آسیب‌شناسی قدرت در اندیشه مولانا / دکتر احمد کتابی - بخش سوم و پایانی

1396/8/7 ۰۷:۳۶

آسیب‌شناسی قدرت در اندیشه مولانا / دکتر احمد کتابی - بخش سوم و پایانی

انتقادپذیری و نقادی، برخلاف مداحی و ثناگویی، موجب می‏شود که چشم و گوش انسانها ـ به ‏ویژه صاحبان قدرت ـ برای دیدن و شنیدن عیوب و نقاط ضعف خویش باز شود و در نتیجه، زمینة مساعدی برای شناخت نارسایی‏ ها، قصور و تقصیرها و رفع آنها فراهم‌ آید که نتیجة قهری آن کاهش احتمال ابتلا به غرور است.‏ پس از این مقدمة کوتاه، اکنون به ارائة برخی شاهد مثالهای مربوط به انتقادپذیری و نقد قدرت در آثار مولانا پرداخته می‏ شود

 

‏۳ـ۳ـ انتقادپذیری مانع عُجب قدرت است

روی باید آینه ‏وار آهنین

تات گوید روی زشت خود ببین

(دفتر پنجم: ۳۵۰۶‏)

انتقادپذیری و نقادی، برخلاف مداحی و ثناگویی، موجب می‏شود که چشم و گوش انسانها ـ به ‏ویژه صاحبان قدرت ـ برای دیدن و شنیدن عیوب و نقاط ضعف خویش باز شود و در نتیجه، زمینة مساعدی برای شناخت نارسایی‏ ها، قصور و تقصیرها و رفع آنها فراهم‌ آید که نتیجة قهری آن کاهش احتمال ابتلا به غرور است.‏ پس از این مقدمة کوتاه، اکنون به ارائة برخی شاهد مثالهای مربوط به انتقادپذیری و نقد قدرت در آثار مولانا پرداخته می‏ شود: ‏

 

‏۳ـ۳ـ۱ـ حکایت مات‌کردن سید شاه ترمذ را ‏

مولوی، ضمن یکی از حکایات دفتر پنجم مثنوی، به نقد روحیة انتقادناپذیری و عدم تسلیم در برابر حق ـ که در بین اصحاب جاه و ارباب قدرت شیوع بسیار دارد ـ پرداخته است. خلاصة این داستان عبرت‏ انگیز که وصف حال اکثریت قریب به اتفاق زورمندان و جباران است، بدین شرح است: ‏ پادشاهی با دلقک خود به بازی شطرنج می ‏پردازد. نتیجة بازی به نفع دلقک تمام و شاه به اصطلاح «مات» می‏ شود؛ ولی به مقتضای برخورداری از قدرت مطلقه و روحیة استکباری ناشی از آن، حاضر به پذیرش شکست خود، آن هم در برابر یکی از زیردستانش، نیست. از این‏رو، به شدت خشمگین می‏ شود و مهره ‏های شطرنج را بر سر دلقک می‏ کوبد. دلقک از شاه امان می‏طلبد و شاه بدو فرمان می ‏دهد که در دور بعدی بازی، شکست اختیار کند. دلقک درحالی‏که از شدت وحشت و بیم جان، همانند شخصی برهنه در سرمای زمهریر، لرزه بر اندامش افتاده است، شروع به بازی می‏ کند. از قضا، این بار نیز، دلقک پیروز می‏ شود:‏

باخت دست دیگر و شه مات شد

‏وقت شه شه گفتن و میقات شد

(دفتر پنجم: ۳۵۱۱‏)

دلقک از ترس به کنجی پناه می‏ برد و خود را در زیر بالش‏ها و نمدها پنهان می‏کند؛ باشد که از ضربات سهمگین شاه، که این بار آتش خشمش بیش از پیش زبانه کشیده است، مصون بماند:‏

برجهید آن دلقک و در کنج رفت

شش نمد برخود فگند از بیم تفت

زیر بالش‏ها و زیر شش نمد

خفت پنهان تا ز زخم شه رهد

‏(همانجا: ۳۵۱۳ـ ۳۵۱۲‏)

شاه علت این کار را از او جویا می‏شود و دلقک هوشمندانه و واقع‏گرایانه چنین پاسخ می‏دهد:‏

کی توان حق گفت جز زیر لحاف

با تو ‌ای خشم‏ آور آتش‌سجاف؟

ای تو مات و من ز زخم شاه، مات‏

می‏زنم شه ‏شه به زیر رخت‏هات

(‏همانجا: ۳۵۱۶ـ ۳۵۱۵‏)

 

‏۳ـ۳ـ۲ـ برخورد تند مولانا با معین‏الدین پروانه

بنا به روایت مؤلف مناقب‏العارفین:‏ «روزی [معین‏الدین] پروانه از حضرت مولانا التماس نمود که وی را پند دهد… [مولانا] زمانی متفکر مانده بود. [سرانجام] گفت: «چون سخن خدا و رسول را می‏خوانی و کماینبغی بحث می‏ کنی و می‏دانی و از آن کلمات پندپذیر نمی‏ شوی…. از من کجا خواهی شنیدن و متابعت نمودن؟» پروانه گریان برخاست و روانه شد و بعد از آن به عمل و عدل‌گستری و احسان مشغول شده خیرات نمود…» (افلاکی، ۱۹۶۱، ص۱۶۵)

 

‏۳ـ۳ـ۳ـ کم‏توجهی مولانا به سلطان عزالدین کیکاوس

‏«شیخ جمال‏ الدین قمری رحمه‏الله‌علیه چنان روایت کرده که روزی سلطان عزالدین کیکاوس انارالله برهانه، به زیارت حضرت مولانا آمده بود. چنانک می‏باید به وی التفاتی نفرمود [و] به معارف و نصایح مشغول نشد. سلطان اسلام بنده ‏وار تذلل نموده گفت: «تا حضرت مولانا به من پندی دهد.» فرمود که: «چه پندی دهم تو را؟ شبانی فرموده‏ اند، گرگی می‏ کنی؛ پاسبانیت فرموده‏اند، دزدی می‏کنی؛ رحمانت سلطان کرد، به سخن شیطان کار می‏کنی!»‏

همانا که سلطان گریان بیرون آمد. بر در مدرسه سر برهنه کرده، توبه‏ها کرد و گفت: «خداوندا! اگرچه حضرت مولانا به من سخنان سخت فرمود، از بهر تو فرمود…» (همان، ص۴۴۴ـ۴۴۳) ‏

هر دو حکایت یاد شده شاهد مثال‌های گویایی است بر تأیید این واقعیت که امکان انتقاد از حاکمان و زمامداران تا چه حد می‏ تواند از ابتلای آنان به غرور مانع شود و در متنبه کردن و آگاه ساختن آنان از نقاط ضعف شخصی و ایرادات وارد بر شیوة حکمرانی آنها و در نتیجه در تعدیل رفتار آنان نسبت به مردم مؤثر باشد.

‏۳ـ۳ـ۴ـ مولانا حاکمان جبار و خودکامه را به جنازه‏ های حمل شده بر دوش مردم تشبیه کرده است:

نـام، میری و وزیری و شهی

در نهانش مرگ و درد و جان دهی

بنده باش و بر زمین رو چون سمند

چون جنازه نه که بر گردن برند

جمله را حمال خود خواهد کفور

چون سوار مرده آرندش به گور

‏بر جنازه هر که را بینی به خواب

‏فارس منصب شود، عالی‌رکاب‏

زانکه آن تابوت بر خلق است بار

بار برخلقان فکندند این کبار

‏‏(دفتر ششم: ۳۲۷ـ۳۲۳‏)

 

‏۳ـ۳ـ۵ ـ از دیدگاه مولانا، مرید راستین، هیچ‏گاه در برابر انحراف مرادش ساکت نمی نشیند:

چنان‌که بیش از این نیز اشارت رفت، مولانا به خطرات ناشی از غرور و تفرعن در عالم مرید و مرادی هوشمندانه توجه یافته بود. حکایت زیر شاهد گویایی است بر این مدعا:‏

‏[حضرت مولانا] فرمود… روزی شخصی در دست مرید خود چوبی دید… گفت: «آن چه چوب است که گرفته‏ ای؟» گفت: «اگر بیرون طریقت بینمت، بزنمت!» گفت: «حقا که مرید راستین و یار دین من تویی و این مذهب امیرالمؤمنین علی(ع) است که فرمود: رحم الله امرء اهدی الی عیوبی (خداوند رحمت کند مردی را که عیوب مرا به من هدیه (= اظهار) کند.» (مناقب العارفین، ج۱، ص۴۹۷).‏

مآخذ

ـ زمانی، کریم، (۱۳۸۵)، میناگر عشق، شرح موضوعی مثنوی معنوی، چاپ چهارم، تهران: نشر نی.‏

ـ ــ ، (۱۳۸۳، ۱۳۸۲، ۱۳۸۱، ۱۳۷۸)، شرح جامع مثنوی معنوی، ۷ دفتر، تهران: انتشارات اطلاعات.‏

ـ فروزانفر، بدیع‏الزمان، (۱۳۴۵)، نثر و شرح مثنوی شریف، دفتر اول، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.‏

ـ ـــ ، (مصحح و تحشیه کننده)، ۱۳۴۸، فیه مافیه، تهران: انتشارات امیرکبیر.‏

ـ مولوی، مولانا جلال‏الدین محمد بلخی، (۱۳۸۷)، مثنوی معنوی، براساس نسخة رنیولد نیکلسون، با مقدمه و شرح حال از بدیع‏الزمان فروزانفر، همراه با کشف‏ الابیات، چاپ دوم، تهران: انتشارات راستین.‏

ــ ، (۱۳۵۵)، دورة کامل مثنوی معنوی، به سعی و اهتمام و تصحیح رنیولد الین نیکلسون از روی نسخه ۱۹۲۳ـ۱۹۲۵ در لیدن، چاپ چهارم، تهران: انتشارات امیرکبیر. ‏

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: