گاه ماجراهای هوشربای کاخهای عباسی بهویژه قصر هارون، مردم را به خود مشغول میداشته و از گرفتاریها و حقارت زندگی یومیه ساعتی جداشان میساخته است؛ همچنان که زبانآوریها و حرافیهای معرکهگیران و نقالان و قصاصان، عام و خاص را به شگفت میآورده است» (قصههای عامیانه ایرانی، ص 330)، خود نیز در هیچ موردی از موارد موضوعی نهفته در قصههای کتاب مزبور، کوتاه نیامده، مطالب ارزنده را بیرون کشیده و در اختیار خواننده و پژوهنده قرار داده است.
به هر تقدیر تحلیلهای اجتماعی ـ تاریخی قصههای عامیانه ایرانی، به خصوص آنهایی که مربوط به جریانگذار عقیدۀ مذهبی مردم ایران از تسنّن به تشیع میشوند، مهم و جالب نظر هستند؛ از جمله: «به لحاظ اجتماعی، غالب یاران نخستین ابومسلم پیشهوران شهریاند و خود او را دشمنان به تعریض، «روستایی گاوبند» میخوانند. در شهرها وقتی درگیری دو طرف پیش میآید، مردم عادی غالباً در دل، محبّ اهل بیت و طرفدار ابومسلم هستند و در آن طرف لشکریان (عرب و عربگرا) قرار دارند؛ پس ظاهراً جنگ، هم طبقاتی است هم ملی؛ اما شواهد همیشه رضایتبخش نیست؛ زیرا اسامی و مشاغل در هر دو طرف فارسی عامیانه و یا عربی فُح [= خالص] است، و در توصیف ابومسلم و ابومسلمیان، گرچه گاهی از قهرمانان شاهنامه یاد میشود، اما اصلاً انگیزۀ ایرانیگری یا معارضۀ دارا و ندار از قول ابومسلم و یاران او نقل نشده است و فقط خونخواهی اهلبیت و جلوگیری از دشنام بر «ابوتراب» مطرح است... » (ص 25ـ26)؛ افزون بر این گفتاورد، مطالب دیگری دربارۀ استقرار تشیع در ایران در صفحات 161، 289ـ291، 340ـ341 و... درج شده که مفید و خواندنی است.
باز میتوان به محتوای مقالۀ «سرگذشت صوفیان در داستانهای عامیانه» (ص 390ـ444) اشاره کرد که به نحوی نشاندهندۀ سیر تاریخی اعتقادات باطنی ایرانیان در قالب قصه و حکایت است: «در کتاب ختمی لاهوری، شیخ روزبهان [بَقلی] به محبت زنی مغنیه مبتلا شد و هیچ کس خبر نداشت و بر آن وجدها و صیحهها که پیشتر برای خدا میزد، باقی بود؛ اما این بار به یاد آن مغنیه متوجه شد که مردم میپندارند شور و شیدایی او برای خداست؛ پس به مجلس صوفیه آمد و خرقه بینداخت و قصه خود با مردم فاش کرد و گفت نمیخواهم در حال خود کاذب باشم؛ و خدمت آن مغنیه در پیش گرفت. تا آنکه حال وی در آن مغنیه اثر گذاشت و توبه کرد. محبت آن زن به مرور از دل روزبهان زایل شد و باز خرقه پوشید...» (ص 392ـ393).
باید گفت پیش از مقالۀ مزبور در صفحات 58 و 304 به ترتیب چنین آمده است: «از ویژگیهای این کتاب [حاتمنامه] آن است که قهرمان داستان برخلاف شاهان و سرداران و عیاران دیگر داستانها در بند دنیویات نیست و هرچه به دستش میآید، درجا میان فقیران تقسیم میکند و بدینگونه در عمق این قصۀ عامیانه، یک حرکت و سیر عرفانی ملاحظه میشود که چه بسا با «هفت وادی» معروف و معهود در طریقت سیر و سلوک بیارتباط نباشد...» و «باید دانست [در کتاب محبوب القلوب نوشته میرزا برخوردار فراهی] حمله [صفویه] متوجه جمعیتهای صوفیه بوده؛ ورنه به عارفان مجرد و منفرد طبق یک سنت کهن و ریشهدار به عنوان «درویش صاحبنفس» با نظر مثبت و ارادتمندانه برخورد میشود...؛ بهویژه طبقات متوسط به برکات «انفاس قدسیه» این گونه کسان مستظهر و به پیشگویی آنان معتقد بودند...».
در مقالۀ «سرگذشت صوفیان در...» زندگی صوفیان و شخصیت و کرامات آنان، تعبیرات عرفانی شاهنامه فردوسی برای بیان مراحل سلوک در اندیشۀ عرفا (ص 4) و...، با تعبیر «واقعگرایی محتوای خیالی قصهها» بیان شده است، و باید دانست «[در] یک قصه عامیانۀ کامل (با همۀ زیر و بالاها، تصادفها، پیشگوییها، خوابها و کمکهای غیبی [و] با منطق و بیمنطقی مخصوص خود) نباید توقع داشت که زمان و مکان در چارچوب منطق قرار گرفته باشد» (صص 408 و 436).
نکتههای مربوط به تحولات اخلاقی و روابط اجتماعی مردم نیز در قصههای عامیانه ایرانی جای خاصی دارند[1] نمونهای از آنها چنین است: «... قصه حسین کرد گرچه مربوط به دوره صفوی است، اما در عصر قاجار به قلم آمد؛ یعنی تصویری که مردم عصر قاجار از عصر صفوی در ذهن داشتهاند، روی کاغذ آمده است. در هر حال روحیۀ استبدادگرا و استبدادپذیر مردم ایران تا پیش از مشروطیت را بهخوبی نشان میدهد. تعرض و تجاوز به مال و ناموس مخالفان امری عادی است و قهرمانان داستان آن را منافی «دانش و آزادگی و دین و مروت» نمیدانند. نه تنها اموال مردم را میچاپند و به زن و بچهاش دستدرازی میکنند، بلکه آخرش خانه را هم آتش میزنند و میگریزند و البته «دستبرد نامچه» میاندازند که «کسی را با کسی کاری نباشد کار کارِ... است». اگر چهار پنج قرن عقب بروید، در سمک عیار به اینگونه موارد برخورد نخواهید کرد یا کمتر خواهید دید و این نشان میدهد که در طول تاریخ هرقدر تهاجمات بر سر این مردم بیشتر واقع شده، از نظر اخلاقیات پس رفتهاند. اینها داستان است؛ واقعیت بدتر است» (ص 63).
باز هم میتوان ذیل موضوع مزبور، به «نشاندادن نقش زنان» (ص 24)، «بیاحترامی به زن» (ص 68)، «زنان و دفاع از اهلبیت پیامبر(ص)» (ص 340) در قصههای عامیانه ایرانی اشاره نمود؛ اما نکات هنری بسیاری در کتاب مذکور دربارۀ چگونگی شخصیت قهرمانان قصهها و هم صحنهآرایی (عمدی و متناسب با تفکر) داستانپردازان و نقالان در قصهها، به دید میآید؛ مانندِ: «در این کتاب [ابومسلمنامه] ابومسلم و ابومسلمیان سخت خونریزند و به دشمن امان نمیدهند و این همان چهره مختارگونه و انتقامجوی ابومسلم است؛ در حالی که طبق همین کتاب، سران و سرداران اموی به دشمنان گاهی امان و مهلت میدهند، که البته این شگرد نقال است برای تداوم زندگی و کارهای قهرمانان داستان. اما بدین گونه خواننده ملاحظه میکند که طرفین زیاد با هم فرق ندارند و صرفنظر از اینکه این طرفیها گاهی خوابنما میشوند و از عالم بالا به آنها کمک میشود که نجات بیابند، در عمل تقریباً یکی هستند. به گمان من اصل داستان چنین نبوده، بلکه در دستکاریهای عصر صفوی داستان از محتوای اجتماعی و شعوبی خالی شده و با فشار قشریون ـ که متوجه بار فرهنگی این گونه قصههای عامیانه بودهاند ـ تصویرهایی از کشت و کشتارهای داخلی صفویان را به زمان ابومسلم فرافکنی کردهاند. تاریخ میگوید امام صادق(ع) صریحاً از پذیرفتن همکاری با ابومسلمه خلال (و ابومسلم) خودداری فرمود؛ اما در این داستان ابومسلم از دست امام محمدباقر(ع) حکم دارد (ج 1، ص 112). مسلماً در ابومسلمنامه کهن که از بین رفته، چنین نبوده است و این فقره را در عصر صفوی و یا در دربار پادشاهان شیعی هند افزودهاند؛ همچنین است قیافۀ متعبد و متشرعی که از ابومسلم ترسیم شده، با آن چهرۀ سیاسیکار که از ابومسلم تاریخی میشناسیم، تفاوت دارد...» (ص 26ـ27).
نیز: «... در واقع تودد [در داستان حسینیه] کنیز مجلسآرای کاخ خلیفه [هارونالرشید] که موسیقیشناس و خواننده و نوازنده و در ضمن از علوم، علاوه بر دانشهای قرآنی و دینی، در فلسفه و نجوم و طب و منطق و معانی... دست دارد، به حسینیۀ برقع بهرخ کشیده که زیباست و از علوم تنها در «دینیه و شرعیه» استاد است و از مباحثهاش هدف دارد، تبدیل میشود و این تفاوت عصر هارونالرشید و شاه طهماسب است. در هزار و یک شب، داستان مقصدی جز سرگرمی ندارد. هنر برای هنر است. اینجا داستان در قالب یک مناظرۀ عقیدتی که برای حکومت صفوی جنبۀ حیاتی داشت (یا دست کم چنین ادعا میکرد) قرار میگیرد. هنر متعهد است و هدفدار» (ص 338).
اما مؤلف ادیب قصههای عامیانه ایرانی بر ویژگیهای ادبی قصهها نظر تحلیلی هم دارد که در نوع خود جالب است؛ چنان که میتوان گفت ایشان حتی با متنشناسی داستانها و احاطه بر چارچوب آنها و نیز تطبیق (متن) قصهای با قصه دیگر، تقلید و اقتباس نویسندهای از نویسندۀ دیگر، نه تنها به لحاظ مضمون، بلکه بههمریزی انحرافی و تلفیق فریبکارانه و ناشیانۀ آنها (قصهها) از سوی برخی از آنان را برنمایانده و به تعبیری «مچگیری» نموده، نسخه و متن اصلی را معرفی کرده است (ر.ک به: صص 23، 38، 39، 62، 66، 72،...، 226، 289، 292، 331 و 333).
به هر تقدیر، در کتاب لغات و تعبیرات خاص اسکندرنامه (ص 175ـ196) و قصههای دیگر (در بیشتر جاها) و نیز موضوعاتی همچون: ریشۀ برخی داستانها در فرهنگ ایران باستان (ص 14)، تحول زبان فارسی (ص 15)، تقسیم موضوعی داستانهای عامیانه (ص 22)، سبکشناسی (قصهها) (ص 23 و جاهای دیگر)،.... و طریقه داستاننویسی (ص 312 ـ 313) خواندنی و قابل تأمل است.
منبع: آینه پژوهش، خرداد1390 ، شماره 128
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید