1396/2/2 ۰۸:۱۷
ز 27 فروردین تا دوم اردیبهشت، سه میلاد مهم داریم در شعر و پژوهش معاصر: بهمنی[27 فروردین 1321]، شمیسا [29 فروردین 1327]و امینپور [دوم اردیبهشت 1338]؛ امینپور دیگر در حیات این جهانی نیست اما یادش، شعرش هست. از این سه نفر، تنها بهمنیست که چهرهای دانشگاهی نیست. شمیسا از استادان برجسته دوران مدرن است؛ امینپور، استادی محبوب و نور چشم شفیعی کدکنی که بزرگمردیست بینیاز از وصف.
به بهانه سالروز میلاد محمدعلی بهمنی، سیروس شمیسا و قیصر امینپور
یزدان سلحشور: از 27 فروردین تا دوم اردیبهشت، سه میلاد مهم داریم در شعر و پژوهش معاصر: بهمنی[27 فروردین 1321]، شمیسا [29 فروردین 1327]و امینپور [دوم اردیبهشت 1338]؛ امینپور دیگر در حیات این جهانی نیست اما یادش، شعرش هست. از این سه نفر، تنها بهمنیست که چهرهای دانشگاهی نیست. شمیسا از استادان برجسته دوران مدرن است؛ امینپور، استادی محبوب و نور چشم شفیعی کدکنی که بزرگمردیست بینیاز از وصف. از این چهار نفر، تنها شمیساست که به شاعری، شهرت کمتری دارد و شاید اندکشمار کسانی باشند که بدانند وی، پیش از عروج از مدارج آکادمیک، شاعری آوانگارد بوده است! حیرت نکنید! گرچه دانش آکادمیک را اغلب، دشمن خلاقیت دانستهاند [و این قصه به پیش از دوران مدرن باز میگردد و صائب از آن به تلخی یاد کرده] اما عادل باشیم و بخش وسیعی از شعر آوانگارد را حاصل کمدانشی بدانیم نسبت به فرهنگ و زبان؛ چون دانش مرد افزون شود، صراط مستقیم در پیش گیرد.«ای ملک جوانبخت!... چون قصه بدین جا رسید بامداد شد و شهرزاد لب از داستان فرو بست.» [هزار و یکشب]
آن مرد با غزل آمد او در آغاز، مشهورترین چهره غزل نو نبود؛ از آن پنج نفر، علیرضا طبایی، لااقل در دهه پنجاه، مشهورترین بود و پس از او حسین منزوی و پدرام، هم تأثیرگذار بودند و هم دارای شهرتی نسبی در دهه پنجاه. کریم رجبزاده و بهمنی، پس از ایشان، در صف پذیرش توسط مخاطبان خاصتر بودند و از دهه شصت به بعد، نامشان بیشتر به گوش رسید و البته در آزمودن حیطههای نو به نو، کوشاتر بودند. محمدعلی بهمنی از اواخر دهه هفتاد بود که رفته رفته به سوی ستاره شدن قدم برداشت؛ آنان که در شعر معاصر، تنفس پیوسته داشتهاند، دانند که چه اندازه فاصله است بین شاعری محبوب بودن و ستاره شدن برای مخاطبان عام. بهمنی این فاصله را نه با صبر، که با دویدن پیوسته در ماراتن ادبیات مدرن طی کرد و هرچه شعرش، به ساز و کار شعر مدرن امروز نزدیکتر شد، میان مخاطبان عام محبوبتر شد! اتفاقی که نه تنها برای شاعران غزلسرا که برای نوگرایان نیز، اگر نگویم کیمیا که نادر است. غزل بهمنی، غزلی به تمامی کلمه، غزل است یعنی قرار نیست مثلاً شعری نیمایی باشد با تساوی مصراعها یا قطعه باشد یا چهارپاره باشد یا قصیده باشد یا هر قالب شعری دیگری که چند دههایست خیل عظیمی از شاعران، جانمایه و ساز و کار آنها را در پوست غزل که آشناست برای مخاطبان شعر، پنهان میکنند و حاصل کار، به آدمکی میماند در گندمزار که حتی کلاغان را نمیفریبد! غزل بهمنی اگرچه خود بارها گفته غزلی پسانیماییست اما قرار نیست که رونوشت شعر نو باشد که اگر بود، تاکنون مرده بود! اصلاً چه معنا دارد که کهنترین و محبوبترین قالب شعر پارسی را شبیه جوانترین قالب آن کنیم؟! نوگرایی بهمنی خوشبختانه منوط به آموختههای اوست از درک آموزههای تازه نیما درباره شعر موفق-در هر زمان و هر مکان- و گرتهبرداری از شمایل شعر نو نیست و از همین روست که مخاطبان بسیار دارد و شاعرانی جوانتر از او و گاه با استعدادی بیشتر، بیخبر از این نکته، مخاطبانی معدود دارند. غزل بهمنی، در یک کلام، غزل است! و غزل، باید خودش باشد نه عکسبرگردان قالبهای نو. در این زمانه بیهای و هوی لال پرست خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست چگونه شرح دهم لحظه لحظه خود را برای این همه ناباور خیال پرست؟ به شبنشینی خرچنگهای مردابی چگونه رقص کند ماهی زلال پرست رسیدهها چه غریب و نچیده میافتند به پای هرزه علفهای باغ کال پرست رسیدهام به کمالی که جز اناالحق نیست کمال دار برای من کمال پرست هنوز زندهام و زنده بودنم خاریست به چشمتنگی نامردم زوالپرست
ارثیه خانلری برای فرهنگ و ادب پارسی «آشنایی من با آقای دکتر سیروس شمیسا به حدود بیست سال پیش باز میگردد. در آن زمان من دانشجوی دوره لیسانس بودم و بهعنوان دستیار در کارهای پژوهشی یکی از استادانم (زنده یاد مریم خوزان) مشارکت و همکاری داشتم. خانم خوزان دستاندرکار مطالعهای درباره فنون و صناعات ادبی در ادبیات انگلیسی بود و قصد داشت نتیجه این پژوهش را به صورت یک کتاب منتشر کند. وقتی خانم خوزان صحبت از این کرد که میخواهد درستی یافتههای تحقیقش را با یکی از استادان زبان و ادبیات فارسی چک کند، من در بدو امر کمی تعجب کردم. پرسشی که برای من مطرح شد این بود که چگونه یک استاد ادبیات فارسی میتواند در این زمینه کمک کند اما با گذشت زمان آرام آرام دریافتم که ایماژ دکتر شمیسا با تصورات سنخی من درباره استاد ادبیات فارسی تطبیق نمیکند. حیطه دانش شمیسا به هیچ وجه محدود به حوزه ادبیات فارسی نبود، بلکه او آثار نویسندگان و شاعران و نمایشنامه نویسان بسیار زیادی را در ادبیات غرب خوانده بود و بویژه ادبیات انگلیسی را خوب میشناخت. نظرات کاملاً تخصصی استاد شمیسا درباره پژوهشی که خانم خوزان آغاز کرده بود، نشان میداد در واقع شمیسا استاد ادبیات تطبیقی هم هست. بعدها وقتی من دوره لیسانس را تمام کردم و به طور مشترک با خانم خوزان کتابی را به نام زبانشناسی و نقد ادبی ترجمه کردم، خانم خوزان در چندین مورد برای رفع ابهامهای متن انگلیسی و بخصوص ترجمه یک شعر از شاعر رمانتیک انگلیسی ویلیام بلیک، باز هم به دکتر شمیسا مراجعه کرد و از او یاری خواست. نکته سنجیها و نیز ترجمه دقیق و شیوای شمیسا از شعر معروف Tiger سروده ویلیام بلیک همان زمان مرا متقاعد کرد که او استاد ترجمه هم هست.» [حسین پاینده/ اعتماد/12 دی ماه 86] در واقع شمیسا، چه در زندگی خلاقه ادبی خود و چه بهعنوان یک پژوهشگر، تداوم سنتیست که دکتر پرویز ناتل خانلری[کلمه «ناتل»-نام قدیمی شهری در مازندران- به پیشنهاد نیما یوشیج –پسرخاله مادرش- بر نام خانوادگی او افزوده شد و با آنکه خود همیشه آن را بهکار میبرد، در شناسنامه او نبود./ویکیپدیای پارسی] در مجله سخن بنیان نهاد که بر تعادل و نوگرایی معقولانه و متناسب با پذیرش جامعه، در شعر استوار بود و البته در حوزه داستان، پا را فراتر نهاد و نوگرایی را چه در حوزه نقد و چه در حوزه خلق اثر داستانی، فراتر از محافظهکاریهای رایج جامعه ادبی پیش برد که این هم بازمیگشت به جدل ماضی هدایت و نیما؛ و خانلری، البته باوجود خویشاوندی با نیما، هدایت را سرمشق قرار میداد. شمیسا از رساله دکترای خود در دانشگاه تهران، در سال 57 با راهنمایی خانلری دفاع کرد و چه در حوزه نقد و چه تدریس و چه نگارش داستان، تداومی شایسته بود و هست بر دوراندیشیها و تأثیر سخن خانلری و از معدود چهرههای آکادمیک نسل پس از نسلهای طلایی 1300 تا 1340 است که علاوه بر دانش مدرن، از آموزههای حوزوی هم برخوردار است. او در جوانی، ابتدا به پزشکی رو نمود اما رهایش کرد و اگرچه چون شهریار و طاهباز، مسیر «ادبیات دور از مدرسه» را انتخاب نکرد[یا به روایت شیرین دکتر زرینکوب درباره امام محمد غزالی، «فرار از مدرسه» را!] اما همیشه وجدان بیدار ادبیات مدرن، در ساز و کار نظام دانشگاهی اغلب بیاعتنا به ادبیات معاصر بوده و هست. اگر عصر پاییز آمد بگو خواب هستم بگو خستهام بگو حال باغ و بیابان ندارم چه میخواهد از من خزان جوانی که این روزها تازه از گرد میدان رسیده است و پیشینه باغها را نخوانده و ندیده است نمی داند این جادهها از کجای زمانها کشیده است همین برگ میریزد وقت و بیوقت در باغها گیروداری به پا کرده است نه این فصلها فصل من نیست نه این بادهایی که این روزها میوزد اهل این درهها بچه این دمن نیست از این جادهها کاروانهای بسیار رفتند بر این شاخهها مرغهای غزلخوان بسیاری آواز سر دادهاند در ایوان اینجا مشاهیر اوهام زادند چه میداند این باد نوباوه خام اگر باز آن عصر پاییز آمد بگو خواب هستم بگو خستهام بگو بر سرش خیـــلی از خـــوابهای قـــدیمی رسیده است و غوغاست آنجا بگو شب، به میهمانی مرغهای مهاجر به تالاب رفته است بگو برنگشته است.
شاعری که میخواست برای جنگ بگوید در مورد قیصر امینپور بسیار نوشتهاند و البته نوشتهام.او بهترین روایتگر جنگ هشتساله در شعر بود و هست با همان «شعری برای جنگ»اش و احتمالاً تنها شاعر از مشروطه به این سو -پس از میرزاده عشقی- است که جمیع ارکان جامعه در سوگ او، متفقالقول بودند.اهل تعادل بود.مهربان بود و دوراندیش و البته بسیار «درونریز» که مردمان کوچه و بازار، آن را «خودخوری» نامند و اگر چنین نبود شاید اکنون هم میان ما بود و میسرود. دریغا که شد و باز نیامد. چون داستان به سر رسد نه تو مانی و نه من اما شاعر اگر جان شاعری در او باشد، ماندگار است؛ بیش از من و تو. خستهام از آرزوها، آرزوهای شعاری شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری لحظههای کاغذی را، روز و شب تکرار کردن خاطرات بایگانــــی، زندگـــــیهای اداری آفتاب زرد و غمگین، پلههای رو بــه پایین سقفهای سرد و سنگین، آسمانهای اجاری با نگاهی سر شکسته، چشم هایـــی پینه بسته خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری صندلیهای خمیده، میزهای صف کشیده خندههای لب پریده، گریــههای اختیاری عصر جدولهای خالی، پارکهای این حوالی پرسههای بیخیالـــی، نیمکتهای خماری رو نوشت روزها را، روی هــــم سنجــاق کردم: شنبههای بیپناهی، جمعههای بیقراری عاقبت پـــــروندهام را، با غبــــار آرزوها خـــــاک خــــواهد بســــــت روزی، بادخواهد برد باری روی میز خالی من، صفحه باز حوادث در ستون تسلیت ها، نامی از ما یادگاری
منبع: ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید