1395/11/6 ۰۹:۳۱
مقاله حاضر چشماندازهای نظری مؤید تأثیر شفابخشی ایمان را به طور خلاصه بیان میکند. نخست اینکه، ایمان یک نوع باور، اعتماد و اطاعت از خدا یا امر الوهی تعریف میشود. دوم اینکه، نویسنده شواهدی نظری و تجربی برای پیوند ایمان و شفابخشی ارایه کرده است.
مقاله حاضر چشماندازهای نظری مؤید تأثیر شفابخشی ایمان را به طور خلاصه بیان میکند. نخست اینکه، ایمان یک نوع باور، اعتماد و اطاعت از خدا یا امر الوهی تعریف میشود. دوم اینکه، نویسنده شواهدی نظری و تجربی برای پیوند ایمان و شفابخشی ارایه کرده است. سوم اینکه، بیان نظریات مربوط به امید، خوشبینی، توهم مثبت و شکوفایی نشان میدهد که روانشناسی جدید میتواند قدرت شفابخشی ایمان را در معادلات خود لحاظ کند. این مسأله در پنج مکانیسم فرضی خلاصه میشود که اساس پیوند و ارتباط ایمان با شفابخشی را تشکیل میدهند که عبارتند از رفتاری، شناختی، بینشخصی، عاطفی، روانفیزیولوژی. در نهایت نیز نویسنده به برآیندهای دین و پزشکی میپردازد.
***
مقدمه
در 1910، سر ویلیام اسلر، بنیانگذار پزشکی علمی غرب و استاد طب در آکسفورد مقالهای را در نشریه پزشکی بریتانیا منتشر کرد تحت عنوان «ایمان شفابخش». او در این مقاله بسیاری از خصوصیات ایمان را خاصه در ارتباط با نقش مؤثر آن در سلامت، بهبودی، شفا و پزشکی ستود: «هیچچیز در زندگی حیرتانگیزتر از ایمان نیست، ایمان سیمانی است که انسان را به انسان در هر یک از مناسبات زندگی پیوند میدهد، ایمان در حقیقت یکی از معجزات طبیعت انسان است که علم به همان اندازه که آن را میپذیرد، آماده است تا تأثیرات معجزهآسای آن را بررسی کند و در نهایت باید گفت که ایمان همواره نقشی جدی بهمثابه معیاری برای سلامت بر عهده دارد.»
65 سال بعد دکتر یورمه فرانک، و جانز هاپکینز این موضوعات را در سمیناری با همان عنوان «ایمان شفابخش» مورد بحث و بررسی قرار دادند. فرانک با اسلر همعقیده بود که ایمان موضوع مهمی است که متأسفانه جای آن در برنامه درسی پزشکی خالی است و توضیح داد که این مفهوم افزون بر کارکردی که در بافت دینی دارد، حاوی دلالتهای مهمی برای شفا و بهبودی است. بنابراین نقش ایمان در شفابخشی یکی از شاخصهای مهم ذهن انسان است و این موضوعی است که از سال 1975 وارد جریان اصلی آگاهی بیولوژیکی شد.
اسلر بهوضوح میگوید: «تأثیر ایمان، بینهایت واقعی است آنچنان که بهآسانی نمیتوان آن را انکار کرد. ایمان بستری از خوشبینی است و پرستاران شاد بهنوعی عیناً بهقصد شفا کار میکنند.» در مدت سی سال، از زمان بازنگری فرانک از نظریه اسلر، تحقیقات علمی در باب تأثیر ایمان بر سلامت، در زمینه سلامت و بهداشت عمومی، پزشکی و علوم اجتماعی و رفتاری گسترش یافت. اما آنچه بسیاری از محققان به آن توجه نمیکنند آن است که دانشمندان و پزشکان این موضوع را به مدت یک قرن تنها از حیث تجربی بررسی کردهاند. در آغاز این دهه، بررسی جامعی درخصوص 1200 مطالعه تجربی در مورد دین و سلامت انجام گرفت. حدود 90درصد از این مطالعات واجد یافتههای مثبت بودند. برای آزمودن نتایج این مطالعات از مکانیسمهای مختلف، تبیینهای علمی استفاده شد که مبتنی بر معیارهای زیسترفتاری و روانیاجتماعی بودند. در مجموع برآیند همه این تحقیقات این بود که ایمان میتواند شفابخش باشد. ایمان به خدا یا به هر کسی که (وجهه و منزلت مقدس یا الوهی داشته باشد) میتواند به طور بالقوه درمانگر باشد. این نتیجهگیری، برخی فرضیات منفی و پیشداوریهای افراد نسبت به دین را به چالش میکشد و بالطبع پذیرش آن برای عدهای دشواراست. اما دادههای تجربی خود گویا هستند. در عین حال، یافتههای مثبت بهتنهایی نمیتوانند مفاهیم تثبیتشده را در مورد اثربخشی یک عامل بالقوه درمانگر تغییر دهند که تا این زمان هنوز به اثبات نرسیده است. به علاوه تا زمانی که نتوانیم به علت پیوند و چگونگی ارتباط بین ایمان و شفابخشی پاسخ دهیم، این موضوع همچنان بهمثابۀ موضوعی جنجالبرانگیز در حاشیه باقی خواهد ماند. به طور کلی بحث اصلی مقاله حاضر ایمان شخص بهمثابۀ توجیهی بالقوه به طور خاص برای شفای بیماری اوست. هدف نویسنده نشاندادن این مسأله است که بسیار فراتر از موضوعی که دانشمندان و پزشکان باید از آن بترسند و نگرانش باشند، معیاری متقن وجود دارد که مبتنی بر نظریات اصلی روانیاجتماعی است، چه انتظار میرود که ایمان در برخی شرایط تأثیری سودمند و ثمربخش در پی داشته باشد.
ایمان چیست و شفا کدام است؟
واژه ایمان و شفا به طور خاص در فضای بیوپزشکی حامل معنایی تأثیرگذار هستند. آنها اصطلاحاتی واجد بار عاطفی هستند حتی در گفتمان عادی. از نگاه برخی، ایمان فضیلتی ناب همسنگ امید، عشق و خیر است و در کل چیزی است که همگی ما در طول زندگیمان طالب آن هستیم. از نگاه برخی دیگر، ایمان نقطه مقابل عقل و عقلانیت است؛ عقلی که اساس دانش علمی بیوپزشکی غربی به شمار میرود.
برای فهم اینکه چگونه این دو مفهوم شفا و ایمان میتوانند منطبق با هم باشند، در ابتدا باید مشخص شود که هر یک از این دو به چه معنا هستند. به عبارت دیگر، پیش از اینکه بتوانیم نظریهای در این خصوص بدهیم باید این دو را به لحاظ مفهومی بشناسیم. این مسأله تلویحاً این پرسش را به وجود میآورد: نخست اینکه ایمان چیست و دوم اینکه شفا کدام است. در بافت دینی، طبق معتبرترین منابع نظری، واژه ایمان ناظر به باور، اعتماد و اطاعت است که روی هم رو به سوی خدا و یا امر الوهی یا مقدس دارند. اینکه دقیقاً ایمان چیست در سنتهای دینی مختلف جهان مشخص است در عین حال تفاوتهایی نیز وجود دارد اما رشتههای مشترکی را میتوان در این میان مشاهده کرد. از نگاه مسلمانان ایمان با مفاهیمی مثل اسلام و احسان در پیوند است. این مفاهیم در عبادت خدا و خدمت به خلق به هم میپیوندند. در یهودیت، ایمونه (ایمان) به طور کامل در ترکیب تورات با اووده (عبادت) و گومیلو کاسادیم (عشق ورزیدن و مهربانی) و پیروی از حقیقت و صلح و عدالت تجلی مییابد. به گفته پل تیلیخ ایمان عبارت است از دغدغه غایی، و تعادل کامل بین عقل، احساس و اراده.
به رغم ریشههای فرهنگی و الهیاتی متفاوت این سنتهای دینی، نوعی انطباق و هماهنگی قابل توجهی میان آنها مشاهده میکنیم: یک مؤلفه فکری یا شناختی وجود دارد؛ یک عنصر احساسی به چشم میخورد و در عین حال، اولویت با عمل است. در تجلی ایمان، ذهن، قلب و جسم به نحوی متقابل و دوجانبه در پیشبرد هدف و غایتی پارسایانه به یکدیگر میپیوندند. تعریف ایمان در اینجا در میان سنتهای توحیدی تعریفی استاندارد است. به این معنا که وقتی میگوییم شخص باایمانی هستم، به آن معناست که به خدا باور دارم، به او اعتماد دارم و از او اطاعت میکنم.
پس ایمان باوری مبتنی بر عمل است که احساس و رفتار ابزار آن هستند. باور و اعتماد به همراه تلاش برای تبدیل آنها به عمل نوعی حس امید یا خوشبینی یا توقع ایجاد میکند که در نهایت منجر به اتکای به متعلق ایمان شخص میشود. ایمان بهمثابۀ یکی از شاخصههای تشکیلدهنده ذهن و احساس شخص، نیرویی میشود برای ایجاد تغییری مثبت در حیات فرد و البته حیات دیگران. اما آیا این مسأله سلامت (روانی) شخص را نیز شامل میشود؟ به گفته اسلر و فرانک ایمان را مطمئناً میتوان به خدا اسناد داد اما در عین حال مراقبان بهداشت و سلامت نیز در شفا مؤثرند. در میان پیشگامان پزشکی در غرب، اسلر در توجه به پیامدهای درمانی ایمان تنها نیست. در 1926، نشریه انجمن پزشکی آمریکا مجموعه مقالاتی سهقسمتی به قلم دکتر الیس پولسن درباره شفای دینی منتشر کرد. این مقالات در واقع گزارشی بنیادی و گنجی ارزشمند در قرن بیستم برای حوزه پزشکی و از طرفی، سندی مهم برای مورخان حوزه شفای (بهبودی) ذهنبدن به شمار میرفتند. پولسن تا پایان این مقالات عوامل روانشناختیای را برجسته کردهاست که قدرت درمانی ایمان را تبیین میکنند. حال ایمان چگونه شفا میدهد؟ یک احتمال به باور پولسن، بیان است، یعنی از طریق خواندن، ذکر، مراقبه و تمرکز و امثالهم. تأثیرات بازدارنده و پیشگیرانه در ذهن یا بدن با هم در تعامل هستند. احتمال دیگر، هیپنوتیسم است، نوعی حالت تغییریافته آگاهی که حاصل ایمان خود شخص یا کسیاست که از طریق ایمان شفا میدهد. این حالت به فرد کمک میکند تا آنچه امروز از آن با عنوان مکانیسمهای روان فیزیولوژیِ خود آرامبخش یاد میکنیم را به نوعی هدایت کند و به خدمت بگیرد تا بتواند قدرت و توان فایق آمدن بر درد، علایم بیماری و آسیب را افزایش دهد. در عین حال احتمال دیگر تأثیر عاطفی احساسیِ ایمان است که ناشی از قدرت مطلق، علم مطلق، حضور مطلق، و رحمت مطلق و واسعه خداست. دیگر مکانیسمهای فرضی یا واسطههای شفابخش ایمانی مربوط به ایده جریان انرژی (و نیز شاخصههایی مثل تلقی ذهنی، حالالت ذهنی، ذات و در نهایت نیروها و قوایی که در حالت معمولی نمیتوانیم آنها را تشخیص دهیم) هستند. پولسن گزارش خود را با یک پیشگویی جالب پایان میدهد: (هرچند که او هشتاد سال جلوتر از زمان خود زندگی میکرد) «کل داستان، مشکلی جدی است که پزشکی نباید آن را نادیده بگیرد.»
اکنون مسأله دوم این است که شفا کدام است؟ این پرسش، ساده است اما پاسخ سادهای ندارد. برخلاف ایمان که معنایش حول مفاهیم قابل فهم و سادهای در سنتهای دینی میچرخد، شفا نزد افراد مختلف، تلقیها و تعاریف گوناگونی (حتی در حوزه پزشکی) دارد:
«از نگاه عدهای، شفا یک مداخله است. شفا چیزی یا کاری است که شفادهنده (یا درمانی که یک متصدی) برای بیمار انجام میدهد. از نگاه برخی دیگر، شفا یک نتیجه است، مثل بهبودی از بیماری یا درمان یک مرض. در نتیجه درمان، میتوانیم امیدوار باشیم که شفا را تجربه کردهایم. وقتی فرایند پاتوژنیک متوقف میشود، ما در واقع فرآیند حرکت از حالت بیماری را به حالت سلامتی یا بهبودی آغاز کردهایم. در برخی نوشتهها، شفا همه حالات فوق را همزمان دربرمیگیرد.»
هرچند مدعی نیستیم بتوانیم پاسخی قانعکننده به تردیدمان درخصوص شفا بدهیم، اما آنچه واقعاً شفا ناظر به آن است به نوعی پرسشی وجودی است. شفا نیز بسان هر مفهوم دیگری، هر آن چیزی است که افراد بر آن اتفاقنظر دارند. در اینجا اما بهتر است کاربرد بیوپزشکی آن را لحاظ کنیم و شفا را نتیجۀ ایدهآل درمان پزشکی بدانیم و نه روشی همانند آنچه در میان شفادهندگان عملی رواج دارد. در دو اثر دیگر، شفا را به ترتیب در دو معنای دیگر بررسی کردهایم.
طبق کنوانیسون بیوپزشکی، کلمه شفا تقریباً به طور انحصاری به ترمیم زخم و آسیبی موضعی مثل جراحت پوستی اشاره دارد. بنابراین شفا ناظر به نتیجهای موفقیتآمیز (یعنی پایانِ فرآیند بهبودیِ چندعاملی، بازیابی، احیا و درمان مطلوب) است. در پرستاری، روانشناسی بالینی و چند حوزه دیگر، شفا بهمثابۀ یک پیامد، بعضاً قدری کلیتر در نظر گرفتهمیشود تا به چیزهایی مثل احیا، تسکین و درمان به طور کلی متناظر باشد و نه فقط جراحتهای جسمی. ما نیز در این مقال، این تلقی از شفا را مدنظر داریم. شفا بهمثابۀ پیامد، خواه موضعی یا سیستماتیک یا چیزی بین این دو.
به طور مشخص اولویت ما با تمایز دقیق بین مفاهیم دینی و مفاهیم مربوط به سلامت است. در این حوزه وقتی از ایمان صحبت میکنیم، منظورمان دین، معنویت، نماز و غیره نیست. نبود شفافیتِ مفهومی و نظری در بیان ایمان و شفا و دیگر مفاهیم مذکور تا حدی سبب میشود دین و سلامت مفاهیمی بیحاصل شوند و نتوان در مورد آنها تحقیق کرد. از طرفی درخصوص ضعف مفهومی در این حوزه در گفتمان علمی مربوط به دعا و نماز از راه دور، انرژی درمانی و تأثیرات شفادهندگی معنویت اغراق شده است.
تأثیرات مؤثر ایمان
اینکه ایمان واجد خصوصیات مؤثر و مفید است، به اندازه خود پزشکی قدمت دارد. اینکه تلقیها و باورهای هستیشناختی در مورد انسانها (درخصوص جهانی که در آن زندگی میکنیم، در مورد امر مقدس و الوهی، در مورد اینکه چگونه عالم اکبر بر عالم اصغر تأثیر میگذارد) و ارتباط انسانها با نیروها و حقایق الوهی بر روند بیماری تأثیر میگذارد در میان سنتهای باستانی و باطنی در تمامی فرهنگها و در طول تاریخ رایج بوده است. این مسأله در فنون شفابخشی در کلیسای اولیه، در میان تبتیها و هندیها به چشم میخورد. انبوهی از نظامها و سیستمهای شفابخشی و درمانی در میان گنوسیها، کابالیستها، شمنها، عرفان شرقی و غربی نیز از جمله این فنون است.
این احتمال که ویژگیها، کارکردها یا تعابیری از حیات دینی درخصوص درمان برخی بیماریها در میان انسانها وجود داشته، از جمله مسائل حایز اهمیت در پزشکی جدید غرب است. مشاهدات بالینی اسلر و فرانک که حاصل مطالعه صدها پژوهش تجربی است، سبب شدهاست تلاشهای قابل توجهی در راستای تبیین عقلانی مکانیسمهایی صورت گیرد که این نوع ارتباطها را به حسب مفاهیم علمی معتبر توضیح میدهند. تأثیرات شفابخشیِ ابعاد مختلف دین و معنویت به نحو گستردهای مورد بررسی قرار گرفته است و نتیجه به طور خلاصه از این قرار است: تعهد دینی میتواند از طریق تقویت رفتارهای سالم بر سلامت تأثیرگذار باشد. اخوت دینی از طریق تسهیل حمایتهای اجتماعی میتواند بر سلامت تأثیر بگذارد. عبادت دینی احساسات و عواطف مثبت ایجاد میکند که خاصیت پیشگیرانه یا درمانی دارند. برخی باورهای دینی با باورهای مربوط به سلامت همخوانی و تطابق دارند که خود موجب تقویت کارکردهای مراقبتیِ پیشگیرانه میشوند و سرانجام اینکه ایمان دینی توقعات مثبتی ایجاد میکند که مانع از استرسها و فشارهای روحی و روانی مهلک میشوند. ویژگی اصلی و کلیدی مدل تبیینی در مقاله حاضر، مدل مربوط به ایمان است. آیا ایمان میتواند طرز تلقیای به دست دهد که تأثیرات زیانبار بیماری و عوامل استرسزا و چالشهای بیماریزا را کاهش دهد؟ آیا ایمان میتواند خاصیت پیشگیرانه یا درمانی داشته باشد؟ متخصصان معتقدند که این احتمال واقعیت دارد.
به عنوان مثال آدلر دو پیامد شناختی مجزا را برای دین و سلامت فرض میگیرد: کاهش تقدیرگرایی یا درماندگی در مواجهه با پیشبینیناپذیری محیط و ایجاد حس خوشبینی. واندرپول اعتماد (توکل) به خدا و قدرت او را عامل اصلی و اساسی شفابخشی میداند و تاریخ آن را در غرب به شفابخشی عیسی(ع) برمیگرداند.
پیش از پرداختن به پرسش از نحوه کارکرد شفابخشی ایمان باید نشان دهیم که چگونه دین ایمان را ایجاد و تقویت میکند. به عبارت دیگر، پیش از هر تلاشی جهت نظریهپردازی درخصوص خصوصیات و ویژگیهای شفابخشی ایمان دینی، باید ارتباط بین دین و ایمان را مشخص کنیم. پیامهای دینی که از متون مقدس، آموزهها و تعالیم مقدس برآمدهاند و خاص تعاملات رسمی بین فرقههای مذهبی هستند، این مفهوم را ایجاد میکند که خداوند تا ابد در زندگی مؤمنان حضور دارد. وعدههای الهی سبب تقویت باور، توکل و اعتماد به خدا و اطاعت از او میشود و عهد و پیمان با خدا را محکمتر میکند. در متون مقدس به تأثیرات سودمند و شفابخش ایمان دینی اشاره شده است و این مسأله، مسألهای است که در متون مقدس سنتهای دینی مختلف کاملاً مشهود است. وعده شفا در متون مقدس هر دو گروه از ادیان توحیدی و غیرتوحیدی آمده است. این متون شامل فقراتی است که در آنها از واژههای سلامتی، شفا، طول عمر، بیماری و مرض استفاده شده است. به عنوان نمونه چند مورد از این مطالب را ذکر میکنیم:
یهودیت: شما باید در خدمت پروردگار باشید و او به شما نان و آب عطا فرموده است. و من بیماری و مرض را از میان شما دور خواهم ساخت.
مسیحیت: زره و محافظ محکم خدا را بر تن کنید و با آن در برابر مکر شیطان بایستید.
اسلام: خداوند برای کسی که بر او توکل میکند کفایت میکند و همانا پس از هر سختی، آسانی است.
هندوئیسم: کسانی که از تعالیم من پیروی کنند و ایمان بیاورند و صاحب اراده نیک باشند، آزاد خواهند شد.
بودیسم: شما با ایمان، فضیلت، مراقبه ژرف، انرژی، عمل درست، خرد و بصیرت میتوانید بر غمهای زندگی فایق آیید.
دائویسم: کسی که از راه پیروی کند، و انبوهی از فضایل را در خود جای دهد، هیچچیز نیست که نتواند از آن عبور کند.
گفتنی است که این قبیل پیامها که در متون مقدس آمده از نگاه مؤمنان جزو وعدههای الهی محسوب میشود. این نکته از آن جهت اهمیت دارد که بخواهیم بین این کلمات و پیامها و قدرت شفابخشی و درمان ارتباط برقرار کنیم. این پیامها نوعاً این مسأله را روشن میکند که خدا یا موجود الهی امری واجد ارزشی جاودان را برای مؤمنان خود تضمین میکند.
چشماندازهای نظری مربوط به ایمان و شفا
تا اینجا به دو پرسش چیستی ایمان و چیستی شفا پرداختیم. اکنون به پرسش سوم میپردازیم: آیا ایمان شفا میدهد؟ برای پاسخ به این پرسش، این قسمت متکی به انبوهی از نوشتهها و منابع جدید برگرفته از علوم رفتاری و روانشناسی است. روانشناسان دانشگاهی نظریاتی مطرح کردهاند که کمابیش با تعریف ما از قدرت شفابخشی ایمان همخوانی دارد. این نظریات که برخی از آنها از طریق آزمایشهای تجربی تأیید شده است، نشان میدهد که مفاهیم باور و اعتماد (توکل) و نیز اراده یا ثبات میتواند بر سلامت و آرامش روانی و جسمی ما تأثیر ملموسی بگذارد.
در مجموع چشماندازهای روانشناختی ناظر به قدرت شفابخشی ایمان هستند. این چشماندازها سه ویژگی مشخص دارند: 1) طبیعتگرایانهاند 2) مطابق با فهم علمی رایج از تعامل ذهن و بدن هستند و 3) مستلزم هیچ باوری به عامل فوق طبیعی نیستند. البته این بدان معنا نیست که این نیروهای الوهی و مقدس در جهان دخیل نیستند. در کل یک نظریه روانشناختی جدید میتواند ایده قدرت شفابخشی ایمان را تأیید و البته معنادار کند.
امید
ایمان را میتوان همآمیزی باور، اعتماد (توکل) و اطاعت از خدا یا امر الوهی تعریف کرد. در کنار این سه، مفهوم دیگری وجود دارد و آن توقع یک نتیجه یا پاداش مثبت است. این عناصر پویا نوعی تفکر مثبت و هدفمند و یک حالت انگیزشی ایجاد میکنند که به تعبیر دکتر سی. آر. اشنایدر میتوان آن را امید نامید. دکتر اشنایدر به مدت بیست سال مدیر برنامه آموزشی در روانشناسی بالینی در دانشگاه کانزاس بود. در این مدت او نظریه امید را مطرح کرد و جزئیات و مؤلفهها، کارکردها و اصطلاحات، پیوندها و ابزارها و سازوکارهای آن را برای وضعیت انسانی از جمله سلامت دقیقاً مشخص کرد. او اساساً امید را مجموعهای از تواناییهای مشخص برای ایجاد زمینه برای دستیابی به اهداف مطلوب همراه با انگیزه برای استفاده از این اهداف میداند. همچنین، امید مرکب از سه عنصر است که عبارتند از اهداف، راهها و عاملیت و این سه با یکدیگر رابطه تعاملی دارند. اهداف نقاطعطف سلسله فعالیتهای ذهن هستند. راهها یا مجاری برای تفکرات و اندیشههای موفق و مؤثر بسیار حیاتیاند. عاملیت نیز مؤلفهای انگیزشی است که افراد را به سوی اهداف سوق میدهد. دو مورد اخیر را به ترتیب قدرت راه و قدرت اراده نیز مینامند. بنابراین نظریه امید اشنایدر افکار و اندیشه ما را تأیید و به نوعی آنها را برجسته میکند. امید حالتی است که با سایر حالاتی مثل خوشبینی، عزتنفس، حل مسأله و احساس خودبسندگی تفاوت دارد.
شواهد موجود امید را با طیفی از شاخصههای سلامت (روانی) پیوند میدهند. مطالعات نشان میدهد که امید در پیشگیری آسیبهای روانی و جسمی بسیار مؤثر است و چهبسا که پارهای مشکلات پزشکی را نیز از میان برمیدارد یا کاهش میدهد. افرادی که از میزان بالایی از امید برخوردارند بیشتر در فعالیتهای مربوط به پیشگیری از سرطان و فعالیتهای ورزشی شرکت میکنند و رفتارهای جنسی پرخطر ندارند و توانایی مقابله با آرتروز شدید را دارند، از پس جراحات ناشی از سوختگی برمیآیند، و بهتر میتوانند با بیماریهایی همچون آسیبدیدگی ستون فقرات، نابینایی و انواع سرطانها مقابله کننند. به علاوه، یافتهها نشان میدهند که امیدواری رابطه مستقیمی با تحمل درد، معالجه بهتر، اختلالات کمتر و پاسخ بهتر به رواندرمانی دارد. امید بهمثابۀ عامل مولد سلامتی و شفا، بسته به بافت و شرایط به عنوان یک تعدیلکننده و واسطه عمل میکند.
شواهد علمی دیگر حاکی از ارتباط تجربی امید با ابعاد دینورزی هستند. به عنوان مثال در میان دینداران نماز با میزان بالایی از امید مرتبط است. یافتههای تازهتر نشان میدهد که ایمان دینی از طریق تبدیل نماز یا دعا به شیوه فایق آمدن بر مشکل، عاملیت امید را افزایش میدهد. اشنایدر میگوید که این مسأله به این خاطر است که نماز یا دعا حس انرژی ذهنی را در شخص دیندار از طریق تقویت یا تغذیه ذهن و بدن افزایش میدهد. در فرآیند پاکسازی ذهن از افکار دیگر، شخص نمازگزار یا مراقبهکننده فرایندهای آلاینده مغز را میزداید که با انواع عوامل استرسزای روزانه همراه هستند. با کاهش یا تمام شدن انرژی زاید مغز میتوانیم جانی تازه بگیریم و روی اندیشههای ساده و مطلوبمان تمرکز کنیم.
بنابراین امیدواری میتواند پیامد و نتیجه اصلی و اصولیِ ایمان فعالانه و ارادی به خدا باشد که در زندگی روزانه مؤثر خواهد بود. این نوع ایمان زنده و پویا توقعات مثبتی ایجاد میکند که میتواند پیششرط لازم برای تأمل و تفکر جهت تأمین اهداف زندگی شخص باشد. باور و توکل به کارآمدی اعمال و فعالیتهای شخص در پیگیری این اهداف، اساس تعریف ما از ایمان است. به طور خلاصه، این حوزه نوپا که حول مطالعه امید میچرخد بر این نکته تأکید میکند که توقعات مثبت بر سلامت و آرامش انسان تأثیر میگذارند و این مسأله به لحاظ عقلی بسیار محتمل است. ایمانی که این توقعات را ایجاد میکند از منابع شناختیای بهره میبرد که به روند سلامتی کمک میکند.
خوشبینی آگاهانه
یکیدیگر از اشکال توقع مثبت را میتوان در پژوهش دکتر مارتین سلیگمان مشاهده کرد که رفتارهای بعدی را شکل و سوق میدهد و به خوشبینی آگاهانه مربوط میشود. دکتر سلیگمان استاد روانشناسی دانشگاه پنسیلوانیا و رییس سابق انجمن روانشناسی آمریکا، خوشبینها را کسانی میداند که رویدادهای بد و ناگوار را موقتی، مقطعی و قابلکنترل میدانند. در مقابل، بدبینها افرادی هستند که حوادث بد را پایدار و عظیم و سهمگین میپندارند. پژوهش او در مورد خوشبینی مبتنی و برگرفته از پژوهش ارزشمند مربوط به درماندگی آگاهانه است. او در پی راهی بود تا بفهمد چرا برخی افراد در برابر حوادث چالشبرانگیز آسیبپذیر و عاجزند درحالیکه برخی دیگر چنین نیستند.
سلیگمان به این نتیجه رسید که یک شیوه تبیینی خوشبینانه روشی است که تعیین میکند فرد چگونه به شرایط زندگی پاسخ دهد. افزون بر این، این وضعیت نمیتواند نقطه مقابل بدبینی باشد؛ بلکه ساختار روانشناختی خاص خود را دارد. طبق گفته دکتر کریستفر پیترسون استاد روانشناسی دانشگاه میشیگان، خوشبینی صرفاً یک ویژگی شناختی نیست بلکه واجد مؤلفهها و عناصر عاطفی و انگیزشی نیز هست. لذا خوشبینی با امید فرق دارد، در عین حال، این دو ساختار شباهتهایی نیز دارند. سلیگمان همچنین میداند که شیوه تبیین باید آگاهانه باشد و متعاقباً به واسطه درمانشناختی در معرض تغییر قرار خواهد گرفت. به علاوه او فرآیند آگاهی مربوط به خوشبینی را از طریق مدل روانشناختی ABC اینگونه توضیح میدهد: وقتی ما با مصیبت یا سختی مواجه میشویم، با اندیشیدن به آن واکنش نشان میدهیم. تفکرات ما بلافاصله تبدیل به باور میشود. این باورها آنچنان برای ما عادت میشود که حتی متوجه نیستیم که آنها را داریم، مگر آنکه توقف و روی آنها تأمل کنیم. این باورها و تفکرات بیکار نمینشینند و تبعات و پیامدهای مختلفی دارند. باورها علت مستقیم احساس ما و اعمال بعدی ما هستند. آنها از یک سو میتوانند موجب افسردگی و آزردگی و ناامیدی ما شوند و از دگر سو میتوانند برای ما آرامش و رفتار سازنده به ارمغان بیاورند.
سلیگمان به عنوان بخشی از شیوه درمانی جهت افزایش سطح آگاهی در مورد شیوه تبیین خوشبینانه، مدل ABC را مطابق مدل ABCDE توضیح میدهد. در این مدل، D دال بر نوعی مشاجره (disputation) بر سر باورهای منفی شخص است. حرف E حاکی از انرژی است، نوعی تفکرات و احساسات خوشبیننگرانه که به هنگام موفقیت در پرداختن به این باورها حاصل میشود. یک بدبین، از طریق این فرایند میآموزد که زندگی خوشبینانهای را در پیش گیرد.
تاکنون صدها مطالعه در مورد خوشبینی به بررسی در مورد این ساختار در ارتباط با پیامدهای روانی و منطقی سلامت و شاخصههای روانشناختی پرداختهاند. اینها شامل تحقیقات اپیدمولوژیکی هستند که خوشبینی پایه را با وضعیت سلامت جسمی و طول عمر میزان مرگومیر را در یک دهه بعد پیوند میدهد. تلاش قابل توجهی برای تئوریزهکردن مکانیسمهای احتمالی خوشبینی مؤثر انجام گرفته است. پیترسون این مکانیسمها را ذیل عناوین مکانیسمهای عاطفی، ایمنی شناختی، شناختی، اجتماعی و رفتاری طبقهبندی میکند. واسطههای خاصی در مورد رابطه خوشبینی و سلامت مطرح شدهاست که عبارتند از توان یا قدرت ایمنی، نبود رفتار و حالات منفی، رفتار سلامتیساز، تجربه زندگی کمچالش، غلبه بیشتر بر بیماری و افسردگی کمتر.
خوشبینی نیز درست همانند امید توأمان از نتایج ایمان است و در عین حال به تعریف آن نیز کمک میکند. توقعاتی که از طریق خوشبینی ایجاد میشود، با توقعات یک شخص باایمان در ارتباط با موضوع یا متعلق آن ایمان (خدا یا موجودات مقدس) نوعی همخوانی یا هماهنگی دارد. شواهدی که دکتر آمی. آی و همکارانش ارایه کردهاند، ایمان را با خوشبینی بهمثابۀ یک خلق و خو پیوند میدهد. و این مسأله برای بیماران جسمی راهی باز میکند تا با روحیهای قویتر و مثبتتر بر بیماری فایق آیند. دکتر آمی. آی میگوید قدرت روحانیِ فایق آمدن بر بیماری همراه با اراده بیمار برای بهبودی خوشبینی را تقویت و به بیمار در شرایط بحرانی زندگی کمک میکند.
توهمات مثبت
اصل تعریف ما از ایمان مبتنی بر مقوله باور است. در بافت دینی، این باور شامل باور به خدا یا دیگر موجودات الوهی(مثل عیسی، روح القدس یا فرشتگان) است. اما در عین حال آنگونه که اسلر میگوید ممکن است شامل باور به قابلیتهای حیرتآور مراقبان بهداشت، نهاد پزشکی، یقین کامل به احیای نهایی بیمار به هر دلیل نیز باشد. برخی از این باورها ریشه در تجارب گذشته و نیز ارزیابیهای عقلانی از واقعیت دارند. برخی دیگر از این باورها نیز موهوماند. دو پرسش در اینجا مطرح میشود: محتوای این باورها چه اهمیتی دارد؟ آیا این باورها برای سلامتی و شفا اهمیت دارند؟
دکتر شلی تیلور، استاد ممتاز روانشناسی دانشگاه یو. سی. ال. اِی. بیش از سه دهه به بررسی تأثیر تفکرات توهمی برای سلامت روانی و جسمی پرداخته است. او میگوید ارتباط بین این دو مقوله، به طرز شگفتآوری ارتباطی تأثیرگذار است و این امر سبب شدهاست تا او این گونه عوامل حفاظتی را توهم مثبت بنامد. این خیالها (توهمهای) انطباقی برای ما بسیار کارکردی و مؤثر هستند چون نوعی توهم کنترل ایجاد و تصویر قهرمانانهای را تقویت میکنند که میتواند شکلگیری رفتارهای مثبت، رفتار سلامتمحور و رفتارهای افزایشدهنده رشد شخصی را تسهیل و پاسخهای مؤثر به حوادث استرسزا را تقویت کند. هر یک از این موارد بهنوبۀ خود به آرامش و سلامت روانی کمک میکند. بنابراین توهمها تجلیات و مظاهر انطباقشناختی هستند و برای کارکردشناختی طبیعی حیاتیاند تا جایی که حتی میتوانند در مدیریت شناختیِ تهدیدات نیز مؤثر باشند.
وقتی تیلور و همکارانش برای نخستینبار این پدیده را توصیف کردند، نظریه آنان با مخالفتهای سرسختانهای مواجه شد. تلاشهای بسیاری صورت گرفت تا توهم مثبت را مثلاً از هذیان، خودشیفتگی یا دیگر اختلالات شخصیتی متمایز کنند. ادراک خویشتن، خودبزرگ دانستن و توهم کنترل و خوشبینی ناواقعگرایانه عناصر این ساختار هستند و تا حدی میتوانند مؤثر باشند. شواهد تجربی تأثیر شفابخشی این توهمها را تأیید میکند. آنها در واقع انطباقی هستند. آنها مانع تأثیر استرس بر سلامت میشوند، رنجهای روانی را میکاهند، و آرامش مثبت را تقویت میکنند. همزمان، اعتدال کلید است. توهم بیشتر لزوماً بهتر نیست و البته تمام توهمها نیز تأثیر یکسانی ندارند. توهمهای خودشیفته، خیالات، سوءتفاهم نسبت به واقعیت مادی میتواند سبب آسیب روانی شود و در حقیقت از شاخصههای آن است. شاهدی برای این مسأله وجود ندارد که توهمهای سادهای که تیلور از آنها حرف میزند، بتوانند تأثیر معجزه آسایی داشته باشند و مثلاً به تنهایی سرطان را شفا دهند.
خب، چه چیزی میتواند کارکرد یا تأثیر سلامتی و شفابخشی توهم را توجیه کند؟ تیلور و همکارانش اخیراً چندین مکانیسم فرضی را مطرح کردهاند که میتواند توضیح دهد چگونه توهمها بر روند بیماری جسمی تأثیر میگذارند. تیلور همچنین "فرآیند بازتنظیمی" ای را توصیف کرده است که همزمان با انطباق شناختی با یک رویداد خطرناک مثل آسیب جسمی اتفاق میافتد. توهمها سه کارکرد انطباقی دارند: جستوجوی عملی و تجربی معنا، تلاش برای بازیابی تسلط بر حادثه و تلاش برای افزایش عزتنفس برای داشتن حس خوب نسبت به مشکل یا شکست.
این مطالعات ارتباط مثبتی بین مفهوم توهم و ایمان برقرار میکنند. ایجاد معنا و نظم برای آشفتگی در هستی، از جمله کارکردهای اساسی دین است و برای سلامت روانی و جسمی افراد پس از گذراندن تجارب خطرناک و هولناک در زندگی بسیار حیاتی است. باور به عشق و منبع نجاتبخش هستی و باور به کسی که ما را از رنج و شر نجات میدهد، میتواند ما را در مواجهه با درد و ترس از مرگ محافظت کند. آیا اهمیت دارد که این باورها واقعی باشند یا توهمی؟ فرانکل «خوشبینی تراژیک (اسفبار)» را حتی در میان زندانیان اردوگاه نازیها کارکردی و انطباقی میداند. بنابراین مفهوم توهم مثبت تا اندازهای روشن میکند که ایمان میتواند قابلیت شفابخشی و درمانی داشته باشد.
اما این مفهوم به طریق دیگری نیز تأثیرگذار است. نظریه و پژوهش درخصوص توهم دریچهای مؤثر برای ارتباط ایمانشفا برای غیرمؤمنان و دانشمندان بیوپزشکی ایجاد میکند که (بهاشتباه) ایمان دینی را توهمی میدانند. لازم نیست برای تأیید یا اثبات وجود یک موجود الوهی یک چارچوب شناختی به دست دهیم که تأثیری درمانگرانه در میان مؤمنان داشته باشد. در مجموع، تحقیقات مربوط به توهم مثبت توضیح میدهد که چگونه باورهای ما، فارغ از اینکه مبنایی در واقعیت عینی داشته باشند، میتوانند قوای روان فیزیولوژی و روانشناختی را هدایت کنند. این تحقیقات به همراه تحقیقات مربوط به امید و خوشبینی آگاهانه به فهم چگونگی تأثیر ابعاد شناختی ایمان بر جسم کمک قابلتوجهی میکند.
افشاگری
از دیگر شاخصههای مهم در تعریف ایمان مفهوم اعتماد (توکل) است. یک چیز عبارت است از باور به وجود متعلق ایمان شخص و آن خداست. چیز دیگر که گام بعدی محسوب میشود، رویآوردن به سوی او و افشاگری یا برملاکردن سرّیترین رازهاییاست که افشای آنها مستوجب بازخواست نیست. این نوع از افشاگری تا حدی طریق عبادت است، و در واقع تجلی اصلی و اساسی ایمان است. دکتر جیمز پنباکر، رییس دپارتمان روانشناسی دانشگاه تگزاس، موضوع اعتماد را بررسی کرده است. او سه دهه روی روانشناسی گشایش، افشاگری و در میانگذاشتن یا واگذاری تحقیق کرده است. پژوهش او علاوه بر توصیف این مفهوم، به مستندسازی پیامدهای سلامت و شفا نیز میپردازد. مسأله اصلی در پژوهش او عبارت است از اینکه خودافشاگری صادقانه معنای اصلی اعتماد است.
تحقیق پنباکر سرآغاز حوزه جدیدی در روانشناسی به نام روانشناسی روایی بود. روانشناسی روایی یعنی چگونه داستانهایی که افراد در مورد خود و تجربه خود نقل میکنند، روند زندگی آنها را شکل میدهد. این روایت داستان میتواند به اشکال گوناگون از جمله شفاهی، کتبی، روایت مستقیم برای دیگران، یا روایت مستقیم برای خود باشد. پنباکر افشاگری را عمل تولید و ساخت داستانهایی میداند که جزو روند طبیعی انسان هستند و به افراد کمک میکنند تا خود و تجربیات خود را درک کنند. این مسأله به نوبه خود حسی از پیشبینی و تسلط بر زندگی را در آنان ایجاد میکند و میتوانند احساسات و عواطف خود را مدیریت کند. بنابراین افشاگری برای دیگران مفهومی یا اصطلاح انتزاعی روانشناختی نیست که صرفاً برای محققان جذاب باشد. کارکرد بالینی آن کاملاً روشن است: «افشاگری، اصل درمان است.» پنباکر میگوید نمایش فعالانه شکلی از کار روانشناسانه است. این کار نمایش که در فعالیت اتوماتیک سیستم عصبی انعکاس مییابد را میتوان عامل استرسزای سطح پایینِ بلندمدت نامید. این استرس میتواند علت یا مسبب فرآیندهای روانتنی باشد که از طریق آن خطر بیماری و دیگر آسیبهای مرتبط با استرس بالا میرود. او سپس به سراغ شناسایی عنصری شناختی در افشاگری میرود و معتقد است که افشاگری را نمیتوان صرفاً در بافت رهاییِ بیان (که از اقتضائات آن است) فهمید. پنباکر همچنین درخصوص بافت اجتماعی افشاگری تحقیق کرده است که فینفسه عنصری مهم در تأثیر آن بر سلامت روانی است. پنباکر و همکارانش در مطالعات خود، تأثیرات سلامتآفرینِ افشاگری را روی طیفی از افراد آزمایش کردهاند. این مطالعات نشان میدهند که افشاگری تأثیری مثبت و منسجم روی تجارب آسیبزا دارد. به عنوان مثال افشاگری با کاهش نیاز به پزشک، افزایش سطح ایمنی بدن، افزایش سلامت و آرامش روانی در ارتباط است و بر فرآیندهای روانتنی تأثیری مثبت و شفابخش دارد.
تلاشهای مهمی جهت فهم دلایل تأثیر افشاگری بر شفا و سلامت صورت گرفته است. پنباکر و همکارانش چند مکانیسم را در این راستا مطرح کردهاند. این مکانیسمها عبارتند از این احتمال که افشاگری سبب میشود شخص نوعی خودآگاهی درخصوص سلامت پیدا کند و همین امر او را به سوی رفتار مرتبط با سلامتی سوق میدهد؛ افشاگری سبب میشود شخص عرض حال کند و در نتیجه احساسات و عواطف خود را بیرون بریزد؛ افشاگری سبب میشود شخص آگاهانه نوع بینش و تفکر خود درخصوص حوادث آسیبزا را تغییر دهد و همین کار تجربه او را منسجمتر میکند و در نتیجه واکنشهای عاطفی او را به گونهای سامان میدهد که بتواند از حالت بحرانی عبور کند. پنباکر همچنین به تغییر شناختی درازمدتی اشاره میکند که معلول افشاگری است و فینفسه عاملی بالقوه در بهبود سلامت روانی به شمار میرود. هرچند شواهد تجربی درخصوص مکانیسمهای فوق در بهترین حالت، کلی و ناقصند اما (به گفته پنباکر) میتوانند سرآغازی برای تلاش جهت تبیین رابطه افشاگری و شفا باشند.
پنباکر ارتباط بین افشاگری و ایمان را نیز بررسی کرده است. این ارتباط حتی در نبود تأیید تجربی نیز به لحاظ نظری معنادار است. افشاگری تا اندازهای عمل دعا یا نماز که تجلی اصلی ایمان است را نیز تعریف میکند. اگر دعا و نماز افشاگری در برابر خدا (یا همان اعتراف) نباشد، پس چیست؟ پنباکر و همکارانش در واقع ارتباط نزدیکی بین ایمان، نماز یا دعا و افشاگری کشف کردهاند مخصوصاً در زمینه بهبود و سلامت. او بر اساس تحقیقات مربوط به نحوه فایق آمدن افراد بر مشکل مصیبت ناشی از فوت همسر، چنین نتیجه میگیرد که هر چقدر افراد برای سلامتی و شفای زوج یا زوجه بیمار خود دعا کنند، آنها سالمتر خواهند بود. در حقیقت دعا یا نماز همان کاری را میکند که سخن گفتن با یک دوست درباره مرگ انجام میدهد. مشاهده درستی و صحت این مسأله چندان دشوار نیست: دعا یا نماز شکلی از افشاگری یا درددل است. مطالعهای که در مورد طلبههای مسیحی (که تجارب شخصی سختی را از سرگذرانده بودند) انجام گرفت نشان میدهد که افشاگری (که در قالب دعا یا نوشتن نامه برای خدا صورت گرفته بود) آرامش روانی را افزایش میدهد و به لحاظ روانی تأثیری مثبت دارد. نویسندگان خاطرنشان کردند که دعا و نماز برای مشکلات و مصیبتهای زندگی در واقع همان افشاگری در برابر خداوند است.
به طور خلاصه اینکه افشاگری و درددل با دیگران میتواند عامل مهمی در فایق آمدن بر استرسهای روانی و تقویت آرامش و سلامت روانی باشد و پاسخها و واکنشهای روانشناختی مرتبط با شفا، نشان از نقش بسیار قدرتمند و تأثیرگذار اعتماد و توکل در بافت روابط انسانی دارند. فرافکنی مشکلات در خدا یا امر الوهی به همراه باور راسخ به تأثیرگذاری آن، عامل تعیینکننده مهمی در بهبود، احیا، تسکین و بازیابی عملکرد جسمی و روحی انسان است.
عصب- ایمنی شناسی روانی(PNI) و پلاسیبو(دارونما)
یکی از مسائل مهم در رابطه با باور و اعتماد (توکل) و تأثیرات مثبت به طور کلی، مسأله مکانیسم است. به این مسأله در بررسی هر یک از چهار نظریه و مؤلفه پیشین (یعنی امید، خوشبینی آگاهانه، توهم مثبت و افشاگری) اشاره شد. اما پرسشی که در اینجا مطرح است آن است که چگونه این همه به یکدیگر (به ویژه در بافت روانشناسی و آسیبشناسی روانی) مربوط میشوند؟ بدون در نظرگرفتن این ارتباطات، هرگونه سخنگفتن از قدرت شفابخشی ایمان بیفایده است، حتی اگر نظریه و شواهد تجربی کافی در این مورد داشته باشیم.
در مقاله حاضر، این پرسش با آنچه ما آن را نحوه ارتباط و دلیل ارتباط تأثیر ایمان بر سلامت و شفا مینامیم، ارتباط دارد. دو موضوع مرتبط با یکدیگر در اینجا مطرح است. نخست، مفهوم اسرارآمیز پلاسیبوها (دارونماها) است و دوم نیز موضوع کاملاً جدید عصب-ایمنیشناسی روانی (PNI) است. هر دو این موضوعات ناظر به مفاهیمی هستند که نوعاً در مباحث مربوط به شفای جسم و روح بهکار گرفته میشوند. افزون بر این، تأثیرات مؤثر ایمان و دیگر ساختارهای دینی (نهتنها برای شفا بلکه برای تقویت سلامتی و پیشگیری از بیماری) اغلب به یکی از این ساختارها، پلاسیبوها و یا تأثیرات عصب-ایمنیشناسی اسناد داده میشوند. گاهی به نظر میرسد که این مفاهیم به عنوان مقولاتی کلی برای توجیه این موضوعات به کار میروند. به این معنا که اگر شخص نخواهد تحقیق علمیتری درخصوص مسأله شفابخشی ایمان را دنبال کند، در این صورت سادهترین راه اِسناد کل پدیده به تأثیر دارونما یا PNI است، بدون هیچگونه توضیح اضافی دیگری. این رویکرد عدالت را درخصوص این موضوع رعایت نمیکند.
اگر بنا باشد بدانیم که چگونه ساختارهای روانشناختی و نظریهها میتوانند ارتباط ایمان و شفا را توضیح دهند، در این صورت باید این ارتباط را بشکنیم تا به این پرسش پاسخ دهیم که آیا دلیلی برای باور به این مسأله وجود دارد که انواع کارکردهای روانشناختی مرتبط با ایمان (که توصیف کردیم) تأثیر مؤثری بر جسم انسان دارند؟ بحث مربوط به پلاسیبو و PNI به درد این موضوع میخورد و علوم پایه مربوط به هر یک از این ساختارها میتواند توضیح دهد که چگونه ایمان میتواند شفا ایجاد کند.
در 1995 مؤسسه ملی بهداشت و سلامت ایالات متحده (NIH) مجموعهای از چند هیئت تخصصی تشکیل داد تا موضوعات روششناختی و نظری مربوط به حوزه نوپای پزشکی مکمل و جایگزین را بررسی کنند. وظیفه یکی از این هیئتها به ریاست انسانشناسی به نام دکتر دانیل مورمان این بود که در مورد تأثیر پلاسیبوها تحقیق کند. بالغ بر 17 هزار مقاله در اینباره نگاشته شد (این مقالات تاکنون به بیش از 28 هزار مقاله رسیده است). اما با این حال نادانستهها درباره پلاسیبوها بیشتر از دانستهها بود. آنها در تحقیقات خود نشان دادند 70 درصد بیماران میتوانند با شیوههایی که در کلینیکها نامؤثر شناخته شده، درمان شوند و نتایج خوبی بگیرند. باور به اثربخشی یک عامل شفابخش شناختهشده مثل ایمان (به خدا، دعا، و سرسپاری به دین) و اعتماد و توکل به انبوهی از مقدمات و سازوکارهای مربوط به شفا میتواند بهوجودآورنده تأثیری درمانی باشد که مکمل هر نوع عامل درمانگر پزشکی است. به دیگر سخن، ایمان یا دعا و نماز میتواند شفابخش باشد. دکتر اِستر استرنبرگ، مدیر برنامه ایمنی در مؤسسه ملی بهداشت و سلامت میگوید:
اگر نماز و دعا شفا میدهد، که البته میدهد، دستکم بخشی از اثربخشی آن بیشک پلاسیبویی است؛ یعنی باید باور کرد که اینها (نماز و دعا) شفابخشند. اینکه بخشی از شفا از طریق فعل دعا و نماز حاصل میشود و میتواند حاصل تأثیر پلاسیبویی باشد به معنای غیرواقعی یا تقلبی بودن نیست بلکه میتوان آن را به نحو واقعی تبیین کرد. اثر پلاسیبویی با انجام دعا و نماز یا ایمان به اثربخشی یک قرص تحقق مییابد. این تحقق از طریق مجاری عصبی و ملکولهای مشخص و تعریفشده اتفاق میافتد، ملکولهایی که میتوانند تأثیرات عمیقی بر نحوه عملکرد سلولها بگذارند. بخشی از قدرت اثربخشی دعا و نماز حاصل از میان رفتن استرس است که خود ناشی از تغییر در ترشح هورمونهایی است که میتوانند عملکرد ایمنی بدن را بهبود بخشند. تحقیقات علمی درخصوص این مجاری عصبی و ملکولها و نیز تأثیر آنها بر عملکرد ایمنی بدن، کلید فهم معنای پلاسیبوها و چهبسا فهم نحوه شفابخشی ایمان است. عصب-ایمنیشناسی روانی که عبارت است از مطالعه تعاملات بین رفتار، مغز، و سیستم ایمنی بدن در نهایت سبب میشود از مکانیسمهایی سر دربیاوریم که کارکردهای نظریههای مختلف روانشناسی (که تا به حال به آنها اشاره کردیم) را برجسته میکنند. کشفیات سه دهه گذشته سبب شده تا دریابیم که سیستم عصبی مرکزی با سیستم ایمنی در ارتباط است. مغز ایمنی را تنظیم میکند و این تنظیم ایمنی هم شامل کارکردهای روانشناختی میشود و هم شامل کارکردهای عصبی. کارکرد روانشناختی بهنوبه خود رفتار، افکار و احساسات را دربرمیگیرد. اما این یک خیابان دوطرف است: سیستم ایمنی رفتار، افکار و احساسات را دقیقاً همانند کارکرد روانشناختی تنظیم میکند. این وضعیت در بدن را اصطلاحاً مجموعهای از فرآیندها میدانند که با هم به صورت دوجانبه یا دوجهته تعامل دارند و هر یک دیگری را تنظیم میکند. فرآیندهای روانشناختی میتوانند بر این شبکه تأثیر بگذارند و بهنوبه خود تحتتأثیر یا تنظیمِ آن قرار گیرند.
این مفاهیم به طور رسمی برای اولینبار توسط دکتر رابرت آدر روانشناس و همکارانش مطرح شد. آزمایشهای آنها روی موشها و خفاشها تأیید کرد که سیستم ایمنی میتواند تحتتأثیر رفتار قرار گیرد و همزمان بر بیماری و مرگ تأثیر بگذارد. ذهن میتواند از طریق مشروطکردن سیستم ایمنی بدن، روان را دستخوش تغییر کند. عصب-ایمنیشناسی روانی اصطلاحی است که آدر برای توصیف این پدیده به کار برد. او این اصطلاح را نخستینبار در متن مشهورش با همین نام که در 1981 منتشر شد، مطرح کرد. این اصطلاح بعدها به رشته پر رونقی بدل شد.
توصیف این اصطلاح آنگونه که آدر میفهمید، تمایلات رفتاری محققان اولیه در این حوزه را برجسته کرد. تحقیقات بعدی نشان داد که تعاملات بین روانشناسی و فیزیولوژی بسیار متغیرتر و وسیعتر از تعاملات موجود در صورتبندیهای اولیه رشته عصب-ایمنیشناسی روانی است. در 1979 و پیش از انتشار کتاب آدر، مجموعهای به چاپ رسید که به تأثیر مغز و روان بر سیستم ایمنی میپرداخت. در این مجموعه تعاملات سیستم ایمنی با سیستم عصبی درونی و نیز تأثیر حالات روانی (مثل زندگی توأم با استرس) مورد بررسی قرار گرفته است. اواسط قرن نوزدهم دکتر هربرت بنسون از اساتید دانشگاه هاروارد طی یک تحلیل تاریخی فوقالعاده اظهار داشت که بیماری عبارت است از به هم خوردن تعادل شخص به صورت غیرطبیعی که علت آن تعامل عوامل روحی، روانی، اخلاقی، رفتاری و بیولوژیکی است. تا اوایل قرن بیستم و همزمان با عقلانیسازی دانش پزشکی، توجهات از شخص بیمار و سیستمهای تعاملی چندگانه او به ابعاد کلیتر پاتولوژی بیماری تغییر کرد. در این میان، تأثیر پلاسیبو به مدت نیمقرن به فراموشی سپرده شد.
تحقیقات جدید درخصوص تعامل ذهن و بدن دوباره این موضوعات را از نو مطرح کرده است. این تحقیقات روابطی را بین عوامل روانی و تأثیرات فیزیولوژیکی، بین رویدادهای روانشناختی و پاسخهای زیستملکولی بین روابط عصبها، غدد درونریز و سیستمهای ایمنی شناسایی کردهاند. مهمتر اینکه این روابط به طور خاص در ارتباط با ایمان مورد بررسی قرار گرفتهاند. کونیگ و همکارانش در دانشگاه دوک در این زمینه تحقیقات ارزشمندی انجام دادهاند. آنها چنین نتیجه گرفتهاند که رفتار ایمانی به طور مشخص با سیستم ایمنی سالم در ارتباط است و در عین حال، خاطرنشان میکنند که در این راستا باید مکانیسم دقیقی تعریف شود. این پژوهش تأثیرگذار در نهایت منجر به تشکیل کنفرانسی در تابستان 1999 شد و در این کنفرانس جمعی از الهیدانان، پزشکان و نیز متخصصان عصب-ایمنیشناسی روانی حضور داشتند. هدف این کنفرانس بررسی پیشرفتها در زمینه عصب-ایمنیشناسی روانی بود البته با توجه به اینکه این پیشرفتها و دستاوردها چگونه میتواند به نوع نگاه به تأثیر باور و عمل دینی بر سلامت روانی کمک کند. مهمترین دستاورد این کنفرانس نقشه راهی از ابعاد پژوهشی بود که راهی طولانی برای تأیید و اثبات ایدهها و مفاهیم مطرح در مقاله حاضر در پیش داشت. به طور خلاصه باید گفت که نظریه و پژوهش در باب عصب-ایمنیشناسی روانی (PNI)، پلاسیبوها و موضوعات مرتبط راه را برای تعریف یک پیوند ایمان-شفا بهمثابۀ یک پدیده روانشناختی هموار میکند.
گونهشناسی مکانیسمها
مفاهیم و نظریاتی که در چشماندازهای مختلف روانشناختی مطرح است را میتوان از نو در گونهشناسی مکانیسمهای فرضی یا در دستهبندی مکانیسمهایی جای داد که ایمان از طریق آنها شفا میدهد. (نک، جدول 1) هر یک از تبیینهای مطرحشده درخصوص ارتباط بین ایمان و شفا با نظریات علمی رایج در روانشناسی آکادمیک هماهنگی دارد. در مجموع باید گفت که ایمان میتواند از طریق آن چیزهایی شفا دهد که ما آنها را مکانیسمهای رفتاری/کرداری، بین شخصی، شناختی، احساسی و روان فیزیولوژیک مینامیم.
نخست اینکه ایمان میتواند از طریق رفتارهای سالم که سبب تقویت مقاومت بدن و تسهیل روند درمان میشوند، شفا ایجاد کند. این مکانیسم را مکانیسم رفتاری/کرداری مینامیم. رفتارها و برآیندها و تأثیرهای انگیزشی آنها میتوانند سیستمهای ایمنی و غدد درونریز را تنظیم کنند. رفتارهای مرتبط با سلامت که ریشه در باورها و تلقیهای ایمانی دارند، میتوانند از طریق کاهش خطر آسیبپذیری و دیگر بازدارندههای بیماری بر روند سلامت تأثیر بگذارند.
دوم اینکه ایمان میتواند از طریق پیوند فرد با گروههایی که به لحاظ روحی شبیه هم هستند، روحیه بگیرد و به لحاظ روانی تقویت شود. این مکانیسم را مکانیسم بینشخصی مینامیم. افشاگری سبب ایجاد پاسخهای احساسی میشود و این خود میتواند استرس را کاهش دهد و تأثیرات مثبتی بر جسم انسان بگذارد. به علاوه اعتماد به دیگران و تقویت روحیه همیاری بین اشخاص و تقویت روحیه توکل به خدا پیامدهای روانی و روان- جسمی مثبتی برای فرد دارد و میتواند به نوعی عامل پیشگیری از بیماری نیز باشد.
سوم اینکه، ایمان میتواند از طریق ایجاد چارچوبی ذهنی که توانایی شفابخشی فرد را از درون تقویت میکند، شفا دهد. این مکانیسم را مکانیسم شناختی مینامیم. توهمهای مثبتی که در زندگی با آنها به سر میبریم و شیوههای توجیهی و فکریای که برای جا دادن خود و تجاربمان در جهان از آنها بهره میبریم همگی میتوانند اثرات روانی تعیینکنندهای در ارتقای سلامت روانی ما داشته باشند. بنابراین بسیاری از این قبیل تفکرات و باورها برخاسته از آرمانهای فوق طبیعی هستند و از همان ابتدا در مسیر رشد دینی شخص قرار میگیرند و در نهایت به شخص کمک میکنند تا تجربیات روزمره خود را به گونهای سامان دهد که بتواند بر چالشهایی از جمله بیماری، درد و دیگر مسائل آسیبزننده به سلامت فایق آید.
چهارم اینکه ایمان میتواند از طریق ایجاد احساسات و عواطف مثبت و آرامبخش که اثرات زیانبار ناشی از استرس را از میان میبرد یا کاهش میدهد، شفا دهد. این مکانیسم را مکانیسم احساسی مینامیم. ارتباط بین احساس، شناخت، و شاخصها و سیستمهای فیزیولوژیکی به لحاظ تجربی تأیید شدهاند. احساسات مثبت ناشی از اندیشههای ایمانمحور، تجارب و باورهای ایمانی (چه شخصی و چه جمعی) میتواند بر شرایط چالشبرانگیز تأثیر بگذارد و حتی پارامترهای سیستم ایمنی را نیز تحتتأثیر قرار دهد.
پنجم اینکه ایمان میتواند از طریق ایجاد امید به آینده، آستانه تحمل درد و رنج و بیماری را بالا ببرد. این مکانیسم را مکانیسم روان فیزیولوژیک مینامیم. پیشتر دیدیم که امید و خوشبینی و امثالهم در سلامت روانی تأثیرگذارند. شاخصهای روانتنی حاصل از تعامل ذهن و بدن مستلزم روند خودساماندهیِ پارامترهای فیزیولوژیک میشود و کاهش درد و علایم بیماری این شاخصها را تأیید میکند. به یک معنا میتوان گفت که این پنج مکانیسم را میتوان روان فیزیولوژیک دانست، اما این اصطلاح برای کاربردهای قدیمیتر ارتباط بین فرآیندهای ذهنی و پاسخهای نشانهشناختی بهکار رفته است. هر یک از این پنج مکانیسم که حاکی از پیوند میان ایمان و شفا هستند، ریشه در نظریاتِ موجودِ مربوط به روانشناسی، روانی-اجتماعی، یا زیست-رفتاری دارند که تعیینکننده معیارها و شاخصهای روانشناختی، فیزیولوژیک و یا سلامت روانی و شفای بیماری هستند.
منبع:
Journal of Explore, vol.5, published by Elsevier Inc. 2009
منبع: اطلاعات حکمت و معرفت
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید