جمعیت کم‌شمار ایران

1396/5/17 ۰۹:۰۶

جمعیت کم‌شمار ایران

«جمعيت ايران نسبت به وسعتش بسيار كم است، و چون جمعيت مهم‌ترين شالوده و پايه قدرت و توانمندي است مي‌توان گفت كه ايران فاقد يكي از مؤثرترين عوامل و لوازم اقتدار مي‌باشد...». این جمله تاثیرگذار و درنگ‌آمیز ژان شاردن، جهانگرد فرانسوی در روزگار صفوی، می‌تواند دریچه‌ای ویژه به دنیای ذهنی او بگشاید و ما را از آن دریچه به یکی از «مسأله‌های تاریخی ایران» راه بنماید؛ کم‌شماری جمعیت ایران در تاریخ! تاریخ‌نگاران و اندیشمندان به‌ویژه جهانگردانی که در روزگاران گذشته به ایران سفر کرده‌اند، در نوشته‌های خود بر آن بوده‌اند علت‌هایی برای کم‌شماری جمعیت در این سرزمین برشمرند.

 بررسی وضع تاریخی مسأله «جمعیت» در ایران/ بخش نخست

روایت جهانگرد پرآوازه فرانسوی از بسترهای سیاسی- اجتماعی و جغرافیای تاریخی، در کاهش و کم‌شماری جمعیت ایران در تاریخ

مژگان جعفری:  «جمعيت ايران نسبت به وسعتش بسيار كم است، و چون جمعيت مهم‌ترين شالوده و پايه قدرت و توانمندي است مي‌توان گفت كه ايران فاقد يكي از مؤثرترين عوامل و لوازم اقتدار مي‌باشد...». این جمله تاثیرگذار و درنگ‌آمیز ژان شاردن، جهانگرد فرانسوی در روزگار صفوی، می‌تواند دریچه‌ای ویژه به دنیای ذهنی او بگشاید و ما را از آن دریچه به یکی از «مسأله‌های تاریخی ایران» راه بنماید؛ کم‌شماری جمعیت ایران در تاریخ! تاریخ‌نگاران و اندیشمندان به‌ویژه جهانگردانی که در روزگاران گذشته به ایران سفر کرده‌اند، در نوشته‌های خود بر آن بوده‌اند علت‌هایی برای کم‌شماری جمعیت در این سرزمین برشمرند. ژان شاردن، جهانگرد پرآوازه فرانسوی که در روزگار صفوی، زمانی دراز در ایران روزگار گذراند، در کتاب «سفرنامه شاردن» دست‌کم شانزده عامل تاثیرگذار در کمی جمعیت در سرزمین ایران برشمرده است. او بدون احصای آن عامل‌ها، با تشریح وضعیت‌هایی که در زمینه پراکندگی و کمی جمعیت در ایران دیده، در جست‌وجوی عامل‌ها برآمده است. زلزله، مرگ حکمرانان، دگرگونی پایتخت از شهری به شهر دیگر، یورش‌های بیرونی (عرب، مغول، افغان)، آرامش شرقی، بیماری‌های گوناگون (طاعون، وبا)، قحطی، اقلیم بیابانی و خشک و کوهستانی، بدی آب‌وهوا، کمبود منابع آب، حکومت‌های مستبد، پهناوری و پراکندگی سرزمینی و گستردگی بیش از اندازه، شیوه ویژه زندگی و پاره‌ای سنت‌ها، کوچ به سرزمین‌های دیگر، بی‌توجهی به کار و تلاش برای معیشت، قتل‌ها و غارت‌های سازمان‌یافته، عامل‌هایی در کم‌شماری جمعیت ایران به شمار می‌آیند که این جهانگرد و خاورشناس فرانسوی با مطالعه جامعه و سرزمین ایران و تماشای وضع اجتماعی شهرهای گوناگون ایران برشمرده است. این جهانگرد فرانسوی در بررسی علت‌ها و بسترهای کم‌شماری جمعیت ایران، البته گاه یکی از عامل‌ها را به تنهایی واکاویده، گاه در ترکیب دو یا چند علت بر آن شده است تصویری از این پدیده سیاسی- اجتماعی ارایه دهد.

این سرزمین سخت؛ این دیار تلخ
«اقلیم بیابانی و خشک و کوهستانی»، «بدی آب‌وهوا» و «نبود و کمبود منابع آب»، در بررسی‌های شاردن، عامل‌هایی مهم در کاهش و کم‌شماری جمعیت در این سرزمین به شمار می‌آیند. تاریخ‌نگاران، اندیشمندان و دیگر جهانگردان نیز در نوشته‌ها و پژوهش‌های خود به این پدیده‌های تاثیرگذار در بسیاری از وضعیت‌ها و رخدادهای تاریخ این سرزمین اشاره داشته‌اند. شاردن در توصیف وضع جغرافیایی ایران می‌نویسد: «اين امپراتوري چندان وسيع است كه قاره كوچكي را مي‌ماند. يك سوي آن بر اثر تابش شديد حرارت خورشيد بسيار گرم، و قسمت ديگرش از بسياري سرما منجمد و يخبندان است». او ایران را «سرزميني خشك و كم‌حاصل» برمی‌شمرد که «فقط در يك‌دهم آن كشاورزي مي‌شود». او همچنین تاکید می‌کند: «ايران كوهستاني‌ترين كشورهاي گيتي است و كوه‌هاي آن جز معدودي همه خشك و از گياه و درخت عريان مي‌باشد. با وجود اين گاهي ميان كوه‌ها و دره‌ها دشت‌هاي كوچك يا بزرگي يافته مي‌شود كه به اقتضاي آب‌وهوا و موقع طبيعي كم يا بيش حاصلخيز و خوش‌منظر مي‌باشد». به تعبیر این جهانگرد فرانسوی «زمين ايران در برخي جاها شني و سنگلاخ و در بعضي نقاط رسي و سخت و سنگين است». این وضع اقلیمی، او را بر آن می‌دارد پیامدها را در شیوه معیشت و شکل‌گیری پدیده‌هایی دیگر چون جمعیت سرزمین بجوید زمين بيشتر جاها چنان خشك و فاقد رطوبت مي‌باشد كه اگر آنها را آبياري نكنند هيچ‌گونه محصول نمي‌دهد، حتي گياهي در آن نمي‌رويد، و وجود چنين وضعي نتيجه نباريدن باران نيست، بلكه كم باريدن باران حاصل پديدآمدن چنين موقع نامساعد است». شاردن كمبود جمعيت را يكي از عامل‌های مهم بايرماندن زمین‌های ایران برشمرده، چنین نتیجه می‌گیرد: «اين امپراتوري مي‌تواند بيست برابر سكنه كنوني خود را غذا بدهد». این نگرش، نسبتی دوسویه و مستقیم میان اقلیم و جمعیت در تاریخ ایران می‌تواند پدید آورد، به گونه‌ای که هریک از این پدیده‌ها در یک هم‌افزایی ناخوشایند، یکدیگر را نیرو می‌بخشیده‌اند؛ اقلیم بد، افزایش جمعیت را جلو می‌گرفته و کم‌شماری جمعیت، ناآبادانی بیشتر سرزمین را در پی می‌آورده است. همین مسأله را در زمینه کمبود منابع آب نیز می‌توان دید.  نبود و کمبود آب در سرزمین ایران همواره یکی از علت‌های تاثیرگذار در رشد جمعیتی به شمار می‌آمده؛ این مسأله در رشد ناکافی جمعیت تاثیر بسیار داشته است، شاردن در این‌باره می‌نویسد: «در سراسر روي زمين هيچ كشوري نيست كه به‌قدر ايران كوه زياد، و رود كم داشته باشد. در داخل اين مملكت رودي كه قابل كشتي‌راني باشد وجود ندارد. همچنين نهري كه در آن بتوان با كشتي محمولاتي را از يك استان به استان ديگر منتقل كرد، جريان ندارد. به سخن ديگر ايران كشوري كم‌آب و خشك و كم‌جمعيت مي‌باشد، و من بر اين باورم كه فقط يك‌دوازدهم اين سرزمين پهناور مسكون و آبادان مي‌باشد». او از صحراهای خشک و بدون آبادانی ایران سخن می‌راند: «سبب اين ناآباداني‌ها و خالي از سكنه‌بودن جز فقدان آب نيست». به باور این فرانسوی «هرجا كه آب زياد هست هم به‌قدر كافي جمعيت دارد، و هم مزروع و آبادان و سرسبز و خرم است».
شاردن، میان پدیده جمعیت با مسأله‌هایی چون فراوانی منابع آب، آبادانی و رشد کشاورزی و اقتصاد، نسبتی مستقیم و تاثیری دوسویه برپا می‌دارد: «ايرانيان از زمانهاي بسيار قديم براي آبياري و كشتگري ناچار بوده‌اند با حفر كاريز آب را از دل زمين به كشتزارهاي خود روان كنند، و هرجا آب بوده آباداني وجود داشته است. اما چون در همه جا جمعيت به‌قدر كافي نبوده در همه نقاط مساعد كشف منابع زيرزميني آب و كندن كاريز عملي نشده است. قلت جمعيت... در ايران مايه باير افتادن زمين‌هاي مستعد زراعت شده [است]».
تنوع آب‌وهوایی در سراسر سرزمین ایران، مسأله‌ای به شمار می‌آید که توجه تاریخ‌نگاران به‌ویژه جهانگردان را به خود کشانده است. کسانی در این میانه اما آن را به گونه‌ای دیگر مطرح کرده‌اند که آن را «بدی آب‌وهوا» در بسیاری از منطقه‌های این سرزمین می‌توان پنداشت. ری، که از منطقه‌های باستانی و پرآوازه تاریخ ایران بوده، نمونه‌ای موردی به شمار می‌آید که شاردن را در تحلیل و بررسی کم‌شماری جمعیت ایران یاری رسانده است. او دراین‌باره می‌نویسد: «اراضي اين شهر در نهايت حاصل‌خيزيست، و در آن انواع ميوه به دست مي‌آيد. اما هوايش ناسالم است، پوست را زرد، و آدمي را دچار تب مي‌كند». جهانگرد فرانسوی سپس به یک بیت شعر اشاره می‌کند که چنین معنا داشته است «سحرگهان در عالم خواب ديدم كه ملك‌الموت پا برهنه و يكتا پيرهن از ناسازگاري و بدي هواي ري مي‌گريخت».
شاردن البته بدی آب‌وهوا را عاملی تاثیرگذارتر از کمبود منابع آب، در کاهش جمعیت مردمان این سرزمین می‌پندارد. او برای اثبات این فرضیه سرزمین مازندران را مثال می‌آورد که «پيش از دوران پادشاهي شاه عباس كبير به سبب بدي هوا جايي ناآباد و كم سكنه بود». این پادشاه صفوی به روایت شاردن، عده زيادي از مردم گرجستان و ارمنستان را به اين منطقه كوچاند تا هم آن دو سرزمين را كه محل تجمع سپاهيان عثماني و هجوم آنان به ايران بود، خالي از سكنه كند و هم بر آباداني مازندران بيفزايد، همچنين بر اين اميد بود از ترويج فن تربيت كرم ابريشم و توسعه كار ابريشم‌سازي خزانه را آبادان كند. مادرش نيز كه از مردم مازندران بود مدام شاه را به پرجمعيت‌كردن آن سرزمين برمي‌انگيخت». این کوشش‌ها اما موثر نیفتاد «آب‌وهواي نامساعد و بد مازندران موافق نيات و نقشه‌هاي شاه نبود، و من هنگامي كه در اين منطقه بودم اطلاع يافتم از سي‌هزار خانواري كه شاه عباس بزرگ بدان‌جا كوچانده پس از سپري شدن چهل‌سال بر اثر بدي آب‌وهوا بيش از چهارصد خانوار بجا نمانده بود. اسقف فرح‌آباد كه مردي دانا و به‌موقع و با خصوصيات جغرافيايي و اقليمي اين منطقه كاملا آشنا بود چندين بار به مناسبت موضوع سخن به من گفت اگر سرزمين مازندران بدين اندازه مستعد كشاورزي نبود هر آينه بر اثر بدي آب‌وهوا خالي از سكنه، و تبديل به دشتي وحشت‌انگيز مي‌شد».
وای از یورش‌های تاریخی
وضعیت تاریخی و جغرافیایی ایران، پدیده‌هایی چون جنگ، یورش بیگانگان و درگیری‌های درونی میان صاحبان و خواهندگان قدرت را برای ساکنان این سرزمین عادی کرده بود. شاردن نیز همچون بسیاری دیگر از تاریخ‌نگاران، یورش‌ها و لشکرکشی‌های بزرگ تاریخ ایران، عرب، مغول و تاتار را در کاهش جمعیت بسیار موثر دانسته است: «جغرافي‌دانان و محققان اروپايي در اين مورد با مورخان مشرق زمين هم‌عقيده و بر اين باورند كه در قرن سوم هجري كه درست مقارن قرن نهم ميلادي است شهرري بزرگترين و پرجمعيت‌ترين شهرهاي آسيا بوده است... اين شهر تا زمان استيلاي تازيان بر ايران همچنان آبادان و عظيم بود. فاتحان عرب اين شهر و بسيار شهرهاي ديگر را ويران كردند... واپسين ويراني‌هاي اين شهر در زمان تسلط تاتارها، و وقوع جنگهاي مكرر داخلي به ظهور رسيد ... به هر روي بر اثر وقوع اين سلسله جنگ‌ها، و هجوم وحشيانه و بنيان‌كن مغولان، شهر باعظمت ري يكسره ويران شد». شاردن همچنین هجوم افغان‌ها به اصفهان عصر صفوی را نیز در قتل عام مردم، یکی از عامل‌های کم‌شماری جمعیت آن در دوره‌های بعد می‌داند. او اصفهان را «بزرگترين، آبادترين و زيباترين» شهرهای ایران نامیده، از تاثیری یاد می‌کند که یورش افغان‌ها در روزگار واپسین حکومت صفوی، بر آبادانی و جمعیت آن داشته است: «پيش از ويرانگري‌هاي افاغنه و قتل و غارت آنها افزون بر يك ميليون جمعيت داشته، و از آن پس رو به خرابي نهاده است».
حاکمانی مستبد؛ مالک جان و مال و ناموس
سیاست، حکومت و پهناوری و پراکندگی سرزمینی و گستردگی بیش از اندازه، مسأله‌هایی دیگر به شمار می‌آیند که از نگاه این جهانگرد نکته‌بین دور نمانده‌اند. او کم‌شماری جمعیت را در تاریخ ایران، از پیامدهای شیوه ویژه سیاست و حکمرانی در هزاره‌های پیاپی برمی‌شمرد. این مسأله تا آن‌جا در نگرش و تحلیل شاردن اهمیت می‌یابد که بی‌مقدمه نتیجه دریافت خویش را نخست چنین بیان می‌دارد: «علل و موجبات قلت جمعيت را در اين كشورها آسان مي‌توان دريافت. از يك‌سو پهناوري و گستردگي بيرون از اندازه و نامناسب اين ممالك مايه كمي جمعيت است، و از دگر سو حضور و وجود حكومت مستبد و مسلط بر جان و مال و عرض و ناموس مردم. در زمانهاي گذشته هر يك اين اقوام كه اكنون ناچار به اطاعت و فرمانبرداري از هيأت حاكمه‌اي جابر و بيدادگر گشته‌اند تحت‌ قوانين و شرايطي ناشي از اراده و دلخواه خويش زندگي مي‌كرده‌اند، به همين جهت وقتي سايه وحشت‌انگيز و مرگبار فاتح مستبد را دويست يا سيصد فرسنگ از بالاي سر خود دور ببينند دعوي آزادي مي‌كنند تا به دلخواه خويش روزگار بگذرانند. معمولا پادشاهان ستمگر و درباريان جابر و فاسدشان براي مطيع كردن اقوام عاصي سركردگان و مهتران آنان را مي‌كشند. در چنين احوال توده‌هاي جمعيت تبعيدشده كه در آغاز بسان درختاني ستبر و تنومندند، اندك‌اندك بسان برگ به گاه خزان پژمرده و تكيده و لرزان مي‌شوند، و اين روش حكومت جباران ايران و عثماني در قرون متأخر است». به باور این جهانگرد اروپایی، «قتل و غارت‌هاي وحشت‌انگيز» پیامد استیلای چنین شیوه حکومتگری و سیاست‌ورزی در سراسر تاریخ ایران بوده است.  او به روزگار اصفهان پیش از برآمدن صفویان، این‌گونه اشاره می‌کند: «قتل و غارت‌هاي وحشت‌انگيز از عظمت و جمعيت و آباداني اصفهان بسيار كاست تا اين‌كه اعقاب شيخ صفي بر تخت شاهي برآمدند». او همچنین دیگر منطقه‌های سرزمین ایران را تا پیش از روزگار حکمرانی شاه عباس یکم همین‌گونه می‌شناساند: «وي وقتي به سلطنت رسيد كه بسياري از سرزمين‌هاي كشور را بيگانگان به تصرف خويش درآورده بودند. سراسر مملكت شوريده و نابسامان، و بيشتر شهرك‌ها متروك و خالي از سكنه بود».

انحراف‌های اجتماعی و کم‌شماری جمعیت

ژان شاردن، در تحلیل بسترهای کم‌شماری جمعیت ایران در تاریخ، با گذر از پهنه‌های سیاسی، اقلیمی و جغرافیایی، به گستره جامعه می‌رسد. او می‌کوشد برای بررسی خود در زمینه ناکافی‌بودن رشد جمعیتی ایران، پدیده‌هایی اجتماعی را گواه بگیرد و چنین یادآور می‌شود: «جز اين علل سياسي... عوامل ديگري نيز در كمي جمعيت ايران اثر مهم دارد». او آن پدیده‌های اجتماعی را این‌گونه بازمی‌شناساند: «نخست اين كه مردان ايراني بر اطلاق[،] در ارتكاب معصيت آميزشِ غيرطبيعي به تازه جوانان و زنان سخت بي‌پروا مي‌باشند. دو ديگر اين كه مردان در همبستري با زن زيادروي مي‌كنند، از اين‌رو زنان زود بارور مي‌شوند اما دوران بچه‌آوردنشان طولاني نيست، و وقتي سي ساله مي‌شوند در شمار زنان سالمند درمي‌آيند. از روي ديگر پسران اين سرزمين زود متأهل مي‌شوند، و با اينكه بسا هر كدام دو، سه، يا بيشتر زن دارد به عللي فرزندان زياد ندارند. افزون بر اين چون مردان وقتي مدت حاملگي همسرشان از چهار ماه گذشت به بهانه اين كه همخوابگي با چنين زن زشت و بي‌لذت است از او دوري مي‌جويند، و به زنان ديگر رو مي‌آورند؛ و زنان نيز براي اين‌كه بدين گناه از نظر شوهرشان نيفتند به انواع مختلف سقط‌جنين مي‌كنند، يا دارويي به كار مي‌برند كه مانع حاملگي آنان شود». پاره‌ای شیوه‌های ناپسند در زیست فردی و اجتماعی ایرانیان و گونه‌ای رفتارهای انحرافی در زمینه‌های جنسی، از نگاه این جهانگرد اروپایی دور نمانده، به باور وی، در کم‌شماری جمعیت ایرانیان، به اندازه خود تأثیر داشته‌اند. «اصولا تعداد افراد خانواده‌هاي ايران بسيار نيست حتي كمتر از عده افراد خانواده‌هاي فرانسوي مي‌باشد، و اين امر ناشي از آنست كه دختران و پسران ايران پيش از آن كه به رشد طبيعي برسند به‌هم مي‌آميزند. به سخن ديگر قبل از آن‌كه قابليت آميزش يابند با داروها و معجونهاي محرك قواي جنسي خويش را ناروا تحريك مي‌كنند و بر اثر همين مباشرت‌هاي بي‌هنگام، زنان ايران و بيشتر نقاط مشرق زمين در بيست‌وهفت يا سي سالگي از بچه آوردن بازمي‌ايستند».
آه از این زلزله، قطحی و بیماری!
پاره‌ای پدیده‌های طبیعی همچون زلزله، همراه با بیماری‌ها و قحطی‌های تاریخی، از دیگر عامل‌های تاثیرگذار در وضع جمعیتی این سرزمین بوده‌اند. شاردن، زلزله را یکی از عامل‌های مهم تاریخ ایران تا روزگار صفوی در کاستی شمار جمعیت این سرزمین دانسته است. او به‌عنوان نمونه، از زلزله‌هایی به سال‌های ٩٨٢ و ١١٩٢ قمری در منطقه کاشان یاد کرده که ویرانی هزاران خانه و تلفات و خسارت‌هایی فراوان را در پی آورده است. او همچنین تبریز را شهری دیگر برمی‌شمرد که زلزله در ویرانی و کم‌شماری مردمان آن در گذر تاریخ تاثیرگذار بوده است: «شهر تبريز بارها دچار زلزله شده، نخستين بار شصت‌ونه ‌سال پس از بناي آن زلزله مهمي روي داد كه تقريبا بيشتر شهر ويران گرديد. متوكل عباسي كه در آن زمان خليفه بود دستور داد آن را وسيع‌تر و بزرگتر از آنچه بود بسازند. صدونود‌سال پس از اين حادثه روز چهاردهم صفر، زلزله‌اي سخت‌تر از بار اول تبريز را لرزاند و قسمت اعظم شهر را ويران ساخت». او سپس به بیماری‌هایی چون طاعون و وبا اشاره می‌کند که در کاهش چشمگیر جمعیت تاثیر بسیار داشته‌اند. او دراین‌باره می‌نویسد: «در ‌سال ١٢٤٤ هجري قمري برابر ١٢٠٧ خورشيدي بار دگر بيماري مهلك وبا در كاشان شيوع يافت و عده زيادي را به گورستان برد». جایی دیگر نیز روایت می‌کند: «بر اثر شيوع بيماري طاعون در يك محله شهر [تبریز] بيش از چهل‌هزار تن جان باختند». جهانگرد فرانسوی، قحطی را نیز در این زمینه پدیده‌ای مهم برمی‌شمرد.

منبع: شهروند

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: