گنج نادر/ مجید علیپور

1395/11/26 ۰۸:۵۰

گنج نادر/ مجید علیپور

هجوم افغان‌های غلزایی به اصفهان و از هم پاشیده شدن شیرازه دولت صفوی، فرصتی شد تا «نادر» خود را به شاهزاده گریخته صفوی (طهماسب دوم) بشناساند و با نبوغ و پشتکار ویژه‌اش، اصلی‌ترین عامل سرکوب و اخراج یاغیان شود.

 

در آستانه 5 اسفند 1117 خورشیدی ، سالگرد حمله، کشتار و غارت دهلی به دست نادرشاه افشار

هجوم افغان‌های غلزایی به اصفهان و از هم پاشیده شدن شیرازه دولت صفوی، فرصتی شد تا «نادر» خود را به شاهزاده گریخته صفوی (طهماسب دوم) بشناساند و با نبوغ و پشتکار ویژه‌اش، اصلی‌ترین عامل سرکوب و اخراج یاغیان شود. پوستین دوز خراسانی در زمانه‌ای در قامت یک سرباز رشید ظهور کرد که کشور به سبب اشغال و کشتار بی‌رحمانه افغان‌ها و سایر گردنکشان داخلی در کنار دست اندازی‌های روس و عثمانی در شرف فروپاشی قطعی قرار داشت. با شکست و فرار افغان‌ها به آن سوی مرزهای هند و بی‌توجهی محمدشاه گورکانی به هشدارهای شاه جدید ایران، دو کشور در نهایت وارد جنگی شدند که عواقب بسیار تلخی برای هندیان داشت. اما نادر با همه رشادت و حقی که به گردن ایرانیان دارد، فرماندهی بسیار قسی القلب و خونریز بود و بویژه هندیان هنوز هم خاطرات کشتارها و سطوت بی‌رحمانه او را از خاطر نبرده‌اند. شکست در جنگ کرنال و اشغال دهلی، علاوه بر فروریختن هیمنه «امپراتوری مغول»، کشتار و غارت گسترده هندیان را در پی داشت که در اینجا به گوشه‌هایی از آن پرداخته می‌شود.

 

زمینه‌های جنگ

پس از استقرار نادر بر اریکه سلطنت، این احساس برای دربار و مردم وجود داشت که با وجود گوشمالی سرکشان، هنوز ریشه‌های خطر پابرجاست و عوامل طغیان و خرابی‌های بی‌شمار به مجازات اعمال زشت خود نرسیده‌اند. از این‌رو سفیری به هند فرستاده شد تا حامل نامه‌ای مبنی بر گزارش درخشش نادر در قلع و قمع یاغیان و تصمیم او بر نابودی آنان برای همیشه باشد. اما هندیان توجه شایسته‌ای به سفیر و پیغام نادر نکردند و تنها با دادن وعده‌هایی مبنی بر همکاری او را بازگرداندند. ارسال سفیر برای بار دوم و سوم هم تکرار شد اما ظاهراً دولت هند بنای بر تغییر رویه نداشت!

نادر در نامه‌هایش همواره از شاه هندوستان درخواست داشت که یا فراریان را تحویل دهد یا خود در مجازات شان پیش قدم باشد. برخی از مورخان ارسال سفرا و پیغام دادن‌های نادر را نشانه توجه و تسلط او به اصول دیپلماسی دانسته‌اند ولی گویی طرف هندی تمایلی به حرف شنوی از یک سرباز تازه به دوران رسیده نداشت. از این‌رو اگرچه در پاسخ به نامه‌ها، قول‌های مبهم همکاری داده می‌شد؛ اما در عمل بی‌میلی آنها به همکاری به وضوح مشهود بود. بی‌توجهی هندیان نادر را که در شرایط ممتد جنگی به سر می‌برد خشمگین می‌ساخت تا آنکه در آخرین مورد سفیر او را که حاوی نامه اعتراضی علیه آن‌همه تعلل دولت هند بود به قتل رساندند و نادر این حرکت را در حکم اعلان جنگ دانست و به هند لشکر کشید.

معطل کردن سفرای نادر و بی‌توجهی شاه هندوستان در انجام اقدامات اعتماد بخش، صرفنظر از تجسم بی‌لیاقتی و کودنی امپراتور و وزیران او، مغولان حاکم بر هند را از لحاظ سیاسی و آداب سفارتی دچار خطای بزرگی کرد. به عقیده یک مورخ هندی: نادر استاد سیاست و سیاستمداری برای اعلام جنگ به هند حالت مناسبی ایجاد کرد. او به راهی قدم گذاشت که مطمئناً هیچ یک از ملل بیطرف و دوستدار قوانین بین‌المللی، هجوم وی به هندوستان را نمی‌توانند به‌عنوان یک اقدام تجاوزگرانه بی‌دلیل، محکوم کنند.

 

علل حمله

 در این باره که مقصود اصلی نادر از تهاجم به هندوستان، براستی قطع تجاوزات شورشیان افغان بوده یا غارت آن کشور؛ میان تاریخ‌نگاران اختلاف نظر وجود دارد. قریب به اتفاق مورخان معتقدند حمایت ضمنی دولت هند از شورشیان علت حمله نادر به هند بوده است در حالی که عده دیگری به صراحت اقدامات دیپلماتیک نادر را بهانه جویی‌هایی برای حمله به هند و تاراج ثروت‌های افسانه‌ای آن سرزمین می‌دانند. البته این احتمال دور از ذهنی هم نیست، بررسی منابع تاریخی نشان می‌دهد که نادر از مدت‌ها پیش در فکر حمله به هندوستان بوده است. سال‌ها آشوب، ناامنی و جنگ بنیه اقتصادی کشور را به کلی نابود کرده بود و نادر که اراده جدی بر برطرف کردن ناامنی‌های داخلی و تهدیدهای خارجی داشت می‌دانست برای تداوم لشکرکشی‌ها و جنگ‌های ناگزیر خود در آینده نیازمند منبع مالی بزرگی است که تأمین آن از داخل کشور ناممکن است. از این‌رو خود را ناچار دید برای تأمین احتیاجات ارتش، مناطقی را به تصرف درآورد و با توجه به اوضاع همسایگان در آن زمان، هیچ نقطه‌ای مناسب‌تر از هندوستان وجود نداشت.

وی به سبب نیاز بسیار به منابع مالی فرمان‌های سخت گیرانه‌ای به حاکمان ایالات و شهرها مبنی بر اخذ مالیات داده بود. مثلاً پیش از جنگ در قندهار دستوری مبنی بر دریافت 18000تومان به حکمران اصفهان داد. همزمان در گمبرون، مأموران اقدام به مصادره گسترده اموال کردند و چنان شدت عملی به خرج دادند که تقریباً همه مردم آنجا به افلاس دچار شدند. کرمانیان را هم چنان لخت و همه چیزشان را مصادره کردند که به مدت چندین سال مردم با قحطی روبه رو شدند. آنچه در اصفهان، گمبرون و کرمان انجام گرفت، بلاشک در سایر مناطق ایران هم با همان بی‌رحمی صورت گرفته بود.

 

جنگ و اشغال دهلی

اگرچه به لحاظ تاریخی حاکمیت بر قندهار با حکام ایرانی بود اما بر سر این مسأله اختلافاتی میان ایران و هند وجود داشت. هندیان در دوران آشوب بعد از شورش افغان‌ها این منطقه را تصرف کردند و نادر که تاب طغیان و دست‌اندازی از هیچ دشمن داخلی و خارجی را نداشت با هجوم به این شهر و بعد از جنگی سخت آن را فتح کرد. در همین حال نامه‌ای به دربار هند فرستاد که در آن امپراتور را به عهدشکنی در بستن مرز روی افاغنه و زندانی کردن سفیرش متهم کرد. اما چنین نامه‌ای هرگز به دهلی نرسید چرا که سفیر او را در جلال آباد کشتند و خبر قتل او باعث شد که نادر به صورت رسمی به دولت هند اعلان جنگ بدهد و در فاصله کوتاهی کابل، غزنین و پیشاور را تسخیر کند. این نامه آخرین فرصتی بود که نادر به امپراتور داده بود با این حال محمدشاه به جای توجه به نگرانی‌های دولت ایران مشغول جمع‌آوری عِدّه و عُدّه و تجهیز لشکریان برای جنگ با مردی شد که قریب به اتفاق مورخان او را از جمله نوابغ جنگی در طول تاریخ می‌دانند. بسیاری از مورخان غربی او را با فاتحان بزرگی چون اسکندر مقدونی، ناپلئون یا تیمور مقایسه کرده‌اند. هانوی که نادر را از نزدیک دیده او را در زیرکی همچون «هانیبال» در دلیری همچون «سیپیون» و در علاقه به لشکر کشی و نام‌آوری همسنگ «اسکندر» معرفی می‌کند و دیگر هموطن او فریزر می‌نویسد«شنیده‌ام در وقت جنگ، هنر او عجیب است. باور نمی‌توان کرد که به چه زودی طرف غالب و مغلوب را تشخیص می‌دهد و به چه اهتمام به قشون خود مدد می‌رساند.» یکی از جلوه‌های نبوغ او را در جنگ کرنال می‌بینیم که چگونه سپاه پرشمار هند که به وسیله تعداد زیادی فیل جنگی هم همراهی می‌شد را شکست داد و پراکنده ساخت! نگاهی گذرا به اوضاع و استعداد جنگی دو طرف در صحرای کرنال، شکست ایرانیان را قطعی نشان می‌داد. سپاه 90هزار نفری ایرانیان که در طول مسیر صدمات بسیاری هم خورده بود، در سرزمینی بیگانه با ارتشی شامل 250هزار جنگجو، سه هزار توپخانه و دوهزار فیل جنگی روبه‌رو شده بود. به خرطوم فیل‌های آموزش دیده که در خط اول سپاه قرار داده شده بودند، شمشیرهای عظیمی بسته شده بود تا در موقع حرکت و به هنگام جنباندن سر، هر موجود زنده‌ای را با شمشیرهایشان بدرند یا زیرپا له کنند. نادر برای مقابله با این سلاح دستور داد شتران بارکش را در خط دوم و به دور از انظار نگه دارند و به دم و پالان آنها هیمه آغشته به روغن ببندند و وقتی که جنگ آغاز شد با آتش زدن هیمه‌ها به ناگاه این هیولاهای آتشین را با صدای غرش توپ‌ها به سمت فیل‌ها برانند. تدبیر نادر کارگر افتاد و فیل‌ها با دیدن این منظره غریب و موحش، رم کردند و به صفوف خودی‌ها زدند و عده زیادی از نظامیان هندی را زیر لگدها و ضرب شمشیرها قتل عام کردند. شیرازه سپاه هند به کلی از هم پاشید و ایرانیان نیز با هجوم بی‌امان به صفوف باقی مانده مدافعان تعداد بسیاری را کشته و در نهایت شاه هند را اسیر کردند.

در پاسخ به این پرسش که چرا نادر هندوستان را رها کرد و به ایران بازگشت اعتقاد بر این است که واقعه «شاه جهان آباد» به او فهماند حفظ و نگهداری شبه قاره هند کاری است بس مشکل که از عهده او خارج است. لذا سیاست عاقلانه‌ای در پیش گرفت و در عهدنامه صلحی که با محمدشاه امضا کرد با ضمیمه کردن بخش‌هایی به ایران و گرفتن غرامتی بسیار سنگین، او را کماکان به‌عنوان امپراتور هند ابقا کرد و خود راه وطن را در پیش گرفت.

 

واقعه شاه جهان آباد

به هنگام ورود نادر به دهلی، شهر را آذین بسته و جشنی بزرگ برپا کرده بودند. از شاه فاتح با نهایت جلال استقبال شد. نادر طبق وعده محمدشاه را در مقام خود ابقا و شاه گورکانی نیز در همان مجلس جمیع نفایس خزاینِ اجدادی را نثار نادر کرد. پرواضح است که چنین بذل و بخشش عظیمی نمی‌توانسته با میل و اختیار صورت گرفته باشد.اما سه روز پس از آن، اتفاقی بس ناگوار روی داد. در شهر شایع شد محمدشاه در مجلس میهمانی نادر را مسموم و مقتول کرده است. این خبر به هندیان جسارتی داد و آنها در قسمت‌های مختلف شهر بر سر سربازان ایرانی ریختند و عده زیادی را کشته و مجروح کردند. خبر به نادر رسید که بلوای بزرگی در شهر به راه افتاده و مردم خشمگین کمر به قتل سپاهیان ایرانی بسته‌اند. نادر سعی کرد با دادن پیغام و حتی حضور در میان مردم، بلوا را بخواباند اما از میان جمعیت تیری به سوی او شلیک شد و این اقدام باعث شد کاسه صبر نادر لبریز شود. یک تاریخ‌نگار ایرانی که از نزدیک شاهد آن اتفاقات بوده، ماجرای کشتار را چنین شرح می‌دهد: «موافق حکم والا [سربازان] در کوچه‌ها و راسته‌ها منتشر شدند و در تمام ضلع‌ها قتل عام را شروع کردند و از زن و مرد و جوان و پیر و تندرست و بیمار و بچه و معصوم هیچ‌کس را زنده نگذاشتند. هرکس به مقابل آنان می‌رسید فی الفور از ضرب شمشیر وتیر و تبر بر خاک نیستی می‌غلتید. شمار مقتولان قریب نیم لک (پنجاه هزار) نفر رسید و نقد و جنس و زر و زیور بسیار از طلا و نقره و جواهر و ظروف مسی و برنجی و پارچه‌های زری و کرورها از غنی و مفلس به غارت بردند»

نادر دانست که بیش از هفتصد نفر از همراهان او در این شورش به قتل آمده و احدی از امرای هند در کار خواباندن انقلاب کوششی نکرده‌اند بنابراین حکم قتل عام دهلی را صادر کرد و لشکریان او از سپیده صبح تا نزدیک غروب آفتاب به این عمل زشت مشغول بودند که در نتیجه آن کثیری از مردم شهر قتل عام شد. شدت کشتار تا بدان حد بود که آن را تنها می‌توان با ایلغار و کشتار لشکریان تیمور در این شهر مقایسه کرد. با این همه تاکنون کسی از مورخان ایرانیان را متهم نکرده که به عمد شورش و بلوای مذکور را برای غارت شهر به وجود آورده باشند. بویژه آنکه نادر با شنیدن خبر اولیه شورش نه تنها آن را باور نکرد بلکه فریاد کشید که «این توطئه‌ای از جانب برخی سربازان برای غارت شهر است.» اما پس از اطلاع از واقعی بودن شورش و بی‌تفاوتی و حتی همدستی چندنفر از امرای هندی با شورشیان، فرمان کشتار و غارت را صادر کرد. با وجود این زمانی که بزرگان هندی خود را به پای نادر افکنده، التماس کردند که جان هموطنان شان بخشیده شود؛ فرمان پایان کشتار صادر شد. در منابع آمارهای متفاوتی از میزان مقتولان این فاجعه آمده است؛ اما صرف نظر از صحت میزان خسارات و حجم غارت‌ها، نفس این اقدام و شدت وحشیگری به کار گرفته شده، اهالی هندوستان را به عمق بی‌پناهی و ناتوانی خود در مقابل ارتشی جرار آگاه کرد و نشان داد حتی از سران آنها هم در حوادث اینچنینی بجز عجز و لابه و التماس برای اتمام کشتار کاری بر نمی‌آید.

 

غرامت و تاراج

نادر پس از وارد کردن تلفاتی سنگین بر هندیان به دریافت غرامت از آنان پرداخت. غرامتی که نادر از هند ستاند افسانه‌ای بود. (این غرامت علاوه بر ضبط جمیع مخازن اجدادی شاه مغلوب بود) سیل هدایا و مالیات‌ها از هر سو سرازیر شد و مبلغ 15 کرور روپیه به نادر رسید. مرگ سعادت خان، سردار محمد شاه گورکانی (کسی که اشغال دهلی را به نادر پیشنهاد کرده بود) هم باعث شد که یک کرور از دارایی‌های او هم به نادر برسد! تاراج دهلی در پی واقعه شاه جهان را هم باید بر موارد فوق افزود. فهرست کامل تاراج در کتاب‌های مربوطه آمده است اما خلاصه‌اش را می‌توان در این سطور از کتاب «جهانگشای نادری» از مورخ رسمی دربار نادر دید: «الحاصل در عرض چند روز که ضابطان خزائن و بیوتات از انجام شغل مقرر فارغ شدند، حاصل بحروکان و ظروف زرین و سیمین و اوانی و اسباب مرصع به جواهر ثمین و اجناس نفیسه چندان به قلم آمد که محاسبان اوهام و دفتر نویسان افهام از حصر و احصای آن عاجز آمدند. امرا و خوانین دولت و اعیان دارالخلافه نیز کرورها و لک‌ها از نقود و جواهر و مرصع‌آلات و نفایس اسباب به رسم پیشکش هدیه بارگاه حضور ساختند.» مشهورترین این غنایم یکی الماس گران بهای «دریای نور» و دیگری تخت معروف «طاووس» بود که بواقع خود گنجی بود غیر قابل قیمت گذاری! این تخت مخصوص جلوس پادشاهان هند بود و به روایت استرآبادی «از جمله غنایم تخت طاووسی بود که در ایام سلاطین سابقه هندوستان دو کرور جواهر که به اصطلاح اهل هندوستان هر کروری صد لک و هر لک عبارت از صد هزار روپیه است صرف ترصیع آن شده بود و همچنین لالی غلتان و الماس رخشان، که نظیر آن در خزاین هیچ یک از ملوک سلف و سبق وجود نداشت» اکنون به مخزن دولت نادریه منتقل می‌شد.اما جریمه دهلی هنوز پایان نیافته بود، امر شد که نیمی از مردم موظف به پرداخت مالیات هستند. برآوردها نشان می‌دهند مبالغ دریافتی از اجرای این فرمان در حدود 70 کرور (700 میلیون روپیه) شده است. زمانی که گزارش حسابرسان به نادر تکمیل شد و حجم غیرقابل تصور اموالی که به دست آمده بود به نظر او رسید، فرمان داد که ایالات ایران برای مدت سه سال از پرداخت مالیات معاف خواهند بود. او دستمزدهای عقب افتاده سربازان را پرداخت ومعادل 6 ماه (به قولی یک سال) به آنها انعام داد. همچنین یکی از شاهزادگان هندی را برای پسرش نصرالله خواستگاری کرد، البته جهیزیه عروس از قبل وجود داشت!

نادر سه ماه در دهلی ماند و به تکمیل باج و خراج پرداخت. سپس عهدنامه‌ای موسوم به شالیمار با شاه هند امضا کرد که براساس آن مناطق وسیعی از شرق هند به ایران ضمیمه شدند. موقع حرکت به سمت ایران نیز با جمع کردن درباریان هند بار دیگر بر ابقای محمدشاه بر مقام خود و لزوم اطاعت سایرین از او و تنبیه متمردین تأکید کرد. محمد شاه هم در تشکر از این عنایت! بخش‌های دیگری از مناطق غربی سند را به ایران بخشید. به قول نویسنده‌ای نادر دوباره محمدشاه را بر تخت کشور فقیر و تحقیر شده خود نشانید، هرچند ترس از نادر و بازگشت او تا زمان رسیدن خبر قتلش همواره در دل هندیان باقی ماند.

 سخن پایانی:

اگرچه حمله نادر به هند را نمی‌توان نامشروع دانست اما تاراج این سرزمین در کنار کشتار عظیمی که در دهلی صورت داد او را به یکی از منفورترین چهره‌ها در تاریخ هند تبدیل کرده است. نفرت هندیان از نادر و زشت کرداری‌های او، بی‌شباهت به نفرت ایرانیان از چنگیز و وحشیگری‌های مغولان نیست. وحشت و ترسی که از نادر و اشغالگران ایرانی در دل هندیان افتاده بود بدان حد بود که بسیاری از آنان نادر را «بلای آسمانی» می‌نامیدند. نه تنها در آن زمان مثلی میان هندیان رواج داشت که اگر شخص هراسانی را می‌دیدند از او می‌پرسیدند: «چرا ترسیده ای؟ مگر نادر به دنبال توست؟!» بلکه تا به همین امروز هم یکی از تندترین شعارهای آنها در تظاهرات اعتراضی شعار «نادر شاهی مرده باد!» است. به هرروی نادر با این حمله و تاراج ستانی گسترده توانست ارتش خود را به مراتب نیرومندتر از پیش سازد و منبع مالی لازم برای لشگرکشی‌های آتی خود فراهم سازد، هرچند ارتش مزدور او به فرمانده‌اش وفایی نداشت و به محض قتل او بر سر همین گنج، دست اندازی‌ها و خون‌ریزی‌های بسیاری درگرفت.

منبع: روزنامه ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: