احوال و آثار و افکار رازی / دکتر مهدی محقق - بخش سوم

1396/6/19 ۰۸:۳۳

احوال و آثار و افکار رازی / دکتر مهدی محقق - بخش سوم

چنان‌که پیش از این یاد شد، این کتاب جز کتاب «العلم الالهی» نمی‌تواند باشد. برخی معتقدند که رازی عقیده به قدم باری و نفس و هیولی و مکان و زمان را از صابیان حرّانی گرفته است.

 

چنان‌که پیش از این یاد شد، این کتاب جز کتاب «العلم الالهی» نمی‌تواند باشد. برخی معتقدند که رازی عقیده به قدم باری و نفس و هیولی و مکان و زمان را از صابیان حرّانی گرفته است.

ابوعلی احمدبن محمدبن الحسن المرزوقی در کتاب «الازمنه الامکنه» و فخرالدین رازی در کتاب «محصل افکار المتقدمین و المتأخرین من العلماء و الحکماء المتکلمین»، و علی بن محمد قوشجی در «شرح تجرید الکلام» طوسی تصریح می‌کنند که حرنانیون پنج قدم را اثبات کرده‌اند،‌ دو تای از آنها یعنی باری و نفس،‌ زنده و فاعل هستند و مقصود از نفس آن چیزی است که مبدأ حیات است، ‌یعنی ارواح بشریه و سماویه، و یکی از آنها منفعل است و زنده نیست و آن هیولاست که از آن جمیع اجسام موجود تکوین شده و دو تای دیگر نه زنده و نه فاعل و نه منفعلند، و این دو عبارتند از خلأ و مدت (در مرزوقی)، دهر و فضا (در فخر رازی)، دهر و خلأ(در قوشجی).۹۰

ابوریحان بیرونی می‌گوید: محمد بن زکریای رازی قدمت پنج چیز را از اوائل یونانیان حکایت کرده است و آن پنج چیز عبارت است از: باری سبحانه، سپس به ترتیب نفس کلی و هیولای اولی و مکان مطلق و زمان مطلق، و مذهب اصیل خود را بر این عقیدت بنیان نهاده است. او فرق نهاده است بین زمان و مدت، به اینکه عدد و لوازم عدد که تناهی باشد، بر زمان واقع می‌شود، و بر مدت واقع نمی‌شود؛ همچنان‌که فلاسفه زمان را مدتی می‌دانند که اول و آخر دارد، ولی دهر مدتی است که اول و آخر ندارد، و گفته است که وجود این پنج چیز اضطراری است؛ زیرا آنچه محسوس است، هیولاست که مرکب با صورت است و چون متمکن است، مکان لازم دارد و چون معروض حالات مختلف است، زمان می‌خواهد؛ زیرا برخی از این حالات متقدم بر برخی دیگر است، و به وسیله زمان قدم و حدث و اقدام و احدث دانسته می‌شود و برخی از موجودات زنده هستند، پس نفس برای آنها لازم است و در میان آنها خردمندان و صنایعی در غایت استواری وجود دارند، پس خالقی حکیم و متقین و مصلح لازم است.۹۱

ناصر خسرو در زادالمسافرین می‌گوید: محمد بن زکریا پنج قدیم ثابت کرده است: یکی هیولی و دیگر زمان و سه دیگر مکان و چهارم نفس و پنجم باری سبحانه و تعالی عمایقول الظالمون علوا کبیرا.۹۲

رازی در السیره الفلسفیه، آنجا که برخی از کتابهایش را برمی‌شمارد، اشاره به کتابهایی که درباره هیولی نوشته است می‌کند. بیرونی از برای او دو کتاب به نام کتاب «الهیولی الصغیر» و کتاب «الهیولی الکبیر»۹۳ و نیز کتابی در رد بر مسمعی (مصمعی معروف به ابن اخی زرقان) متکلم که او اصحاب هیولی را رد کرده است، برمی‌شمارد.۹۴به همین جهت است که ناصر خسرو او را از اصحاب هیولی شمرده و گفته است: اصحاب هیولی چون ایرانشهری و محمد زکریای رازی و جز ایشان گفتند که هیولی جوهری قدیم است.۹۵

ناصر خسرو در کتاب جامع الحکمتین در مبحث ابداع و خلق، مردم را به چهار گروه «دهریان»،‌ «اصحاب هیولی»، «حشویان امت»،‌(متکلمان اهل سنت)، «خداوندان تأیید» (متکلمان اسماعیلیه) تقسیم کرده و چنین بیان می‌کند: مردمان اندر قبول و رد ابداع به چهار گروهند: گروهی مر ابداع را و خلق را منکرند، و گویند عالم مصنوع نیست، بل قدیم است و صانع موالید خود عالم است، و مر او را صانعی نیست، بل ازلی است همیشه بود و همیشه باشد،‌ و این گروه دهریان‌اند و دیگر گروه گویند عالم را هیولی قدیم است و صورتش مبدع است، و این گروه از فلاسفه‌اند و مر ایشان را «اصحاب هیولی» گویند.

و سیّم گروه از خلق آنند که گویند هیولی محدث است،‌ ولکن صورت عالم قدیم است،‌ و این گروه حشویان لقب امت‌اند که همی‌گویند مسلمانیم و سواد اعظم مائیم.

و چهارم گروه از خاندانند که گویند عالم مخترع است، هم به صورت، و هم به هیولی، و این گروه خداوندان تأییدند از فرزندان رسول مصطفی صلی‌الله علیه و آله.۹۶

بهترین و کاملترین مأخذ از برای بیان عقیده رازی درباره «هیولی» کتاب «زادالمسافرین» ناصرخسرو است،‌ که به تفصیل قول رازی را نقل، و سپس رد و نقض کرده است و در اینجا بعضی از فقرات آن نقل می‌شود: او (رازی) گفته است که هیولی مطلق جزوها بوده است نامتجزی، چنان‌که مر هر یکی را از او عظمی بوده است از بهر آنکه آن جزوها که مر هر یکی را از او عظمی نباشد، به فراز آمدن آن چیزی نباشد که مر او را عظم باشد، و نیز مر هر جزوی را از او عظمی روا نباشد کز آن خردتر عظمی روا باشد که باشد؛ چه، اگر مر جزو هیولی را جزو باشد، او خود جسم مرکب باشد نه هیولی مبسوط باشد، و هیولی که مر جسم را ماده است مبسوط است.

و گفته است قدیم است از بهر آنکه روا نیست که چیزی قائم به ذات چیز که جسم است باشد نه از چیزی موجود باشد که عقل مرین سخن را نپذیرد. آنگاه گفته است که ترکیب جرم فلک هم از آن جزوهای هیولی است، ولیکن آن ترکیب به خلاف این تراکیب است. و برهان کرده است بر آنکه هیولی قدیم است و روا نیست که چیزی پدید آید، نه از چیزی بدانچه گفته است ابداع اعنی چیز کردن، نه از چیزی به مقصود کننده چیزی نزدیکتر است از ترکیب یعنی اگر خدای مردم را ابداع کردی تمام به یکبار مقصود او زودتر به حاصل شدی که به چهل سال مر او را همی ترکیب کند.۹۷

ناصرخسرو عقیده به قدم هیولی را که رازی اظهار کرده است، به ایرانشهری نسبت می‌دهد و در همان جا عقیده ایرانشهری را هم مشروحا بیان می‌کند: از قولهای نیکو که حکیم ایرانشهری اندر قدیمی هیولی و مکان گفته است، و محمد زکریای رازی مر آن را زشت کرده است، آن است که ایرانشهری گفت که ایزد تعالی همیشه صانع بود و وقتی نبود که مر او را صنع نبود تا از حال بی‌صنعی به حال صنع آمد و حالش بگشت و چون واجب است که همیشه صانع بوَد، واجب آمد که آنچه صنع او بر او پدید آمد، قدیم باشد و صنع او بر هیولی پدیدآینده است؛ پس هیولی قدیم است و هیولی دلیل قدرت ظاهر خدای است و چون مر هیولی را از مکان چاره نیست و هیولی قدیم است، واجب آید که مکان قدیم باشد.

و زشت کردن پسر زکریا مر آن قول را بدان است که گفت چون اندر عالم چیزی پدید همی نیاید مگر از چیزی دیگر، این حال دلیل است بر آنکه ابداع محال است و ممکن نیست که خدای چیزی پدید آورد نه از چیزی، و چون ابداع محال است، واجب آید که هیولی قدیم باشد و چون مر هیولی را که قدیم است، از مکان چاره نیست، پس مکان قدیم است! و مر آن سخن نیکو و معنی لطیف را بدین عبارت زشت بازگفت تا متابعان او از بی‌دینان و مدیران عالم همی‌پندارند که از ذات خویش علمی استخراج کرده است که‌ آن علم الهی است که جز او، مر آن را کسی ندانست. و ما از خدای تعالی توفیق خواهیم بر تألیف کتابی اندر رد مذهب محمد زکریا و جملگی اقوال آن اندر آن جمع کنیم بعد از آنکه مر کتب او را که اندر این معنی کرده است، چند باره نسخه کرده‌ایم و ترجمه کرده به تفاریق مر بنیادهای مذهب او را به ردهای عقلی ویران کنیم اندر مصنفات خویش والله خیر موفق و معین.۹۸

عقیده رازی درباره زمان و مکان با عقیده فلاسفه اسلامی متفاوت است. او میان مکان مطلق،‌ که خلأ باشد، و مکان مضاف، که ناچار از متمکن است،‌ فرق نهاده و همچنین میان زمان مطلق، که دهر یا مدت خوانده می‌شود، و زمان مضاف، که مقدار حرکات فلک است، جدایی قائل شده است.

از دانشمندان اسلامی مرزوقی و ابن‌حزم و ناصر خسرو و نجم‌الدینی کاتبی و فخر رازی به رد عقاید رازی در این مسائل پرداخته‌اند و ابوحاتم رازی مناظره‌ای در این باب با محمد زکریا کرده است.

ناصرخسرو در زادالمسافرین(قول نهم، اندر مکان) چنین گوید: گروهی از حکماء مر مکان را قدیم نهاده‌اند و گفتند که مکان بی‌نهایت است و دلیل قدرت خدایست، و چون خدای همیشه قادر بود، واجب آید که قدرت او قدیم باشد. و دلیل بر بی‌نهایتی مکان این آوردند که گفتند متمکن بی‌مکان نباشد، و روا باشد که مکان باشد و متمکن نباشد، و گفتند که مکان جز به متمکن بریده نشود، و هر متمکنی بذات متناهی است و اندر مکان است، پس واجب آمد که مر مکان را نهایتی نباشد، و گفتند که آنچه بیرون ازین دو عالم است از دو بیرون نیست یا جسم است یا نه جسم است. اگر جسم است اندر مکان است و باز بیرون از آن جسم یا مکان است یا نه مکان، اگر نه مکان است، پس جسم است و متناهی است و اگر نه جسم است، پس مکان است، پس درست شد که گفتند مکان بی‌نهایت است.۹۹

ناصرخسرو در پایان این قسمت چنین گوید: این جمله که یاد کردیم، قول آن گروه است که مر مکان را قدیم گفتند، چون حکیم ایرانشهری که مر معنی‌های فلسفی را با لفاظ دینی عبارت کرده است اندر کتاب جلیل و کتاب اثیر، و جز آن مردم را بر دین حق و شناخت توحید بعث کرده است، و پس از او چون محمد زکریای که مر قولهای ایرانشهری را به الفاظ زشت ملحدانه بازگفته است و معنی‌های استاد و مقدم خویش را اندر این معانی به عبارت‌های موحش و مستنکر بگزارده است، تا کسانی را که کتب حکما را نخوانده باشند، ظن اوفتد که این معانی خود استخراج کرده است!۱۰۰

و نیز ناصر در همین کتاب (قول دهم، اندر زمان) چنین گوید: از حکماء آن گروه که گفتند هیولی و مکان قدیمان‌اند، و مر زمان را جوهر نهادند، و گفتند که زمان جوهری است دراز و قدیم، و رد کردند قول آن حکماء را که گفتند مر زمان را عدد حرکت جسم، و گفتند اگر زمان عدد حرکات جسم بودی روا نبودی که دو متحرک اندر یک زمان، به دو عدد متفاوت حرکت کردندی، و حکیم ایرانشهری گفته است که زمان و دهر و مدت نامهائی است که معنی آن از یک جوهر است، و زمان دلیل علم خدایست، چنان‌که مکان دلیل قدرت خدایست، و حرکت دلیل فعل خدایست، و جسم دلیل قوت خدایست، و هر یکی از این چهار بی‌نهایت و قدیم است و زمان جوهری رونده است و بی‌قرار و قولی که محمد زکریا گفت که بر اثر آن ایرانشهری رفته است، همین است که گوید زمان جوهری گذرنده است.۱۰۱

بحث تفصیلی درباره زمان و مکان، و نقل عقاید فلاسفه اسلامی، و جستجوی سوابق این عقاید در اقوام و ملل دیگر، درخور این مقاله نیست و خوانندگان گرامی را به کتاب نفیس دکتر پینس حواله می‌دهیم.۱۰۲ ترجمه عربی این کتاب در سال ۱۳۶۵ق در قاهره تحت عنوان «مذهب الذره عندالمسلمین و علاقته بمذاهب الیونان و الهند و معه فلسفه محمدبن زکریا الرازی» به چاپ رسیده است.

 

قدمت نفس کلی

رازی معتقد است که نفس کلی نیز قدیم است و شوق او به سوی هیولی، او را به هیولی آویخته است، و به وسیله حکمت و فلسفه نفس توجه به اصل خود پیدا می‌کند و از هیولی جدا می‌شود. در این مورد نیز ناصرخسرو هم در زادالمسافرین و هم در جامع‌الحکمتین قول رازی را نقل می‌کند. در زادالمسافرین تحت عنوان «علت آویختن نفس به هیولی» می‌گوید:

آن که گفته است که آن دیگر قدیم نفْس بوده ا‌ست که زنده و جاهل بوده ا‌ست و گفته است که هیولی نیز ازلی بوده است، تا نفس به نادانی خویش بر هیولی فتنه شده است و اندر هیولی آویخته است، و از او صورت‌ها همی‌ کرده است از بهر یافتن لذات جسمانی از او، و چون هیولی مر صورت را دست بازدارنده بود و از این طبع گریزنده بود، بر خدای قادر و رحیم واجب شد مر نفس را فریادرسیدن تا از این بلا برهد.

و آن فریادرسیدن از او ـ سبحانه ـ مر نفس را آن بود که خدای مر این عالم را بیافرید و صورت‌های قوی و دراز زندگی را اندر او پدید آورد تا نفس اندر این صورت‌ها لذات جسمانی همی یابد، و مردم را پدید آورد و مر عقل را از جوهر الهیت خویش سوی مردم اندر این عالم فرستاد، تا مر نفس را اندر هیکل مردم بیدار کند از این خواب، و بنمایدش به فرمان باری ـ سبحانه ـ که این عالم جای او نیست و مر او را خطائی اوفتاده است بر این گونه که یاد کردیم تا این عالم کرده شده است.

و می‌گوید عقل مردم را که چون نفس به هیولی اندر آویخته است، همی پندارد که اگر از او جدا شود، مر او را هستی نماید تا چون نفس مردم از این حال که یاد کردیم خبر یابد، مر عالم علوی را بشناسد و از این عالم حذر کند تا به عالم خویش که آن جای راحت و نعمت است بازرسد.

و گفته است که مردم بدین عالم نرسد مگر به فلسفه، و هر که فلسفه بیاموزد و عالم خویش را بشناسد و کم‌آزار باشد و دانش‌آموز، از این شدت برهد و دیگر نفوس اندر این عالم همی مانند تا آنگاه که همه نفسها اندر هیکل مردمی به علم فلسفه از این راز آگاه شوند، و قصد عالم خویش کنند و همه به کلیت آنجا بازرسند، آنگاه این عالم برخیزد و هیولی از این بند گشاده شود همچنان‌که اندر ازل بوده است.۱۰۳

در «جامع‌الحکمتین» به دنبال نقل عقاید فلاسفه و اصحاب هیولی چنین گوید: گفتند که حکما خلق را خوش از این سرّ آگاه همی‌ کنند تا نفسها بدین فلسفه از این عالم همی بیرون شود تا همگی نفس به آخر از این عالم بیرون شود، و چو تمامی جوهر نفس بدین حکمت از جوهر هیولی جدا شود، نفس به عالم خویش بازرسد و نعمت خویش را بازیابد و دانا شده باشد به‌غایت، به عنایت خدای آنگاه چو عنایت الهی از این عالم برخیزد، این عالم فرو ریزد و همه جزوهاء لایتجزی شود، همچنانک بودست و به جای خویش باز رسد.

این قول محمد زکریای رازی است به حکایت از سقراط بزرگ، و گفته است اندر کتاب «علم ‌الهی» خویش که: رای سقراط این بوده است و مر علم الهی را ـ که مندرس شده بود ـ جمع کردم به تایید الهی. و گفته است که هیچ کس جز بدین فلسفه از این عالم بیرون نشود، و به عالم علوی نرسد و جز بدین تدبیر حکمت نرهد.۱۰۴

 

طبیعت

رازی درباره «طبیعت» نیز آنچه را ارسطو و حکمای مشائی معتقد بوده‌اند، نپذیرفته‌ است. ناصر خسرو در همان کتاب در فصلی که درباره طبیعت کلی بحث می‌کند گوید: و اکنون چو مر نام طبیعت را معنی ثابت کردیم، گوئیم فلاسفه و اهل طبایع اندر چه چیزی طبیعت مختلف شدند. ارسطاطالیس اندر کتاب سمع الکیان خویش گفته است که «طبیعت آغاز حرکت و سکونت.»

سپس به شرح و تفصیل این قول می‌پردازد و بعد از آن چنین ادامه می‌دهد: و این قولی نیکو است عقلی، ولیکن محمد زکریای رازی این قول را نپسندیده است و گفته است: «اگر چنین بودی، واجب آمدی که این طبایع از باری آمده بودی اندر جسم، و اگر از باری آمده بودی، اندر خدای طبیعت بودی، و این روا نیست.» و پس محمد زکریای رازی را عادت آن بوده است که قولها، حکما را خلاف کردست و مقصودش براعت خویش و اظهار صفوت خاطر وحدت ادراک خویش بودست!۱۰۵

رازی در بسیاری از مسائل فلسفی از ارسطو جدا شده، از همین جهت است که قاضی صاعد می‌گوید: «و کان شدید الانحراف عن ارسطاطالیس و عائباله»۱۰۶و از اینکه کتابی به نام تفسیر کتاب طیماوس نوشته و نیز کتاب فلوطرخس (پلوتارک) را تلخیص کرده،۱۰۷ به دست می‌آید که عنایت و توجه فراوانی به افلاطون داشته و حتی در مناظره‌ای که با ابوحاتم رازی می‌کند، وقتی به مسئله مکان می‌رسد می‌گوید: «آنچه من نیز در باب مکان می‌گویم، قول افلاطون است، و آنچه را که تو بدان متشبث شده‌ای، قول ارسطو می‌باشد.»۱۰۸

رازی در فلسفه صاحب رأی و نظر بود. در بسیاری از مسائل فلسفی سر از ربقة تقلید قدما بیرون می‌کشید، و بسا خود مؤسس فکر تازه‌ای می‌شد؛ مثلا آنجا که حکما اتفاق کرده‌اند بر اینکه حرکت بر دو قسم است: طبیعی و قسری، رازی می‌گوید: قسم سومی نیز وجود دارد و آن «حرکت فلتیه» است. رازی در یکی از جلسات مناظره‌اش با ابوحاتم رازی در خانه یکی از رؤسا، درحالی که قاضی شهر و ابوبکر حسین تمّار متطبب حضور داشته‌اند، حرکت فلتیه را با بیانی که خالی از طنز و استهزا نیست، بیان کرده و ابوحاتم رازی آن را در کتاب اعلام‌النبوه چنین یاد کرده است:

فقال الملحد فی باب المثل الذی اراد ان یثبت به الحرکه الفلتیه التی ابدعها: هل تری هذا القاضی قاعدا مع الامیر؟ قلتُ: نعم. قال: ارایت لو انّه تناول طعاما ریاحیا فتحرک الریاح فی جوفه و اشتدّت و هو یمسکها و یضبط نفسه و هو لایرسلها حذرا ان یتاذّی به الامیر نتنها او حذرا من ان یکون لها وقعا فیفتضح ثم تغلبه الریاح فتفلت منه فلیست هذه الحرکه طبیعیه و لا قسریه، بل هی فلتیه.۱۰۹

چنان‌که دیده شد ابوریحان بیرونی دو کتاب به نام فی‌النبوات و یدعی نقض الادیان فی حیل المتنبین و یدعی مخاریق الانبیاء تحت عنوان «کفریات» از رازی ذکر می‌کند. این دو کتاب اصل آن از بین رفته، ولی جسته گریخته در برخی از منابع تصریحا یا تلویحا به نام کتاب مخاریق الانبیا برمی‌خوریم، خاصه آنجا که دانشمندان اهل سنت و جماعت کوشش دارند عقاید الحادآمیز باطنیان را به منشأ و اصل پیوند دهند. خواجه نظام‌الملک آنجا که سخن درباره باطنیان می‌راند، و به عبدالله میمون القداح می‌رسد گوید: عبدالله بن میمون در کوهستان بر این مذهب دعوت می‌کرد، و مشعبدی سخت استاد بود، و محمد زکریا نام وی را در کتاب مخاریق الانبیا آورده است.۱۱۰

 

پی‌نوشت‌ها:

۸۹- شرح المواقف، ج۱، ص۴۳۸

۹۰- الازمنه و الامکنه، ج۱، ص۱۴۳؛ محصل ص۸۵؛ شرح تجریدالکلام، ج۲، ص۱۷۸

۹۱- تحقیق ماللهند، ص۱۶۳

۹۲- زادالمسافرین، ص۷۳

۹۳- رساله للبیرونی، شماره ۵۹ و ۶۰

۹۴- رساله للبیرونی، شماره ۵۸

۹۵- زادالمسافرین، ص۷۳

۹۶- جامع‌الحکمتین، ص۲۱۱(اصحاب هیولی خود به چند فرقه تقسیم می‌شوند. رجوع شود به مقالات الاسلامیین اشعری، ص۳۳۳ و نهایه‌الاقدام فی علم الکلام شهرستانی، ص۱۶۳)

۹۷- زادالمسافرین، ص۷۳ ـ ۷۵

۹۸- همان، ص۱۰۳

۹۹- همان، ص۹۶ و ۹۷

۱۰۰- زادالمسافرین، ص۹۸

۱۰۱- زادالمسافرین، ص۱۱۰

۱۰۲- Die Atomlehre al-Razi,s” Beitrage zur Islamischen Atomlehre, Berlin 1936.

103. زادالمسافرین، ص۱۱۶

۱۰۴- جامع‌الحکمتین، ص۲۱۳

۱۰۵- جامع الحکمتین، ص۱۲۵ـ۱۲۶

۱۰۶- طبقات الامم، ص۳۳

۱۰۷- فهرست بیرونی، شماره‌های ۱۰۷ و ۱۱۳

۱۰۸- اعلام انبوه، ص۵۰ (به نقل از مذهب الذره، ص۶۸)

۱۰۹- اعلام‌لنبوه، ص۳۰

۱۱۰- سیرالملوک، ص۲۶۳

منبع: روزنامه اطلاعات

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: