1396/3/3 ۰۹:۰۷
یکی از مهمترین منابع تاریخ فرهنگ ایران، در نیمه اول قرن هفتم هجری، کتاب گرانقدر و بینظیر «قلائدُ الجمان فی فرائد شعراء هذا الزمان» است، تألیف ابن الشعار موصلی (متوفی ۶۵۴) که در هشت مجلد، به صورت فاکسیمیله به طبع رسیده است.۱ تمام نسخه به خط مؤلف است و ازین بابت کمال امتیاز را داراست. دریغا که مجلدات دوم و هشتم کتاب ظاهرا به دست نیامده است. کتاب در اصل، ده مجلد بوده است.
هم اینجا یادآور میشوم که اگر یک دانشجوی دوره دکتری ادبیات عربی یا فارسی رساله خود را با عنوان «تاریخ فرهنگ و ادبیات ایران در قلائد الجمان» بگیرد، یکی از بهترین رسالههای دکتری میتواند به شمار آید. این کتاب عملا ادامه تاریخی و طبیعی زنجیرة کتابهایی است که با «یتیمهالدهر» ثعالبی (متوفی ۴۲۹) آغاز میشود و باخرزی (م۴۶۷) در «دمیه القصر» و علی بن زید بیهقی (م۵۶۵) در «وشاح دمیه القصر» و عماد کاتب اصفهانی (م۵۹۷) در «خریدهالقصر» آن را ادامه دادهاند و در نیمه اول قرن هفتم، ابن الشعار که مردی بسیار ادیب و شعرشناس و نکتهسنج بوده است، حلقهای گسترده بر این زنجیره زرین افزوده است و شاعران اواخر قرن ششم و نیمه اول قرن هفتم را با دقتی شگرف معرفی کرده است و آنها را که خود دیده است، گاه به مانند یک نقاش توصیف میکند که مثلا «جوانی است با قد کشیده، کمی لاغر، و با چشمهای سبز یا سیاه و با ریش مثلا کوتاه زرد یا سیاه بلند» و بسیار نکات مهم، که در هیچ کدام از کتابهای تراجم احوال که مسلمانان نوشتهاند، نظیری ندارد. گاهی شرح حالها و نمونههای شعرها به قدری مفصل است که خود بهتنهایی میتواند موضوع یک رساله دانشگاهی قرار گیرد، مانند فصلی که درباره ابن ابیالحدید مدائنی پرداخته است و نکات بسیار مهم و بدیعی از زندگی و احوال او را ثبت کرده است که در هیچ جای دیگر دیده نشده است.
آنچه در این یادداشت میخوانید، شرح حال بنداری اصفهانی مترجم شاهنامه فردوسی است و شامل دقایقی از احوال و آثار اوست که در اسناد دیگر تاکنون دیده نشده است و نویسندگان زندگینامه بُنداری، در قدیم و جدید از آن یکسره بیخبر بودهاند. اینک ترجمه عین گفتار ابن الشعار: «قوامالدین الفتح بن علی بن محمد بن الفتح بن احمد بن هبهالله بن علی، ابوابراهیم بن ابی الحسن بنداری کاتب اصفهانی منشی، ساکن دمشق. او خود مرا خبر داد که در نیمه شعبان سال ۵۸۶، در اصفهان زاده شده است و از خاندان رؤسای اصفهان است و از اشراف اماثل و ارباب نعمت و جلالت. این ابوابراهیم صدری است نبیل و دارای قدری جلیل از خداوندان بخشندگی و جوانمردی است. در کار خویش و در اعتراف به قدر و منزلت مردمان همراه با آرامش و فراخی عیش و بسیاری ادب و فضل و فروتنی آشکار با دیانتی استوار و صلاح و سداد.
بنداری در شهر خویش (اصفهان) به گونهای گسترده به سماع حدیث پرداخت و نیز فقه و ادب آموخت. در کتابت انشاء دستی پرتوان دارد، هم در فارسی و هم در عربی. بنداری وطن خویش را بدرود گفت و در محرم سال ۶۱۷ به دمشق آمد در روزگار الملک المعظم شرفالدین ابوالفتح عیسی بن ابیبکر بن ایوب صاحب دمشق و در ماه ربیع الاول سال ششصد و [چهلر پنجاه] و سه درگذشت. وی به تصنیف کتابهایی پرداخت و نیز به اختصار کتابهایی، از جمله:
۱) نجوم الهدی و اعلام التقی فی اسماء العلماء الشافعیه، یک مجلد.
۲) کتاب «سنی البرق» و آن را از کتاب عماد کاتب که دارای عنوان «البرق الشامی» است، تلخیص کرده است.
۳) همچنین «خریده القصر» را مختصر کرده و آن را «وشاح الخریده و طراز الجریده» نام نهاده است.
۴) نیز کتاب «نصره الفتره» را مختصر کرده و آن را «نخبه النصره فی وزراء الملوک السلجوقیه» نامیده است.
۵) دیگر کتاب «منتهی الامال من کتاب الأکمال» که مختصر کتاب «الأکمال» ابنماکولاست.
۶) و نیز کتاب «التذکره الأشرفیه و الصناعه الطبیه».
۷) دیوان نظم و نثر او، به فارسی و عربی.
۸) کتاب «شاهنامه» را تعریب کرده و آن را به زبان عربی نقل کرده است و به الملک الأشرف موسی بن ابیبکر بن ایوب رحمهالله اهدا کرده است.
۹) و کتاب «الانساب» ابوسعد سمعانی را نیز مختصر کرده و آن را «اللباب فی الأنساب» نامیده است.
۱۰) کتابی نیز در پنج مجلد در ترجمه اخبار ملوک عجم نقل [= ترجمه] کرده است و آن را برای الملک المعظم عیسی بن ابیبکر پرداخته است.
مرا با بنداری در دمشق به سال ۶۴۰ دیدار حاصل شد. او را رئیسی کافی و حبری کامل یافتم. مرا اکرام کرد و گرامی داشت و در حق من نیکیها کرد. خدای او را به آرزوهایش برساناد! بنداری یکی از نویسندگان و مترسلین دولت الملک الصالح ابوالفداء اسماعیل بن ابیبکر بن ایوب است. هنگامی که در اواخر ذیحجه سال ۶۳۹ به تبوک آمده بود، از شعر خویش بر من خواند (هفت بیت به عربی) و آنگاه که از شام آهنگ زیارت رسول صلیاللهعلیهوسلم داشت و او را این زیارت، در این سال مقدور نشد، از شعر خویش بر من خواند (سه بیت عربی) و هم در مدیح رسول صلی اللهعلیهوسلم گفته است و خود آن را بر من قرائت کرده است (دو بیت عربی) و از شعر خویش این شعر را بر من خواند هنگامی که در سال ۶۱۷ به زیارت ابراهیم خلیل صلواتاللهعلیه مشرف شده بود (هفت بیت عربی) و از شعر خویش، درباره قاضی بهاءالدین ابوالمحاسن یوسف بن رافع بن تمیم بر من خواند به هنگام بازگشتش از مصر (ده بیت عربی) و از شعر خویش بر من خواند آنگاه که سلطان «الملک الأشرف» آهنگ بلاد شرقی داشت و به «عینُ الفارسیه» رسیده بود (دو بیت عربی) و نیز از شعر خویش [...] خواند. (صص۵ر۵۱۸ـ ۵۲۷)
جمعا هشتادوسه بیت از شعرهای عربی بُنداری نقل کرده است که این شعرها گوشههایی از زندگی او را و خصایص فکری وی را در خود بازتاب میدهد، نیز سبک شاعری او را در زبان عربی آینگی میکند. سنت این مؤلف نقل شعر فارسی نیست با اینکه از مطاوی کتاب او، میتوان یقین حاصل کرد که با زبان فارسی و حتی ادبیات فارسی آشنایی کامل داشته است. اگرچند بیت از دیوان فارسی او هم نقل کرده بود، امروز برای ما اهمیت بسیار داشت.
با ترجمه این گفتار ابنالشعار، اطلاعات ما درباره بُنداری بسیار گسترش مییابد. کسانی که زندگینامه او را در عصر ما نوشتهاند، به هیچ یک از دقایق زندگی او دسترسی نداشتهاند، نه سال تولد او را یاد کردهاند و نه سال وفات او را و نه حتی بهدرستی سال ورود او را به دمشق و شام. آنها از مجموع تألیفات او فقط سه اثر را یاد کردهاند، یعنی همان «سنی البرق» و «زُبدهُ النُصره» (در نقل مؤلف ما «نُخبهُ النُصره») و «ترجمه شاهنامه». حال آنکه ما در گفتار ابنالشعار، در این مقال، با ده اثر از آثار او آشنا میشویم.
از دقت در نام کتاب «وشاحُ الخریده و طراز الجریده» او که تلخیص خریدهالقصر عماد کاتب است، میتوان اطمینان حاصل کرد که بُنداری «وشاحُ دُمیه القصر» اثر علی بن زید بیهقی را دیده بوده است و این نکته اهمیت دارد؛ زیرا علی بنزید در آن کتاب خویش، نخستین مترجم عربی شاهنامه را که یکصد سال قبل از بُنداری به ترجمه شاهنامه پرداخته بوده است. به نام محمد بن اسماعیل بن حسین دهان نیشابوری معروف به اثیرالملک معرفی کرده است و از ترجمه شاهنامه او خبر داده است. پس میتوان گفت: اگر بُنداری اصل ترجمه را ندیده بوده است، مسلما از اینکه چنین کاری صد سال قبل از او در خراسان انجام شده بوده است، از طریق کتاب علی بنزید بیهقی، خبر داشته است.
بر طبق این سند، از آنجا که بُنداری کتابی ویژه زندگینامه علمای شافعی پرداخته، میتوان گفت که وی احتمالا بر مذهب شافعی بوده است. همچنان که از مفهوم کتاب «التذکرهالأشرفیه» او میتوان استنباط کرد که وی در صناعت طب نیز دستی داشته است. وابستگی او به خاندانهای کهن و اشراف عصر خود میتواند توجیهی باشد برای اقدام او به ترجمه شاهنامه. از آنجا که سال تولد او ۵۸۶ است و در محرم ۶۱۷ به دمشق وارد شده است، میتوان اطمینان حاصل کرد که حمله تاتار به بلاد ایران سبب این مهاجرت او از اصفهان بوده است. بنا بر این وی در حدود سیسالگی مجبور شده است وطن مألوف خویش را رها کند و ساکن بلاد شام گردد. با اینکه از جزئیات کتاب پنج جلدی او در «تاریخ شهریاران ایران» اطلاع بیشتری نداریم، میتوانیم حدس بزنیم که تمایلات ملی او، در همان حال و هوای دنیای قدیم، او را بدینکار و نیز به ترجمه شاهنامه واداشته است.
اگر جلد هشتم و دوم کتاب «قلائد الجُمان» روزی پیدا شود، به احتمال قوی شرح حال سعدی در آنجا خواهد بود؛ زیرا بعید مینماید که مؤلفی مانند ابن الشعار که سالها در بغداد آن روزگار با شاعران درجه دو و سه دیدار داشته و به دقایق احوال و نمونههای شعر ایشان پرداخته است، از سعدی در بغداد بیخبر بماند.
پینوشتها:
۱- قلائدُ الجمان فی شعراء هذا الزمان، تألیف ابن الشعار الموصلی المبارک بن احمد بن حمدان (توفی ۶۵۴ هـ) الجزء الخامس (علی بن یوسف ابوالقاسم بن ابی جعفر) یصدره فواد سزگین بالتعاوُن مع مازن عماوی ۱۴۱۰ هـر ۱۹۹۰م. معهد تاریخ العلوم العربیه و الأسلامیه فی اطار جامعه فرانکفورت المانیا الأتحادیه ۵۲۷ـ۵۱۸٫
*آفریننامه ریاحی (با تلخیص و حذف بسیاری از پینوشتها)
lمنبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید