با یاد و خاطره احمد عزیزی / رضا اسماعیلی

1395/12/22 ۰۸:۴۶

با یاد و خاطره احمد عزیزی / رضا اسماعیلی

احمد عزیزی از شاعران نسل اول انقلاب و همراه و هم نفس بزرگانی چون سلمان هراتی، سید حسن حسینی، قیصر امین پور، نصرالله مردانی، و سپیده کاشانی بود. شاعری که نامش بیشتر با مثنوی‌های درخشان و شطحیاتش در اذهان تداعی می شود. مثنوی‌هایی با طراوت، جاندار و «از جنس زمان»…

 

عشق من پائیز آمد مثل یار

باز هم، ما باز ماندیم از بهار

احتراق لاله را دیدیم ما

گل دمید و خون نجوشیدیم ما

باید از فقدان گل خونجوش بود

در فراق یاس، مشکی پوش بود

یاس بوی مهربانی می‌دهد

عطر دوران جوانی می‌دهد

یاس‌ها یادآور پروانه‌اند

یاس‌ها پیغمبران خانه‌اند

یاس در هر جا نوید آشتی ست

یاس دامان سپید آشتی است

در شبان ما که شد خورشید؟ یاس!

بر لبان ما که می‌خندید؟ یاس!

یاس یک شب را گل ایوان ماست

یاس تنها یک سحر مهمان ماست

 

احمد عزیزی از شاعران نسل اول انقلاب و همراه و هم نفس بزرگانی چون سلمان هراتی، سید حسن حسینی، قیصر امین پور، نصرالله مردانی، و سپیده کاشانی بود. شاعری که نامش بیشتر با مثنوی‌های درخشان و شطحیاتش در اذهان تداعی می شود. مثنوی‌هایی با طراوت، جاندار و «از جنس زمان»…

او با مجموعه شعر «کفش‌های مکاشفه» در دهه ۶۰ به شهرت رسید و به شایستگی توانست خود را به‌عنوان شاعری توانمند، جسور، خلاق، نوآور و مضمون‌یاب به جامعه ادبی معرفی کند. احمد عزیزی بعد از چاپ این دفتر به پدیده‌ای تبدیل شد که نگاه بسیاری از منتقدین و شعرا را متوجه خود کرد. او علی‌ رغم بسیاری از شاعران هم ‌نسل خود در دهه ۶۰ که به‌ خاطر دغدغه‌های انقلابی و اجتماعی به معنا‌گرایی مطلق گرایش داشتند و از پرداختن به سایر مؤلفه‌های ادبی از جمله تصویر و تخیل غافل بودند، با خلق و آفرینش مثنوی‌هایی دیگرگون و سرشار از مضامین و ترکیبات نو و بدیع و آمیخته با عناصر خیال، از آغاز در مسیر شاعرانگی گام برداشت.

مثنوی‌هایی با هویتی مستقل که اثر انگشت شاعر را بر پیکره خود دارند. البته تاثیر‌پذیری احمد عزیزی از شاعرانی همچون بیدل و سهراب سپهری قابل انکار نیست، ولی این تاثیر‌پذیری همچون تاثیر‌پذیری حافظ از متقدمین و معاصرین خویش مثبت و ایجابی است و چیزی از ارزش‌های ادبی او نمی‌کاهد. شاعرانگی عزیزی با چاپ مجموعه شعرهایی چون «روستای فطرت» و «شرجی آواز» سیر صعودی خود را ادامه داد. در این مجموعه‌ها رفتار شاعر با زبان، رفتاری خلاقانه و فراهنجار است، ولی در مجموعه‌های بعدی رفتار شاعر با زبان به رفتاری محافظه‌ کارانه و هنجاری تبدیل شد و شاعر تا حدی از قله خلاقیت و نوآوری به دامنه‌های تکرار و تقلید فرو افتاد.

 

شاعری فطری و مردم ‌گرا

احمد عزیزی، شاعری فطری و مردم‌ گرا بود. از همین رو حضور مردم کوچه و بازار در شعرش حضوری کاملاً ملموس و عینی است. او با وقوف به این معنا که مردم زمانه ما از شاعری که خود را معاصر می‌داند، شعری را طلب می‌کنند که آئینه تمام ‌نمای شادی‌ها‌، غم‌ها و دغدغه‌های آنان باشد، دست شعر خود را گرفت و به میان مردم کوچه و بازار برد تا با مردم حشر و نشر داشته باشد و با آنان نشست و برخاست کند. رمز موفقیت اکثر اشعاری نیز که بعد از انقلاب مقبول مردم واقع شدند چیزی جز این نمی‌تواند باشد؛ هر‌چند این اشعار در نظر ادیبان کهن‌اندیش از دایره تعریف شعر خارج باشند.

رفتار او با زبان، رفتاری ساده، صمیمی و بی‌ تکلف بود. از همین رو، وی تراوشات ذهنی خود را – بی‌هیچ گونه دخل و تصرف و ویرایشی- روی کاغذ می‌ پراکند و هرگز بعد از سرودن یک شعر، دغدغه بازبینی و باز‌نویسی آن را در ذهن نمی‌پروراند. او بر سفره شعر خود به همه کلمات – بی‌هیچ تقدم و تأخری – فراخوان حضور می‌ داد و هیچ کلمه‌ای را از ‌آمدن بر این سفره محروم نمی‌ کرد. شاید راز موفقیت او نیز در این سعه صدر ادبی باشد‌.

البته این فرمولی است که پیش تر توسط بنیانگذار شعر نو (نیما یوشیج) عرضه شده و مورد استقبال شاعران قرار گرفته بود. نیما بر این اعتقاد و باور پای می‌فشرد که شاعر در هنگام سرایش، باید به همه کلمات بار عام دهد و دست رد بر سینه هیچ کلمه‌ای نزند تا شعرش به زبان گفتار و طبیعت صمیمی زبان نزدیک ‌تر شود. عزیزی نیز در شعرهای خود به‌ طور کامل از این اصل بهره برد و دروازه‌های شعرش را با سخاوت تمام به روی همه کلمات باز گذاشت:

 

بوی سیم اختلالات حواس

بوی کالا در بهار اسکناس

(خواب میخک، شعر «سفرنامه خواب»)

مادرم فکری برای عید کرد

قوطی کنسرو خالی صید کرد

(شرجی آواز‌، شعر «قتل بید»)

بوی سس‌، بوی عفونت‌، بوی لاک

بوی عطر تند کاپیتان بلاک

(کفش‌های مکاشفه‌، شعر «سفرنامه خواب»)

بعد نسلی مرده و مات آمدند

جانیانی با کراوات آمدند

(خواب میخک‌، شعر «پس از بوسه باران»)

انگلیس آئینه‌ها را خواب کرد

صنعت فولاد را هم آب کرد

(شرجی آواز‌، شعر «قتل بید»)

 

فراز و فرود در شعر عزیزی

از آنجا که «عزیزی» شاعری ذاتی بود و تراوشات روحی اش را بی هیچ ویرایش و تراشی به دست چاپ می سپرد، در شعر‌هایش فراز و فرود فراوان است. چنان که گاهی بیتی بسیار دلنشین و ناب در کنار بیتی متوسط و معمولی قرار می‌گیرد. نکته دیگر این که شاعر در عرصه نو‌آوری گاهی چنان به افراط و تفریط کشیده می‌شود که بعضی آثارش به‌ جای شعر، به کاریکاتور شعر تبدیل می‌شوند. آن چنان که خواننده هنگام خواندن این‌ گونه شعرها در جدی گرفتن آنها دچار تردید می‌شود. به نمونه‌های زیر توجه کنید:

یک نفر قلب مرا یک شب درید

نصف قیمت خاطراتم را خرید

(خواب میخک، شعر «صد چمن ادراک»)

سبزه‌ها را بسته‌بندی می‌کنند

گاو هندی را هلندی می‌کنند

(کفش‌های مکاشفه، شعر «ذره‌بین ظهور»)

شیعه یعنی کشف یک قتل فجیع

شیعه یعنی دفن یک گل در بقیع

(خواب میخک‌، شعر «ای دیوار ندبه»)

مایه‌کوبی می‌شود انسان به نور

قرص‌هایی هست بر ضد‌غرور

(خواب میخک، شعر «ذره‌بین ظهور»)

همچنان که در آغاز اشاره شد، عزیزی شاعری مثنوی ‌سراست. او در این عرصه بیش از عرصه‌های دیگر درخشیده و به شایستگی توانسته خلاقیت‌ها و توانمندی‌های ادبی خود را به منصه ظهور برساند. شاهد مثال نیز چاپ گزیده اشعار ایشان است که در بر‌دارنده گزیده مثنوی‌های اوست و در آن هیچ نمونه‌ای از دیگر آثار وی که در سایر قالب‌های ادبی سروده، ارائه نشده است.

 

شروع خلاقانه، پایان محافظه کارانه

نکته عجیبی که در کارنامه شاعری عزیزی دیده می شود– برخلاف بسیاری از شاعران – شروع خلاقانه و پایان محافظه کارانه و منفعلانه است! به این معنا که عزیزی در آغاز راه شاعری، با نبوغ و خلاقیتی غیر قابل تصور در صحنه حاضر می شود و آثار ماندگاری چون: کفش‌های مکاشفه، روستای فطرت و شرجی آواز را خلق می کند، ولی هر چه که به پیش می‌رود از خلاقیت باز می ماند و در پیله تکرار و تقلید می‌خزد که نمونه بارز آن مجموعه شعر «از ولایت باران» است که یک دهه بعد از «کفش‌های مکاشفه» چاپ شده است ، و به جرات می توان گفت که این دفتر در مقایسه با کارهای آغازین او، مجموعه‌ای متوسط و معمولی است .

عزیزی در کارهای متأخر خویش – به خاطر گرایش به عرفان و فلسفه – با زبانی کهنه و سنتی ، بیشتر به استقبال و تضمین آثار شاعران متقدم می‌پردازد .

من زمانی را به یاد دارم که عزیزی هر روز به استقبال یکی از غزل‌های حافظ می رفت و غزل‌هایش نیز به صورت روزانه در ستون ثابتی که روزنامه کیهان به همین منظور به او اختصاص داده بود چاپ می شد . بعدها شنیدم که مجموعه این غزل‌ها در دفتری با عنوان «غزالستان» چاپ و منتشر شده است . و این هم نمونه‌ای از غزل‌های این دفتر:

ناله بنده نشنود هیچ رقم خدای تو

ای بت سنگدل بیا ، سر بدهم به پای تو

بوسه به کس نمی دهد پرده نشین غیبتت

غنچه شرمگین من! مرده ام از حیای تو

از نمک لبت مگو ، ز آن که به بزم خرمی

رونق پسته می برد ، خنده دلگشای تو

گرچه زخاک حسرتت لاله صفت دمیده ام

خون شهید خورده ام تا شده ام حنای تو

گر سوی دشت بنگری ، یک نظر آفتاب من

سایه شخص ناله ام ، می روم از قفای تو

گاه چو غنچه می دری ،گاه به پرده می بری

سینه چاک عاشقان نیست به جز قفای تو

بیم عسس چه می دهی ، ساقی سنگدل مرا ؟

کوچه به کوچه آمدم ، تا به در سرای تو

چشم مپوش «احمد» از ساغر اشک نیمه شب

باده خاص خویش را ریخته ام برای تو

(غزالستان ر استقبال از غزل‌های حافظ )

 

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: